زمان تقریبی مطالعه: 26 دقیقه

تعاون

تَعاوُن، همیاری نهادینه‌شدۀ مبتنی بر عرف و قواعد اجتماعیِ شماری از افراد جامعه طی یک فرایند به شکلهای مقطعی، ادواری یا مستمر، به‌منظور نیل به اهداف مشترک و رفع نیازهای گروهی.
دستگیری و کمک فردی، سخاوتمندی، ایثار و نثار، فعالیت فردی برای همنوعان، همدردی، انجام وظایف در قالب نظام تقسیم کار در خانواده و جامعه، و جز اینها از معنا و مفهوم تعاون فاصله می‌گیرند.
تعاون در فرهنگ لغات نیز به معنی هم‌پشت‌شدن، یکدیگر را یاری‌کردن (نک‍ : لغت‌نامه ... ؛ نفیسی)، و با هم مددکاری یکدیگر کردن (غیاث ... ) آمده است. همچنین با مروری بر دیدگاه بزرگانی چون ابن‌خلدون در مقدمه (ص 78، 225) و فارابی در السیاسة المدنیه (ص 141، 273، 279)، مفاهیم مختلف تعاون و همکاری، و لزوم آن برای بقای جامعه و بهبود وضع زندگانی انفرادی و اجتماعی افراد استنتاج می‌شود.
تعاون در دسته‌ای از ضرب‌المثلها و اشعار فارسی نیز بازتاب یافته است که مشهورترین آنها عبارت‌اند از: «یک دست صدا ندارد»؛ «قربان دست بسیار / چه در خوردن چه در کار»؛ «ما ز یاران چشم یاری داشتیم»؛ «مویی به کوهی مدد است» (ذوالفقاری، 2 / 1380، 1578، 1727؛ نیز نک‍ : دبا، 15 / 577).
شیوه‌های یاریگری عرفی در حوزه‌های آب و آبیاری، کشت‌کاری، باغداری، دامداری، صیادی، صنایع بومی و جز آنها نمود و نمادی از تعاون است؛ به‌طوری‌که وجود «بُنه»، «صحرا»، «پیکال»، «حراثه»، «پاگاو» و واحدهای کار زراعی سنتی مشابه دیگر هم مستلزم کار گروهی و بهره‌برداری مشترک است. نشانه‌هایی نیز در میان خانواده‌های روستایی دیده می‌شود که وجود همکاری را تأیید می‌کند: روابط و مناسبات متقابل نظیر «همیاره‌کاری» و «همیاری» در روستاهای لرستان، و «کایری» (دروکایر، نشاءکایر) و «همبازی» (گوهمباز، باغ‌همباز، نشاءهمباز و ... ) در روستاهای مازندران، که بر اثر مداومت و تکرار در طول زمان به‌صورت یک نهاد اجتماعی درآمده است؛ پرداخت پول یا جنس به‌طور سرانه؛ کمکهای متقابل مردم در عروسیها و جشنها؛ دادن دهشها یا هدایای نقدی (شاباش) به خانوادۀ نوپا؛ معاضدت در آتش‌سوزیها؛ هم‌نوایی و همدردی در سوگواریها؛ و به‌طور کلی کنشهای متقابل پیوسته به هنگام حوادث و وقایع خوشایند یا ناخوشایند زندگی که از عادات قدیمی و سنتهای کهن روستایی ناشی می‌شود (نیک‌خلق، 55-56).

