تقابل
تَقابُل، اصطلاحی منطقی در دو حوزۀ تصورات و تصدیقات:
تقابل در تصورات یا مفاهیم
این نوع تقابل عبارت است از امتناع اجتماع دو شیء مخالف در موضوع و جهت و زمان واحد (فارابی، «قطاغوریاس»، 118؛ عجم، 169؛ ابنسینا، الشفاء، مقولات، 241). تقابل به معنای عام، وصف طبایع اشیاء متباین، و به معنای خاص، وصف دو شیء است که بهطور بالفعل در یک موضوع قابل جمع نیستند، اما جمع آن دو بالقوه ممکن است (ابنسینا. همان، 244؛ نصیرالدین، اساس...، 53). از ویژگیهای رابطۀ تقابل این است که در آن نوعی لزوم وجود دارد، به نحوی که از ثبوت یکی از دو طرف، رفع طرف دیگر لازم میآید (عجم، 227).
نخستینبار ارسطو در مبحث مقولات، تفاوت میان انواع تقابل را مطرح کرد (مقولات، گ 11 b، سطر 15 ـ گ 14 a، سطر 25، متافیزیک، گ 1057 a، سطرهای 30-39). به نظر او تقابل مبنای تقسیمبندی چیزها ست (همان، گ 1058 a، سطرهای 7-12). ارسطو و به تبع او حکیمان مسلمان، تقابل در تصورات را بر 4 قسم دانستهاند:
1. تقابل تضایف، به معنای تقابل دو شیء که تصور یکی از آنها مستلزم تصور دیگری است (ارسطو، مقولات، گ 11 b، سطرهای 18-24؛ فارابی، المنطقیات، 1/ 55).
2. تقابل تضاد که به دو معنا به کار میرود: الف ـ مشهور، به معنای نسبت میان دو شیء که در یک موضوع، نه متضایفاند و نه قابل جمع؛ ب ـ حقیقی، به معنای غایت دوری میان دو شیء که تحت جنسی قریب واقعاند (ابن سهلان، البصائر...، 36؛ فخرالدین، 1/ 190؛ نصیرالدین، تجرید...، 15).
3. تقابل عدم و ملکه که باز دو نوع کاربرد دارد: الف ـ حقیقی یا قُنیه، به معنای تقابل شیء موجود با عدم خود، در این قسم، شأن موضوع به حسب اینکه مربوط به اشخاص و در وقت خاص و یا مربوط به انواع و اجناس قریب یا بعید باشد، مراتب متفاوت دارد. اگر قابلیت موضوع، در عدم ملکه، نسبت به شخص و در وقتی خاص باشد، شامل نوع یا شخص در غیر آن وقت نمیشود، اما اگر نسبت به جنس باشد، مشتمل بر انواع و اشخاص میگردد (ارسطو، مقولات، گ 12 a، سطر 30؛ ابنسینا، همان، 246-247؛ ابن سهلان، همان، 37؛ فخرالدین، همانجا؛ نصیرالدین، اساس، 53-55؛ صدرالدین، الاسفار، 2/ 116-117). ب ـ مشهوری، یعنی تقابل وجود و عدم یک شیء در یک موضوع در همان زمان که آن موضوع پذیرای آن شیء است، مشروط به اینکه انتقال از ملکه به عدم ممکن باشد، اما از عدم به ملکه ممکن نباشد (ارسطو، همان، گ 12 a، سطرهای 26-35، گ 13 b، سطرهای 30-33؛ فخرالدین، همانجا؛ نصیرالدین، همان، 56-57؛ صدرالدین، همان، 2/ 117- 118). ابنسینا عدم و ملکۀ مصطلح در باب قاطیغوریاس را از نوع مشهوری دانسته است، نه حقیقی (همان، 245-247).
4. تقابل سلب و ایجاب که مبنای آن اعتبار عقل است، زیرا سلب در خارج از ذهن محقق نیست. ذهن ابتدا آن را به گونۀ طرفِ ایجاب اعتبار میکند و سپس نسبت میان آن دو را در نظر گرفته، به تقابل آنها حکم میکند (بهمنیار، 37).
