زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

جاماسپ

جاماسْپ، وزیر حکیم و منجم نام‌آور تاریخ ملی و دینی ایران. این نام در زبانهای مختلف آمده است: گاهانی: Dāǰāmāspa-، اوستایی نو: ǰāmāspa-، پهلوی: Jāmāsp، سغدی: Z’m’sp، ایلامی: Zamašba و Zamišba، ارمنی: Zmsp، یونانی: Zamaspes، اکدی: Za-ma-as-pa-a’، سریانی: Zāmāsp، فارسی: «جاماسپ»، فارسی و عربی: «جاماسب» و «جاماسف» و «جاماس»، یا صورتهای تحریف‌شدۀ این نامها (نک‍ : ادامۀ مقاله). این نام مرکب از صفت -jāma با معنایی ناشناخته، و اسم -aspa (اسب)، در مجموع به معنای «دارای اسب...» است (بارتولمه، 607؛ بیلی، «جاماسپ‌نامه»، 63؛ نیبرگ، II/ 106؛ هلک، 772؛ قریب، 454). جزء اول آن را با واژه‌هایی از زبانهای ودایی و پراکریت پالی مقایسه کرده‌اند که به معنای سوخته و نحیف و لاغر هستند (مایرهُفر، I/ 55-56). برخی هم آن را از ریشۀ پارتی -žām (راندن) می‌دانند و برای این نام معنای «راهبر اسبان» را در نظر می‌گیرند یا با توجه به ریشۀ ارمنی cim (به معنای افسار) این نام را «افسارزننده به اسبان» یا «مهارکنندۀ اسبان» معنا می‌کنند (نیز نک‍ : ایرانیکا، IV/ 456). بر پایۀ روایتهای زردشتی، جاماسپ، از خاندان یا پسر هوگوه و برادرش، فْرَشوشتَر، نیز از چهره‌های برجستۀ دین، و پدر همسر دوم زردشت پیامبر است (یوستی، 109؛ جکسن، 21). از پسر او با نام هَنگوروش هم یاد شده است («گزیده‌ها...»، 86).
در کهن‌ترین بخش اوستا، گاهان، اهوره‌مزدا جاماسپ را به ستایش خود فرا می‌خواند و زردشت نیز از جاماسپ یاد می‌کند که برای رسیدن به فرۀ ایزدی، اندیشۀ نیک را برمی‌گزیند (هومباخ، 80, 81, 90, 91, 98, 99). در یشتها، فروهر او ستوده می‌شود، از جمله بدان سبب که آبادکنندۀ کشور است و اینکه برای رهایی کشور از دست دیویسنان به اردویسور اناهیتا فدیه می‌دهد (1/ 261؛ پورداود، «اسامی...»، 228).
آگاهیهای بیشتر دربارۀ شخصیت جاماسپ و دانایی او از نوشته‌های فارسی میانۀ زردشتی (عمدتاً بازنوشته در سدۀ 3ق/ 9م) و فارسی زردشتی و شماری از نوشته‌های تاریخی و ادبی دورۀ اسلامی به دست می‌آیند.
بر اساس نوشته‌های فارسی میانه، جاماسپ اهل آتورپاتکان است و پس از زردشت موبدان موبد می‌شود. او بیتخش/ بِدَخشِ (= وزیر اعظمِ) گشتاسپ است (یادگار ..، 53، 54، 55، 56، 152؛ نیز نک‍ : بیلی، همان،55 ff.؛ مکنزی، 53) و با عنوان «سردار پیشینیان» (pēšīnagān sardār)، به معنای «سردار مقدم»، «سردار مهتر و برتر»، «صدراعظم»، و سرانجام دستور یا مشاور گشتاسپ نیز معرفی می‌شود (یادگار، 46؛ پورداود، همانجا؛ نیز نک‍ : غیبی، 97، حاشیۀ 12؛ ماهیار نوابی، 82).
در یادگار زریران که روایت جنگ ارجاسپ خیونی با گشتاسپ است و شاهنامه روایتی کمابیش مشابه را دارد، جاماسپْ دانا، بینا و شناسا معرفی می‌شود که از شمار قطره‌های باران هم آگاهی دارد (ص 53) و می‌داند که از گلها کدام‌یک روز می‌شکفد و کدام‌یک شب و کدام فردا، و کدام هوا آب دارد و کدام ندارد و سرانجام اینکه فرجام نبرد با خیونان چه خواهد شد (همان، 54-62؛ نیز نک‍ : پورداود، همانجا؛ بنونیست، 245 ff.). 
در داستان گشتاسپ در شاهنامه که در واقع همان سرودۀ دقیقی است، جاماسپ «گرانمایه»، با لقبهایی دیگر چون «پیر»، «جهاندیده» و «فرخنده»، «دستور»، «رهنمون گشتاسپ»، «سر موبدان»، «شاه ردان» و «چراغ بزرگان و اسپهبدان» معرفی می‌شود و «چنان پاک‌تن... و تابنده‌جان» است که نهان بر او آشکار است. او ستاره‌شناسی است که در دانش همپایه‌ای ندارد و جهاندار تنها او را دانش داده است و بس. در این روایت صراحتاً بر دانش نجوم او تأکید می‌شود و اینکه او «ستاره‌شمر» است و بر اساس اخترشماری پیشگویی می‌کند (فردوسی، 5/ 87، 94، 95، 106، 189، 199، 295، 298؛ دقیقی، بیتهای 196، 315 بب‍ ‌؛ ثعالبی، 266؛ نیز نک‍ : ایرانشاه، 58، 60، 61). 
بر اساس روایتهای دینی، زردشت در مباحثه‌ای با بزرگان دربار گشتاسپ بر جاماسپ هم چیره شد (صد در...، 74-75) و گشتاسپ پس از پذیرفتن و آموختن دین از زردشت، آن را به فرشوشتر و جاماسپ و اسفندیار آموخت (نک‍ : پورداود، «آذرباد..»، 40، به نقل از «پتت ایرانی») و سپس جاماسپ اوستا و زند را از زردشت آموخت (جکسن، 76) و به خط زر بر پوست گاو نوشت و در «گنج خدایان» نگاه داشت ( کتاب...، 34؛ نیز نک‍ : بیلی، «مسائل...»، 154).
 بر پایۀ سنت، زردشت سومین دختر خود را به نام پوروچیستا ــ که زناشویی او در اوستا ستوده شده ــ به همسری جاماسپ درآورد (نک‍ : آموزگار، 24-25، به نقل از یسن 53، بند 3). پس از درگذشت زردشت، گشتاسپ جاماسپ را موبدان‌موبد کرد (کریستن‌سن‌، 176؛ گردیزی، 51-52؛ جکسن، 76؛ مُدی، مقدمه، 30) و سرپرستی آتشکدۀ خود، یعنی کاریان فارس، موسوم به «پشتۀ گشتاسپان»، را که آتش ویژۀ موبدان است، به او سپرد (فردوسی، 5/ 151-152؛ کارگر، 573). هم به سبب این جایگاه جاماسپ در دین، روان او در بهشت، همراه با زردشت و گشتاسپ و دیگر سروران و پیشوایان دین در جایی بس روشن و نیکو ست ( ارداویراف‌نامه، 54). در رسالۀ دینی دیگری به نام «آفرین بزرگان»، نام جاماسپ، به عنوان اخترمار و کسی می‌آید که در زیج استاد است (دابار، «جاماسپ...»، 60).
در روایتهای دینی، جاماسپ دانش خود را بهره‌مند از دریای دانش زردشت می‌داند که چندین سال شاگردی وی کرده است (روایات...، 2/ 101بب‍ ). این روایتها چنگرنگهاچه، برهمن پیر دانا، را هم آموزگار جاماسپ دانسته‌اند (جکسن، 86). بر اساس زراتشت‌نامه، در جشنی در دربار گشتاسپ، زردشت گلهای معطری را مقابل بینی جاماسپ نگاه می‌دارد و جاماسپ با بوییدن آن، تمام دانش جهان را به دست می‌آورد (زرتشت بهرام‌پژدو، 77؛ جکسن، 67؛ دابار، همان، 57). برخی از مراسم مربوط به جشن بهمنجنه، نظیر چیدن گیاهانی خاص و خوردن آنها و گرفتن روغن و تهیۀ بخور و سوزاندنیها (نک‍ ‌: بیرونی، 281) و نیز نشاندن سرو مشهور کشمیر یا کاشمر را هم به جاماسپ نسبت می‌دهند (حمدالله، 143). ابن خلدون او را دانا به زبان عبری و مترجم زردشت می‌داند (2(2)/ 323).
در متنهای ادبی و تاریخی فارسی و عربی از جاماسپ (نیز به صورتهایی چون «جاماسب»، «جاماس» و «جاماسف»، و صورتهای تصحیف‌شدۀ «جاماسات» و «جامات»)، به عنوان حکیم و وزیر گشتاسپ، و مصنف آثاری چون جاماسپ‌‌نامه یاد می‌شود (فاروقی، 1/ 321؛ برهان...، 2/ 555؛ ابن‌ندیم، 419). ابن‌ندیم (همانجا) در ذکر اخبار فلاسفه، زیر عنوان «اسماء الفلاسفة الذین تکلموا فی الصنعة» نام جاماسپ را می‌آورد و در فهرست نام کتابهایی که حکما تألیف کرده‌اند، آخرین کتاب را کتاب جاماسب فی‌الصنعة ذکر می‌کند (ص 420). همین مؤلف در شرحی به نقل از ابوسهل، در باب اخبار فلاسفۀ علوم باستانی، از پیشگوییهای زردشت و جاماسپ یاد می‌کند که ‌پادشاهان ایران را از کردار و رفتار اسکندر بیم داده بود و اینکه او تا آنجا که بتواند از علوم و کتابها به سرزمین خود خواهد برد (ص 300). قاضی صاعد اندلسی (ص 161)، در سدۀ 5 ق، کتاب جاماسپ را در زمرۀ کتابهای ایرانیان و اثری گران‌قدر می‌شمارد.
در برخی از نوشته‌های دورۀ اسلامی جاماسپ با لقب «العالم» پدر کیرُش/ کیروش است که او نیز از پادشاهان کیانی و پدر اخشویرش (طبری، 2/ 650، 652؛ ابن‌اثیر، 1/ 274، 275) و اهل آذربایجان است (مثلاً نک‍ : ابن‌خلدون، 2(2)/ 323-324). او را از تخمۀ منوچهر هم دانسته‌اند (همانجا). در متنهای تاریخی وی را برادر لهراسپ، و از این‌رو، عموی گشتاسپ (مجمل...، 91) و گاه برادر گشتاسپ و مشاور او و شاگرد لقمان معرفی کرده‌اند (عقیلی، 12). بلعمی (ص 664) او را هم حکیم می‌داند و هم عالم و هم سرهنگی مبارز. کسانی هم جاماسپ حکیم، صاحب علم نجوم و احکام را همان جاماسپ پادشاه ساسانی (سل‍ 496 یا 497-498 یا 499م) دانسته‌اند (مثلاً نک‍ : غزالی، 95). در زمرۀ 10 نفر ایرانیانی هم که «در همۀ اصناف مردم مثل ایشان نبود» نام جاماسپ در مرتبۀ ششم (پس از رستم و پیش از بزرگمهر) آمده، و با اشاره به مقام منجمی او در دربار گشتاسپ و کتاب احکام او، تأکید شده که «مثل او منجمی در هیچ صنف نبوده» است (قزوینی، 313-314؛ عقیلی، همانجا). همین شهرت او به ادب فارسی نیز راه یافته (مثلاً نک‍ : سنایی، 423؛ خاقانی، 1/ 572)، و موجب انتساب آثار نجومی متعددی به او شده است. مشهورترین این آثار متنی در پیشگویی رویدادهای جهان است که روایتهایی از آن با عنوانهایی چون یادگار جاماسپ، جاماسپی، و احکام جاماسب یا جاماسپ‌نامه (ه‍ م) یا فرهنگ الملوک و اسرار العجم (منزوی، 4/ 3002)، به پهلوی، فارسی، و عربـی باقی مانـده است (نک‍ : وسـت، 97-116؛ تاوادیـا، 172بب‍ ؛ تفضلی، 172بب‍ ؛ نیز مسینا، جم‍ ؛ برای آگاهی از نسخه‌های پهلوی و فارسی جاماسپی، نک‍ : دابار، «فهرست...»، 6, 11, 23, 30, 100، نیز جم‍ ؛ درباره دیگر نسخه‌های فارسی این رساله، نک‍ : منزوی، 4/ 2897-2898، 3089-3090؛ غروی، 47-48؛ و برای تردیدها در باب درستـی انتساب رسالـه‌های نجومـی بـه جاماسـپ، نک‍ : نالینو، 213؛ سزگین، 4/ 83). یک «زایجات» برگرفته از کتاب جاماسپ هم وجود دارد (منزوی، 4/ 2932). بلعمی (ص 569) او را صاحب کتابهایی در طب و هندسه و کتب حکمی می‌داند و دیگران هم چند رسالۀ موجود فارسی و عربی در پزشکی، کیمیا و علوم غریبه، و بیان مطالبی در این زمینه‌ها در گفت‌ و گو با اردشیر ساسانی، و سرانجام هم شماری سخنان فلسفی و تأویلی را به او نسبت داده‌اند (مثلاً نک‍ : منزوی، 5/ 3389، 3968؛ سزگین، 4/ 62، 81، 83‍؛ ملک، 5/ 333؛ غروی، 18؛ دبستان...، 1/ 113-114).
در روایات متأخر زردشتی، جاماسپ فرزند هبوب و از بستگان کی‌وشتاسب معرفی شده (روایات...، 2/ 442)، و روایتی منظوم (در 30 بیت) دربارۀ پرسش جاماسپ از زردشت آمده که راینده مدعی است آن را از متنی پهلوی نقل کرده است. جاماسپ می‌پرسد که در چه کارهایی باید شتاب و جهد بسیار کرد و زردشت در پاسخ 5 کار ــ بازپرداخت وام، نیایش، پیوند دادن دختر و پسر، خشنودکردن مهمان، و به دخمه بردن جنـازه ــ را برمی‌شمارد (همان، 1/ 297). در متن فارسی متأخری هم سروده‌ای در 62 بیت با عنوان صدریه آمده که دربر دارندۀ پیشگوییهایی عمدتاً مربوط به تاریخ اسلام است و گردآورنده نه تنها مضمون، که حتى نظم آنها را هم به جاماسپ نسبت می‌دهد (نک‍ : مآخذ، صدرالاسلام).
در متن پهلوی نسبتاً متأخری، پس از اشاره به منصب وزارت جاماسپ حکیم و علم نجوم و دانایی او، آمده است که جاماسپ در پارس، پرستشگاهی بنا کرد با دفینه‌ای از آهنربا و هر که پاره و چیزی از آن بردارد، او را راه و توان بیرون آمدن نباشد؛ مگر آن پاره را باز به جای خویش نهد تا راه بر وی گشاده گردد. و هر پادشاه یا صاحب‌منصبی که بدانجا رسد، اگر سوار بر اسب از برابر آن بگذرد، در همان سال از منصب بیفتد (داستان گرشاسپ...، 327-328؛ خواندمیر، 4/ 633)، یا بمیرد (عقیلی، همانجا). این همان سکوی سنگی بازمانده در نزدیکی روستای کرادۀ خفر جهرم، در استان فارس است که به قبر جـاماسپ حکیـم شهـرت دارد (مجمـل، 463؛ فـرصـت، 17بب‍ ؛ ‌مصطفوی، 86؛ کارگر، 580-582)، با این همه، به گفتۀ حمدالله مستوفی (ص153) جاماسپ حکیم در کوسوی خراسان مدفون است. به نوشتۀ زادسپرم جاماسپ 64 سال پس از ظهور دین زردشت درگذشت («گزیده‌ها»، 86؛ نیز نک‍ : مدی، مقدمه، 31).

مآخذ

آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زردشت، تهران، 1372ش؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن‌خلدون، العبر؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1372ش؛ ایرانشاه ‌بن ابی‌الخیر، بهمن‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1342ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1341ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1380ش؛ پورداود، ابراهیم، «آذرباد مهراسپندان»، خرده اوستا، ترجمۀ همو، بمبئی، 1310ش؛ همو، «اسامی خاص در آبان‌‌یشت» (نک‍ : هم‍ ، یشتها)؛ تاوادیا، ج.، زبان و ادبیات پهلوی، ترجمۀ س. نجم‌آبادی، تهران، 1348ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331ق/ 1913م؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جلال‌الدین کزازی، تهران، 1375ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353ش؛ داستان گرشاسب، تهمورث و جمشید گلشاه و متنهای دیگر، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1378ش؛ دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، 1362ش؛ دقیقی، محمد، دیوان، به کوشش محمدجواد شریعت، تهران، 1373ش؛ روایات داراب هرمزدیار، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922م؛ زرتشت بهرام پژدو، زراتشت‌نامه، به کوشش فردریک روزنبرگ و محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338ش؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمۀ ‌عبدالله حجازی، ریاض، 1986م؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1359ش؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛ صدرالاسلام همدانی، صدریه، چ سنگی، 1342ق؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909م؛ طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، 1964م؛ عقیلی، حاجی‌بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1337ش؛ غروی، مهدی، فهرست نسخه‌های خطی فارسی (بمبئی، کتابخانۀ مؤسسۀ کاما، گنجینۀ مانکجی)، اسلام‌آباد، 1365ش/ 1986م؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1351ش؛ غیبی، بیژن، «یادگار زریران»، پژوهشهای ایران‌شناسی (ناموارۀ دکتر محمود افشار)، ج 12، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1379ش؛ فاروقی، ابراهیم، شرف‌نامۀ منیری، به کوشش حکیمه دبیران، تهران، 1385ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386ش؛ فرصت، محمدنصیر، آثار العجم، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1362ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361ش؛ کارگر، داریوش، «باز سپید در آتشکدۀ گمشدۀ جاماسپ»، مجلۀ ایران‌شناسی، تهران،َ 1379ش، س 12؛ کتاب پنجم دینکرد، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، 1386ش؛ کریستن‌سن، آرتور، کیانیان، ترجمۀ ذبیح‌الله صفا، تهران، 1350ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ ماهیارنوابی، یحیى، تعلیقات بر یادگار زریران (هم‍ ‌)؛ مجمل‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس، تهران، 1343ش؛ مکنزی، د.ن.، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1373ش؛ ملک، خطی؛ منزوی، احمد، فهرستوارۀ کتابهای فارسی، تهران، 1382ش؛ نالینو، ک. آ.، علم‌الفلک، رم، 1911م؛ یادگار زریران، ترجمه و به کوشش یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1374ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1307ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.