 جلوه‌های تعاون سنتی در امور کشاورزی

کار کشاورزی در مراحل کاشت، داشت و برداشت دشوار، و انجام آن از عهدۀ یک نفر به‌تنهایی خارج است؛ ازاین‌رو، کارِ دسته‌جمعی و روحیۀ تعاون را می‌طلبد. این رابطۀ تعاون در بنه (ه‍ م)، به‌خوبی مشاهده می‌شود.
این نوع سازمان کار در روستای دوانِ فارس به نام «درکار» معروف است. معمولاً اعضای درکار با یکدیگر قوم و خویش نزدیک، و اغلب از یک تیره یا سو هستند. اعضای درکار فعالیتهای مربوط به شخم‌زنی، بذرپاشی، دروکردن و جمع‌آوری محصول در خرمن را به یاری هم انجام می‌دهند و آمادۀ تقسیم می‌کنند (لهسایی‌زاده، 181).
در روستاهای برنج‌خیز شمال، غالباً کشت برنج (نشاگری) به‌طور جمعی انجام می‌شود. روستاییان ابتدا در زمینی که زودتر برای نشا آماده شده است، آغاز به کار می‌کنند و به‌تدریج عملیات نشای تمام اراضی را به‌طور گروهی و با همکاری یکدیگر انجام می‌دهند. همچنین به هنگام درو و برداشت برنج، به‌سبب ریزش بارانهای مداوم و بی‌موقع که موجب پوسیدگی خوشه‌های برنج و از بین رفتن محصول می‌شود، کار درو هم مانند نشاکاری شکل جمعی به خود می‌گیرد (نیک‌خلق، 56).
در حومۀ دیلم بوشهر، پس از اتمام درو گندمها، هرکس که کارش عقب افتاده باشد، افراد دیگر به کمک او می‌روند. به این عمل «گارهی» می‌گویند (دوستی، 46). همچنین در روستاهای لرستان رسم است که در مواقع درو و برداشت محصول، دهقانان حتى از یک دِه به دِه دیگر می‌روند و به روستاییان آن ده در برداشت محصول کمک می‌کنند و برای این کمکها اصطلاح «همیاری» را به کار می‌برند (نیک‌خلق، همانجا). مردم تایباد و باخرز نیز درو را سفره‌ای پیر می‌پنداشتند که وقتی یک صحرا درو می‌شد، همه به صحرای دیگر می‌رفتند و کمک می‌کردند (مشایخی، 58؛ آل‌احمد، 51). در بیشتر روستاها همیاری کاشت و داشت و درو برای زنان بیوه، پیرمردان، آموزگار یا روحانی روستا انجام می‌گیرد و زمینِ ازکارافتادگان نیز در یک روز شخم زده، و در آن تخم پاشیده می‌شود (جنیدی، 113).
میان بومیان جزیرۀ کیش نیز در موقع درو گندم هر زمین، بقیۀ اهالی به کمک می‌آیند تا محصول هرچه زودتر جمع‌آوری شود. این نوع همیاری «فزعه» نام دارد (مختارپور، 126). در میبد از شیوۀ «کارگاواره» که بین 3 تا 7 نفر برقرار بود، برای خردکردن گندم استفاده می‌کردند (جانب‌اللٰهی، 294). در گرمسار آخرین مرحلۀ برداشت محصول غلات، یعنی کاه‌کشی نیز به شکل خاصی، آن هم با کمک کشاورزان به یکدیگر انجام می‌شود (شاه‌حسینی و یونس شاه‌حسینی، 208).
تعاون در پیرسواران بیشتر به‌صورت دگریاری هم‌ترازانه: «آئم و آئم، نُه وِ نُه، گَو وِ گَو، و ... » است، زیرا گروههای همیار موقعیت و امکان یکسان دارند و نیاز متقابل یکدیگر را برآورده می‌سازند. این شیوۀ یاریگری از قدیم در این منطقه متداول و رایج بوده است. در این گونه تعاون معمولاً اشخاص با شناختی که از یکدیگر دارند، به سوی هم کشیده می‌شوند و قول و قرار همیاری و همکاری را می‌گذارند (رسولی، 370-371).
کشاورز ایرانی هنگام کشت، سهم همۀ موجودات را از انسان گرفته تا چرنده و پرنده در نظر دارد. او هنگام بذرپاشی می‌گوید: «بسم الله الرحمٰن الرحیم، چرنده، پرنده و گوینده، لا الٰه الا الله، همه بخورند»، و یا می‌گوید: «این مشت دانه را می‌ریزم برای پرنده»، و با افشاندن مشت بعدی می‌گوید: «این مشت را برای چرنده»، و سرانجام با مشت بذر آخری می‌گوید: «این مشت برای رعیت» (همایونی، 128).

تعاون و مشارکت در باغداری

در مناطقی مثل دشتستان که اقتصاد مبتنی بر باغداری و یا نخل‌داری است، در زمان خرماچینی افرادی که در این کار مهارت دارند، به بالای نخلها می‌روند و با داس ثمر آنها را می‌برند و در جایی معین جمع‌آوری، و سپس پاک می‌کنند. این نوع تعاون به‌صورت دگریاری و بلاعوض انجام می‌شود (دوستی، 95).
در امور باغداری، تعاون در «باغ‌اِسپار» (بیل‌زدن باغها) انجام می‌شود. در این نوع از تعاون، جوانان روستا در یک روزِ پیش‌بینی‌شده به بیل‌زدن باغهای آمادۀ باغ‌اسپار می‌پردازند و دارندۀ باغ آنان را به ناهار مهمان می‌کند (جنیدی، همانجا). در درۀ چنار ملایر در بیشتر باغهای انگور (تاکستان)، از روش باغ‌اسپار برای زیروروکردن خاکِ پای درختان مو (تاک) بهره می‌گیرند و برای اینکه کار به‌صورت منظم و راحت‌تر انجام شود، کشاورزان باغدار به کمک هم و در کنار هم، در دسته‌های چندنفری قرار می‌گیرند (مهدیان، 119-120). در روستای احمدآباد گل‌تپۀ ایوانکی استان سمنان، تعاون در کار بیل‌داری از بیستم اسفند آغاز می‌شود و تا فروردین ادامه دارد و باغداران به‌سبب سرعت در کار بیل‌زدن، به‌نوبت باغات یکدیگر را با همیاری یکدیگر بیل می‌زنند (نک‍ : دوستی، 78). در پیرسواران نیز کسانی که برای اسپار به کمک می‌آیند، کارشان یا بلاعوض است یا به‌صورت همیاری انجام می‌گیرد، که در هر دو صورت، صبحانه و ناهار و شام آنان به عهدۀ صاحب باغ است (رسولی، 153). در سمنان مرحلۀ اسپار یا شخم‌زدن (بیل‌کاری) زمین در یک رابطۀ تعاونی و همیاری بین 4 کشاورز انجام می‌شود که این افراد در کنار هم و شانه‌به‌شانۀ یکدیگر با بیل سرتیز بلند در حالی که آواز می‌خوانند، زمین را اسپار می‌کنند (احمدپناهی، 415).
بازکردن انگور در کاشمر نیز به‌صورت دسته‌جمعی و تعاونی انجام می‌گیرد. ابتدا قوم و خویش و همسایگان را دعوت به «انگورواکنی» می‌کنند. روز بعد این فرد به اتفاق دیگر همیاران به کمک فرد دیگر می‌روند (دوستی، 84). در شهریار، ساوه، علویجه، مهرشهر، نجف‌آباد، ابهر و سبزوار نیز اهالی در بیل‌زدن، انگورچینی و تهیۀ شیرۀ انگور همکاری و همیاریهای ویژۀ خود را دارند (همو، 83-87).
در گرمسار تخمه‌زنی خربزه به‌صورت تعاون است. برای این کار، دست‌کم 5 نفر لازم است که هم‌زمان کار کنند. اینها عبارت‌‌اند از: روداغی، پابیلی، تخمه‌ریز، کوتک‌کُن و پشت پابیلی که هریک وظیفۀ مشخصی دارند (شاه‌حسینی و یونس شاه‌حسینی، 209). «شل‌تاشی» به معنی تراشیدن درختهای نازک و کوچک نیز از سنتهایی است که گالشها برای پاک‌کردن و تمیزنمودن ملک و مرتع خود در فصلی از سال با کمک دیگر گالشها انجام می‌دهند (سلطانی، فرهنگ ... ، 32). تعاون در انگورچینی میان اهالی دره‌گز، و لیموچینی در روستای حاجی‌آباد (نک‍ : فرهادی، 1 / 313) نمونه‌های دیگر است. گاهی این همکاریها به نوعی است که بچه‌ها نیز در جمع‌آوری بادام درختهای باغ شرکت دارند و از این کار گروهی شاد می‌شوند (رسولی، 192).

تعاون و یاریگری در آب و آبیاری

عادی‌ترین و گسترده‌ترین تعاون در زمینۀ آبیاری، در حوزۀ لای‌روبی جویها (جوی‌روبی) و نهرهای رودخانه و قنوات (نک‍ : جنیدی، 113) وجود دارد که باید به آن، لای‌روبی استخرهای آب را هم افزود. گروههای هم‌آب در آبرود تربت حیدریه، تعاون در آب به آب (تعویض آب) در واپیلۀ خمین (نک‍ : فرهادی، 1 / 132)، و جورو در الشتر (نک‍ : عسکری‌عالم، 1 / 130) نمونه‌هایی از این نوع همیاری است. در استان کویری سمنان، کمتر روستایی با منابع آب سنتی می‌توان یافت که اهالی آن در یک یا چند مورد از این‌گونه یاریگریها نقش نداشته باشند، چراکه لای‌روبی نهرها و آبراهه‌ها برای جامعۀ روستایی به اندازه‌ای مهم بوده که تمامی نیرو و توان کشاورزان را می‌طلبیده است؛ به‌طوری‌که مدت لای‌روبی از یک تا چند روز، بسته به محل و شرایط آن فرق می‌کرده و تعداد لای‌روبان نیز از چند 10 تا حدود 50 نفر در هر روز می‌رسیده است (شاه‌حسینی و یونس شاه‌حسینی، 210). در این خصوص، مردم پیرسواران برای جوی‌روبی (جُرُّو) روز خاصی را تعیین می‌کردند (رسولی، 108) و در اردکان، مسیر کانالهای آب هرساله با خودیاری مردم و صاحبان منازل لای‌روبی می‌شد و پس از لای‌روبی، مردم لجنهای حاصل را به صحرا برده، به‌صورت کود از آن استفاده می‌کردند (طباطبایی، 105).
در منطقۀ بهنام عرب شهرستان ورامین، همیاری در گردش آب بود که بین بنه‌گاههای مختلف وجود داشت؛ به این صورت که بنه‌هایی که دارای آب به نسبت یکسان بودند، با هم توافق می‌کردند که در مدار گردش آب خود با توجه به فصل و نوع کشت، با هم در تنظیم آب نسبت به میزان آب‌خواهی محصول همیاری کنند (نک‍ : دوستی، 26-27). در بکران میامی استان سمنان یکی از یاریگریهای رایج در آبیاری سنتی «ورگ و پینه» است. این واژه شیوه‌ای برای مهار آب در جویها ست و چون از عهدۀ یک نفر خارج است، باید به‌صورت گروهی انجام شود (نک‍ : همو، 27- 28).
از آنجا که آب مهم‌ترین عامل در آبادانی روستاها ست، مشارکت و همکاری در حفظ و تقسیم آب، و در کنار آن لای‌روبی جویها و تمیزکردن نهرها از مهم‌ترین فعالیت کشاورزان محسوب می‌شود که این مشارکت را در میان همۀ کشاورزان، ازجمله کشاورزان ایلام، خوی، فریدونشهر، مهدی‌شهر، کرمان، مرودشت، قم، مازندران، همدان و مناطق دیگر می‌توان مشاهده کرد (نک‍ : همو، 26-40).

