جادو
جادو، یا سِحر، مجموعۀ باورها، اعمال، فنون و روشهایی که به کارگیری آنها برای کنترل یا دگرگون کردن شرایط فراطبیعی، طبیعی و محیط زیست، و رسیدن به مقاصد و اهداف نیک یا بد، مؤثر و سودمند پنداشته میشده است. در این امر، جادوگر یا از توان روحی و ارادۀ شخصی خود و یا از برخی ابزارها، وسایل، اوراد، افسونها، طلسمات و تعویذات برای رام و مهار کردن نیروهای فراطبیعی بهره میگرفته تا طبع، منش و میل آنها را مطابق با خواستها و نیازها بگرداند و بر پدیدههای طبیعی، اندیشه، احساس و فرجام انسان، نیز امور جاری زندگی او تأثیر بگذارد.
I. ریشهشناسیِ واژه
واژۀ فارسیِ «جادو» به دو معنی «ساحِر، جادوگر» و «سِحر، جادوگری»، بازماندۀ واژۀ فارسی میانۀ jādūg است که تنها معنیِ آن «جادوگر، ساحر» بوده است (مکنزی، 46). این واژۀ فارسی میانه در گذشتهای دور به صورت jatuk به زبان ارمنی راه یافته است (هُرن، 92). واژۀ فارسی میانۀ jādūg در متون پازند به صورت jādū آمده، و تلفظ آن در فارسی میانۀ متقدم yātūk بوده است (نیبرگ، II/ 226). این واژۀ کهن ایرانی در زبان سُغدی به صورت yātūk (جادوگر، ساحِر) ــ در سُغدیِ بودایی: y’twkh؛ در سُغدیِ مسیحـی: y’twq ــ به کار رفته است (قریب، 444-445) و در جزء نخست واژۀ خوارزمیِ j’δwky’d «جادوگری» نیز دیده میشود (بِنتسینگ، 332). صورتِ باستانیِ این واژه -yātūka* بوده که جزء نخست آن در اوستا به صورت -yātu به هر دو معنیِ «ساحِر» و «سِحر» به کار رفته است (بارتولمه، 1283-1284). بیتردید، این واژه به گروهی از ارواح پلید اهریمنی نیز دلالت میکرده، زیرا در اوستا و متون پهلوی نام جادوان غالباً در کنار نام پریان، دیوان و دیگر موجودات اهریمنی آمده است (مثلاً: یسن 9، بند 18؛ هُرمزد یشت، بند 6؛ گُجَستَگ ابالیش، انجامه، بند 5). در بندهش نیز جادوان گروهی از ارواح دیوی خوانده شده، و بر ضد ارواح ایزدی معرفی شدهاند (فصل 5، بند 2، نیز چ بهار، 56).
معادل واژۀ «سِحر» در فارسیِ میانۀ زردشتی jādūgīh (مکنزی، همانجا؛ نیبِرگ، همانجا: yātūkēh) و در فارسی میانۀ مانوی jādūgī (دورکین مایستِرِرنست، 197) بوده است. همین واژه به صورت «جادویی» در زبان فارسی باقی مانده است.
معادلِ سنسکریتِ واژۀ اوستاییِ -yātu، همان -yātu است (مونیرویلیامز، 849؛ مکدانل، 224) و این نشان میدهد که واژۀ -yātu اصل هندوایرانی داشته است. این واژه در سنسکریت به دو معنیِ «سِحر» و «روح پلید، دیو» به کار رفته است (مونیرویلیامز، مکدانل، همانجاها). این واژه را از ریشۀ -yā در معنیِ «هجوم بردن، حمله کردن» دانستهاند (همانجا)؛ در این صورت، باید معنی اصلیِ آن را «حمله» دانست. شایان ذکر است که معنی اصلی ریشۀ -yā «رفتن» بوده است (ویتنی، 131).
بسیاری از واژههایی که در زبانهای اروپایی به معنی «جادو» یا «جادوگر» به کار رفته، از واژههای یونانیِ mageía (جادو)، mageutik (tékhnē) یا magik (tékhnē) به معنی «(فنِ) جادوگری» مشتق شدهاند که هر 3 برگرفته از کلمۀ Mágoi (مُغان)اند که در اصل نام قبیلهای از مادها بوده است. این نام بعداً برای روحانیان دین کهن ایرانی نیز به کار گرفته شد. مغان احتمالاً به دلیل برگذاری آیینهایی که در نظر یونانیان عجیب مینمود، جادوگر تصور میشدند (باک، 1494-1495).
