زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

تئوفراستوس

تِئوفْراسْتوس (در متون اسلامی: ثاوفراسطوس)، فیلسوف یونانی (ح 372/ 373- ح 288ق‌م). او در اِرْسوس واقع در جزیرۀ لِسْبوس زاده شد (دیوگنس، I/ 483)، به قصد فراگیری دانش به آتن رفت، سالیان درازی را به شاگردی ارسطو گذراند و در میان شاگردان او به جایی رسید که در 323ق‌م پس از مرگ این فیلسوف، جانشین وی در لوکئوم، و عهده‌دار ریاست مکتب مشّاء گردید. گفته‌اند که در آغاز نام او تورتاموس بود و بعدها، به سبب نفوذ سخن و شیرینی گفتارش، ارسطو وی را تئوفراستوس (سخنگوی الٰهی) لقب داد (همو، I/ 485). 
تئوفراستوس به احتمال قوی ارسطو را پس از 348ق‌م در سفر به شهرهای آسوس، لسبوس و مقدونیه تا زمان بازگشت به آتن در 335ق‌م همراهی کرده است. پس از مرگ تئوفراستوس، شاگردش استراتو از لامْپْساکوس جانشین او شد. از آثار تئوفراستوس برمی‌آید که وی همانند ارسطو در زمینه‌های گوناگون فلسفۀ طبیعی، مابعدالطبیعه، اخلاق، خطابه، سیاست، علوم طبیعی، روان‌شناسی، گیاه‌شناسی، زیست‌شناسی، فیزیولوژی و عقایدنگاری پژوهش کرده است. دیوگنس لائرتیوس بیش از 200 اثر به او نسبت داده است. بیشتر آثار او، خلاف شیوۀ استادش، فاقد جنبۀ نظری است (ریِل، III/ 91). زنون کیتیونی، بنیادگذار مکتب رواقی و اپیکور سامُسی، بنیادگذار مکتب اپیکوری را هم‌روزگار تئوفراستوس دانسته‌اند. در سالیان اخیر، نقل قولها و نوشته‌های برجای مانده از تئوفراستوس به کوشش گروهی از یونان‌پژوهان اروپایی و آمریکایی در مجموعه‌ای گردآوری شده، و به چاپ رسیده است (نک‍ : مل‍ ، «تحقیقات...»).