جلوه‌های تعاون سنتی در امور دامپروری

واره یا شیرواره نوعی تعاونی سنتی زنانه بر مبنای مبادله و معاوضۀ شیر با شیر است. این تعاونی در اغلب نقاط ایران با نامهای گوناگون وجود دارد (نک‍ : ه‍ د، واره).
در امور دامداری، در منطقۀ بیرجند میان خانواده‌های روستایی که تعداد دام آنها اندک است، نوعی همکاری خاص در امر چرای دامها وجود دارد (نیک‌خلق، 58). این شیوۀ همکاری در میان دامداران دیباج در دورۀ ییلاقی به شیوۀ مختابادی (نک‍ : پاپلی، 24-32) معروف است. در این شیوۀ دامداری، اوج مشارکت مشاهده می‌شود؛ به‌طوری‌که آنها دامهای خود را در گلۀ مشترک گرد هم می‌آورند و در مراتع مشترک به چرا می‌برند، چوپان مشترک می‌گیرند، و همۀ درآمد را به نسبت سهم هر بهره‌بردار تقسیم می‌کنند (شاه‌حسینی، دیباج ... ، 105). گانوئه (گاو به نوبت) نوعی دیگر از همیاری است که اهالی به‌نوبت وظیفۀ چرانیدن حیوانات اهالی ده خود را انجام می‌دهند (نک‍ : عسکری‌عالم، 1 / 121).
در منطقۀ دامغان دامداران همه‌ساله به‌صورت گروههای 10 ـ 20 نفـری که هـرکدام 40 تـا 50 رأس گوسفند دارند، گرد می‌آیند و مشترکاً یک واحد دامپروری به نام «بلوک» تشکیل می‌دهند. سرپرستی و ادارۀ «بلوک» را ورزیده‌ترین و باتجربه‌ترین فرد گروه بر عهده می‌‌گیرد و اعضای گروه براساس تقسیم‌ کار، در نگهداری و پرورش دام و تأمین هزینه‌های آن همکاری و اشتراک دارند و در محصول و فراورده‌های دامی به نسبت دامهایشان سهم می‌برند (نیک‌خلق، 57). این نوع همکاری در شمال دامغان و در دیباج نیز مشاهده می‌شود (نک‍ : شاه‌حسینی، همانجا).
همکاری در رسم کله‌گرگی برای به دام انداختن گرگی که به گلۀ گوسفندان حمله کرده است، نوعی از تعاون به شمار می‌آید (کریمی، 67).
تلارسازی میان گالشهای دامدار نیز نوعی فعالیت دسته‌جمعی به شمار می‌رود (سلطانی، فرهنگ، 32). در الاشت دامداران برای ایجاد تلار (گاوبند) اغلب به‌طور دسته‌جمعی کار می‌کنند. تلارها از مقدار فراوانی چوب در قطعهای مختلف درست می‌شوند؛ به همین سبب، گالشها به صحرا می‌روند و با قطع درختان قطور، تنه و شاخه‌های آنها را به محل مورد نظر می‌آورند تا نجارها از آن استفاده کنند. ازاین‌رو، روزی که دامداران همدیگر را در ساختن تلار یاری داده‌اند، در اصطلاح می‌گویند: به «کایر» رفته‌ایم (دوستی، 99).
پشم‌چینی ازجمله کارهای دامداری است که در بیشتر جاهای ایران به‌صورت تعاونی صورت می‌پذیرد و کسانی که در این کار تبحر بیشتری دارند، در آن مشارکت می‌کنند (مشایخی، 50؛ دوستی، 121، 122، 123-125). این افراد برای کار خود اجرتی دریافت نمی‌کنند؛ فقط غذای آن روز را صاحب دام خواهد داد. گاهی نیز وقتی یکی از خانواده‌های روستایی «چره» یا «قِرِه‌خْلِقْ» که نوعی قیچی پشم‌ریسی است می‌خرد، دیگران نیز به رایگان از آن استفاده می‌کنند. حتى اگر این چره در حین انجام کار آسیب ببیند یا از بین برود، امانت‌دهنده عوض آن یا به‌ازای آن چیزی قبول نمی‌کند، زیرا مردم گرفتن تاوان را عمل زشت و ناپسند می‌دانند (سالاری، 132).

تعاون و همکاری در صید و ماهیگیری

در تنکابن صیادان برای صید ماهی رودخانه‌ای، به‌صورت تعاون، «جار» یا «دامی» برای صید ماهی می‌سازند. همۀ افراد به‌خصوص در شب باید سر جار باشند و به‌نوبت از جار مراقبت کنند. در صورت خراب‌شدن هم همه باید با یکدیگر محل به دام انداختن ماهیها را درست کنند. صیادان پس از صید ماهی، آنها را میان خود به تعداد مساوی تقسیم می‌کنند (دوستی، 128- 129). یکی دیگر از مصادیق یاریگری سنتی در گیلان، صید ماهی به‌صورت گروهی است. روستاییانی که در کنار رودخانه زندگی می‌کنند، با آغاز فصل صید، با تشکیل گروههایی چندنفره به صید ماهی می‌پردازند. در گیلان «لاکش‌دام» نمونه‌ای از روش صید ماهی است که به شکل گروهی انجام می‌پذیرد (کریمی درمنی، 187- 188).

تعاون و همکاری در خانه‌سازی

در بسیاری از روستاها خانه‌سازی به‌وسیلۀ صاحب آن، و با همکاری و مشارکت همسایگان و خویشاوندان صورت می‌گیرد. در پاره‌ای مناطق، روستاییان در ساختن قسمت مهمی از خانه به‌طور دسته‌جمعی مشارکت و همکاری دارند. در «فشندک» پشت‌بام خانه براساس سنت محلی با مشارکت اقوام و خویشاوندان درست می‌شود. این مشارکت به «گِل‌بام‌کنی» معروف شده است. در این مشارکت، صبح زود یک گروه 20 تا 30 نفری از روستاییان با وسایل لازم جمع می‌شوند و با چنان شور و شوقی به کار می‌پردازند که صاحب‌خانه را نمی‌توان در میان جمع تشخیص داد (پورکریم، 36). در لرگان کُجُور وقتی کسی قصد ساختن خانه دارد، اهالی به فراخور وقت و نیروی خود، هنگام خانه‌سازی به او کمک می‌کنند (سلطانی، فرهنگ، 29). طبق رسم معمول در تنکابن، هریک از اهالی یک روز کاملْ رایگان برای سازندۀ خانه کار می‌کند. بعضی از افراد نیز براساس خویشاوندی یا دوستی، چندین روز را به سازندۀ خانه کمک می‌کنند (دانای علمی، 228). مردم ابیانه نیز در مراحل مختلف ساخت خانه بدون اینکه از آنها خواسته شود، به کمک صاحب‌خانه می‌آیند؛ مثلاً در مرحلۀ تیرریزیِ بام خانه، باید بر سر هر تیری (راسب) یک نفر مواظب باشد. هنگام عصر نیز جوانان روستا به «خشتی‌بده» می‌روند و خشتهای مورد نیاز را به روش دست‌به‌دست کردن، به پای ساختمان می‌رسانند. زنان همسایه هم آب مورد نیاز برای درست‌کردن گِل را می‌آورند (نظری، 304). همچنین 3 قلعۀ اطراف دهکدۀ ویونا، از توابع روستای ابیانه، با مشارکت عموم مردم محله و همکاری همۀ مردم دهکده ساخته شده است، به‌صورتی‌که مردان حمل سنگ، خاک و ساخت دیواره‌ها را به عهده داشتند و زنان طبق رسوم به‌جامانده از زمانهای دور، تأمین آب مورد نیاز قلعه را عهده‌دار بودند (آریان، 196).
میان بومیان جزیرۀ کیش نیز بعد از آنکه کار بنایی مردها تمام می‌‌شود، بقیۀ کارها به عهدۀ زن خانه و زنان دیگر است که به یاری می‌آیند. برای سفیدکردن دیوارهای 3 یا 4 اتاق، حدود 100 تا 150 کیلو خاک سفید لازم است که زنهای یاری‌رسان به معدن خاک می‌روند و زنبیلهای خاک را روی سرشان می‌گذارند و به محل خانۀ نوساز می‌آورند (مختارپور، 86).
در فراهان کاهگِل‌کردن بام هر خانه‌ای به‌صورت تعاونی انجام می‌شود (مرادی، 49). البته مردم معمولاً در ساختن بناهای عمومی مثل مسجد، حمام و جز آن، همیاری و همکاری بیشتری دارند (هاشمی، 39).

همکاری و همیاریها در اعیاد و مراسم سالیانه

در برخی از جشنها و مراسم سالیانه نیز همکاریهای گروهی در میان زنان وجود دارد. در مراسم اسفندی مردم ایزدخواست، مرسوم است که شب اسفند هر سال را آش بپزند و بنا به گفتۀ مردم، در شب اسفند باید اجاقشان گرم باشد؛ ازاین‌رو، زنان محل هر چند نفر با هم در حیاط خانه‌ها به دور هم جمع می‌شوند و به کوبیدن جو و گندم به‌وسیلۀ هاون سنگی مشغول می‌شوند تا مواد آش برای شب اسفند آماده باشد (رنجبر، 328). رسم سمنوپزان نیز با مشارکت زنان مکریان در 15 روز آخر زمستان که به «خدر زیندوک» معروف است، برگزار می‌شود (سلیمی، 146). در کجور مازندران برای پختن نان، همکاری «تنیرسر» میان زنهای همسایه وجود دارد. اینها سعی می‌کنند از یک بار گرم‌کردن تنور، چند خانوار استفاده کنند؛ از‌این‌رو، هیزم لازم را به یاری یکدیگر تهیه می‌کنند (سلطانی، کجور، 267).
زنان جزیرۀ کیش برای پخت هریسۀ (حلیم) ماه رمضان، در خانه‌ای جمع می‌شوند و دسته‌جمعی گندم مورد نیاز حلیم را می‌کوبند (مختارپور، 507؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : قاسمی، 125).

تعاون و همیاری در برگزاری مراسم سور و سوگ

در مراسم سور و سوگ نیز نوعی تعاون دیده می‌شود؛ مثلاً در پیرسواران مشارکت در «خیر و شر» است که زن و مرد برای تهیۀ نان، شستن ظروف، نظافت منزل، و چیدن و برچیدن سفره کمک می‌کنند (رسولی، 371).
در گذشته داوطلبان، خویشان و دوستان خانوادۀ داماد برای تدارک و تأمین هیزم (قلی‌پور، 304) برای سوخت و آشپزی عروسی کمک می‌کردند و در روز دوم، خانوادۀ داماد اقلام و اجناسی را که برای جشن عروسی تعهد کرده بود (خرج‌بار)، به خانوادۀ عروس تحویل می‌داد (سلطانی، فرهنگ، 24). در میان بلوچها پسری که ازدواجش قطعی شده است، با یکی‌دو نفر از دوستان خود برای «بِجّار» (ه‍ م)، سراغ اقوام خود که در محل و یا شهرها، دهات و قبایل دیگر سکونت دارند، می‌رود. چنین تعاونیهایی تقریباً در همه جای ایران وجود دارد.
نوعی از تعاون نیز در مراسم خاک‌اِسپاری مرده (نک‍ : بذرافکن، 158؛ نیز نک‍ : ه‍ د، خاک‌سپاری)، و در مجالس ترحیم در همه جای ایران وجود دارد.

همکاری و تعاون در روابط اجتماعی

بنا به نوشتۀ مؤلف تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، در زمستانها معمولاً چند زن با هم قرار رخت‌شویی نهاده، دو سه طشت یا هر چند خانواده که بودند به همان تعداد، طشت بغل هم ردیف نموده، زیرشان را خاک و زغال ریخته، و با گرم‌شدن آب شروع به رخت‌شویی می‌کردند؛ به این ترتیب که یکی رختها را آب‌مالی می‌کرد، دومی چوبک پاشیده و مشت می‌زد، سومی چرکهای دست‌اول را می‌گرفت، و چهارمی دومرتبه چوبک می‌زد و لباسها را چنگ می‌زد. این کار تا وقتی لباس پاک بشود و 3 دست کامل شسته شود، ادامه می‌یافت (شهری، 2 / 343). در لرگان کجور وقتی مرغ همسایه‌ای کُرچ می‌شد، اگر صاحب آن به تعداد کافی تخم‌مرغ نداشت، همسایۀ دیگر تخم‌‌مرغ او را تأمین می‌کرد که به آن «هِمّاز کِرْچ» می‌گفتند (سلطانی، همان، 28). گاهی نیز در بافندگی و ریسندگی همیار هم بودند (نک‍ : جنیدی، 115). به این همکاری جمعی و تعاونی در منطقۀ سیستان «ارزوکه» می‌گویند. معمولاً این همکاری در کار ریسیدن (رِشتَن) پنبه یا پشم، یا جداکردن پنبه‌دانه از پنبه توسط یک وسیلۀ ابتدایی به نام چَرَک، و ریسیدن آن با وسیله‌ای به نام چَر انجام می‌گیرد (گلستانه، 193).
در فراهان مردم در اوایل بهار و آخر پاییز، برای آوردن گیاه وَرَک برای سوخت تنور و تولید زغال، به‌طور دسته‌جمعی به صحرا می‌رفتند. وَرَک کندن بیشتر کار «کُرّه‌جاهلها» (نوجوانان) بود، اما مردان مسن‌تر هم در این کار مشارکت می‌کردند (مرادی، 50).

