خاتون
خاتون، به معنای بانو، و همسر، عنوانی که برای زنان بلندپایه به کار میرفته است. بانوان بزرگ و همسران شاهان و سلاطین را خاتون مینامیدند و در زبانهای فارسی، عربی و ترکی به همین معنا متداول بوده است.
در فرهنگهای ترکی این کلمه را ترکی، و با قادین که امروزه به کار میرود، هم ریشه دانستهاند (بخاری، 1/ 166؛ نظیما، 337)، اما در فرهنگهای فارسی دربارۀ ریشۀ این کلمه نوعی سردرگمی دیده میشود. به گفتۀ مؤلف غیاث اللغات این کلمه در زبان ترکی از القاب زنان است (ذیل واژه)، و مؤلف فرهنگ نظام با اندکی تـردید، آن را فـارسی دانستـه است (نک : داعیالاسلام، 2/ 528)؛ در حالیکه در فرهنگ رشیدی و برهان قاطع هیچ اشارهای به ریشۀ آن نشده است.
به نظر کلاوسون این کلمه از ریشۀ سغدی خواتین گرفته شده، و به روزگار کهن از سغدی به ترکی راه یافته است؛ زیرا در زبان سغدی خواتی، به معنای ارباب و فرمانروا؛ و خواتین به معنای زن ارباب و زن فرمانروا ست. بر اساس برخی افسانهها نخستین زنی که خاتون نامیده شده، همسر خاقان بوده است (ص 602؛ قس: طبری، 2/ 76-77). به همین سبب این کلمه را از لحاظ ریشه به کلمۀ خان و خاقان مربوط دانستهاند (کلاوسون، همانجا).
کهنترین متن فارسی که این کلمه در آن آمده، تاریخ بلعمی است که آورده: «انوشیروان دختر خاقان بخواست ... و او را 10 دختر بود، یکی از خاتون بزرگ و دیگران از زن دیگر» (ص 744). از این گزارش برمیآید که تنها به زن عقدی یا ملکه، خاتون میگفتهاند. آنچه در گزارش یعقوبی دربارۀ فتح خراسان و حکومت ملکهای بر بخارا بهنام خاتون آمده (2/ 171)، به اقرب احتمال نام خاص نیست و همان عنوان معروف است؛ چنانکه نرشخی نیز در تاریخ بخارا خاتون را به معنای «بانو» به کار برده است (ص 12، 13).
ابوالفضل بیهقی نیز کلمۀ خاتون به معنای «بانو» یا «بانوی» بزرگ را به کار برده است (ص 329) و در شعری از رودکی که در تاریخ سیستان آمده نیز «خاتون ترک» به معنای ملکۀ ترک دیده میشود (ص 179). در شعر دیگر شاعران ایرانی ازجمله فردوسی نیز ایـن کلمه بـه همین معنا آمده است (نک : رضازاده، 111)؛ اما ناصرخسرو هر جا از آن استفاده کرده دربارۀ ترکان بوده است (مثلاً ص 79، بیت 28، ص 144، بیت 21). خاتون از طریق زبان ترکی به زبان مغولی نیز راه یافته است. در تاریخ سری مغولان به کار رفته، نیز بهصورت قاتون در برخی سنگنبشتههای ترکی آمده است (موسوی، 2537- 2538). مغولان نیـز بـه همسران و دختـران خـویش خاتـون میگفتند (مثـلاً نک : رشیدالدین، 66، 220، 581)؛ چنانکه چنگیز از مادر خویش به عنوان خاتون آلبلقا یاد کرده است (گروسه، 191). به گفتۀ جوینی دختر چنگیز، خاتونِ (همسرِ) تغاجار بود (همانکه نیشابوریان به انتقام وی قتل عام شدند) (1/ 140).
از دورۀ مغولان به بعد کلمۀ خاتون کاربرد گستردهتری یافت و به هر بانوی صاحب مکنت و شریف و آزاده خاتون میگفتند (نک : مولوی، مثنوی، 3/ 86، 87، بیتهای 338‘1، 354‘1، 288، نیز 298). بعدها این عنوان کاربردی عامتر یافت، چنانکه سعدی عنوان خاتون را برای زنان عادی و به معنای مطلق «زن» یا همسر بهکار برده است (ص 91؛ خزائلی، 397).
احتمالاً ترکیبهای گوناگون و نیز معانی کنایی این کلمه در زبان فارسی ازجمله خاتون جهان، کنایه از خورشید؛ خاتون خرگه سحاب، کنایه از آفتاب و ماهتاب؛ و خاتون خُم، کنایه از شراب ناب و به معنای خم شراب (نک : برهان ... ، آنندراج) و خاتون جنت کنایه از حضرت فاطمه (ع) (نک : درویش، 8، به نقل از عطار نیشابوری) نیز از سدۀ 7 ق/ 13 م به بعد رایج شده است.
در زبان عربی گاهی عنوان خاتون با سیده و نیز بانو، همراه میشده، مثل السِّت خاتون عصمة الدین؛ و گاه تنها به اسم ملحق میشده مثل دنیا خاتون، طغى خاتون (نعیمی، 1/ 388- 389؛ ابنبطوطه، 1/ 266، 324، 2/ 818). گفتهاند که جمع مکسر این کلمه به «خواتین» از ابداعات فارسیزبانان است ( آنندراج)، اما به نظر میرسد این تصرف در دورههای اخیر صورت گرفته؛ چه مولوی خاتون را به «خاتونان» جمع بسته است (مثنوی، دفتر 6، بیتهای 315، 128‘ 3، کلیات ... ، 3/ 507‘ 1، بیت 15868).
در دورههای اخیر کلمۀ خاتون برای احترام و اعزاز به نام زنان مقدس افزوده شده است، مثل «سکینه خاتون» و «زینب خاتون». اما کاربرد این لقب در میان ایرانیان متجدد منسوخ شده و تنها در برخی از روستاها و در میان مردم ایلات از آن استفاده میشود (داعیالاسلام، 2/ 528).
مآخذ
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ ابنبطوطه، رحلة، به کوشش علی منتصر کتانی، بیروت، 1405 ق؛ بخاری، سلیمان، لغت جغتای و ترکی عثمانی، استانبول، 1398 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1380 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش جعفر مدرس رضوی، تهران، 1373 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ش/ 1916 م؛ خزائلی، محمد، شرح گلستان سعدی، تهران، 1368 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362 ش؛ درویش، م، مقدمه و تحشیه و تعلیقات بر دیوان عطار نیشابوری، تهران، 1359 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ رضازاده شفق، صادق، فرهنگ شاهنامه، به کوشش مصطفى شهابی، تهران، 1350 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش حسین استاد ولی و بهاءالدین اسکندری، تهران، 1382 ش؛ طبری، تاریخ؛ غیاث اللغات، غیاث الدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، تهران، 1373 ش؛ گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران 1353 ش؛ موسوی، مصطفى و محمد روشن، حاشیه بر جامعالتواریخ (نک : هم، رشیدالدین فضلالله)؛ جلالالدین محمد، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1338 ش؛ همو، مولوی، مثنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1367 ش؛ ناصرخسرو، دیوان اشعار، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1357 ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش مدرس رضوی، تهران 1363 ش؛ نظیما، علی و رشاد، مکمل عثمانلی لغتی، استانبول، 1319 ق؛ نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت، 1410 ق؛ یعقوبی، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1374 ش؛ نیز: