تباین
تَبایُن، اصطلاحی در منطق که بر نسبت جدایی میان دو مفهوم کلی دلالت میکند. تباین یکی از «نِسَب اربعه» به شمار میرود، یعنی یکی از انواع چهارگانهای که برای روابط میان کلیات میتوان تصور کرد. در کاربردی دیگر، تباین در مبحث الفاظ عبارت است از رابطۀ دو واژهای که معانی آنها مختلف باشد.
بحث از تباین در روابط میان الفاظ، بر کاربرد مشهورتر آن در نسبت میان کلیات تقدم داشته است (نک : فارابی، 140، 143؛ یحیی بن عدی، 170؛ ابوالفرج، 99). نسبتهای چهارگانۀ کلیات در مباحث گستردهتر دورههای بعد مطرح شده است و سابقۀ آن به آثار سراجالدین ارموی (نک : ص 51-52) و نجمالدینکاتبی (نک : ص 47) بازمیگردد.
در نسبتهای چهارگانه
رابطۀ دو مفهوم کلی مختلف، از حیث صدق و انطباق مصداقها، 4 صورت دارد و جز این نمیتوان تصور کرد: 1. تساوی، به معنای اشتراک در همۀ مصداقها؛ 2. عموم و خصوص من وجه، حالتی که هر یک از دو کلی شامل بخشی از مصداقهای دیگری شود؛ 3. عموم و خصوص مطلق، حالتی که یکی از آنها شامل همۀ مصداقهای دیگری باشد (نک : ه د، عموم و خصوص)؛ 4. تباین، به معنای عدم اشتراک (علامۀ حلی، القواعد...، 223؛ قطبالدین، تحریر...، 47- 48؛ صاینالدین ترکه، 12).
منطقدانان تباین را بر دو نوع تقسیم کردهاند:
1. تباین کلی یا مطلق، به این معنی که دو کلی هیچ مصداق مشترکی نداشته باشند و نتوان آنها را در هیچ نوع قضیهای بر یکدیگر حمل کرد. تباینی که یکی از نسبتهای چهارگانه به شمار میرود، همین تباین مطلق است. نمونۀ این نوع تباین میان دو کلیِ انسان و سنگ دیده میشود. مفهوم کلی انسان، شامل مصداقهایی است که مفهوم سنگ بر هیچیک از آنها صدق نمیکند (قطبالدین، شرح...، 51؛ علامۀ حلی، همان، 227). تباین کلی را میتوان به دو قضیۀ سالبۀ کلی بازگرداند، مانند اینکه: هیچ درختی دانا نیست و هیچ دانایی درخت نیست (قطبالدین، تحریر، 48؛ صدرالدین، 6).
2. تباین جزئی، که عبارت از جدایی دو کلی به صورت سلب جزئی است، به این معنا که در هر یک از دو کلی افرادی یافت شوند که در کلی دیگر نگنجند. این نوع تباین، عامتر از تباین کلی است، زیرا از یک سو در تباین کلی، به طریق اولیٰ نسبت تباین جزئی هم برقرار است، و از سوی دیگر دو کلی که تنها دارای برخی افراد مشترک باشند، یعنی عموم و خصوص منوجه داشته باشند، نسبت تباین جزئی نیز بر آنها صدق میکند، مانند دو کلیِ حیوان و سفید. تباین جزئی به دو قضیۀ سالبۀ جزئی تحویل پذیر است، چنانکه میتوان گفت: برخی حیوانها سفید نیستند و برخی سفیدها حیوان نیستند (نک : قطبالدین، همان، 48- 49؛ صدرالدین، همانجا).
نقیض دو کلی عام و خاص من وجه و نقیض دو کلی متباین، همواره نسبت تباین جزئی دارند، اما وضع آنها از حیث نسبتهای چهارگانه یکسان نیست. نسبت نقیض دو کلی متباین مانند درخت و سنگ، یعنی نادرخت و ناسنگ، عموم و خصوص منوجه است و نسبت میان نقیض دو متباینی که شق سومی برای آنها متصور نیست، تباین کلی است، چنانکه ناموجود و نامعدوم تباین کلی دارند. نسبت میان دو عموم و خصوص من وجه پس از نقیض شدن دو کلی نیز برقرار میماند، همچون ناحیوان و ناسفید. اما در آنجا که یکی از دو کلی، از نقیض کلی دیگر به دست آمده باشد، مانند حیوان و ناانسان، نسبت بین نقیض آنها، یعنی ناحیوان و انسان تباین کلی است (قطبالدین، همان، 48-51؛ صاینالدین ترکه، 13؛ علامۀ حلی، همان، 226-227؛ سبزواری، 19-20).