شیوه‌های تعاون و همیاری در ایلات و عشایر

در بین عشایر سنگسری تهیۀ کشک در قالب همیاری انجام می‌شود. آنها وقتی سُزْمَه آمادۀ کشک‌زدن است، از چادر خود خارج شده، و برای جلب کمک همسایگان بانگ می‌زنند و به این ترتیب، زنان همسایه را به کمک می‌طلبند. این همیاری در موقع نیاز برای سایر همسایگان نیز اجرا می‌شود (شاه‌حسینی، ایل ... ، 206).
پی‌رانی (پی‌رونی) و گل‌طلو از همیاریهای ایلیاتی است که در پیداکردن احشام گم‌شده صورت می‌گیرد. در بین عشایر مرکزی ایران، هرگاه گوسفند و بز و یا چهارپایی گم شود و یا به سرقت رود، چند نفری از اعضای ایل که تخصص در ردیابی دارند، رد حیوان و دزدان را می‌گیرند تا جایی که حیوان را بیابند (نک‍ : شربتیان، 61؛ قاسمی، 68).
یکی از همیاریهای سنتی در بین عشایر بویراحمد شکار کبک است که در اصطلاح محلی به آن «کُوک‌پر» می‌گویند. در این شکار، اسلحه کاربردی ندارد و شکار با دست انجام می‌گیرد. مردان داوطلب شکار دسته‌جمعی به کوه می‌روند و به دو یا 3 گروه تقسیم می‌شوند و به طرف محل زندگی کبکها می‌روند و آنها را پرواز می‌دهند تا پس از اندکی پرواز، مجبور به نشستن روی برفها شوند. کبکها به‌سبب سنگینی وزن در برفها فرومی‌روند و دستۀ دیگر شکارچیان آنها را می‌گیرند و در کیسه می‌ریزند و در پایان، کبکها را به‌طور مساوی میان خویش تقسیم می‌کنند (نک‍ : شربتیان، 62). گاهی نیز در بین همین عشایر، بز کوهی به‌صورت همیاری و دسته‌جمعی شکار می‌گردد؛ بدین شکل که داوطلبان به محل زندگی بز کوهی می‌روند و دایره‌وار منطقه را محاصره می‌کنند و پس از خسته‌کردن حیوان، موفق به شکار آن می‌شوند (همانجا).
یاریگری در «مال‌کَنون» که در میان بختیاریها به معنی جمع‌کردن چادرها (نک‍ : دوستی، 132) و اثاث داخل آنها، به قصد کوچ از گرمسیر به سردسیر یا بالعکس است، دشواریهایی در مسیر گذشتن از گردنه‌ها و گذارها و رودخانه‌ها دارد که همکاری و همیاری مردان برای عبوردادن زنان و کودکان و حتى دامها را ضروری می‌سازد (کیاوند، 49). مثلاً وقتی بختیاریها در کوچ بهاره در ایل‌راه بازُفت، به رودخانۀ پهناور بازفت می‌رسند، در عبور از پهنای رودخانه نوعی همیاری، هماهنگی و همکاری بین آنها دیده می‌شود. در اینجا حتى سرپرستان رده‌ها برهنه می‌شوند و شناکنان به کمک عبورکنندگان از رودخانه می‌روند (صفی‌نژاد، 206).
در منطقۀ ایل بَهمِئی برای کار ساختمانی مانند ساختن خانه، ساکنان روستا و یا «مال» و افراد دیگری از «اولاد» به کمک می‌آیند. در مقابل، صاحب‌خانه خوراک کارکنان داوطلب را تأمین می‌کند (رسترپو، 194). در همیاری کاهگل، مردان عشایری ایلام گل را با وسایلی به بام خانه منتقل می‌کنند و یک یا دو استاد، کار ماله‌کشی و تسطیح را انجام می‌دهند. زنان هم براساس تقسیم کار معمول، خدمات پذیرایی را به عهده دارند (قاسمی، 165).
«بُراِشکنادن» نیز نوعی همیاری در درو ست که یاریگران بختیاری با شرکت داوطلبانۀ خود در کار چیدن تا انبارکردن محصول شرکت می‌کنند (مددی، 92). همکاریهای سنتی دیگری نیز در امور کشاورزی بین روستاییان و عشایر ایلام انجام می‌گیرد، مانند: «گه‌له دِه‌رَو»، که در آن مزارع گندم و جو در مناطق قشلاقی ایلام آمادۀ برداشت می‌شود؛ کیشَه (پشته‌کشی)، که نوعی همیاری در جمع‌آوری محصولات زراعی به‌ویژه جو و گندم بود؛ گُل‌هولَه: همیاری در خرمن‌کوبی؛ خه‌رمان ئه‌لِکَرْتِن: همیاری در برداشت خرمن؛ همکاری در وجین‌کردن علفهای هرز مزارع و باغها؛ گل‌گول‌وَنی: همکاری در کشت شالی؛ و همکاری در نشا (قاسمی، 79-102، 111).
موارد دیگری چون همیاری در کاشت و برداشت خیار و گوجه‌فرنگی، تهیۀ کنف، گَل‌بلم‌گیری (جداکردن شلتوک برنج از ساقه)، و همیاری در تهیه و جمع‌آوری جاجگ (سقز) و کولیت بلوط از همین نوع است (همو، 113-121).
چیدن پشم بره‌ها در بین ایلات و عشایر نیز با اجرای جشن پشم‌چینی، به‌صورت تعاونی انجام می‌شود و چنانچه نیروی کار در ییلاق برای پشم‌چینی کافی نباشد، از افراد ساکن در ییلاقات مجاور کمک طلبیده می‌شود (شاه‌حسینی، ایل، 207). در گویش کردی ایلامی، برینه به سازو‌کار و عمل پشم‌چینی، و چیه‌رِگ به عمل چیدن موی بز گفته می‌شود. در شیوۀ زیست دامداری، این دو نوع همیاری را می‌توان یکی دیگر از نهادهای همکاری دانست (قاسمی، 51).
در میان فرهنگ بختیاریها واژۀ «سرباره» نماد مشارکت و همیاری در آیین سوگواری تلقی می‌شود و معمولاً با توجه به قرابت و بنیۀ اقتصادی، وجوهی نقد یا غیرنقد مانند گوسفند، برنج، قند و چای، و جز آنها از طرف مردم به خانواده‌های مصیبت‌دیده داده می‌شود (مددی، 75).
در اجتماعات ایلی ایلام نیز «گَلِ تاوْن» یکی از همیاریهای دیرباز زنان در بخش صنایع دستی بود. گل در زبان کردی، لکی و لری به معنی جمع، و هم‌ریشه با گله است و در اصطلاح، به افرادی گفته می‌شود که با هم جمع می‌شوند و تشکیل جماعتی (گَلی) می‌دهند و کاری را به‌صورت همیاری و دسته‌جمعی انجام می‌دهند. زنان ایلی و برخی از نواحی روستایی که به‌صورت نیمه‌اسکان‌یافته زندگی می‌کردند، پس از پایان‌یافتن ماه شهریور دور هم جمع می‌شدند و به دایرنمودن «دار تاون» سیاه‌چادر می‌پرداختند. سپس چند زن به‌طور مستمر روی یک تخته سیاه‌چادر مشغول به بافت می‌شدند. زنانی که در این همکاری عضویت داشتند، در وهلۀ اول از خویشان و همسایگان بودند، اما در مواردی، دیگران نیز در آن مشارکت می‌کردند (قاسمی، 37- 38). این نوع همکاری افزون بر بافت سیاه‌چادر، در بافتن هور، قالی، قالیچه، زیلو (همو، 41)، و نیز بافت چیت (حصیر محلی) (همو، 44-51) وجود دارد. تَمْدار نیز دار ویژۀ بافتنیهایی مثل قالی است که در گویش محلی لرستان به آن «گَوَه» می‌گویند. کار بر روی تمدار اغلب به‌وسیلۀ زنان به‌صورت همیاری انجام می‌گیرد (عسکری‌عالم، 1 / 120). نوعی تعاونی و همیاری سنتی زنانه به نام شِواره در میان عشایر سنگسری نیز برقرار است که در کارهایی مانند نخ‌ریسی و کاربافی (جاجیم و قالی‌بافی) انجام می‌شود (شاه‌حسینی، همان، 208).
کمکهای داوطلبانه و همکاری در مراسم عروسی هم نقطۀ عطفی در همبستگی ایلی است. مثلاً در گذشته تهیۀ سوخت (هیزم) عروسی طی مراسم خاصی صورت می‌گرفت که در برانگیختن روح معاضدت و همکاری مؤثر بود و کلیۀ افراد ایل خود را در مهیا ساختن آن شریک می‌دانستند. پیش از عروسی، گروهی از زنان و مردان اقوام داماد هیزم، آرد، قند، چای، مواد غذایی و گوسفند (کُشتی) مورد نیاز مراسم جشن را روز قبل به خانۀ عروس می‌بردند که این کار همراه با سرود، رقص و پایکوبی بود؛ به آن اجناس «باروزی»، و به این آیین «باروزی‌برون» می‌گفتند (قنبری، 72). در ایلات گرمسار معمولاً 3 روز قبل از عروسی، عده‌ای از جوانان از خانۀ داماد با 30 ـ 40 نفـر شتر عازم آوردن هیزم برای عروسی می‌شدند؛ هیزم را بار شتران کرده، سپس شترها را در یک ستون (قطار) به طرف خانۀ داماد می‌آوردند (شاه‌حسینی و یونس شاه‌حسینی، 166). انواع گاله نوعی همبستگی خانوادگی میان مردان، و کِل‌زدن میان زنان در عروسیهای ایلیاتی نوع دیگری از مشارکت در شادی است (صحراشکاف، 73-74).
در خصوص سوگواری، در میان ایلات و عشایر طبق آیین، خانوادۀ سوگوار بدون هیچ حد و مرزی هزینه می‌کند. در اینجا کسانی که به پُرسه می‌آیند و در سوگواری همباز می‌شوند، با دادن پول، گوسفند، چای، قند یا چیزهای دیگر به خانوادۀ سوگوار یاری می‌رسانند. آنچه را که اینان پیشکش می‌کنند، «سرباره» (نک‍ : قنبری، 83) می‌نامند. سرباره تنها از هم‌طایفه‌ها پذیرفته می‌شود (شاهمرادی، 225) و ازآنجاکه برگزارکردن هرچه‌بهتر و  باشکوه‌تر مراسم پرسه یکی از ارزشهای اجتماعی، خانوادگی، طایفه‌ای و ایلی به حساب می‌آمد، بازماندگان سعی و توان خود را برای برپایی مراسمی باشکوه به کار می‌بردند (فرزین، 32؛ نک‍ : قاسمی، 132-151). در میان عشایر، کار کندن قبر و تدفین، با توجه به روح همیاری و همکاری ایلی انجام می‌شود؛ به همین سبب، در بختیاری کسی شغل گورکنی و مرده‌شویی ندارد (قنبری، 82).