از ادلهای که دربارۀ حصر اقسام تقابل در 4 قسم مطرح شده، این است که دو متقابل یا وجودیاند یا سلب در مفهوم آنها داخل میشود. در حالت اول اگر تعقل یکی متوقف بر دیگری باشد، آن دو متضایفاند، و اگر متوقف بر دیگری نباشد، متضادند. در حالت دوم یا یکی از آنها عدمی است، به طوری که بتوان در آن، محلی قابل برای طرف وجودی اعتبار کرد، که در این صورت نسبت عدم و ملکه برقرار است، و یا چنان اعتباری ممکن نیست که در این حالت، تقابل از نوع سلب و ایجاب خواهد بود (فخرالدین، 1/ 193؛ نصیرالدین، همان، 58؛ صدرالدین، همان، 2/ 103). سهروردی تقابل میان واحد و کثیر را نوع مستقلی از تقابل میشمارد (التلویحات»، 28). فخرالدین رازی (همانجا) و صدرالدین شیرازی (همان، 2/ 118-121) حصر اقسام تقابل را کامل ندانستهاند.
بعضی از اقسام تقابل بدون تعقلِ مفهومِ تقابل، قابل ادراکاند و از اینرو، حمل تقابل بر آنها به منزلۀ لوازم منطقی آنها محسوب میشود (نصیرالدین، همانجا). مفهوم تقابل به صورت تشکیکی بر اقسام خود حمل میشود و اگرچه در تعیین شدت مراتب میان اقسام آن اختلاف نظر وجود دارد، اما شدیدترین مراتب آن را تقابل سلب و ایجاب دانستهاند (فخرالدین، 1/ 191؛ صدرالدین، همان، 2/ 104-105؛ لاهیجی، 1/ 198)، همچنانکه این نوع تقابل از بدیهیات اولیه است و میتوان حکم سایر اقسام تقابل را به نحوی به آن بازگرداند (نک : جوادی، 2(2)/ 281-282). مصادیق این اقسام چهارگانه نیز گسترۀ یکسانی ندارند، چنانکه تقابل سلب و ایجاب و تقابل تضایف عاماند، اما تقابل عدم و ملکه و تقابل تضاد، شمول همگانی ندارند (سهروردی، «المشارع...»، 319؛ صدرالدین، همان، 2/ 121).
اقسام تقابل در این ویژگیها از یکدیگر تمایز مییابند:
1. دو متضایف در قیاس با یکدیگر سنجیده میشوند و باید در وجود و عدم، ذهن و خارج همسان باشند (فخرالدین، همانجا؛ ابن رشد، 139).
2. تقابل تضایف و تقابل تضاد میان دو امر وجودی واقع میشوند، در حالی که در تقابل سلب و ایجاب و تقابل عدم و ملکه، یکی از دو طرف وجودی است و دیگری عدمی (صدرالدین، همان، 2/ 103-114).
3. رفع دو طرف سلب و ایجاب محال است.
4. میان دو طرف سلب و ایجاب واسطه نیست، اما ممکن است میان دو ضد، واسطهای وجود داشته باشد و یکی از دو طرف، به آن واسطه تبدیل شود (ارسطو، متافیزیک، گ 1057 a، سطر 30 ـ گ 1057 b، سطر 32؛ سهروردی، همان، 318-319).
5. در تقابل تضاد و تقابل تضایف، دو طرفِ نسبت حقایقی خارجیاند و تقابل بر عین خارجی آنها صدق میکند. تقابل عدم و ملکه نیز به این اعتبار که فقدان امر موجودی است که قابلیت برخورداری از معنای مقابل عدم را دارد، دارای بهرهای از تحقق است (صدرالدین، همان، 2/ 108؛ طباطبایی، بدایة...، 109-110).
6. عدم و ملکه در خارج از ذهن جمع نمیشوند، اما در ذهن همواره تصور عدم، مستلزم تصور ملکه است؛ از اینرو، عدمْ دلالتِ التزامی بر ملکه دارد (هادوی، 2/ 138).
7. در تقابل اضداد، برخلاف تقابل عدم و ملکه، اگر یکی از اضداد مرتفع شود، دیگری جایگزین آن میشود و علت هریک از آنها با دیگری متفاوت است. همچنین هریک از اضداد نیازمندِ علتِ وجودی است، در حالی که عدمْ چیزی نیست جز زوال همان ملکه بدون جایگزینی (فارابی، «قطاغوریاس»، 122؛ فخرالدین، همانجا؛ غزالی، 186؛ سهروردی، همانجا).