واژۀ یونانیِ Mágoi صورتِ جمع واژۀ Mágos (مُغ) است (دخیل در لاتینی: magus؛ در شمارِ جمع: magi) که برگرفته از maguš فارسی باستان است. واژۀ یونانیِ Mágos در انجیل برای اشاره به خردمندانی به کار رفته است که از مشرق به دنبال ستارۀ «آن مولود که پادشاه یهود است»، یعنی عیسى مسیح، به اورشلیم آمدند و از آنجا به بیت لحم رفتند تا او را بپرستند و هدایایی بدو پیشکش کنند (انجیل متى، 2: 1-12). maguš در زبان فارسی باستان حالت نهادی مفرد از اسم مذکر -magu است (کنت، 201). این واژه را مشتقی از ریشۀ هندواروپاییِ -magh* (توانا بودن، قوی بودن؛ کمک کردن، یاری کردن) دانستهاند (پُکرنی، II/ 695). همین واژه به صورت «مَجوس» به زبان عربی نیز راه یافته (هرن، 221)، و در قرآن کریم هم به کار رفته است (حج/ 22/ 17؛ نیز نک : جفری، 259-260). معادل این واژه در زبان اوستایی -moγu (قس: بارتولمه، 1176)، در زبان سُغدی mwγ (قریب، 220) و در زبان فارسی میانه moγ است (قس: مکنزی، 56). این واژۀ فارسی میانه به صورت mog به زبان ارمنی نیز وارد شده است (هرن، همانجا).
واژههای لاتینیِ magica ars (فن جادوگری)، magicē و magia (جادو) اصل یونانی دارند. واژۀ اخیر که برگرفته از «mageía»یِ یونانی است، به صورتِ magia در ایتالیایی و اسپانیایی، magie در فرانسوی و رومانیایی (دخیل از فرانسوی)، magia در لهستانی، و magija در روسی و لیتوانیایی (دخیل از لهستانی یا روسی) باقی مانده است (باک، 1494-1496). واژۀ انگلیسیِ magic (از magik انگلیسیِ میانه) از magique فرانسویِ کهن گرفته شده که خود بازماندۀ magica ars لاتینی است (همو، 1496).
مآخذ
بندهش، به کوشش مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ عهد جدید؛ قرآن کریم؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1340ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1347ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1904; Benzing, J., Chwaresmischer Wörtindex, Wiesbaden, 1983; Buck, C. D., A Dictionary of Selected Synonyms in the Principal Indo-European Languages, Chicago, 1949; Bundahišn : Zoroastrische Kosmogonie und Kosmologie, tr. and ed. F. Pakzad, Tehran, 2005; Durkin-Meisterernst, D., Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian, Turnhout, 2004; Gajastak Abâlish, tr. and ed. H. F. Chacha, Bombay, 1936; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Jeffery, A., The Foreign Vocabulary of the Qur’ān, Baroda, 1938; MacDonell, A. A., A Practical Sanskrit Dictionary, London, 1929; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Monier-Williams, M., A Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1899; Nyberg, H.S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Pokorny, J., Indogermanisches etymologisches Wörterbuch, Bern, 1959; Whitney, W. D., The Roots, Verb-Forms and Primary Derivatives of the Sanskrit Language, New Haven, 1885.
حسن رضایی باغبیدی
II. جادو در ايران باستان
قديمترين باورهاي ايرانی را دربارۀ جادو و جادوگری، در اوستا میتوان یافت. به روایت اوستا، پس از آنكه اهورهمزدا یازدهمین سرزمین نیك، هیلمَند، را آفرید، اهریمن در مقابل آن جادوان را آفرید (وندیداد، فرگرد 1، بند 14؛ قس: همان، چ حسنی، 11-12). منظور از جادوان در اینجا و در بسیاری دیگر از بخشهای اوستا و متون پهلوی گروهی از ارواح پلید اهریمنی است. در تأیید این نكته میتوان به بندهشن استناد كرد كه دیوان و دروجان و جادوان و مازَنیان را ارواح دیوی خوانده، و بر ضد ارواح ایزدی، یعنی ایزدان و بَغان و اَمشاسپندان، معرفی كرده است (فصل 5، بند 2 ، نیز چ بهار، 56).
