زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

ترمه

تِرْمه، بافته‌ای فاخر پشمی نقش‌دار با بافت «کج راه» از گروه شالها که در کشمیر آن را «شال کانی» می‌خوانند ( لغت‌نامه...؛ ایمز، 13؛ لوی ـ استروس، 19).
اگرچه ترمه از بافته‌های رایج در ایران و کشمیر محسوب می‌شود، اما زمان دقیق آغاز تولید آن مشخص نیست. مدارک قطعی که نشان دهندۀ رواج این بافته پیش از سدۀ 11ق/ 17م باشد، هنوز به دست نیامده است (ایمز، 16).
مراکز اصلی شال‌بافی در ایران شهرهای کرمان، یزد و مشهد بوده است (قزوینی، 13، 44؛ پولاک، II/ 167؛ «تاریخ...»، 262). در زمان رونق این صنعت برخی از بازرگانان در شیراز نیز کارخانه‌های شال‌بافی برپا کردند (مهدوی، یزد در اسناد...، 482). با این حال، همواره مرکز ترمه‌بافی کرمان بوده، و در اسناد بیشتر اشاره به شال منقش کرمانی شده است ( اسناد...، 107، 109) و چنین به نظر می‌رسد که در برخی دوره‌ ها مواد اولیه و حتى خود شالبافها را از کرمان به شهرهایی نظیر مشهد یا یزد می‌برده‌اند (وزیری، 33؛ «تاریخ»، همانجا). از سوی دیگر در برخـی از موارد بافندگان نقاط دیگر ایران ــ همچون تبریز ــ برای اشتغال در این حرفه به کرمان می‌رفتند (معاون‌التجار، «شال‌نامه»، 414).
در هندوستان نیز همین نسبت میان کشمیر و شهرهایی چون لاهور، آگره و پتنه برقرار بود. برنیه نخستین جهانگرد اروپایی است که در فاصلۀ سالهای 1066 تا 1069ق/ 1656 تا 1659م از کشمیر دیدن کرده، و اطلاعاتی را دربارۀ شال‌بافی کشمیر ضبط کرده است (نک‍ : ص 402-404؛ یانگهازبند، 210-212؛ ایمز، 21؛ لوی ـ استروس، 14). در دیگر شهرها نیز تلاش بسیاری برای بافت شالهایی مشابه شال کشمیر صورت گرفته، اما کالای ایشان هیچ‌گاه به کیفیت شالهای کشمیری نرسیده است (برنیه، 403).

بهترین ترمه‌ها را چه در ایران و چه در کشمیر از کرک می‌بافتند و مرغوب‌ترین کرک ایران متعلق به کرمان بوده است (تاورنیه، 94-95؛ فریزر، 359؛ سایکس، 199-200؛ فلور، 105). در کشمیر نیز شالهای نفیس را با کرک به دست آمده از نوعی بز وحشی تبتی می‌بافته‌اند (برنیه، همانجا). تا پیش از اشغال تبت توسط چینیها، طبق قراردادی کهن پشمِ ویژۀ بافت شال از تبت به لاداخ و از آنجا به کشمیر صادر می‌شده است (کاپور، 209؛ مهتا، 14، حاشیه). مرغوبیت شال کشمیر تا حد بسیاری مرهون کیفیت خوب این کرکها بوده است.
علاوه بر پشم گهگاه از ابریشم نیز در بافت شال ترمه استفاده می‌شده است، چنان‌که در یزد نوع جدیدی از شال را از ترکیب ابریشم و پشم کرمانی می‌بافتند که «شال یزدی» خوانده می‌شده است («تاریخ»، همانجا).
از یادداشتهای جهانگردان چنین برمی‌آید که شالها را در دوره‌های مختلف و با توجه به کاربرد آنها در اندازه‌های متفاوت می‌بافته‌اند (نک‍ : برنیه، پولاک، همانجاها؛ مورکرافت، 188). نقش در شالهای کشمیری در آغاز منحصر به دو سر و حاشیۀ کنار آن بوده است. پر نقش کردن تمامی سطح پارچه از اوایل سدۀ 13ق/ 19م رواج پیدا کرد که بیشتر برای بازار ایران و اروپا تهیه می‌شد (نک‍ : لوی ـ استروس، 43؛ ایمز، 53-58)، زیرا سلیقۀ ایرانیان به گونه‌ای بود که شالهای پرکار که نقش تمامی زمینه را در برمی‌گرفت و نیز شالهای محرّمات را ترجیح می‌داد (فریزر، 369). رایج‌ترین نقش در ترمه‌بافی نقش بوته است که هم در ایران و هم کشمیر رواج داشته است. این نقش توسط جهانگردانی چون مورکرافت به اروپا برده شد و به شالهای اروپایی نیز راه یافت (ایمز، 104؛ لوی ـ استروس، 8). علاوه بر نقوش گیاهی از نقوش حیوانی نیز به‌ندرت در تزیین سر و ته شالهای کشمیری استفاده می‌شده است (ایمز، تصویر رنگی شم‍ 145, 146).
نام‌گذاری شالهای ترمه با توجه به معیارهای متفاوتی صورت گرفته است. در ایران انواع ترمه بیشتر بر اساس طرح و نقش نام‌گذاری می‌شده است. از جمله ترمه‌هایی که بر اساس نقش شناخته می‌شوند، می‌توان این موارد را نام برد: محرمات (شالی با راههای پهن یا باریک)، بوته ریزه، بوته‌کج، نُه ترنج، اسلیمی، شاخ گوزنی، شاخه‌دار، بند رومی، بوته و افشان، گل اندر گل، مادر بچه، بوته جقه، بوته کشمیری، و جز آنها (مهدوی، کرمان، 413، 417، 418، جم‍ ‌).
گاهی نیز شالها با نام طراح نقش آنها خوانده می‌شدند؛ مانند حاجی محمد سلیمان (نک‍ : همان، 425) که ظاهراً یک نوع شال ترمۀ محرمات در زمان ناصرالدین شاه بوده است ( اسناد، 107-109). برخی از ترمه‌ها را با نام سفارش دهنده یا مشوق و مروج آن می‌خواندند؛ مانند «شال امیری» که به سبب تلاش امیرکبیر در رونق دادن به صنایع داخلی و از جمله شال‌بافی، به گونه‌ای خاص از شال کرمانی داده شد (برای نقش امیرکبیر در رواج شال‌بافی، نک‍ : قزوینی، 54-55؛ مستوفی، 1/ 75؛ معاون‌التجار، «لبلبونامه»، 442-443).
نام‌گذاری بر اساس محل بافت نیز از دیگر روشهای نام‌گذاری بوده است، مانند شال ترمۀ کوکی (نک‍ : لغت‌نامه، ذیل کوک) و شال ترمۀ زرندی (مهدوی، همان، 417).
برخی از نامها نیز نشان از کیفیت بافت داشته است، مانند شال «کوسه» به گونه‌ای شال لطیف بوده است (پولاک، II/ 167-168؛ فرهنگ لغات...، 374) یا شال «قلاب» که با استناد به اسناد امین‌الضرب بافت آن یک‌سال و نیم طول می‌کشیده است و افراد کمی از عهدۀ بافت آن برمی‌آمده‌اند (مهدوی، همان، 456). شال انگوری (منسوب به انگوره = انقوره = آنکارا) نیز گونه‌ای شال بدل ترمه بوده است (ادیب قاسمی، 325).

استفاده از نام رنگها نیز هنگام تفکیک شالها بسیار متداول بوده که همراه با نام نقش به کار می‌رفته، و گاهی به کیفیت آن نیز اشاره می‌شده است. مثلاً شالهای سفید شاخه‌دار، بوته ریزۀ زرد، باریک امیری سفید قرمز، گلناری بوته کشمیری، لیمویی نوظهور قلاب باف بوته جقه (نک‍ : مهدوی، همان، 405، 408).
شالهای کشمیری بیشتر بر اساس طرح کلی آنها نام‌گذاری می‌شده‌اند، مانند حاشیه‌دار، کنج بوته‌دار، دوردار، متن‌دار، خط‌دار و جز آنها (مورکرافت، 189).
ترمه را در رنگهای متنوعی می‌یافته‌اند. از جملۀ رنگهای رایج سفید، لیمویی، لاکی، سبز، زرد، گلی، گلناری، مشکی، سرمه‌ای و جز آنها و نیز ترکیبهایی نظیر سفید آبی، سفید قرمز، سفید لاکی، سفید سرمه‌ای، و سفید لیمویی را می‌توان نام برد (نک‍ : ادیب قاسمی، 212، 399، جم‍ ؛ مهدوی، همان، 405، جم‍ ، یزد، 454، جم‍ ‌). با توجه به مدارک موجود می‌توان گفت که در زمان ناصرالدین شاه از این میان، دو رنگ سفید و لیمویی بیشترین رواج را داشته است. رنگهای تیره‌تر تنها کاربردی متأخر داشته است و آن را نیز شاید بتوان به سبب استفاده از ترمه در مراسم سوگواری دانست (علاء فیروز، 213)؛ به گونه‌ای که امروزه در گویش کرمانی اصطلاح رنگ ترمه‌ای را برای قهوه‌ای کم رنگ به کار می‌برند ( فرهنگ کرمانی، نیز فرهنگ گویش کرمانی، ذیل ترمه‌ای). شال کشمیر از تنوع بسیار رنگ برخوردار است، چنان که پشمهای به کار رفته در آن شامل 64 مایه رنگ بوده است (مورکرافت، 175). با این‌همه، کشمیریها نیز با توجه به بازار مصرف خارجی دست به تغییراتی زدند (ایمز، 77).
کـارگاه شال‌بافـی ــ چه در ایران و چه در کشمیر ــ متشکل از 3 یا 4 گروه از افراد با رتبه‌های مختلف بوده است. در ایران بَردست اول و دوم پایین‌ترین رتبه محسوب شده، و عمل بافتن به عهدۀ ایشان بوده است. بَردستها پس از طی این مرحله و کسب مهارت لازم به مقام خلیفگی می‌رسیده‌اند (ادیب قاسمی، 249). معمولاً هر یک از نقشهای رایج ترمه، خلیفۀ مخصوص داشته است؛ مثلاً خلیفۀ بوته کج‌باف، خلیفۀ بوته ریزه یا خلیفۀ نه ترنج‌باف (معاون‌التجار، «انشاء...»، 448). خلیفه معمولاً نقش را حفظ بوده، و آن را از ذهن برای بَردستها می‌خوانده است (نک‍ : سیف، 195). خلیفگی را می‌توان مقامی میانِ بردستی و استادی دانست. به بیان دیگر بافنده پس از گذراندن خلیفگی به مقام استادی ارتقا می‌یافت که بالاترین سمت در صنعت شال‌بافی آن روزگار به شمار می‌آمده است (ادیب قاسمی، 249). استاد می‌توانست خود بافنده نبوده و تنها بر کار نظارت داشته باشد، اما در نهایت شال را با نام او می‌شناخته‌اند (معاون‌التجار، «شال‌نامه»، 384). استاد الزاماً به معنی شخصی که صاحب کارگاه و محصول است، نبود و کارگاه شالبافی معمولاً به کسی جز کارکنان کارگاه تعلق داشته است (ادیب قاسمی، 214).
چنان‌که از سفرنامۀ مورکرافت می‌توان دریافت، نظام کارگاهها در کشمیر نیز از بافندگان ــ ‌که شاگرد خوانده می‌شدند ــ و استاد تشکیل می‌شده است. استاد نظارت مستقیم بر بافت داشت و تنها پس از تأیید وی از بافتِ هر رج، شاگردان می‌توانستند نسبت به دفتین زدن اقدام کنند. ظاهراً در کشمیر استاد، صـاحب دستگاه و شالهای بافته شده محسوب می‌شده است (مورکرافت، 178-181). افراد دیگری نیز در مراحل مختلف طراحی و بافت نقش داشتند، از این جمله‌اند: نقاش که طرح را به صورت سیاه و سفید می‌کشید. سپس طراح آن‌را نقطه‌گذاری و رنگ‌آمیـزی می‌کرد و شمار نخهایی از هر رنگ را که باید بـه کار می‌رفت، تعیین می‌نمود. سرانجام استاد تعلیم (تعلیم‌نویس، تعلیم = نقشۀ بافت ترمه به صورت نشانه‌های ویژۀ قـراردادی که هر نشانـه دارای دو نماد است. نماد اصلی به شمار پودها و نماد بالا و پایین هر نشانه که به رنگ مورد نظر اشـاره دارد، نک‍ : هریـس، 73 و تصویر رنگی 32a) کسی که ایـن رنگ و طـرح را به زبان و علامتهای خاص شال‌بافان درمـی‌آورد تا برای بافنـده قابل استفاده شـود. این‌کار امکـان باز تولید طرح را به دفعات فراهم می‌ساخت (مورکرافت، 179-180؛ ایمز، 70).

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.