حبشه
حَبَشه، سرزمینی کهن در مشرق افریقا. حبشه به سرزمینی وسیع در شاخ افریقا و ساحل غربی دریای سرخ اطلاق میشد (نک : هارتمان، 4، 39؛ عارف، 20) که کشورهای امروزی اتیوپی، سومالی، اریتره و جیبوتی را دربر میگرفت (قوام، 4، نقشۀ روبهرو؛ وُلُّوی، 27- 28). مجمع الجزایر دهلک (متعلق به اریترۀ امروزی) در دریای سرخ نیز به حبشه تعلق داشت (قوام، همانجا؛ شاملویی، 309).
حبشه دارای تاریخی بسیار کهن است و یکی از کهنترین زیستگاههای انسانی بهشمار میرود (برای آگاهی از تاریخ این سرزمین، نک : ه د، اتیوپی).
این سرزمین از عهد عزانا (سل 317-342 م)، از پادشاهان معروف آکسوم، بهعنوان سرزمینی مسیحینشین شناخته میشد. وی دین مسیحیت را در 341م در مملکت خود رسمی کرد. بنابراین، حبشه اولین سرزمین افریقایی بود که درآن مسیحیت دین رسمی شد (شاوی، 104، حاشیه؛ توفیق، 84؛ برای سیر تاریخی مسیحیت در حبشه از سدۀ 4م تاکنون، نک : سوریال، 177-202). در تاریخ صدر اسلام، نام حبشه یادآور مهاجرت اصحاب پیامبر(ص) به این سرزمین است. نخست، در سال پنجم بعثت (614م)، زمانی که آزار و اذیت به اصحاب پیامبر(ص) شدت گرفت، آن حضرت گروهی از پیروانش را به همراه پسرعموی خود، جعفر بن ابیطالب، به حبشه فرستاد. مهاجرت دوم نیز پیش ازهجرت به مدینه بود (ابن هشام، 1 / 321بب ؛ ابن سعد، 1 / 203- 208؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ولوی، 91، 108-112، جم ).
حبشه از زمانهای قدیم بهعنوان بازار تجارتی مهم اهمیت داشته، و منبع چوب، ادویه، عاج فیل و پوست بوده است و بدینسبب، تجار از سرزمینهای مختلف بدان وارد میشدند و حاکمان قدرتمند سرزمینهای دیگر همواره چشم طمع به تصرف آن داشتند. برای نمونه، میتوان ازحملۀ ناکام کمبوجیه (سل 530-522قم) پسر کورش هخامنشی، به حبشه یاد نمود (یمنی، 27؛ نک : هرودت، 152, 155).
حبشیان برای حفظ و تقویت سلطۀ تجارتی خود بر جنوب دریای سرخ، پیش از ظهور اسلام با حمایت دولت روم شرقی (که بر مصر و شام حاکم بود)، موفق شدند برجنوب این دریا و جنوب جزیرة العرب (یمن) مسلط شوند (نک : ابن خردادبه، 145؛ مسعودی، التنبیه ... ، 202، 260)؛ اما ایرانیان آنان را از یمن راندند. پس از ظهور اسلام ضربۀ شدیدی به حاکمیت آنان بر منطقه وارد شد. مسلمانان بهتدریج و بدون درگیری در خاک حبشه نفوذ کردند، تا آنکه در نیمۀ دوم سدۀ 7ق / 13م، ولایات مسلماننشین شرق حبشه به معضلی برای یوکونو املاک پادشاه مسیحی حبشه (سل 668-684ق / 1270-1285م) بدل شد و او در اواخر همین سده مجبور شد عمر اَوَّلسمع (نک : ولوی، 329-330) را بهعنوان نخستین والی مسلمان به حکومت ولایت اوفات منصوب نماید (یمنی، 27-31) و بدینصورت، اوفات به مرکز نشر اسلام در حبشه تبدیل گردید ( الموسوعة ... ، 1 / 359). پیش ازاین نیز در اواخر سدۀ 6 ق (596ق / 1200م) با قدرتگرفتن دولت شوا در شرق حبشه موجبات گسترش اسلام دربین قبایل سومالی فراهم آمد (مک ایودی، 89؛ دربارۀ سیر تاریخی انتشار اسلام در حبشه، نک : عابدین، 150 بب ).
باوجود اینکه از سدۀ 7ق / 13م به بعد شرق حبشه مرکز مسلمانان بود، اما مسلمانان در سرتاسر این سرزمین پراکنده بودند و حتى در برخی از شهرهای جنوب و غرب این سرزمین نیز بیشترین جمعیت را بهخود اختصاص دادند. بیشتر مسلمانان حبشه پیرو مذهب شافعی و حنفی بودند. طریقتهای صوفیه مانند شاذلیه و قادریه نیز فعال بودند (مؤیدالعظم، 161؛ ولوی، 293، 319-320؛ عابدین، 245؛ دربارۀ قبایل مسلمان ساکن در حبشه، نک : هارتمان، 172-177).
اوج فتوحات امرای مسلمان در حبشه در سدۀ 10ق / 16م و بهدست احمد گران (حک 912- 949 یا 950ق / 1506-1542 یا 1543م) مشهور به امام عَدَل صورت گرفت. او موفق شد افزونبر مناطق شرقی، حکومت خود را تا جنوب و مرکز حبشه گسترش دهد و حتى بـلاد امحـره / امهـره (نک : دنبـالۀ مقـاله) را نیـز تصرف کند (عیدروس، 265؛ عبدالحلیم، 166-170، جم ؛ نیز نک : عارف، 87- 89). شهابالدین احمد جیزانی مشهور به عرب فقیه، از معاصران احمد گران، شرح این فتوحات را در کتابی موسوم به تحفةالزمان گرد آورده است.
بهسبب همسایگی حبشه با دارالسلام، این سرزمین همواره مورد توجه جغرافینگاران مسلمان بوده است. اصطخری مینویسد: «حبشه بر کنار بحر قُلزُم [دریای سرخ] است ... حدیازآن تا به بلاد زنگیان میرسد و حدی دیگر به بیابانی که میان نوبه و بحر قلزم است و حدی دیگر به بجه و بیابانی که کس درآن نتواند رفتن» (ص11). حدود حبشه در کتاب حدودالعالم چنین آمده است: در مشرق آن بعضی زنگیان ساکناند و در جنوب و مغرب آن بیابان، و در شمالش دریا و قسمتی از خلیج بربری واقع است (ص197؛ نیز نک : ابوعبید، 1 / 195-196). از نظر مسعودی حدود شمالی حبشه تا نزدیکی اسوان مصر میرسیده است (مروج ... ، 1 / 114، 2 / 73).
در سدۀ 4ق / 10م، پایتخت حبشه شهر جرمی بوده (اسحاق، 104)، اما ابوعبید بکری در سدۀ 5ق / 11م، مرکز حبشه را کعبر دانسته، و این سرزمین را دارای شهرها و آبادیهای فراوان وصف نموده، و از شهرهای مشهور آن به علوه اشاره کرده است. به گزارش وی هر چند بیشتر اهالی حبشه مسیحی بودند، اما مساجد این سرزمین گواهی بود بر وجود اقلیت مسلمان که حتى حکام محلیِ همکیش داشتند (1 / 326- 328). ادریسی در سدۀ 6ق / 12م شهرهای جنبیه، مرکطه، نجاغه، زالع [زیلع]، منقونه، اقنت و بـاقطی را از شهرهای حبشه برشمرده است (1(5) / 42-46؛ نک : ابن عبدالمنعم، 282، 564- 565).