در اوستا و دیگر متون زردشتی، نام جادوان غالباً در كنار نام پریان، دیوان و دیگر موجودات اهریمنی آمده (مثلاً یسنا، یسن 9، بند 18؛ یسن 12، بند 4؛ یشتها، هرمزد یشت، بندهای 6، 10؛ هَفتَن یشت كوچك، بند 11؛ اردیبهشت یشت، بند 5؛ خرداد یشت، بند 3؛ آبان یشت، بندهای 13، 22، 26، 46، 50؛ نیز آموزگار، 113، نقل از كتاب پنجم دینكرد، فصل 2، بند 3؛ مزداپور، 354، 358، 420-421) و نابودی و شكست و نفرین آنان آرزو شده است (مثلاً در: گُجَستگ...، انجامه، بند 5).
در جایجای اوستا به چیرگی ایزدان بر جادوان اشاره شده است. در تیر یشت، تیشتَر به عنوان رَد (= سرور) و نگاهبانِ همۀ ستارگان ستوده شده، و بدین نكته اشاره شده است كه اهریمن و دیگر موجودات اهریمنی، از جمله جادوان، نمیتوانند آسیبی بدو رسانند (بند 44). ایزد بهرام نیز خود را درهمشكنندۀ ستیهندگیِ همۀ جادوان خوانده است (بهرام یشت، بند 4). در جایی دیگر، بهرام به عنوان ایزدی ستوده شده كه ردههای رزم جادوان را از هم میپاشد، میدرد، به تنگنا میافکند و پریشان میکند (بهرام یشت، بند 62). نیز به گزارش آبان یشت، ایزدبانو اَناهیتا سوار بر 4 اسب سفید بر دشمنـیِ همۀ دشمنـان ــ كه جادوان نیز در میانشان هستند ــ چیره میشود (بند 13).
كتاب ششم دینكرد جادوگری را چنین تعریف كرده است: «برخورداری از خوی پنهان و خویشتن را جدا از آنچه هست نمودن» (بند 256). در همین كتاب، جادوگری از امیالی دانسته شده كه در گوهر همۀ مردم نهفته است و تنها با دینداری و همنشینی با نیكان میتوان آن را مهار كرد (بند 255). به گزارش كتاب سوم دینكرد، جادوگری یكی از 5 عامل اهریمنی در درون انسان است كه اساسش بدچشمی (= شورچشمی، چشمزخم، رشك و حسد) و راه غلبه بر آن افزایشِ نیكچشمی (= خیرخواهی) است (فصل 295). این نكته با آن بخش از داستان زندگی زردشت مطابقت دارد كه زردشت و یك جادوگر، دیرزمانی به انتقامْ یكدیگر را نگریستند و سرشت ایزدی زردشت بر جادوگری آن جادوگر چیره شد ( گزیدهها...، فصل 12، بندهای 8-9، نیز چ راشد محصل، 27-28).
از اوستا میتوان دریافت كه برخی از جادوگران در میان مزداپرستان میزیستند و تظاهر به دینداری میكردند، چرا که یکی از درخواستهای مزداپرستان از ایزدان این است که کسی كه در میان آنان خود را مزداپرست میخواند، اما با جادو جهان راستی را ویران میكند، بدانها نمایانده شود (یسن 8، بند 3). نیز بر پایۀ روایات سنتی زردشتی، دهمین زمین در میان پلیدترین زمینها، زمینی است كه «جادویی بر آن كنند» (روایات...، 1/ 98).
ایرانیان جادوگری را دین اهریمن میدانستند (بندهشن، فصل 27، بندهای 4, 50، نیز چ بهار، 119، 122؛ اندرز...، بند 12؛ عریان، 95)؛ و بدین سبب، از گناهان بسیار بزرگ به شمار میآوردند، به گونهای که در روایت پهلوی نام چند گناه مرگارزان (= مستوجبِ مرگ) آمده كه نخستینِ آنها آدمكشی و دومین آنها جادوگری آموختن است (فصل 41، بند 1، نیز چ میرفخرایی، 51). نیز در متن پهلوی مینوی خرد، در پاسخ به این پرسش كه كدام گناه گرانتر است، نام 30 گناه آمده، كه چهاردهمینِ آنها جادوگری است (پرسش 35، بند 17). در متن فارسی زردشتی صد در بندهش نیز آموزش جادوگری از بدترین گناهانِ مرگارزان به شمار آمده (درِ 37) و جادوگران و جادوآموزان دوزخی خوانده شدهاند (درِ 90).
دوری از جادوگران و تبرّی جستن از آنان از وظایف زردشتیان بود. در یسن 12 كه نوعی اقرارنامۀ زردشتی است، فرد دیندارِ زردشتی، از دیوان و دیوپرستان و جادوگران و جادوپرستان و از اندیشهها و گفتارها و كردارهای آنان تبرّی میجوید (بند 4).
جادوگری از جمله صفاتی است كه در اوستا به زنِ روسپی نسبت داده شده است (یسن 9، بند 32؛ اردیبهشت یشت، بند 9). در متون پهلوی نیز یكی از نشانههای جِه (= زن روسپی)، جادوگری (كتاب ششم دینكرد، بند 93) یا گفتار جادویی (مزداپور، 441، 449-450) دانسته شده است. به روایت متن فارسی زردشتی صد در نثر، كیفر زنی كه با مرد بیگانه بخوابد، برابر با همۀ جادوان و گناهكاران است (درِ 67) به نظر میرسد كه اصطلاح «جادوگر» برای ناسزا گفتن به دیگران نیز به كار میرفته است، چرا كه به گزارش كارنامۀ اردشیر بابكان، پس از آنكه اردشیر از سوء قصدِ زنی كه میخواست با خوراندن زهر او را از پای درآورد، جان سالم به در برد، آن زن را «زنك روسپی جادوگرِ دروندزادۀ زیانكار» خطاب كرد و فرمان به قتلش داد (فصل 9، بند 17). نیز نویسندۀ شكندگُمانیگوِزار، كیش مانی را به تحقیرْ «جادوگری» خوانده است (فصل 10، بندهای 59-60؛ اَشه، 71, 160؛ نیز نک : کتاب سوم دینکرد، 116-117؛ دربـارۀ اشـارات بـه جـادوگـری در متـون زردشتـی، نیـز نك : فراختِنبرگ، 399-453).
وظایف جادوگران: از جمله كارهای دیوان آن است كه با جادوگری به ایران حمله كنند و بدان آسیب رسانند (زند...، فصل 4، بندهای 6-7، نیز چ راشد محصل، 5). دینكرد یكی از 6 راه نبرد را توسل به جادو دانسته است (كتاب هشتم، فصل 17، بند 6). یكی از راههای كشتن، توسل به جادو بوده، چرا كه در اوستا یكی از انواع كشتهها «كشتۀ جادو» است، یعنی كسی كه با جادو كشته شده است (وندیداد، فرگرد 7، بند 3، قس: همان، چ حسنی، 66).
از جمله وظایف جادوان، عذاب دادنِ دوزخیان در دوزخ است ( ارداویرافنامه، فصل 5، بند 5، نیز ترجمه، 82-83). در آنجا، 999‘99 دیو و دروج و پری و جادو در مخالفت با سپهر و اختران به سر میبرند و از همین رو ست كه برای بازداشتنِ آنان، ستارۀ هفت اورنگ (= دبّ اكبر) با 999‘99 فرَوَهر مقدسان بر در و گذر دوزخ گمارده شده است (مینوی خرد، پرسش 48، بندهای 15-16). بندهشن نیز جادوان و پریان و اباختران (= سیارگان) را بر ضد اختران (= ستارگان) معرفی كرده است (فصل 5، بند 4، نیز چ بهار، 56).
دیوان و جادوان هر سال 3 بار هنگامی كه ایزد تیشتر باران بر زمین میباراند با او به كارزار برمیخیزند (بندهشن، فصل 21c، بند 4، نیز چ بهار، 95) و در صورت پیروزی موقت، باران را تكهتكه میبارانند تا به زیان آفریدگان باشد (بندهشن، فصل 21c، بندهای 16-17، نیز چ بهار، 96).
برخی از جادوگران با كارهای عجیب به درمان بیماران نیز میپرداختند. برای مثال پس ازآنكه پوروشَسپ، پدر زردشت، برای درمان بیماری پسرش ــ كه گمان میكرد دیوانه شده است ــ به جادوگری مراجعه كرد، جادوگر جامی گرفت و در آن ادرار كرد و گفت پسرت این را بخورد تا خوب شود ( گزیدهها، فصل 11، بند 6، نیز چ راشد محصل، 27). یكی از زبردستترین جادوپزشكان ستَرَگ نام داشت ( گزیدهها فصل 8، بند 3، نیز چ راشد محصل، 22).