مآخذ

آریان، علی‌اکبر، ویونا، سرزمین کوهستانی من، تهران، 1389 ش؛ آل‌احمد، جلال، تات‌نشینهای بلوک زهرا، تهران، 1337 ش؛ ابن‌خلدون، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران، 1352 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1383 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، «مختاباد، اوج مشارکت در دامداری سنتی»، تحقیقات جغرافیایی، اصفهان، 1377 ش، س 13، شم‍ 51؛ پورکریم، هوشنگ، فشندک، تهران، 1341 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جنیدی، فریدون، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان، تهران، 1378 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ دبا؛ دوستی، شهرزاد، تعاون و یاریگری در فرهنگ مردم ایران، تهران، 1391 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسترپو، الویا، زنان ایل بهمئی، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، 1387 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کُجُور، تهران، 1384 ش؛ همو، کجور، تهران، 1387 ش؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، 1390 ش؛ شاه‌حسینی، علیرضا، ایل سنگسری، سمنان، 1390 ش؛ همو، دیباج (چهارده‌کلاته)، گوهری در شمال دامغان، سمنان، 1387 ش؛ همو و یونس شاه‌حسینی، آواز نی تا آوای ایل، سمنان، 1389 ش؛ شاهمرادی، بیژن، «آیینهای سوگواری در بختیاری»، یاد بهار، تهران، 1376 ش؛ شربتیان، یعقوب، مردم‌شناسی ایلات و عشایر ایران، تهران، 1385 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صحراشکاف، پرویز، بَردشیر، اهواز، 1388 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، لرهای ایران، تهران، 1381 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1363 ش؛ فارابی، السیاسة المدنیة، به کوشش حسن ملکشاهی، تهران، 1376 ش؛ فرزین، علیرضا، گورنگاره‌های لرستان، تهران، 1384 ش؛ فرهادی، مرتضى، فرهنگ یاریگری در ایران، تهران، 1373 ش؛ قاسمی، یارمحمد و سهراب مروتی، همیاریهای سنتی ایلامیان، ایلام، 1388 ش؛ قلی‌پور، حجت‌الله، یاقوت سبز، شیراز، 1384 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کریمی، زهرا و محمد اکبری، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ احمدآباد جرقویه، تهران، 1388 ش؛ کریمی درمنی، حمیدرضا، زمینه‌ها و شیوه‌های یاریگری در ایران، تهران، 1389 ش؛ کیاوند، عزیز، در برزخ گذار، تهران، 1374 ش؛ گلستانه، مزار، سور و سوگ در سیستان، مشهد، 1388 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مددی، حسین، نماد در فرهنگ بختیاری، اهواز، 1386 ش؛ مرادی غیاث‌آبادی، رضا و اسماعیل مرادی غیاث‌آبادی، فراهان‌نامه، تهران، 1390 ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ مهدیان، قدرت‌الله، «آداب باغ‌اسپارکردن در درۀ چنـار ملایر»، نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم‍ 11؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیک‌خلق، علی‌اکبر، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی روستایی ایران، تهران، 1358 ش؛ هاشمی، علیرضا، «بررسی ساختار مسکن در روستاهای همدان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم‍ 7؛ همایونی، صادق، فرهنگ مـردم سـروستـان، تهـران، 1348- 1349 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.