تباین جزئی، نسبتی مستقل نیست که آن را بتوان در کنار نسبتهای چهارگانه قرار داد، زیرا نسبتهای چهارگانه به تحقق و وجود دو کلی مربوطاند، در حالی که تباین جزئی عبارت است از تغایر مفهومی میان دو کلی (نک : ملاعبدالله، 34-35).
در بحث الفاظ
واژههایی که بر معانی جداگانهای دلالت میکنند، نسبت تباین دارند و این اصطلاح در مقابل ترادف قرار میگیرد. منطقدانان براساس نسبتهای متفاوتی که معانی متباین از جهت اشتراک یا امکان گرد آمدن در یک چیز دارند، تباین لفظی را به 3 گونۀ تماثل، تخالف و تقابل تقسیم کردهاند (نصیرالدین، 9؛ ابنسهلان، 16؛ علامۀ حلی، الجوهر...، 10؛نیز نک : مظفر، 45-47).
تباین در دو مبحث کلیات و الفاظ بر دو معنای مختلف دلالت میکند و جهت تقسیم در آنها متفاوت است. در تباین لفظی از تقسیم الفاظ به حسب اتحاد و تعدد معنا بحث میشود، اما موضوع نسب اربعه، رابطۀ میان معانی کلی از جهت اشتراک یا عدم اشتراک در مصادیق است. بنابراین، چه بسا دو کلی متساوی میتوانند در لفظ متباین باشند، مانند انسان و ناطق (قطبالدین، تحریر، 47).
در منطق جدید، نسبت تباین در بحث مجموعهها مطرح شده است. دو مجموعۀ «الف» و «ب» آنگاه متبایناند که هیچیک از اعضای «الف» عضو «ب» نباشند و هیچیک از اعضای «ب» عضو «الف» نباشند. این نسبت چنین بیان میشود که مجموعۀ افرادی که عضوِ هم «الف» و هم «ب» باشند، تهی و فاقد عضو است. اگر مجموعۀ فرضیِ اعضای مشترک با علامت ب× الف نشان داده شود، نسبت تباین را میتوان به این صورت بیان کرد: 0= ب × الف (نک : لنگر، 125، 129-130، 141-142).
مآخذ
ابن سهلان، عمر، تبصره، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران،1377ش؛ابوالفرج ابنطیب، تفسیر کتاب ایساغوجی لفرفوریوس، به کوشش کوامی جیکی، بیروت، 1975م؛ سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، 1298ق؛ سراجالدین ارموی، محمود، مطالع الانوار، تبریز، 1294ق؛ صاینالدین ترکه، علی، المناهج فی المنطق، به کوشش ابراهیم دیباجی، تهران، 1376ش؛ صدرالدین شیرازی، محمد، منطق نوین، ترجمه و شرح عبدالمحسن مشکٰوةالدینی، تهران، 1362ش؛ علامۀ حلی، حسن، الجوهر النضید، به کوشش محسن بیدارفر، قم، 1381ش؛ همو، القواعد الجلیة، به کوشش فارس حسون، قم، 1412ق؛ فارابی، «کتاب العبارة»، المنطق، به کوشش رفیق عجم، بیروت، 1985م؛ قطبالدین رازی، تحریر القواعد المنطقیة فی شرح الرسالة الشمسیة، قاهره، 1328ق؛ همو، شرح مطالع الانوار (نک : هم ، سراجالدین ارموی)؛ کاتبی، عمر، «الرسالة الشمسیة»، ضمن تحریر القواعد المنطقیة (نک : هم ، قطبالدین رازی)؛ لنگر، سوزان، منطق سمبلیک، ترجمۀ منوچهر بزرگمهر، تهران، 1348ش؛ مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، 1400ق / 1980م؛ ملاعبدالله یزدی، الحاشیة على تهذیب المنطق، قم، 1417ق؛ نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1326ش؛ یحیی بن عدی، المقالات الفلسفیة، به کوشش سحبان خلیفات، عمان، 1988م.