تلمیح
تَلْمیح، اشاره به آیه، حدیث، ضربالمثل، بیت و داستان در شعر. تلمیح از ریشۀ «لمح»، در لغت به این معانی آمده است: به سوی چیزی نگاه اجمالی و مختصر کردن (لین، VII/ 2672؛ نیز نک : غیاثاللغات، 1/ 254)، درخشیدن برق و ستاره (زوزنی، 1/ 228؛ شمس قیس، 325)، شباهت داشتن (علوی، 171)، و به گوشۀ چشم اشاره کردن (همایی، 1/ 328). برخی با مقدم داشتن میم بر لام، این واژه را «تملیح»، از ریشۀ «ملح» به معنای نمک به اندازه در طعام کردن (زوزنی، همانجا)، و نیز نمکین کردن کلام با استفاده از پارهای اشارات، حکایات و وقایع مشهور، دانستهاند (هدایت، 99). اما گروهی از علمای علم بدیع، صورت اخیر را خطا، و تلمیح را صواب دانستهاند (تفتازانی، 475).
در اصطلاح بلاغت، تلمیح یکی از صنایع بدیع معنوی است و مراد از آن اشارۀ گوینده به ضربالمثل، بیت یا داستان مشهور (شمس قیس، 288؛ حلبی، 242؛ تفتازانی، همانجا؛ مازندرانی، 389) و نیز سخن حکمتآمیز (ابن ابیاصبع، 140)، آیاتی از قرآن و یا حدیث (تقوی، 259؛ همایی، همانجا) در اثنای سخن بدون ذکر کامل آن است. استفاده از تلمیح بیانگر وسعت اطلاعات گوینده و اشراف او به دانشهای گوناگون و مسائل مختلف است و هنرمند با کاربرد آن بر دامنه و ژرفای تأثیر شعر یا نثر خود میافزاید و معنی آن را قوت میبخشد (شمسالعلماء، 182).
در ادب فارسی، تلمیح را نوعی از ایجاز، یعنی دلالت الفاظ اندک بر معانی بسیار دانستهاند (شمس قیس، 325)؛ توضیح آنکه گاه شاعر ضمن اشارهای مختصر به روایتی یا داستانی، مطالب بسیاری را به ذهن مخاطب متبادر میسازد و به همین سبب استفاده از این آرایه، همواره در ادب فارسی دارای بسامدی درخور توجه بوده است. صنعت تلمیح معمولاً بر دو ژرف ساختِ تشبیه و تناسب مبتنی است، زیرا اولاً ایجاد رابطۀ تشبیهی میان منظور گوینده و مطلب مورد تلمیح در نظر است و ثانیاً میان اجزاء موضوعِ تلمیح تناسب وجود دارد (شمیسا، 90).
به نظر میرسد که بتوان در کاربردِ آرایۀ تلمیح از لحاظ مفهومی، در دورههای مختلفِ سبکی، تفاوتهایی قائل شد، چنانکه در شعر سبک خراسانی (ه م) تلمیح به اساطیر و عناصر فرهنگ ایران باستان بیشتر است و در پی رشد و نفوذ فرهنگ اسلامی و دگرگونی سبک و سلطۀ سبک عراقی (ه م) بر شعر و ادب فارسی، تلمیح به عناصر و مسائل اسلامی جایگزین عناصر و مسائل فرهنگ ایران باستان میشود (برای نمونه، نک : رودکی، 102، 107، 229؛ قس: سعدی، بوستان، بیتهای 22، 25، 26، 28، 29، 33). این نکته درخور توجه است که در زبان فارسی بهویژه در شروحی که بر دیوانها نگاشته میشود، گاه بدون ذکر لفظ تلمیح، از اصطلاحاتی همچون «ناظر است به...»، و «اشاره است به...» نیز استفاده میشود (برای نمونه، نک : فروزانفر، 3/ 797، 3/ 905؛ زمانی، 1/ 448، بیتهای 1617 و 1619).
گونههای تلمیح
در کتب بدیع گاه به آرایههایی بر میخوریم که بر حسب تعریف، میتوان آنها را زیرمجموعۀ صنعت تلمیح و از گونههای مختلف آن به شمار آورد. از آن جمله است: تضمین (ه م) یا متضمن، اقتباس (نک : ذیل)، حلّ و عقد (ه م)، ارسال المثل (نک : ذیل). هریک از این صنایع، به سبب شباهت و اشتراکی که با تلمیح دارند، گونهای تلمیح محسوب میشوند و به سبب اختلاف و تفاوتشان با تلمیح صنعتی مستقل و متفاوت به شمار میآیند.
طبقهبندی موضوعی
تلمیح را میتوان بر حسب موضوع و موارد آن نامگذاری و طبقهبندی کرد، چنانکه میتوان اشاره به آیه در سخن شاعر را «تلمیح به آیه» نامید؛ مثل بیتِ «بحر تلخ و بحر شیرین در جهان/ در میانْشان بَرزَخٌ لایَبغیان» (مولوی، ج 1، بیت 297؛ سنایی، 244، بیت 3)؛ اشاره به حکایات مشهور (نظیر قصص قرآنی)، مثلاً بیتِ «گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی/ روا بود که ملامت کنی زلیخا را» (سعدی، کلیات، 343) را میتوان «تلمیح به حکایت» خواند؛ و به همین صورت، میتوان از «تلمیح به اساطیر» (نک : حافظ، غزل 345، بیت 5)، تلمیح به حدیث (نک : مولوی، ج 1، بیت 240)، تلمیح به ارسال المثل (نک : همو، ج 4، بیت 615؛ همایی، 1/ 335) و تلمیح به شعر (نک : شفیعی کدکنی، 316) سخن گفت.
مآخذ
ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمدشرف، قاهره، 1383ق؛ تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبة الداوری؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، 1363ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381ش؛ حلبی، محمود، حسن التوسل الى صناعةالترسل، به کوشش اکرم عثمان یوسف، بغداد، 1980م؛ رودکی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1373ش؛ زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، تهران، 1372ش؛ زوزنی، حسین، المصادر، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1340ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1379ش؛ همو، کلیات، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1359ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، آیینهای برای صداها، تهران، 1376ش؛ شمس العلماء گرکانی، محمد، ابدع البدایع، تهران، 1328ق؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373ش؛ شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1368ش؛ علوی یمنی، یحیى، الطراز، قاهره، 1332ق/ 1914م؛ غیاثاللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1337ش؛ فروزانفر، بدیعالزمان، شرح مثنوی شریف، تهران، 1347ش؛ مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1376ش؛ مولوی، مثنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382ش؛ هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، تهران، 1288ق؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1363ش؛ نیز:
Lane, E. W., Arabic-English Lexicon, Beirut, 1980.
محمدنوید بازرگان
تَلْمیح در ادبیات عرب
این واژه مصدر باب تفعیل از ریشۀ «لمح»، و در لغت به معنی به گوشۀ چشم اشاره کردن است و پس از جابهجایی دو واج، کلمۀ «ملح» از آن حاصل شده که معنیِ آن سخن ملیح گفتن است. تلمیح در اصطلاح علم بدیع آن است که در خلال کلام (نظم یا نثر) به یک داستان یا شعر تنها اشاره شود، بدون آنکه ذکری از آنها به میان آید، مانند این بیت از ابوتمام: «فَواللٰه ما اَدْری اَ اَحلامُ نائمٍ/ اَلَمَّتْ بنا اَم کان فی الرَّکبِ یوشَعُ»، که اشاره دارد به داستان یوشع و درخواست توقف خورشید از سوی او (ابن منظور، ذیل لمح؛ تفتازانی، 475؛ خطیب، 2/ 587، 589؛ طیبی، 357).
بهترین نوع تلمیح آن است که به شفاف تر شدن معنای موردنظر کمک کند (ابن حجه، 184؛ نابلسی، 184). در پارهای از منابع بلاغی تعریف تلمیح گسترش بیشتری دارد و در آنها علاوه بر داستان و شعر، اشاره به آیات قرآن و احادیث، ضربالمثل و پند و حکمت نیز در کلام از باب تلمیح خوانده شده است (مثلاً نک : تفتازانی، همانجا؛ علوی، 3/ 171؛ ابن حجه، همانجا؛ سیوطی، 165-166؛ برای نمونههای تلمیح به قرآن و حدیث، نک : عباسی، جم ).
برخی از منابع، تلمیح را همان حسن تضمین (ه م) دانسته، و ابداعگر آن را ابن معتز معرفی کردهاند (نک : صفیالدین حلی، 328؛ حلبی، 242؛ نویری، 7/ 137) و برخی نیز تلمیح را اقتباس یا ارسال مثل نامیدهاند (نک : همانجا). خطیب قزوینی در الایضاح، اقتباس، تضمین و تلمیح را از یکدیگر بازشناخته، و آنها را از ملحقات سرقات دانسته است و برای هر یک تعریفی مستقل ارائه میکند (2/ 575، 580، 587). تفتازانی نوعی از تلمیح را که به لُغز (= معما، چیستان) شباهت دارد، معرفی میکند (نک : ص 477؛ نیز خطیب، 2/ 590).
مآخذ
ابن حجۀ حموی، ابوبکر، خزانة الادب، دمشق، 1304ق؛ ابن منظور، لسان؛ تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبة الداوری؛ حلبی، محمود، حسن التوسل الى صناعة الترسل، به کوشش اکرم عثمان یوسف، بغداد، 1980م؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ سیوطی، شرح عقود الجمان، قاهره، 1358ق/ 1939م؛ صفیالدین حلی، شرح الکافیة البدیعیة، به کوشش نسیب نشاوی، دمشق، 1402ق/ 1982م؛ طیبی، حسین، التبیان فی البیان، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطفاللٰه، کویت، 1406ق/ 1986م؛ عباسی، عبدالرحیم، معاهد التنصیص، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، عالمالکتب؛ علوییمنی، یحیى، الطراز، قاهره، 1332ق/ 1914م؛ نابلسی، عبدالغنی، نفحات الازهار على نسمات الاسحار، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.