منطق

از حدود 20 اثر منطقی که به تئوفراستوس نسبت داده‌اند، هیچ‌یک برجای نمانده است (بوخنسکی، 72) و آگاهی ما از آموزه‌های منطقی وی تنها از طریق قطعه‌هایی از سخنان او ست 
که مفسران بعدی مانند اسکندر افرودیسی و سیمپلیکیوس نقل کرده‌اند. تاریخ‌نگاران منطق برپایۀ آنچه از وی برجا مانده است، 3 نوآوریِ منطقی به او نسبت داده (نیل، 100-111) که در غالب آنها نام یودموس، شاگرد دیگر ارسطو نیز در کنار نام تئوفراستوس آمده است (بوخنسکی، همانجا):
نخست، در باب قیاس: وی 5 ضرب افزون بر 4 ضربی که ارسطو در «ارغنون» خود آورده بود، به شکل اول قیاس افزوده است. در این 5 ضرب حد وسط در یک مقدمه موضوع است و در مقدمۀ دیگر محمول (اصطلاحات درون پرانتز پس از هر ضرب، نام آن ضرب نزد منطق‌دانان لاتینی‌زبان است):
1. اگر هر الف، ب است و هر ج، الف است، آن‌گاه برخی از ب‌ها ج‌ اند (بارالیپتون).
2. اگر هیچ الف، ب نیست و هر ج، الف است، آن‌گاه هیچ ب، ج نیست (کلئانتس).
3. اگر هر الف، ب است و برخی از ج ‌ها الف‌اند، آن‌گاه برخی از ب‌ها ج ‌اند (دابیتیس).
4. اگر هر الف، ب است و هیچ ج، الف نیست، آن‌گاه برخی از ب‌ها ج نیستند (فاپسمو).
5. اگر برخی از الف‌ها ب‌اند و هیچ ج، الف نیست، آن‌گاه برخی از ب‌ها ج نیستند (فریسسموروم).
دوم، در باب موجهات: کوششهای جالب توجه تئوفراستوس در ساده‌سازی نظریۀ موجهات است. از تفسیر اسکندر افرودیسی بر «تحلیلهای نخستین» ارسطو چنین برمی‌آید که تئوفراستوس دشواریهایی در شیوۀ بررسی ارسطو در باب موجهات یافته بود. وی تعریفی را بدین‌صورت عرضه داشته است که از گزارۀ «محتمل است که الف...» نمی‌توان گزارۀ «ضروری نیست که الف...» را نتیجه گرفت. تئوفراستوس عکس مستوی را که در نظرش قاعده‌ای نامعتبر است، نپذیرفته، از این‌رو ست که در این مثال به جای «امکان» از «احتمال» استفاده کرده است.
سوم، در باب قیاس شرطی: وی با بیان اصطلاح «افزودن» که امروزه «قاعدۀ وضع مقدم» نامیده می‌شود، نخستین‌بار اهمیت این مسئله را در قیاسهای شرطی خاطر نشان کرد. در این قاعده با افزودن یک فرض در مقدم و بیان درستی همان فرض در تالی به نتیجه می‌توان رسید. یادکردنی است که این فرض، در نتیجه باقی نمی‌ماند (بلانشه، 83-87).

فلسفه

هرچند برپایۀ آثار برجای مانده از تئوفراستوس می‌توان دریافت که توجه وی بیشتر به طبیعت‌شناسی بوده است و جنبۀ نظری در کار او چندان برجستگی ندارد، اما در مقام ریاست مکتب مشاء به مباحث فلسفی نیز پرداخته است. در میان آثار تئوفراستوس، اثری به نام مابعدالطبیعه هست. در این اثر اهتمام نویسنده بیشتر به طرح پرسشهای فلسفی بوده است تا حل آنها؛ انتقادهایی نیز از ارسطو، افلاطون و پیش‌سقراطیان در آن یافت می‌شود. هرچند بیشترِ مباحث طرح شده با آموزه‌های ارسطو سازگار است، با این حال، میان این دو تفاوتهایی نیز دیده می‌شود. برای نمونه می‌توان به تعاریف چهارگانۀ ارسطو از فلسفۀ اولى در کتاب مابعدالطبیعه اشاره کرد که به ترتیب عبارت‌اند از: 1. علم به علل و مبادیِ نخستین (کتاب آلفا و بتا)، 2. علم به موجود (کتاب گاما)، 3. علم به جوهر (کتاب زیتا)، 4. علم به خداوند و موجودات الٰهی (کتاب لامبدا) که در رسالۀ مابعدالطبیعۀ تئوفراستوس در فصل ششم، به طور ویژه تعریف نخست و در فصل دهم، تعریف چهارم بررسی شده است؛ بنابراین، در نظر تئوفراستوس، مابعدالطبیعه همانا جست و جوی عللِ عالَم است از آن جهت که عالَم است (ریل، III/ 94) و از این‌رو ست که در مکتب مشاء بی‌درنگ پس از تئوفراستوس جست و جوی طبیعت از منظر طبیعت‌شناسی، جانشین مابعدالطبیعه یا فلسفۀ نخستین می‌گردد و این نگرش تا روزگار ظهور اسکندر افرودیسی برجای می‌ماند.

طبیعت‌شناسی

آنچه ارسطو پیش از پرداختن به مابعدالطبیعه، روزگار خود را بدان اختصاص داده بود، یعنی طبیعت‌شناسی به معنای خاص، بعدها به‌طور ویژه ذهن تئوفراستوس را به خود مشغول داشت. از این‌رو، بیشترِ آثار برجا مانده از تئوفراستوس مبین اهتمام ویژۀ او در باب طبیعت‌شناسی است. گیاهان، آتش، ماهی، بادها، سنگها، بوها و پدیده‌های جوّی تنها در زمرۀ برخی از آثار او در این زمینه است که گاه حاوی آرائی غیرارسطویی یا چون و چرا در نظر ارسطو ست. برای نمونه می‌توان به نظر وی در باب آتش اشاره کرد. چنین می‌نماید که تئوفراستوس برخلاف ارسطو، آتش را عنصری همانند خاک و آب و هوا نمی‌انگارد، زیرا این عناصر جوهر به شمار می‌آیند، در حالی که آتش برای بقای خود نیازمند چیزی است که می‌سوزد. نیز نخستین انتقاد از آموزۀ ارسطویی اثیر یا عنصر پنجم را تئوفراستوس مطرح کرده است.

تأثیر تئوفراستوس در فلسفۀ اسلامی

در فلسفۀ اسلامی تئوفراستوس را جانشین ارسطو می‌انگاشتند و در بسیاری از سرگذشت‌نامه‌ها وی را از نزدیکان نسبی و نیز در زمرۀ اوصیای ارسطو خوانده‌اند (ابن ندیم، 312؛ قفطی، 109). در آثار فیلسوفان اسلامی در مواردی به آموزه‌های منطقی و طبیعی تئوفراستوس اشاره‌هایی شده است، اما نظریات وی آن‌گونه که از اندیشه‌های ارسطو، اسکندر افرودیسی، پلوتینوس و فرفوریوس یاد می‌شود، بررسی نشده است. ابونصر فارابی کتاب الموجبة و السالبه را که اثری در منطق است، به تئوفراستوس نسبت داده (ص 22)، و در بحث از قیاس شرطی نیز به وی اشاره کرده است (ص 53). بسیاری از حکمای اسلامی ــ مانند محمد بن زکریای رازی در بحث از انتقاد تئوفراستوس از ارسطو و نیز اشاره به کتاب وی در باب گیاهان (ص 2، 6)، ابن سینا در بحث از جهت قضایا (ص 39، 41)، بیرونی در بحث از ویژگی‌ اجسام (ص 258)، ابن باجه در بحث از حرکت (ص 86) و ابن‌رشد از عقل هیولانی ( تفسیر...، 1489)، نیز در موارد بسیاری در بحثهای منطقی ( تلخیص...، 179-180، 200) ــ از او یاد کرده‌اند. صدرالدین شیرازی در حدوث العالم او را شاگرد افلاطون انگاشته (ص 19، 177)، و ابوسلیمان سجستانی عبارت «الآلهة لاتتحرک» را به وی منسوب دانسته، و گُزیدگی و پرمعنایی آن را دلیل بزرگی مقام وی در علم شمرده است (ص 176).
برخی از آثار او که در کتاب‌شناسیهای مسلمانان از آنها یاد شده، اینها ست: النفس، الآثار العلویة، الادب، الحس و المحسوس، مابعدالطبیعه، اسباب النبات و تفسیر قاطیغوریاس (ابن ندیم، 312).

مآخذ

ابن باجه، محمد، شرح السماع الطبیعی لارسطوطالیس، به کوشش ماجد فخری، بیروت، 1991م؛ ابن رشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعة، به کوشش موریس بویژ، تهران، 1380ش؛ همو، تلخیص منطق ارسطو، به کوشش جیرار جهامی، بیروت، 1982م؛ ابن سینا، النجاة، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1375ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان الحکمة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1974م؛ بلانشه، رُبر، المنطق و تاریخه من ارسطو الى راسل، ترجمۀ محمود یعقوبی، قاهره، 1424ق/ 2004م؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی معرفة الجواهر، حیدرآباد دکن، 1355ق؛ رازی، محمد بن زکریا، الشکوک على جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1372ش/ 1413ق؛ صدرالدین شیرازی، محمد، حدوث العالم، به کوشش حسین موسویان، تهران، 1378ش؛ فارابی، شرح لکتاب ارسطاطالیس فی العبارة، به کوشش ویلهلم کوتش و استانلی مارو، بیروت، 1986م؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ نیز: 

Bocheński, I.M., Ancient Formal Logic, Amsterdam, 1968; Diogenes Laertius, Lives of Eminent Philosophers, tr. R. D. Hicks, London, 1972; Kneale, W. and M. Kneale, The Development of Logic, Oxford, 1962; Reale, G., A History of Ancient Philosophy, New York, 1985; Theophrastean Studies, eds. W. Fortenbaugh and R. W. Sharples, Oxford, 1985.
محمدجواد اسماعیلی

گیاه‌شناسی

در این حوزه دو اثر از تئوفراستوس بر جا مانده است که به لحاظ اهمیت با آثار ارسطو دربارۀ جانوران قابل مقایسه‌اند. 

1. «تاریخ النبات»

این اثر در 9 بخش تنظیم شده، و موضوع اصلی آن طبقه‌بندی و توصیف گیاهان مختلف است. تئوفراستوس در این کتاب حدود 550 گونۀ مختلف گیاهی را برشمرده است («زندگی‌نامه...»، XIII/ 331). بخش نخست به معرفی اجزاء گیاهان، یافتن ملاکی مشخص و ثابت برای طبقه‌بندی آنها و سپس طبقه‌بندی آنها اختصاص دارد. تئوفراستوس با در نظر گرفتن 4 عضو: ریشه، ساقه، شاخه و برگ، به عنوان اعضایی که در اکثر گیاهان مشترک است، آنها را به 4 گروه درخت، درختچه، بوته و علف تقسیم کرده است («جست‌وجو...»، I/ 23). بخش دوم کتاب در چگونگی تولید مثل گیاهان و تأثیر عوامل محیطی چون آب و هوا بر آنها، تغییرات خود به خودی گیاهان و مشکلات آن و چگونگی کاشت و نگهداری درختان است. بخش سوم دربارۀ درختان خودرو ست و بخش چهارم به معرفی درختان خاص مناطق مختلف اختصاص یافته است. در این قسمت تئوفراستوس گونه‌های مختلف گیاهی در نواحی مختلف از سواحل اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه تا هند را با ذکر نام محل رویش آنها و ویژگیهای هریک برشمرده است. بخش پنجم‌کتاب در معرفی انواع چوب و کاربرد آنها ست. در بخشهای ششم تا نهم بوته‌ها و گیاهان علفی معرفی شده‌اند و بخش نهم کتاب به عصارۀ میوه‌ها و خواص درمانی آنها اختصاص دارد («زندگی‌نامه»، همانجا). 

2. «فی اسباب النبات»

این کتاب در 7 بخش تنظیم شده است که بخش هفتم آن در دست نیست. در این کتاب که می‌توان آن را دنبالۀ کتاب نخست به شمار آورد، مشخصه‌های مشترک و متمایز گیاهان آمده است. در بخش نخست این کتاب وجوه تمایز طبیعی گیاهان بررسی شده است که عبارت‌اند از تولیدمثل، رویش و میوه‌دهی آنها. در بخش دوم از تأثیرات رخدادهای طبیعی دوره‌ای چون تغییر فصول، بارش، باد، خاک، آب و عواملی مانند این بر گیاهان سخن رفته است. بخش سوم به کشاورزی و نقش انسان در کاشت گیاهان و هدف از این کار اختصاص یافته است. در بخش چهارم عوامل غیرطبیعی مؤثر بر گیاهان و همچنین بیماریها و مرگ آنها بررسی شده‌اند. بخشهای پنجم و ششم در بوها و طعمهای گیاهان مختلف است و احتمالاً بخش پایانی و مفقود کتاب نیز در همین‌باره بوده است (آینرسن، I/ 9-14؛ «زندگی‌نامه»، همانجا). 
منابع عمدۀ تئوفراستوس را می‌توان به 3 گروه تقسیم کرد. نخست عباراتی است که او از فلاسفۀ پیش از خود نقل کرده است. به نظر می‌رسد که در این گروه مهم‌ترین منبع او ارسطو باشد (البته تئوفراستوس از ارسطو نام نمی‌برد) و در موضوعاتی که ارسطو در آنها نظر مشخصی ندارد، به آراء افلاطون متوسل می‌شود (آینرسن، I/ 19؛ تئوفراستوس، «فی‌اسباب...»، I/ 361). علاوه بر این، او از برخی حکمای پیش سقراطی نظیر دموکریتوس (نک‍ : همان، I/ 63, 293-296)، امپدکلس (همان، I/ 53, 99, 107) و آناکساگوراس (همان، I/ 35، «جست‌وجو»، I/ 163) نیز نام می‌برد. دومین منبع مهم او، به احتمال بسیار، بیشتر اقوال کشاورزان، پزشکان و مردمان نواحی مختلف است (برای نمونه، نک‍ : «فی‌اسباب»، I/ 287, 291, 293, 309). به ظن قوی این گروه از منابع او افزون بر گزارشهای شفاهی، شامل نوشته‌هایی نیز می‌شده است («زندگی‌نامه»، همانجا) که هیچ اطلاعی از آنها در دست نیست. منابع دیگر تئوفراستوس را می‌توان تجربه‌های شخصی او دانست. البته با توجه به برخی از اشتباهات او، این نظر دقیقاً به معنی آن نیست که او محلی برای تحقیقات خود داشته، و یا در پی جمع‌آوری گونه‌های گیاهی بوده است (همان، XIII/ 333). 
در میان آثاری که دانشمندان مسلمان از تئوفراستوس یاد کرده‌اند، کتابی با عنوان اسباب النبات آمده که ترجمۀ ابن بکُس بوده است (ابن ندیم، 252؛ نک‍ : ه‍ د، 3/ 134). از این ترجمه نسخه‌ای در دست نیست. به نظر می‌رسد این اثر ترجمۀ همان کتاب دوم تئوفراستوس باشد و به احتمال بسیار دانشمندان مسلمان به کتاب اول دسترسی نداشته‌اند. از این‌رو، در آثاری که در دورۀ اسلامی دربارۀ مسائل مربوط به کشاورزی نوشته شده است، نقل قول مستقیمی از تئوفراستوس نیامده، و همچنین تقسیم‌بندی او از گیاهان در میان دانشمندان مسلمان ناشناخته بوده است. تنها ابن‌سینا در بخش نبات از شفا تقسیم‌بندی‌ای شبیه تقسیم‌بندی تئوفراستوس به دست داده، و تعریفات او نیز به تعریفات تئوفراستوس نزدیک است (ص 32 بب‍‌ ). 

آثـار علوی

در این زمینه اثری به تئوفراستوس منسوب است که تنها ترجمه‌های کهن عربی و سریانی آن موجود است (کرامتی، 220). ابن ندیم از این ترجمۀ عربی با عنوان الآثارالعلویة شامل یک مقاله نام برده است (ص 252). به نظر برخی از پژوهشگران این کتاب را باید مهم‌ترین اثر در آثار علوی پس از رسالۀ ارسطو به شمار آورد، زیرا در آن تئوفراستوس با استفاده از مشاهدات خود و اظهارات برخی از دانشمندان متقدم بر ارسطو، تبیینهای دیگری دربارۀ پدیده‌های جوّی به دست داده است (سزگین، 9). 
حسن بن بهلول بخشی از این کتاب را در کتاب الدلائل خود آورده، و در ابتدای آن ذکر کرده که اصل آن به زبان سریانی بوده است (ص 308). برگشترسر این بخش را با عنوان «قطعات جدیدی از تئوفراستوس در آثار علوی» در 1918م به آلمانی ترجمه و چاپ کرده است. 
برخی از پژوهشگران چون رایتسنشتاین، اشتروم و اشتاینمتز بر این عقیده‌اند که بخش آثار علوی در رسائل اخوان‌الصفا و عجایب المخلوقات قزوینی متأثر از رسالۀ آثار علوی تئوفراستوس است (رایتسنشتاین، 15-24؛ اشتروم، 
 249ff.؛ GAS, VII/ 219-220؛ قس: کرامتی، 220-221). 
در ترجمۀ عربی رسالۀ آثار علوی تئوفراستوس موجود در کتابخانۀ رامپور هند که سزگین آن را چاپ کرده، این بخشها آمده است: علل رعد، علل برق، صاعقه، تشکیل ابر، ریزشهای آسمانی و چگونگی آنها، شبنم، باد، هالۀ ماه و زلزله (سزگین، 17 بب‍ ؛ کرامتی، 221-228). 
از میان مطالب این رساله می‌توان به نظر تئوفراستوس دربارۀ تشکیل هالۀ ماه اشاره کرد که حسن بن بهلول پس از بیان بخشی از آن بر آن ایراد گرفته است (ص 320-321). اشتاینمتز این تعبیر غریب از نظر تئوفراستوس را حاصل کج‌فهمی مترجم عرب دانسته است (سزگین، 16). حسن بن سوار (نک‍ : ه‍ د، ابن خمار) نیز همین مطلب را از تئوفراستوس نقل کرده است (ابن خمار، 336؛ GAS, VII/ 284). به نقل حسن بن بهلول، تئوفراستوس می‌گوید: اگر هوا غلیظ و پر از بخار شود، بر اثر نور ماه حرکتی موجی در آن ایجاد می‌شود ــ این حرکت موجی در کتاب الدلائلْ مستدیر ذکر شده است (همانجا) ــ چراکه پرتو ماه پس از برخورد به هوای غلیظ، محلی را که نزدیک ماه است، لطیف می‌کند و هنگامی که این ناحیه لطیف شود، غلظت هوای اطراف آن بیشتر می‌شود و از این‌رو هوای اطراف دایره‌وار دیده می‌شود، همچنان‌که وقتی کسی با نی به خاک بدمد، غبار در جایی که بدان دمیده شده، روبیده می‌شود و در پیرامون آن دایره‌ای پدید می‌آید (سزگین، 43-44؛ کرامتی، 227). 
آثار دیگری نیز در معادن و کانی‌شناسی به تئوفراستوس منسوب است که در منابع عربی بدانها اشاره نگردیده، و گویا به عربی ترجمه نشده، و نزد دانشمندان مسلمان شناخته نبوده است (نک‍ : «زندگی‌نامه»، XIII/ 330-331). 

مآخذ

ابن خمّار، حسن «مقالة فی الآثار المتخیلة فی الجو» (نک‍ : مل‍ ، لتینک)؛ ابن‌سینا، الشفاء، طبیعیات، نبات، به کوشش ابراهیم مدکور، قاهره، 1384ق/ 1965م؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872م؛ حسن بن بهلول، کتاب الدلائل، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق/ 1985م؛ سزگین، فؤاد، «کتاب الآثار العلویة لثاوفرسطس»، مجلة تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، فرانکفورت، 1405ق/ 1984م، ج 1؛ کرامتی، یونس، «آثار دانشمندان ایرانی دربارۀ آثار علوی و تأثیر نظرات طبیعی‌دانان یونانی بر آنها»، تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی، به کوشش محمدعلی شعاعی و محسن حیدرنیا، تهران، 1378ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.