در سدۀ 7ق / 13م، یاقوت حموی پایتخت این سرزمین را جرمی نوشته، و از مطالبی که دربارۀ کوه مُقَطّم آورده، پیدا ست که این کوه بهعنوان مرزی طبیعی بین حبشه و مصر شناخته میشده است (1 / 29، 4 / 607). در همین سده، قزوینی حبشه را سرزمینی وسیع با جمعیت بسیار وصف کرده است. به گزارش او این سرزمین از شمال به خلیج بربر، از شرق به زنج، از غرب به بجه و از جنوب به بیابان محدود بوده است وبیشتر مردم آن مسیحی و شماری نیز مسلمان بودهاند. این سرزمین بهسبب کمبود آب و باران آب و هوایی بیابانی داشته است. قزوینی از موز و انگور بهعنوان عمدهترین محصولات آن، و از فیل و زرافه از جمله حیوانات قابل توجه آن یاد کرده است. به نوشتۀ او حبشیان از گاو مثل اسب برای سواری استفاده میکردند (ص 12؛ نیز نک : بیرجندی، 47، که مطلب خود دربارۀ حبشه را از قزوینی اقتباس کرده است).
در سدۀ 8 ق / 14م ابوالفدا مینویسد: حبشه زیاد شهر دارد، اما در آن نخل وجود ندارد (ص153). در همین سده حمدالله مستوفی پایتخت حبشه را جرمی ذکر کرده، و بجه، زیلع و عَیذاب را درشمار دیگر شهرهای مهم آن نام برده، و به وجود معادن طلا در این سرزمین اشاره کرده است (ص201، 267- 268). برخلاف حمدالله مستوفی، ابنسپاهیزاده (د 997ق / 1589م)، بر این نظر است که اگرچه برخی جغرافیدانان عیذاب را از بلاد بجه و برخی نیز از بلاد حبشه دانستهاند (ص 477)، اما درواقع این شهر به سرزمین مصر تعلق دارد (در تأیید نظر وی، نک : حافظابرو، 1 / 313؛ سیوطی، 1 / 26، 29؛ قس: اصطخری، 35، 54؛ ابنحوقل، 1 / 162).
حبشه از سدههای نخستین اسلامی مورد توجه مؤلفان مسلمان بوده، و برخی دربارۀ آن رسالۀ مستقلی نگاشته، و برخی نیز بخش مهمی از تألیف خود را به حبشه اختصاص دادهاند که از مهمترین آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: رسالة فی فخر السودان علی البیضان از جاحظ (د 255ق / 869 م)؛ تنویر الغبش فی فضل السودان و الحبش از ابنجوزی (د 597ق / 1201م)؛ رسالهای ناتمام دربارۀ زبان حبشی از ابوحیان (د745ق / 1344م)؛ سه رساله از سیوطی (د 911ق / 1505م) با اسامی رفع شأن الحبشان (نوشته شده بر اساس رسالۀ پیش گفته از ابنجوزی)، ازهار العروش فی اخبار الحبوش و نزهة العمر فی التفضیل بین البیض و السود والسمر؛ رسالۀ الطراز المنقوش فی محاسن الحبوش از محمد بن عبدالباقی بخاری (د 991ق / 1583م)؛ و الجواهر الحسان بما جاء عن الله والرسول و علماء التاریخ فی الحبشان (چ بولاق، 1320ق) از محمد حفنی قنایی (عابدین، 91-93).
یکی از مهمترین منابع تاریخ اسلام در حبشه، رسالۀ الالمام مقریزی (د 845 ق / 1441م) (نک : ص 76 بب ) است که ظاهراً آن را بدون سفر به حبشه نوشته است. او از 834 تا 839 ق در حجاز به سر برد و در آنجا توسط حجاج، بیشتر با حبشه آشنا شد (ص 74-75؛ کراچکوفسکی، IV / 466). مقریزی در تألیف این رساله افزون بر بهرهگیری از برخی منابع مانند جغرافیای ابن سعید، شنیدههای خود از مسافران به حبشه را نیز آورده است (نک : ص 98-106). همو ضمن تعیین حدود حبشه، شهر امحره را بهعنوان پایتخت حبشه معرفی نموده است (ص77- 78).
سفرنامههای متعددی دربارۀ حبشه در دسترس است (نک : هاتن، .21 ff). مارکوپولو جهانگرد نامدار ایتالیایی (1254-1324م / 652-724ق) در سفرنامهاش نام هند میانه را برای حبشه بهکار برده، و این سرزمین را وسیع با شمار زیادی شهر و روستا معرفی نموده، و بهحضور تجار فراوان و تولید کرباس مرغوب و البسۀ کتانی اشاره کرده است. بهنوشتۀ وی غذای غالب حبشیان گوشت، برنج، شیر و گندم بوده است. وجود حیواناتی چون پلنگ، زرافه، خرس، شیر، انواع میمون و دیگر حیوانات وحشی و گونههای زیادی از پرندگان مورد توجه این جهانگردان واقع شده، اما بهتصریح وی فیل را از جزایر هند به حبشه آوردهاند و بومی این سرزمین نبوده است («سفرنامه ... »، II / 427, 431).
در سدۀ 10ق / 16م (926 - 933ق / 1520-1527م) فرانسیسکو آلوارز، سیاح پرتغالی، از حبشه دیدن نمود و تمام جزئیات سفر خود را گردآورد (نک : ابهری، 11؛ هاتن، 21-22). در سدۀ 11ق / 17م نیز، یک مبلغ مسیحی پرتغالی به نام لوبو در 1033ق / 1624م به حبشه سفر نمود و شرح سفر خود را به یادگار گذاشت (نک : هاتن، 22-23). در سفرنامۀ لوبو مطالب متنوعی مانند معرفی حیوانات حبشه (ص 68-71) و ذکر سابقۀ تاریخی این سرزمین (ص 62-68) آمده است.
از آثار همین سده سفرنامۀ شرفالدین حسن بن احمد حیمی یمنی (د 1071ق / 1661م)، حاوی اطلاعات سودمند و بعضاً منحصر به فردی دربارۀ اوضاع طبیعی، جغرافیایی (مثلاً نک : ص 132- 133، 149)، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حبشه است. برای نمونه، او به قبیلۀ فلاسة اشاره میکند که از مهمترین قبایل حبشه، و در این سرزمین مسیحینشین، بر دین یهود بودهاند و به همین سبب مورد خشم پادشاه قرار داشتند و در جنگی که میان افراد این قبیله با نیروهای پادشاه درگرفت، شکست خوردند و بیشتر اعضای آن مسیحی شدند (ص 133-134)؛ و یا در بلاد امحره (امهره)، در نزدیکی شهر جوندار (پایتخت حبشه در آن زمان) از قریهای یاد میکند که همۀ اهالی آن مسلمان بوده، و مسجد و مکتبی برای آموزش قرآن به کودکان داشتند (ص 134-136). در زمان وی بندر مسوع (مساوه واقع در اریترۀ امروزی) در کنار دریای سرخ بهعنوان مبدأ راه دریایی حبشه به یمن (و دیگر نقاط جزیرةالعرب) اهمیت داشت (ص 167- 168). در همین سده اولیا چلبی (د 1093ق؟ / 1682م) نیز به حبشه سفر کرده، و در سفرنامهاش دربارۀ برخی شهرهای آن مانند زیلع (نک : X / 952-955) به تفصیل سخن گفته است (X / 931 ff.).
در سدۀ 13ق / 19م میتوان به سفر 3 سالۀ مانسفیلد پارکینز به حبشه اشاره نمود (1260-1263ق / 1844-1847م) (نک : هاتن، 78-88). حاصل این سفر، کتابی شد بهنام «زندگی در حبشه» که در 1285ق / 1868م منتشر شد. این کتاب از نظر تاریخ اجتماعی حبشه و شناخت زندگی روزمرۀ اهالی آن بسیار شایان توجه است. از فصول مهم کتاب میتوان به وضع ظاهری و نحوۀ پوشش (ص .224 ff) ازدواج و زایمان (ص 251-268)، آداب و رسوم مرتبط با مرگ (ص 269-275)، دین حبشیان (ص 276 ff.)، و حکومت و قانون (ص .357 ff) اشاره کرد. افزون بر اینها فصلی را نیز به تاریخ طبیعی و معرفی حیوانات این سرزمین اختصاص داده است (ص 399 ff.). در همین سده، چارلز جانستن نیز به جنوب حبشه یعنی مملکت عدل و امارت شوا سفر کرد و سفرنامۀ مفصلی در دو جلد تدوین نمود (نک : جم ).
در 1896م صادق پاشا مؤیدالعظم (د 1329ق / 1911م) از جانب سلطان عبدالحمید عثمانی به حبشه اعزام شد (مؤیدالعظم، 11). او شرح سفرش را در کتابی گردآورده، که تنها شامل بیان مشاهدات وی نیست، بلکه مطالب مفیدی دربارۀ تاریخ (برای نمونه، نک : ص 144- 149، 183-186) و جغرافیای حبشه (ص 149-150) ارائه کرده است. او از رود آواش (عواش) بزرگترین رود حبشه به طول 700 کمـ دیدن نموده است. این رود از جنوبغربی به شمالشرقی جاری است (ص 121-122؛ نیز نک : عارف، 32) و در آن زمان بهسبب تمساحهای فراوان در آن، کسی وارد آن نمیشده است (مؤیدالعظم، همانجا؛ نیز نک : هارتمان، 40-41؛ قس: عارف، 27، که رود نیل ازرق را مهمترین و بزرگترین رود حبشه معرفی نموده است).
به نوشتۀ مؤیدالعظم حبشه در آن زمان بیش از 12 میلیون تن جمعیت داشته که 8 میلیون آن مسلمانان، 4 میلیون مسیحی و 25 هزار یهودی بوده است (ص151). در زمان وی هرر (واقع در شرق اتیوپی امروزی، نک : ابوخلیل، 120)، چند مسجد جامع داشته، و نماز جمعه در آن برقرار بوده است (مؤیدالعظم، 83). در آن زمان قانونی موسوم به فتانفوس (به معنای فتاوای نجاشی) در حبشه اجرا میشده است. این قانون را که آمیزهای از مسیحیت، یهودیت و فقه شافعی (بهویژه کتاب التنبیه ابواسحاق شیرازی) بود، یکی از عالمان مسیحی در اواسط سدۀ 13م تدوین نمود (همو، 165-166). سال حبشیان نیز از اول سپتامبر شروع میشده، و تقویمشان میلادی بوده است (همو، 177، 248؛ قس: هارتمان، 70-71، که مینویسد: سال حبشیان از 10 سپتامبر شروع میشود).
برخلاف گزارش مؤیدالعظم دربارۀ جمعیت حبشه، محمد مصطفى بیرم الخامس (د1307ق / 1890م) در اوایل سدۀ 14ق، جمعیت آن را 5 میلیون تن نوشته، و اهالی آن را مردمانی دور از علم و تمدن معرفی کرده است که دائماً سرگرم جنگ داخلی هستند. به نوشتۀ وی دین غالب این سرزمین مخلوطی از مسیحیت، یهودیت و بتپرستی بوده، ولی مسلمانان ساکن در آن نیز فراوان بودهاند (نک : 2 / 238-244). در همین سده، یوسف احمد در 1354ق کتابی با عنوان الاسلام فی الحبشة تألیف نموده است (ولوی، 291، 307).
از مشاهیر حبشه میتوان از برخی از صحابۀ پیامبر(ص) یاد نمود، مانند بلال بن رباح مؤذن پیامبر(ص)، ام ایمن همسر زید بن حارثه و مادر اسامة بن زید و مهجع مولی عمر بن خطاب از شهدای بدر (مؤیدالعظم، 291-296؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ولوی، 251- 278). عطاء بن رباح از مشاهیر تابعان نیز حبشی است (مؤیدالعظم، 296-297؛ ولوی 279). گفتنی است لقمان ــ که حکمتهای وی شهرت دارد و سورهای در قرآنکریم به نام او ست ــ از دیار حبشه برخاسته است. مادر امام جواد (ع) نیز از اهالی حبشه بوده است (مؤیدالعظم، 291؛ ولوی، 245- 249، 283-284؛ قس: عابدین، 48-55، 131).
مآخذ
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابنسپاهیزاده، محمد، اوضح المسالک الى معرفة البلدان و الممالک، به کوشش مهدی عید رواضیه، بیروت، 2008م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1405ق؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1980م؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، دارالکتب المصریه؛ ابوخلیل، شوقی، اطلس دول العالم الاسلامی، دمشق، 1424م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لِون و ا. فره، تونس، 1992م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ابهری، رضا و محمدرضا الموتی، اتیوپی، تهران، 1374ش؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409ق / 1989م؛ اسحاق بن حسین، آکام المرجان، به کوشش فهمی سعد، بیروت، 1408ق / 1988م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ بیرجندی، عبدالعلی، ابعاد و اجرام، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، بیرجند، 1381ش؛ بیرم الخامس، محمدمصطفى، صفوة الاعتبار، به کوشش مأمون بن محیی الدین جنان، بیروت، 1417ق / 1997م؛ توفیق مجاهد، حوریه، الاسلام فی افریقیا، قاهره، 2002م؛ حافظ ابرو، عبدالله، جغرافیا، به کوشش صادق سجادی، تهران، 1375ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331ق / 1913م؛ سوریال عطیه، عزیز، تاریخ المسیحیة الشرقیة، ترجمۀ اسحاق عبید، قاهره، 2005م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1418ق / 1998م؛ شاملویی، حبیب الله، جغرافیای کامل جهان، تهران، 1361ش؛ شاوی، برهان، حاشیه بر الحبشة و المناطق الساحلیة ... (نک : هم ، هارتمان)؛ عابدین، عبدالمجید، بین الحبشة و العرب، بیروت، دارالفکر العربی؛ عارف، ممتاز، الاحباش بین مأرب واکسوم، بیروت / صیدا، 1975م؛ عبدالحلیم، رجب محمد، العلاقات السیاسیة بین مسلمی الزیلع و نصاری الحبشة فی العصور الوسطى، قاهره، 1405ق؛ عیدروس، عبدالقادر، النور السافر، بیروت، 1405ق / 1985م؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، به کوشش ووستنفلد، گوتینگن، 1848م؛ قوام، علی، جنگ ایطالیا و حبشه، 1935-1936م، تهران، 1318ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1966م؛ مقریزی، احمد، الالمام باخبار من بارض الحبشة من ملوک الاسلام، به کوشش عبدالنعیم ضیفی عثمان عبدالنعیم، قاهره، 2006م؛ مک ایودی، کالین، اطلس التاریخ الافریقی، ترجمۀ مختار سویفی، به کوشش محمد عزب موسى، قاهره، 1987م؛ الموسوعة العربیة، دمشق، 1998م؛ مؤیدالعظم، صادق پاشا، رحلة الحبشة، به کوشش نوری جراح، ابوظبی، 2001م؛ وُلُّوی، سید، منهل العطشان فی تاریخ الحبشان، 1422ق؛ هارتمان، ر.، الحبشة و المناطق الساحلیة الشرقیة الاخرى من افریقیا، ترجمۀ برهان شاوی، ابوظبی، 1425ق؛ یاقوت، بلدان؛ یمنی، حسن، حدیقة النظر و بهجة الفکر، به کوشش مراد کامل، بیروت، 1412م؛ نیز: