بیرونی
بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی (362- پس از 440 ق /973- 1048 م)، دانشمند پرآوازۀ ایرانی. وی در میان دانشمندان دورۀ اسلامی بیشتر با كنیۀ خود و به ندرت با نسبت خوارزمی شناخته میشود، اما پژوهشگران اروپایی معمولاً او را بیرونی مینامند. او در بیرونِ (خارج) شهر كاث، پایتخت كهن خوارزم كه در آن روزگار پایتخت خوارزمشاهیان آل عراق بود، یا شاید دژی به نام بیرون در خوارزم زاده شد. خود بیرونی در شعری گفته است كه پدر خود را نمیشناسد، چه رسد به آنكه بداند نیایش كیست (نک : یاقوت، 5 /2335).گرچه اغراق شاعرانه در این سخن آشكار است،اما میتوان با استناد به آن گفت كه وی احتمالاً از خانوادهای اشرافی نبوده است.
بیرونی در 427 ق سن خود را 65 سال قمری یا 63 سال شمسی یاد كرده است (نک : فهرست ... ، 29-30) كه سال 362 ق برای تولد وی به دست میآید. غضنفر تبریزی، یكی از شیفتگان شخصیت بیرونی، براساس زایچهای كه برای وی یاد كرده، تولد او را 10 و 40 دقیقۀ بامداد پنجشنبه 3 ذیحجۀ 362ق /4 سپتامبر 973م «مطابق با روز مهر یا 16 شهریور 342 فارسی (و نه 16 شهریور سال شمسی) و 4 ایلول 1284 اسكندری» آورده است (ص 78؛ نیز كندی، «بیرونی ...»، 147-148؛ بولگاكف، 9)؛ اما به زایچهای كه مبنای محاسبات غضنفر بوده است، چندان نمیتوان اعتماد داشت.
نخستین حامی بیرونی، ابونصر منصور بن علی بن عراق، دانشمند برجستۀ ایرانی و از شاهزادگان آل عراق بود. بیرونی دربارۀ تحصیل نزد وی گفته است: «و اما ابونصر، ... از احوال علمی او آگاهم و از كتابخانۀ او هنگام تحصیل ریاضیات بهرهها بردهام و او هرچه را یافته، بر من املاء كرده است ... » (نک : مقالید ... ، 101). وی سالها پس از این روزگار نیز در آغاز شعری بلند هنگام برشمردن حامیان خود، به بهرهمندی از بخششهای آل عراق و پرورش نهال زندگی خود به دست ابونصر اشاره كرده است (یاقوت، 5 /2334). برخی پژوهشگران به اشتباه، «منصور از آل عراق» را منصور بن نوح، آخرین امیر سامانی (حك 387-389 ق /997- 999 م) پنداشته، و از رفتن بیرونی به بخارا و بهرهمندی از حمایت این امیر سخن گفتهاند (بوآلو، «بیرونی ... »، 1236؛ كندی، همان، 149؛ بازورث، 274)؛ اما بیرونی در روزگار منصور دوم دست كم 25 سال داشته، و یقیناً خود را در این سن به نهالی در حال پرورش تشبیه نمیكرده است.
نخستین فعالیت علمی بیرونی رصدی در حدود سال 380 ق / 990م است كه البته ابزارهای وی از دقت چندانی برخوردار نبود. وی در 384 و 385ق پس از رصد در روستایی به نام بوشكانز بر كرانۀ باختری جیحون و نزدیك كاث، با استفاده از حلقهای به قطر 15 ذراع و ابزارهایی به مراتب دقیقتر به همان نتایج 380ق رسید. در 385ق مأمون بن محمد فرمانروای گرگانج به كاث تاخت و ابوعبدالله محمد بن احمد، آخرین خوارزمشاه آل عراق و حامی بیرونی را به قتل رساند، ابوریحان نیز كه از این رویداد با عبارت «درگیری میان دو بزرگ خوارزم» یاد كرده است، به ناچار و با عجلۀ بسیار زادگاه خود را ترك كرد، چنان كه حتى نتوانست نتایج پژوهشهایش را با خود ببرد و در نتیجه بسیاری از نتایج این ارصاد چندی بعد از خاطر او محو شد ( تحدید ... ، 79-80، 109-110، 246، 249، نیز «الدرر ... »، 90).
در نیمۀ جمادیالاول 387 ق /24 یا 25 مۀ 997م بیرونی بار دیگر در كاث بود و خسوفی را رصد كرد (خسوف شم 3403، در فهرست اُپُلْتْسِر). ابوالوفای بوزجانی نیز، مطابق قراری كه از پیش با بیرونی گذاشته بود، همان خسوف را در بغداد رصد كرد. سپس بیرونی با مقایسۀ نتایج این دو رصد، اختلاف طول جغرافیایی میان بغداد و كاث را حساب كرد ( تحدید،250). البته خود بیرونی تنها به سال 387ق اشاره كرده، و در این سال خسوف دیگری نیز در نیمۀ ذیقعده رخ داده است (خسوف شم 3404، در فهرست اپلتسر). اما بنابر محاسبات دقیق تئودُر ریتر فُن اپلتسر (1841-1886م)، تنها خسوف نخست در هر دو شهر كاث و بغداد قابل رؤیت بوده است (كندی، همانجا). به هر حال تردیدی نیست كه بیرونی در این سال به شهرتی درخور رسیده بوده است كه دانشمند پرآوازهای چون ابوالوفا، در كهنسالی حاضر شده بود با او همكاری كند.
بازگشت وی به كاث احتمالاً پس از مرگ مأمون بن محمد و به پادشاهی رسیدن پسرش علی صورت گرفته است. شاید بیرونی امید داشته است كه پس از این انتقال قدرت، بتواند یك بار دیگر در زادگاه خود به فعالیت پردازد، اما گویا نتوانست چنان كه باید و شاید از حمایت خوارزمشاه برخوردار شود و بار دیگر به ناچار زادگاه خود را ترك كرد. بیرونی در كتاب تسطیح الصور كه به نام علی بن مأمون نوشته، به برخورداری از حمایت او، پیش از سفر وی به بیرون از خوارزم اشاره كرده (دنبالۀ مقاله) كه به احتمال قوی منظور همین دورۀ كوتاه (احتمالاً چندماهۀ) 387ق است.
گویا مسافرت بیرونی به ری پس از این روزگار صورت گرفته باشد. وی دست تنگ و پریشان حال به این شهر رسید، اما پس از مدتی گرچه چندان از حمایت آل بویه برخوردار نشد، اما كارش اندكی سامان یافت. بیرونی در الآثار الباقیۀ پس از آوردن شعری دربارۀ مصائب فقر، گفته است كه یكی از منجمان این شهر، نظر او را دربارۀ یك مسألۀ فنی نجومی به سخره گرفت، اما بعدها كه حال و روز ابوریحان بهتر شد، با او از در دوستی درآمد (ص 338). بیرونی در این شهر با دو ریاضیدان و ستارهشناس بنام ایرانی، كوشیار بن لبان گیلانی و ابومحمود خجندی دیدار كرد و رسالۀ كوتاه «حكایة آلة المسماة بسدس فخری» را در شرح دستگاه رصدی ساختۀ خجندی، و رصدهای او با این دستگاه عظیم و دقیق نوشت. به گزارش بیرونی این دستگاه رصدی، سُدْسِ دایرهای بسیار بزرگ بود كه به نام فخرالدوله، پادشاه آل بویه و حامی خجندی، «سدس فخری» نامیده شده بود. بیرونی این دستگاه را دقیقترین دستگاه رصدی ساخته شده تا آن روزگار دانسته است (نک : «حكایة ... »، جم ). سپس نزد اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین رفت و كتاب مهم مقالید علم الهیئة را به نام این فرمانروا تألیف كرد. بیرونی درمورد این فرمانروا دو لقب جیلجیلان (گیلِ گیلان) و فذشوارجرشاه (پَتِشْخُوارگَر شاه، پذشخوارگر شاه) را به كار برده است ( مقالید، 89). لقب پتشخوارگرشاه از روزگار ایران باستان برای فرمانروایان طبرستان (در غرب مازندران امروزی) به كار میرفت، زیرا كوههای جنوب این ناحیه (یعنی رشته كوه البرز مركزی) پتشخوارگر نامیده میشد. در نتیجه این فرمانروا باید یكی از فرمانروایان آل باوند (ه م) و احتمالاً برادر «دارا پسر رستم پسر شروین» باشد. در این صورت احتمال دارد كه این مرزبان بن رستم همان مؤلف كتاب مشهور مرزباننامه، و جد مادری عنصر المعالی كیكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگیر، مؤلف قابوسنامه باشد (ابناسفندیار، 137؛ عنصرالمعالی، 2؛ نیز نک : ه د، 1/ 589). بیرونی در مقدمۀ مقالید از دیدارها، مكاتبات و مباحثات علمی خود با چند دانشمند بزرگ ایرانی از جمله كوشیار گیلانی، خجندی و ابوالوفای بوزجانی یاد كرده است (ص 97-103).
ابوریحان سپس به جرجان نزد قابوس بن وشمگیر زیاری رفت و احتمالاً در حدود سال 391ق كتاب الآثار الباقیة، نخستین اثر مشهور خود را به نام او به رشتۀ تحریر درآورد. البته دست كم تا 427ق /1036م تصحیحاتی در آن صورت داد و مطالبی را نیز بدان افزود (نک : فهرست، 42). وی در این روزگار كوشید تا كاری را كه «اصحاب ممتحن» برای اندازهگیری طول یك درجه از كمان نصفالنهار انجام داده بودند، تكرار كند. اصحاب ممتحن بر چند دانشمند برجستۀ غالباً ایرانی، همچون بزیست پسر فیروزان (معروف به یحیی بن ابی منصور)، خالد بن عبدالملك مروروذی و چند تن دیگر اطلاق میشد كه در اواخر روزگار مأمون، خلیفۀ عباسی (یعنی در حدود سالهای 213-215ق) و با حمایتهای مادی او، در دو گروه متفاوت و به طور مستقل، طول یك درجه از كمان نصفالنهار را در نزدیكی بغداد اندازه گرفتند و از این طریق قطر كرۀ زمین را به دست آوردند. اما در روزگار بیرونی دربارۀ حاصل كار دو روایت در دست بود. حبش حاسب، ابوحامد صاغانی (چغانی) و ثابت بن قره این مقدار را 56 میل گزارش كرده بودند، درحالیكه فرغانی دو سوم میل بیش از مقدار قبلی را درست میدانست و بسیاری از منجمین دیگر از فرغانی پیروی میكردند. بیرونی كه این اختلاف دو سوم میل (حدوداً 2 /1٪) برایش خیلی مهم بود، كوشید در «سرزمینهای میان دهستان چسبیده به جرجان، و میان جایگاه تركان غز» یك بار دیگر به این اندازهگیری دست زند، اما حامی او، قابوس ناگهان علاقۀ خود را به ادامۀ این كار از دست داد و بیرونی نیز نتوانست كار را ادامه دهد ( تحدید، 214-215).
احتمالاً بیرونی پس از این رویداد، بر آن شد كه برای پیشبرد كارهای علمی خود، از حمایت امیری دیگر برخوردار شود. در همین روزگار آوازۀ دانش دوستی علی بن مأمون (فرزند مأمون بن مأمون و دومین خوارزمشاه آل مأمون) و وزیر دانشمندش ابوالحسین (یا ابوالحسن) سهلی (یا سهیلی) دانشمندان بسیاری را به خوارزم كشانده بود (نک : ه د، آل مأمون). بیتوجهیهای قابوس از یك سو و جاذبۀ بازگشت به زادگاه، برخورداری از حمایت پادشاهی دانش دوست و همنشینی با برجستهترین دانشمندان آن روزگار جهان اسلام، همچون ابوسهل مسیحی، ابوالخیر خمار، ابن سینا، ابوعلی حبوبی و...، بیرونی را بر آن داشت كه جرجان را به قصد گرگانج ترك كند. آخرین روزهای اقامت ابوریحان در دربار قابوس را میتوان با دقت تعیین كرد. وی دو خسوف 14 ربیعالأخر و 13 شوال 393 را در جرجان، و خسوف 14 رمضان 394 را در جرجانیه یا گرگانج رصد كرد (نک : القانون ... ، 2 /740-741). در نتیجه میتوان دریافت كه وی در این یازده ماه به گرگانج رفته است.
از مقدمۀ تسطیح الصور بیرونی اطلاعات جالبتری به دست میآید. بیرونی این كتاب را به «ملك العادل، ولی النعم خوارزمشاه» اهدا كرده، اما به نام دقیق او، یعنی ابوالحسن علی بن مأمون اشاره نكرده است. از طرفی وی در ادامه خود را یكی از پروردگان سایۀ حكومت این خوارزمشاه دانسته كه پس از دوری طولانی بار دیگر به این درگاه بلندمرتبه رسیده است (چنان كه گفته شد مقصود وی از این عبارت همان مدت كوتاهی است كه در 387ق در خوارزم به رصد میپرداخته، و با ابوالوفای بوزجانی نیز از راه دور همكاری میكرده است). بیرونی سپس به جشن سده ــ كه از بزرگترین جشنهای ایرانیان به شمار میرود ــ اشاره میكند ( تسطیح ... ، 186-187). ریشتر ـ برنبورگ با توجه به این نكته تاریخ رفتن بیرونی به دربار علی بن مأمون را جشن سدۀ میان دو تاریخ یاد شده یا نخستین جشن سده پس از رصد انجام شده در گرگانج، یعنی 20 ژانویۀ 1004 یا 19 ژانویۀ 1005 دانسته است (ص 118). اما تاریخ 20 ژانویۀ 1004 درستتر به نظر میرسد، زیرا هدف بیرونی از رفتن به دربار علی بن مأمون و اهدای این كتاب، قاعدتاً جلب حمایت او برای انجام فعالیتهای رصدی و از جمله رصد خسوف 14 رمضان 394 بوده است. او در روزگار این پادشاه با آسودگی خاطر به تحقیقات علمی خود پرداخت.
پس از مرگ علی بن مأمون و بر تخت نشستن برادرش مأمون در 399 یا 400ق، بیرونی بیش از پیش موردتوجه خوارزمشاه قرار گرفت و همانگونه كه خود تأكید كرده است، 7 سال به ابوالعباس خوارزمشاه خدمت كرد. البته این سخن او، بسیاری از محققان اروپایی و ایرانی را كه بدون توجه به رصد سال 394ق ابوریحان در خوارزم به نگارش شرح حال بیرونی پرداختهاند، به اشتباه افكنده است؛ به طور مثال بولگاكف مدت اقامت بیرونی در جرجان را 15 سال (385-400ق) و اذكایی این مدت را 10 سال (390-400ق)، و هر دو هنگام بازگشتش به خوارزم را حدود سال 400ق دانستهاند (بولگاكف، 10؛ اذكایی، 19). ظاهراً علت اصلی اشتباه این محققان آن بوده است كه یا از حكومت علی بن مأمون در فاصلۀ سالهای 387-399 یا 400ق بیخبر بوده، یا بدان توجه نداشتهاند. بههرحال بیرونی در این 7 سال از برجستهترین مشاوران ابوالعباس خوارزمشاه به شمار میرفت؛ ازجمله هنگامی كه خلیفه القادر بالله به واسطۀ سالار حاجیان خوارزم، هدایا و لقبی برای مأمون فرستاد، مأمون از بیم خشم محمود از ارتباط مستقیم وی با خلیفه، به بیرونی مأموریت داد تا پنهانی این هدایا را در بیابان غرب گرگانج بستاند، بیآنكه سخنی در این باره با كسی بگوید. اما بیرونی علاقۀ چندانی به این گونه فعالیتهای سیاسی نداشت و شاید منظور وی از كارهای «مایۀ رشك نادانان و دلسوزی خردمندان» (نک : تحدید، 110) همین فعالیتهای به ظاهر جذاب سیاسی بوده است؛ زیرا خدمت به خوارزمشاه در این گونه مسائل، او را از پرداختن به تحقیقات علمی یا به تعبیر خود او «خدمت به علم» (نک : القانون، 1 /3، «سیر سهمی...»، گ 85ب، سطر 4)، بازمیداشت.
در 406 و 407ق بیرونی فرصتی كوتاه برای پرداختن به كار رصد پیدا كرد ( تحدید، 110). او توانست با بهرهگیری از كمكهای مالی پادشاه آلتی رصدی موسوم به حلقۀ شاهیه بسازد كه نامش مأخوذ از لقب خوارزمشاه بود. وی در گرگانج به یك سلسله رصدهای پی در پی پرداخت كه آخرین آنها به جمعه 4 رجب 407 مربوط میشود. وی برخی از این ارصاد را در قصر پادشاهی مأمون انجام داد (همان، 75-77، 79-80، 120، 240).
در 407 ق مأمون به دست سرداران سپاهش كشته شد و محمود نیز سال بعد گرگانج را تصرف كرد و هنگام بازگشت بیرونی را نیز با خود به غزنه برد. در این هنگام بیرونی بسیار تهی دست زندگی میكرد و با آنكه پس از چندی تا حدی از حمایت محمود برخوردار، و روزگارش بهتر شد، اما روابطش با وی هرگز چنانكه باید بهبود نیافت. بیرونی در این سالها به نگارش تحدید نهایات الاماكن مشغول بود. وی در اوایل سال 409 ق/ 1018 م یا اندكی پیش از آن در مقدمۀ این كتاب به تفصیل از نامرادیهای روزگار گله كرده است (ص 22-23). او در اول جمادیالآخر 409 نیز در نزدیكی كابل میزیست و چندان پریشان احوال بود كه خود را در از دست دادن نزدیكان با دو پیامبر خدا نوح و لوط (كه در جریان عذابی كه بر سر قومشان آمد، زن یا فرزند خود را از دست دادند) مقایسه میكرد و امید داشت تا با سربلند بیرون آمدن از این آزمون الاهی همچون آن دو رستگار گردد (همان، 119). بیرونی در پایان مقدمۀ بسیار طولانی كتاب تحدید نهایات الاماكن نیز تلویحاً به اسارت خود در چنگ سلطان محمود اشاره كرده، و از فرمان محمود غزنوی مبنی بر حضور اجباری او در دربار غزنویان با عنوان كنایهآمیز «تقدیر بشری» یاد كرده است (ص 62).
بیرونی پس از رصد خورشید گرفتگی ذیقعدۀ 409 در نزدیكی لمغان (میان كابل و قندهار)، از جمادیالاول 410 یك سلسله رصدهای مختلف را در غزنه آغاز كرد كه تا 412 ق به طول انجامید (همان، 291-292). رصد انقلاب تابستانی در 412ق آخرین رصد بیرونی به شمار میآید. بیرونی پس از این رصد محمود غزنوی را در جریان لشكركشی به هند همراهی كرد، اما همچنان روزگار را به بدی میگذراند، زیرا در فهرست از رنجهای بیشمار خود پس از رسیدن به سن 50 سالگی (یعنی پس از 412ق) یاد كرده است (ص 41-42).
بیرونی در جریان لشكركشیهای متناوب محمود به هند كه تا 417 ق طول كشید، با كوششی پیگیر زبان سنسكریت را كه كلید گنجینۀ معارف هندوان بود، فرا گرفت و با برقراری ارتباط با دانشمندان و عالمان دینی هند، اطلاعاتی بسیار گرانبها از این سرزمین به دست آورد. در 415ق در غزنه با فرستادگان فرمانروای تركهای ولگا دیدار كرد و توانست اطلاعات جغرافیایی قابل توجهی از اعضای این هیئت به دست آورد. یكی از فرستادگان در برابر محمود گفت كه در نواحی دور دست شمال (نواحی داخل دایرۀ قطبی)، خورشید گاه روزهای پیدرپی غروب نمیكند. محمود غزنوی از این سخن برآشفت و این سخنان را كفرآمیز خواند؛ اما ابوریحان او را متقاعد ساخت كه سخن سفیر معقول است. در 416ق نیز بیرونی بار دیگر به غزنه بازگشته بود. وی 7 روز پیش از پایان رجب 416 سرانجام پس از دست كم 7 سال تحقیق، نگارش كتاب تحدید را به پایان رساند (ص 302). البته به نظر بولگاكف شاید تاریخ یاد شده در پایان كتاب تحدید، افزودۀ كاتب نسخه باشد؛ اما از آنجا كه بخشهایی از این كتاب بیتردید پس از یكی از مسافرتهای بیرونی به هند تألیف شده است، تاریخ پایان تألیف كتاب را باید قطعاً پس از 412ق و نه چندان پیش از رجب 416 دانست؛ زیرا بیرونی در این كتاب از اقامت خود در قلعۀ نندنه در سرزمین هندوستان یاد كرده است. وی در این قلعه توانست شیوۀ ابتكاری خود برای اندازهگیری قطر زمین توسط اسطرلاب را كه پیش از این به صورت نظری بیان كرده بود، بیازماید (همان، 222-223، القانون، 2/530-531؛ نالینو، 289-290). شاید بیرونی مقالۀ فی استخراج قدر الارض برصد انحطاط الافق عن قلل الجبال را در همین هنگام نوشته است. بیرونی در 418ق رسالۀ استخراج الاوتار را به پایان رساند و در همین سال با هیئتهایی از چین و تركهای اویغور كه به دربار محمود آمده بودند، دیدار كرد. وی در 420ق كتاب مهم التفهیم لاوائل صناعة التنجیم را به خواهش ریحانه بنت حسین خوارزمی به دو زبان عربی و فارسی نوشت كه روایت فارسی آن از كهنترین متون فارسی علمی، و كهنترین متن ریاضی ـ نجومی فارسی موجود به شمار میرود.
اندكی بعد محمود درگذشت و فرزندش محمد جانشین او شد. اما مسعود كه پسر بزرگتر بود، پس از مدتی كوتاه با پیروزی بر برادر بر تخت پدر نشست. در همین روزگار بیرونی كتاب مشهور و بسیار مهم تحقیق ماللهند را به پایان رساند. مسعود پس از رسیدن به سلطنت بسی بیش از پدر بیرونی را نواخت و او نیز به نشانۀ سپاسگزاری، كتاب القانون المسعودی را كه دانشنامهای از آگاهیهای نجومی آن دوران بود، به نام وی تألیف كرد. بیرونی در 427ق رسالهای دربارۀ آثار رازی نوشت و در پایان، فهرست آثار خود را نیز بدان افزود. گویا بیرونی در همین روزگار مدتی به زادگاه خود سفر كرد، زیرا به یافتن جُنگی از آثار مانویان در خوارزم پس از 40 و اندی سال جست و جو اشاره كرده است ( فهرست،3-4). او در زمان حكومت مودود بن مسعود (حك 433-441ق) نیز از حمایت پادشاه غزنوی برخوردار بود و دو كتاب دستور و الجماهر را به نامش تألیف كرد.
غضنفر تبریزی تاریخ مرگ بیرونی را به نقل از ابوالفضل سرخسی ــ كه گویا از مریدان بیرونی بوده ــ 3 رجب 440ق/12 دسامبر 1048م آورده، و با استناد به مأخذی دیگر عمر ابوریحان را 77 سال و 7 ماه قمری یاد كرده است (ص 80 -81). این همان قول مشهوری است كه بسیاری بر آن اعتماد كردهاند. غضنفر كه خود را از شیفتگان شخصیت علمی بیرونی برشمرده، در «المشاطة لفهرست» كوشیده است تا ثابت كند رؤیایی كه بیرونی در فهرست نقل كرده است، تأویلی درست دارد. بیرونی در این رساله گفته است كه در شب تحویل شصت و یكمین سال عمرش خواب دیده كه در پی یافتن هلال ماه است، اما ناگهان ندایی میشنود كه «چه میجویی؟ تو این هلال را 170 بار دیگر خواهی دید». بیرونی در ادامه میافزاید: «چون از خواب برخاستم، این 170 ماه را بر 12 تقسیم كردم كه حاصل 14 سال و 2 ماه قمری شد ... » (ص 42)؛ اما غضنفر كه به علت علاقۀ بسیار به بیرونی میخواسته رؤیای او را صادقه جلوه دهد، بدون توجه به تصریح بیرونی به 14 سال و 2 ماه قمری (= 170 ماه)، «مائة و سبعین» (170) را «مائۀ و تسعین» (190) خوانده،و دلایل عجیب و غریب دیگری نیزبهمیان كشیدهاست تا میان تاریخی كه برای درگذشت بیرونی یاد كرده و رؤیای بیرونی توافقی حاصل كند. درحالیكه بیرونی در مقدمۀ الصیدنة فی الطب ــ كه یگانه دست نویس شناخته شدۀ آن به خط خود غضنفر تبریزی است (نک : مقدمه، ص 2) ــ تأكید كرده كه سنش از 80 سال گذشته، و به سبب ضعف بسیار بینایی و شنوایی، به ناچار كتاب را با دستیاری شخصی به نام نهشعی تألیف كرده است (همان، 17). در نتیجه باید گفت كه بیرونی روزگار جانشینِ مودود را نیز درك كرده، و درگذشتش پس از 442ق بوده است. از این تاریخ به بعد هیچ خبری از بیرونی در دست نیست و به نظر میرسد كه چندان پس از این ایام نزیسته باشد.