جناحیه
جَناحیّة، یا جُناحیّه، از فِرَق کیسانی که به انتقال امامت از ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه به عبدالله بن معاویة بن عبدالله ابن جعفر بن ابیطالب اعتقاد داشتند. عقاید افراطی آنها دربارۀ عبدالله بن معاویه سبب شده است که از غُلات بـه شمار روند.
گفتهاند که عنوان جناحیه برگرفته از لقب جد عبدالله بن معاویه، یعنی جعفر بن ابیطالب معروف به ذوالجناحین است (نشار، 113)، اما برخی مدعیاند که این نام از اباحیگری و عدم پایبندی ایشان به احکام و موازین شریعت مستند به آیۀ شریفۀ «لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِموا ... » (مائده / 5 / 93) برگرفته شده است (شیبی، 1 / 145). نکتهای که در مورد نام این فرقه نباید مغفول بماند، آن است که این شاخه از کیسانیه در هیچیک از منابع متقدم با عنوان جناحیه معرفی نشدهاند، و چنین مینماید که این گروه در زمان خود به چنین نامی اشتهار نداشتهاند. ظاهراً در میان کتابهای ملل و نحل، نخستینبار در الفرق بین الفرق عبدالقاهر بغدادی (ص 23، 245) به نام آنها اشاره شده، و سپس مورد استفادۀ اسفراینی در التبصیر فیالدین (ص 110) قرارگرفته است. از میان منابع شیعی و سنی متأخر بر این دو، فقط فخرالدین رازی (ص 59) به این نامگذاری توجه نشان داده است (نیز نک : سمعانی، 1 / 260، که به هنگام بحث از باطنیه، به این نام اشاره کرده است).
مطابق آنچه نوبختی (ص 29) نقل کرده است، پیروان عبدالله ابن معاویه معتقد بودند که ابوهاشم عبدالله بن محمد بر انتقال امامت به عبدالله وصیت کرده بود، اما از آنجا که او در زمان مرگ ابوهاشم خردسال بود، اجرای این وصیت را به شخصی به نام صالح بن مدرک سپرد تا پس از بلوغ عبدالله بن معاویه او را جانشین ابوهاشم و امام معرفی کند.
برخی منابع (نک : جعفر بن حرب، 30، 31) معتقدان به امامت عبدالله را یکی از 3 شاخۀ اصلی کیسانیه به شمار آوردهاند، با این توضیح که غیر از گروهی که به حیات محمد بن حنفیه و مهدویت او قائل بودند، آنان که به موت او و تداوم امامت از طریق فرزندش ابوهاشم گرویدند، دو دسته شدند؛ جماعتی که به امامت علی بن عبدالله بن عباس معتقد بودند، و گروهی که به انتقال امامت به عبدالله بن معاویه باور داشتند.
بنا به گزارشی در منابع متقدم شیعی (نک : نوبختی، 30؛ سعد ابن عبدالله، 40)، داوری راجع به اختلاف پیروان این دو گروه دربارۀ وصیت ابوهاشم، به شخصی به نام ابوریاح ــ که به ظاهر از رؤسا و شیوخ کیسانی ــ بـود، ارجاع شد کـه رأی او به سود علی بن عبدالله بن عباس، به تقویت راوندیه، و جدا شدن بسیاری از اصحاب عبدالله بن معاویه از وی منجر شد.
عبدالله بن معاویه بدون شک گرایش کیسانی نداشت و دعوی جانشینی ابوهاشم و ایجاد انشعاب در کیسانیه امری نبود که وی از پیش طرحی دربارۀ آن داشته باشد. در این باره منابع شیعی و غیرشیعی از نقش فعال گروهی کیسانی با عنوان حربیه یا حارثیه سخن به میان آوردهاند. نوبختی (ص 29، 31) گروه مدعی امامت عبدالله بن معاویه را حارثیه، پیروان عبدالله بن حارث مداینی، معرفی میکند که دیدگاهی غلوآمیز دربارۀ عبدالله بن معاویه را نیز رواج میدادند. به گزارش وی ابن حارث اهل مداین و از غلات بود که از خانوادهای زندیق برخاسته بود و پس از مرگ عبدالله، گروهی از پیروان او را با آموزههای غلات اعم از اعتقاد به تناسخ و اظله و دور و انکار فرایض و شرایع گمراه کرد. وی این آموزهها را به جابر بن عبدالله انصاری و جابر بن یزید جعفی نسبت میداد.
مؤلف مسائل الامامة (جعفر بن حرب، 37)، این گروه را حربیه، یاران عبدالله عمرو بن حرب و از اصحاب ابوهاشم معرفی میکند که قبل از خروج عبدالله بن معاویه بدو پیوستند و پس از مرگ وی، شخص ابن حرب ریاست شیعیان از اصحاب عبدالله بن معاویه را به دست گرفت و اعتقادات اهل غلو را اظهار کرد؛ اما سعد بن عبدالله اشعری (ص 39-41، 43)، آگاهیهای بیشتری راجع به حربیه در اختیار ما قرار داده است. بر پایۀ روایت او، عبدالله بن عمرو بن حرب، رئیس حربیه مدعی انتقال امامت از ابوهاشم به خود بود، با این اعتقاد که روح وی در او حلول کرده است؛ اما ناشایستگی وی و کذب ادعاهایش بر اصحاب و یارانش آشکار میشود، و پس از آن گروهی از پیروانش در جستوجوی امامی از بنیهاشم به مدینه میآیند و در آنجا عبدالله بن معاویه بر سر راه ایشان قرار میگیرد و با استفاده از قدرت بیان و سحر کلام خود ایشان را به امامت خود فرا میخواند. ابوتمام نویسندۀ اسماعیلی (ص 101) ماجرای این تغییر اعتقاد را با مرگ عبدالله عمرو بن حرب پیوند میزند. پس از درگذشت عبدالله بن عمرو بن حرب، یارانش در جستوجوی امام، دعوت عبدالله بن معاویه را استجابت میکنند. در این میان، بغدادی ( الفرق، 246) نیز میان ابن حرب و مغیرة بن سعید ــ که کمتر از یک دهه پیش از آن کشته شده بود ــ خلط میکند.
مورخان این داستان را به گونهای دیگر نقل میکنند که منطقیتر بهنظر میرسد. به روایت طبری (7 / 302-303، 305-309)، عبدالله ابن معاویه که از مدینه برای انجام کار مهمی به کوفه رفته بود، به تحریک برخی شیعیان آن دیـار ــ کـه معتقد بودند بنی هاشم از بنـی مروان سـزاوارترند بـه حکومت ــ دعوتی را آغاز کرد. جمعی از مردم کوفه به او پیوستند و جماعتی نیز از مداین به نزد وی رفتند و با او بیعت کردند (نیز نک : خلیفه، 2 / 567- 568؛ بلاذری، 2 / 319-320).
این گروه مداینی احتمالاً همان حربیه یا حارثیهاند که به عنوان شیعیان کیسانی، مردی از بنی هاشم را به عنوان امام ترجیح میدادند. برخی منابع (قاضی عبدالجبار، 20(2) / 178) به این نکته اشاره دارند که ابن حرب خود نیز به عبدالله بن معاویه پیوسته بوده است، که این امر ضمناً در گزارش نوبختی، سعد بن عبدالله اشعری و جعفر بن حرب (همانجاها) نیز تأیید میشود.
گفتنی است که عبدالله بن عمرو بن حرب و عبدالله بن حارث مداینی، دو شخصیت متفاوت نیستند و تفاوت در گزارشهای فرقنویسان، فقط از اشتباه در ضبط کلمات و تصحیف یکی از اسامی حرب یا حارث به دیگری ناشی شده است. در هیچیک از منابع اعم از کتابهای ملل و نحل و جز آن، حربیه و حارثیه به عنوان دو فرقۀ مجزا از فرق کیسانی در کنار یکدیگر ذکر نشدهاند؛ منابعی که از حارثیه و عبدالله بن حارث مداینی نام میبرند، حربیه را معرفی نمیکنند و آنها که حربیه را مطرح میکنند، راجع به حارثیه خاموشاند. حال آنکه، اگر مدعیان جانشینی ابـوهاشم هر دو شخصیت ــ یعنـی ابن حارث و ابن حرب ــ بودند، به یقین در گزارشهای فرقنویسان، از هر دو به عنوان شاخههای کیسانی یاد میشد. نیز گفتنی است که دادههای راجع به هر دو گروه یا هر دو شخصیت، از لحاظ موقعیت زمانی، مکانی و سایر مشخصات بر یکدیگر منطبق است (نک : نوبختی، 32- 39؛ اشعری، 6، 22، 23؛ سعد بن عبدالله، 39-41، 43-44؛ جعفر بن حرب، 37- 39).
مقایسۀ گزارشهای نوبختی و سعد بن عبدالله اشعری (همانجاها) نیز به خوبی مؤید این مدعا ست. سعد بن عبدالله مبنای کار خود را کتاب نوبختی قرار داده، و در مواضع مختلفی، مطالبی بر آن افزوده است یا تغییر و تصحیحهایی با توجه به منابعی که در اختیار داشته، انجام داده است. او در کتاب خود نامهای عبدالله بن حارث و حارثیه را که نوبختی ذکر کرده است، حذف کرده، و به جای آنها عبدالله بن حرب و حربیه را نهاده است و جالب آنکه از گزارش وی (ص 40-41) چنین برمیآید که عبدالله بن حرب و یاران او نیز در مداین ساکن بودهاند.
گفتنی است که از منابع ملل و نحل فقط شهرستانی (1 / 135) حربیه و حارثیه را به عنوان دو گروه جداگانه ذکر کرده است، اما گزارش او به هیچرو با منابع متقدم همخوانی ندارد و از خلط میان شخصیتها ناشی شده است (نک : دنبالۀ مقاله).
ترکیب پیروان عبدالله بن معاویه، ترکیبی یکدست نبود، زیرا وی در امر بیعت ضوابطی سختگیرانه اعمال نمیکرد. او که دعوتش در کوفه به سبب تمایل کوفیان به امامانی از نسل علی و فاطمه (ع) توفیقی نیافت، در امر بیعت از اصل «بایعوا على ما اَحببتم و کرهتم» بهره جست. از اینرو، طیف گستردۀ پیروانش، از زیدیه و خوارج تا افرادی از خاندان عباس و حتى کسانی از خاندان امیه را دربرمیگرفت (طبری، 7 / 371-372؛ ابوالفرج، مقاتل ... ، 167).
آنچه این جماعت را گرد هم میآورد، اهداف سیاسی در مخالفت با بنی امیه بود و نه افکار و باورهای اعتقادی؛ اما جریان فکری غالب یا به اصطلاح ایدئولوژی این حرکت سیاسی، جریان فکری شیعی کیسانی غالی یعنی همان حربیه بود، که پیشتر در محافل کیسانی کوفه و مداین شکل گرفته بود و میراث آن به حرکت سیاسی عبدالله بن معاویه منتقل گردید (قاضی، 240).
عبدالله بن معاویه که مردی با باورهای نادرست، رفتارهای ناشایست و بسیار خشن و بیرحم توصیف شده است (نک : ابوالفرج، مقاتل، 162-163، الاغانی، 11 / 72، 75)، با گروهی همنشین بود که بیشتر به زندقه یعنی داشتن باورها و افکار مانوی (نک : خوارزمی، 37- 38؛ EI2، ذیل زندقه) متهم بودند (ابوالفرج، مقاتل، 162، الاغانی، همانجاها؛ نیز نک : جاحظ، الحیوان، 4 / 444، 447)، و در میان این گروه شخصی به نام حمزة بن عماره (که در کتابهای تاریخ و ادب عمارة بن حمزه نامیده شده است)، بیش از همه به عبدالله نزدیک بود و با سوابقی که داشت، میتوان گفت: وی حلقۀ اتصال حربیه و عبدالله بن معاویه بوده است. وی خود از افراد مؤثر در انشعابات داخلی کیسانیه و انتشار غلو و اباحیگری در آن بود و سمت استادی بیان بن سمعان و صائد نهدی، دو غالی معروف کیسانی، را داشت (نوبختی، 25؛ سعد بن عبدالله، 33-34). با توجه به آنکه برخی (قاضی، 206) آغاز حرکتها و مواضع کیسانی حمزه را سالهای پایانی سدۀ 1ق / 7م میدانند، هنگام خروج عبدالله بن معاویه در کوفه، حمزه که عبدالله را همراهی میکرد (ابوالفرج، همان، 12 / 81)، 3 دهه سابقۀ کیسانیگری داشت. در قضیۀ بیعت با عبدالله بن معاویه نیز نام وی برده شده است، و ظاهراً همو بود که عبارت «بایعوا على ما احببتم و کرهتم» را به کار برد (طبری، 7 / 371). گفتنی است که عبدالله بن عمرو بن حرب (حارث) نیز از خاندانی زندیق در مداین برخاسته بود و امام صادق(ع) او را به همراه حمزة بن عماره و جمعی دیگر لعن و تکذیب کرد (کشی، 358- 359، 368، 371-372).
با توجه به سوابقی که از حمزة بن عماره میشناسیم و آنچه نوبختی (ص 29، 31-36) دربارۀ ابن حرب و افکار غلوآمیز او نقل میکند و گزارشهای سعد بن عبدالله اشعری (ص 20-21) که سوابق او را در ارتباط با سبائیه در مداین نشان میدهد، میباید برای این دو شخصیت کیسانی با پیشینهای در زندقه، در ایجاد و ترسیم نخستین خطوط فکری غلو در اندیشۀ شیعی و اسلامی، و شکلگیری منظومهای از باورها و معرفتهای غالیانه نقشی محوری و اساسی قائل شویم (نک : هالم، 36).
آنچه در منابع فرقهشناسی دربارۀ باورها و اعتقادات جناحیه ــ یاران عبدالله بن معاویه ــ ذکر گردیده، اعم است از آنچه که خود مدعی آن بودهاند؛ چنانکه باورهایی به منظور تبیین و توجیه امامت و رهبری عبدالله برساخته شده، و نیز میراث فکری غلات کیسانی بهویژه حربیه به حرکت سیاسی عبدالله بن معاویه منتقل گردیده است.
معارضه با قرآن کریم در بیان و در نظم آن به عبدالله بن معاویه نسبت داده شده است (جاحظ، البیان ... ، 2 / 41-42؛ عبدالعال، 69)، و گفتهاند که وی مدعی بود که وحی بر او نازل میشود (ابوالفرج، مقاتل، 163؛ نشار، 111).
جناحیه در مسئلۀ امامت قائل به انتقال امامت با وصیت از ابوهاشم به عبدالله بن معاویه بودند و به حلول روح الٰهی یا روح القدس در انبیا و ائمه و در نهایت انتقالش به عبدالله اعتقاد داشتند (جعفر بن حرب، 37؛ اشعری، 6؛ نشوان، 161). جناحیه بر آن بودند که خداوند نور است و این نور در عبدالله بن معاویه حلول کرده است و نیز مدعی بودند که عبدالله از غیب آگاه است و علم در قلب او میروید (نوبختی، 29، اشعری، همانجا؛ بغدادی، الفرق، 246؛ امین، 85). بدون تردید هدف از طرح چنین سخنانی جبران ضعفی بود که در نسب عبدالله وجود داشت. در واقع، چون وی فاقد نسب نبوی و علوی بود، به منظور اثبات وراثت روحانی و معنوی او از خاندان پیامبر(ص)، در مقابل وراثت طبیعی، این سخنان برساخته میشد.
آنها دربارۀ ائمه (ع) غلو میکردند و ایشان را الٰهه، پیامبر و یا فرشته میپنداشتند (نوبختی، 32؛ جعفر بن حرب، همانجا). همچنین اعتقاد آنها دربارۀ قیامت و عالم پس از مرگ با دیدگاهشان راجع به تناسخ درهم آمیخته است. به باور ایشان قیامتْ خروج روح از یک بدن به بدن دیگر است و ارواح اگر مطیع باشند، به بدنهای پاک و صورتهای نیکو منتقل میشوند و پیوسته در نعمت خواهند زیست و اگر عاصی باشند، به بدنهای پلید و صورتهای زشت همچون سگ و خوک داخل میشوند و این انتقال ارواح در ابدان مختلف آنقدر ادامه مییابد، تا سرانجام در بدنهایی شفاف و نورانی یا سیاه و آتشین استقرار یابند. بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب در واقع همین بدنهایند و فراتر از آن، قیامت و برانگیخته شدن و بهشت و دوزخ معنایی ندارد (نوبختی، 32-33؛ جعفر بن حرب، 38؛ سعد بن عبدالله، 48-49؛ شهرستانی، 1 / 135). در واقع اینکه در برخی منابع (بغدادی، الفرق، همانجا، اصول ... ، 233؛ اشعری، همانجا) انکار قیامت، بهشت و دوزخ به جناحیه نسبت داده شده، اشاره به همین دیدگاه است. گفتنی است که ایشان به آیاتی از قرآن کریم در این باره نیز استناد میکردند، از جمله آیۀ «فی اَیِّ صُورَةٍ ماشاءَ رَکَّبَکَ» (انفطار / 82 / 8) و آیۀ شریفۀ «وَ ما مِنْ دابَّةٍ فی الْاَرضِ وَ لا طائرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلّٰا اُمَمٌ اَمْثالُکُمْ ... » (انعام / 6 / 38)؛ نیز نک : نوبختی، همانجا).
یکی از باورهای بسیار شگفتانگیز پیروان عبدالله بن معاویه، این بود که هر کس امام را شناخت، مجاز است هر کاری انجام دهد و تکلیف از او ساقط است. در این مورد آنان به آیهای از سورۀ مائده نیز استناد میکردند (نک : سطور پیشین) (سعد بن عبدالله، 41، 43؛ اشعری، 6؛ قاضی نعمان، 233-234؛ شهرستانی، 1 / 293). این دیدگاه که نوعی اباحیگری در آن نهفته است، به ویژه در میان غلات سابقه داشته، و چنانکه پیشتر گفتیم حمزة بن عمارۀ بربری از نخستین شخصیتهای کیسانی است که مروج این تساهل دینی بود و ارتکاب محارم را برای کسی که امام را بشناسد، روا میشمرد (نوبختی، 25). او این تساهل را در امر بیعت نیز تسری میبخشید.
به گزارش بغدادی ( اصول، 233)، جناحیه معتقد بودند که واجبات و شریعت کنایه از امامانی از اهل بیتاند که ما مأمور به اطاعت و محبتشان هستیم، و محرمات مذکور در قرآن نیز کنایه از قومی است که مأمور به بغض و دشمنی با ایشانیم، همچون نواصب، و از اینرو، فرایض را تعطیل کردند، و محرمات را روا شمردند.
اصحاب عبدالله بن معاویه معتقد بودند که ارواحشان در انتقال از جسدی به جسد دیگر در هر عصر و زمان یکدیگر را میشناسند، خواه در کشتی نوح (ع) باشند، یا همراه پیامبر اکرم(ص) و در این مورد به حدیث معروف «الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ماتناکر منها اختلف» استناد میکردند. از اینرو، خود را به اسامی اصحاب پیامبر(ص) مینامیدند و میپنداشتند که ارواحشان در اجساد ایشان بوده است (نوبختی، 35؛ سعد بن عبدالله، 48).
حضور جناحیه در مناطق وسیعی از ایران و بخشهایی از عراق، بدون شک تأثیراتی در شکلگیری فرق و گروههایی با زمینههای فکری مشابه داشته است و آنچه در برخی منابع (نک : نوبختی، 32؛ جعفر بن حرب، همانجا؛ شهرستانی، 1 / 135) راجع به منشعب شدن خرمیه یا خرمدینیه از جناحیه ذکر شده، اشاره به همین امر دارد.
پس از مرگ عبدالله بن معاویه، اصحاب و یاران وی به چند گروه تقسیم شدند: گروهی از آنان به امامت عبدالله بن حرب (حارث)، که امام حربیه بود، و سپس از یاران عبدالله بن معاویه، پایدار ماندند و وی آنان را به غلو و باور به تناسخ و اظله و دور سوق داد (نوبختی، 31؛ سعد بن عبدالله، 43). در برخی از منابع (نک : جعفر بن حرب، 37) چنین آمده است که پس از قتل عبدالله بن معاویه، عبدالله بن حرب مجدداً بر یاران خود از شیعیان کیسانی استیلا یافت و ریاست و رهبری ایشان را به دست گرفت؛ اما در هیچ کجا ذکر نشده که وی مدعی جانشینی عبدالله بن معاویه بوده است، بلکه آوردهاند که وی مدعی حیات عبدالله بن معاویه و مهدویت وی بوده است (نک : همانجا).
شهرستانی (همانجا) گروهی را با عنوان حارثیه معرفی میکند که پس از مرگ عبدالله بن معاویه، بر این باور بودند که روح او در اسحاق بن زید بن حارث انصاری حلول کرده است، و ایشان محرمات را مباح شمرده، و تکلیفی برای خود قائل نبودهاند. اسحاق بن زید در منابع متقدم شناختهشده نیست و با توجه به اینکه شهرستانی ایشان را حارثیه معرفی میکند، باید گفت که این شخص همان عبدالله بن عمرو بن حارث (حرب) است و ذکر نامی دیگر در کتاب ملل و نحل به عنوان رئیس حارثیه ناشی از اشتباه و تخلیط است. جالب توجه آنکه در منابع متأخر (مثلاً نک : امین، 28) این گروه، گاه اسحاقیه معرفی شدهاند و حال آنکه شهرستانی چنین عنوانی را به آنان نداده است. گفتنی است که خوارزمی در مفاتیح العلوم (ص 30) و به تبع وی ابوالمعالی در بیان الادیان (ص 67) اسحاقیه، پیروان اسحاق بن عمرو، را از فرق کیسانیه برشمردهاند (نیز نک : ابوتمام، 99-100)، و خطیب بغدادی (6 / 380) نیز از گروهی از غلات به نام اسحاقیه، پیروان اسحاق بن محمد بن ابان نخعی، معروف به احمر، نام میبَرَد که در نیمۀ دوم سدۀ 3ق / 9م در مداین فعالیت میکردند.
گروهی پس از مرگ عبدالله بن معاویه معتقد بودند که وی نمرده، بلکه زنده است و در کوههای اصفهان زندگی میکند و نخواهد مرد تا زمانی که خروج کند و امامت را به مردی از بنی هاشم از فرزندان علی و فاطمه(ع) بسپارد (نوبختی، همانجا؛ سعد بن عبدالله، 44؛ اشعری، 22-23؛ ابوحاتم، 298؛ ابن حزم، 5 / 36).
جماعتی از پیروان عبدالله بن معاویه نیز پس از مرگ او گفتند که وی مرده، و وصیت نکرده است و پس از او امامی نیست؛ از اینرو، میان گروههای مختلف شیعی سرگردان و مردد ماندند (نوبختی، 32؛ سعد بن عبدالله، همانجا؛ قاضی نعمان، 233؛ نشوان، 161؛ ابوحاتم، همانجا).
مآخذ
ابن حزم، علی، الفصل، به کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، 1402ق / 1982م؛ ابوتمام خراسانی، باب الشیطان من کتاب الشجرة، به کوشش ویلفرد مادلونگ و پاول واکر، لیدن، 1998م؛ ابوحاتم رازی، احمد، بخشی از «الزینة»، همراه الغلو و الفرق الغالیۀ عبدالله سلوم سامرایی، بغداد، 1392ق / 1972م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش صلاح یوسف خلیل، بیروت، 1390ق / 1970م؛ همو، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق / 1949م؛ ابوالمعالی، محمد، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1342ش؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فی الدین، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، 1403ق / 1983م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400ق / 1980م؛ امین، شریف یحیى، معجم الفرق الاسلامیة، بیروت، 1406ق / 1986م؛ بغدادی، عبدالقاهر، اصولالدین، بیروت، 1401ق / 1981م؛ همو، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1408ق / 1988م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1968م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388ق / 1969م؛ جعفر بن حرب، مسائل الامامة، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، 1971م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، لیدن، 1895م؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1361ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1428ق / 1910م؛ شیبی، کامل مصطفى، الصلة بیـن التصوف و التشیع، بیروت، 1402ق / 1982م؛ طبـری، تاریخ؛ عبدالعال، محمدجابر، حرکات الشیعة المتطرفین، قاهره، 1373ق / 1954م؛ فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، 1356ق / 1938م؛ قاضی، وداد، الکیسانیة فی التاریخ و الادب، بیروت، 1974م؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، 1961-1965م؛ قاضی نعمان، الارجوزة المختارة، به کوشش اسماعیل قربان حسین پوناوالا، مونترآل، 1970م؛ قرآن کریم؛ کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش محمدتقی فاضل میبدی و ابوالفضل موسویان، تهران، 1382ش؛ نشار، علی سامی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره، 1954م؛ نشوان حمیری، الحور العین، به کوشش کمال مصطفى، قاهره، 1367ق / 1948م؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، 1931م؛ نیز:
EI2; Halm, H., Die islamische Gnosis, Zurich, 1982.