به نظر سهروردی عدم و امور عدمی به حسب تصور در ذهن موجودند و از این جهت اطلاق لفظ شیء بر آنها جایز است (همان، 203). صدرالدین شیرازی تعریف رایج تقابل را نپذیرفته، و لفظ «دو متصوَّر» را جایگزین تعبیر «دو شیء» کرده است، زیرا به نظر او «دو شیء» به دو امر دارای ذات دلالت میکند، در صورتی که برخی اقسام تقابل، واجد سلب یا معانی عدمیاند و ذات ندارند. تقابل میان تصورات و از احکام کثرت، و اخص از غیریت است (همان، 2/ 100-101، 103).
تقابل در تصدیقات یا قضایا
هرگاه دو قضیه در کیفیت، یعنی سلب و ایجاب با هم مختلف باشند، در حالی که موضوع و محمول و لواحق آنها در هر دو یکی باشد، به آن دو متقابل گفته میشود، مانند دو قضیۀ موجبۀ کلی و سالبۀ جزئی که در موضوع و محمول یکسان باشند. ارسطو («عبارت»،گ 17 a، سطر 39 ـ گ 18 a، سطر 12) و ابنسینا ( الشفاء، عبارت، 1/ 45-53) بحث تقابل قضایا را در مبحث «عبارت» (= باری ارمنیاس) مطرح کردهاند، اما فارابی آن را در مبحث قیاس آورده است ( المنطقیات، 1/ 119-122). از اینرو ست که سهروردی میگوید: قیاس گاه از قضایای متقابل به تضاد یا متقابل به تناقض تألیف میشود. از طریق تقابل سلب و ایجاب، مسئلۀ عدم به همۀ قضایای فلسفی و حتى به تقاضای علمی راه مییابد و هریک از تقابل ایجاب و سلب و تقابل عدم و ملکه موجب تحقق حکم این نهآنی یا قضیۀ سالبه است (منطق...، 65؛ نیز نک : جوادی، 2(2)/ 170).
تقابل قضایا بر 4 قسم است: 1. تناقض، که عبارت است از اختلاف دو قضیه در کیف (سلب و ایجاب) و کم (کلیت و جزئیت) و جهت. دو قضیۀ متناقض نمیتوانند هر دو صادق، یا هر دو کاذب باشند. 2. تضاد، که اختلاف دو قضیۀ کلی در ایجاب و سلب است. صادق بودن هر دو قضیۀ متضاد محال است، اما ممکن است هر دو آنها کاذب باشند، مانند تضاد بین موجبۀ کلی و سالبۀ کلی. 3. داخل در تحت تضاد، یعنی اختلاف دو قضیۀ جزئی در ایجاب و سلب، مانند تقابل موجبۀ جزئی و سالبۀ جزئی که ممکن است هر دو قضیه صادق باشند، اما کاذب بودنِ هر دو امکان ندارد. 4. تداخل، یعنی اختلاف دو قضیه فقط در کمیت، مانند تداخل موجبۀ کلی و موجبۀ جزئی، یا تداخل سالبۀ کلی و سالبۀ جزئی. چون جزئی داخل در کلی است، اگر قضیۀ کلی صادق باشد قضیۀ جزئی هم صادق خواهد بود و نه بالعکس، به این معنا که صدق قضیۀ جزئی مستلزم صدق آن به نحو کلی نیست. نیز اگر قضیهای به نحو کلی کاذب باشد، لازم نیست که به نحو جزئی هم کاذب باشد (عجم، 186-187؛ ابنسینا، همانجا؛ نصیرالدین، اساس، 97- 98، تجرید، 24-25؛ قطبالدین شیرازی، 405-409؛ برای شرح حکم تقابل و اقسام آن به زبان منطق ریاضی، نک : اژهای، 102-106).
طراحـی نمـودار اقسـام تقـابل به ارسطـو منسوب است (نک : «مربع...»، npn.)، اما وی در اقسام تقابل قضایا فقط تناقض و تضاد را مطرح میکند («عبارت»، فصل 7؛ ابن زرعه، 47) و تقابل داخل در تحت تضاد را نوعی تقابل لفظی میداند نه منطقی. وی به تقابل تداخل هم هیچ اشارهای نکرده است (مدکور، «م»). علی نشار معتقد است که تقابلِ تداخل را اسکندر افرودیسی وضع کرده است (ص 249).
سهروردی («المشارع»، 313-314) و صدرالدین شیرازی ( الاسفار، 2/ 106-107) تقابل سلب و ایجاب را اعم از تناقض در قضایا دانستهاند، اما به نظر ابن رشد اگر صدق و کذب حذف شود، تقابل از میان میرود (ص 138؛ نیز نک : طباطبایـی، تعلیقه، 2/ 106). به عقیدۀ صدرالدین شیرازی اجتماع دو امر متقابل از لحاظ واقع و از جهت حمل و صدق، ممتنع است (شرح...، 226). طباطبایی میگوید: قید امتناع اجتماع در تعریف تقابل، وحدت موضوع و محل را شامل میشود و ضرورت وحدت زمان و مکان و جهت و حمل را در پی دارد (همان، 2/ 102).
اغلب متفکران مسلمان تقسیمات چهارگانۀ تقابل را پذیرفتهاند، اما تقابل تناقض را با تفصیل بیشتری بررسی کردهاند (ابنسینا، الاشارات...، 1/ 177-195، منطق...، 74-76؛ نصیرالدین، اساس، 97-100؛ ابوالبرکات، 1/ 89؛ سهروردی، منطق، 35-40، «التلویحات»، 30-31). ابن سهلان ( تبصره...، 44-51، 141-143)، سراجالدین ارموی (ص 166-174)، قطبالدین رازی (ص 166-174)، تفتازانی (ص 70-73) و صدرالدین شیرازی در «اللمعات المشرقیه...» (ص 19-20) تنها از تناقض یاد کرده، و به اقسام دیگر تقابل اشارهای نداشتهاند. سبزواری نیز فقط 3 قسم از اقسام تقابل را مطرح کرده است (1/ 265-269).
مآخذ
ابن رشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، قاهره، 1980م؛ ابن زرعه، عیسى، منطق، به کوشش جرار جهامی و رفیق عجم، بیروت، 1994م؛ ابن سهلان، عمر، البصائر النصیریة، به کوشش محمد عبده، قاهره، 1316ق/ 1898م؛ همو، تبصره و دو رسالۀ دیگر در منطق، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337ش؛ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، 1375ق؛ همو، الشفاء، عبارت، به کوشش محمود خضیری، قم، 1405ق؛ همو، همان، مقولات، به کوشش جرج قنواتی و دیگران، قاهره، 1378ق/ 1959م؛ همو، منطق المشرقیین، قم، 1405ق؛ ابوالبرکات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحکمة، حیدرآباد دکن، 1357ق؛ اژهای، محمدعلی، مبانی منطق، اصفهان، 1372ش؛ بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضى مطهری، تهران، 1349ش؛ تفتازانی، مسعود، «تهذیب المنطق»، ضمن الحاشیة على تهذیب المنطق ملاعبدالله یزدی، قم، 1405ق؛ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، قم، 1376ش؛ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، منطق، به کوشش حسن حسنزادۀ آملی، تهران، 1369ش؛ سراجالدین ارموی، محمود، مطالعالانوار، چ سنگی، تبریز، 1294ق؛ سهروردی، یحیى، «التلویحات»، «المشارع و المطارحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355ش، ج 1؛ همو، منطق التلویحات، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، 1334ش؛ صدرالدین شیرازی، الاسفار، قم، 1378-1389ق؛ همو، شرح الهدایةالاثیریة، تهران، 1313ق؛ همو، «اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه»، منطق نوین، ترجمه و شرح عبدالمحسن مشکوٰةالدینی، تهران، 1360ش؛ طباطبایی، محمدحسین، بدایةالحکمة، قم، 1404ق؛ همو، تعلیقه بر الاسفار (نک : هم ، صدرالدین)؛ عجم، رفیق، تعلیقات بر المنطق عندالفارابی، بیروت، 1986م، ج 3؛ غزالی، محمد، مقاصدالفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1961م؛ فارابی، «قطاغوریاس»، المنطق عندالفارابی، به کوشش رفیق عجم، بیروت، 1986م، ج 1؛ همو، المنطقیات، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، قم، 1408ق؛ فخرالدین رازی، المباحث المشرقیة، به کوشش محمد معتصم باللٰه بغدادی، بیروت، 1990ق؛ قطبالدین رازی، شرح المطالع فـی المنطق، چ سنگی، تبریز، 1294ق؛ قطبالدین شیرازی، محمود، درةالتاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، 1365ش؛ لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام، چ سنگی، تهران، 1306ق؛ مدکور، ابراهیم، مقدمه بر عبارت (نک : هم ، ابنسینا، الشفاء)؛ نشار، علی سامی، المنطق الصوری منذ ارسطو و تطوره المعاصر، اسکندریه، 1375ق؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1361ش؛ همو، تجریدالمنطق، بیروت، 1988م؛ هادوی تهرانی، مهدی، گنجینۀ خرد، تهران، 1369ق؛ نیز: