خارپشت
خارْپُشْت، پستانداری خاردار با جایگاهی ویژه در فرهنگ مردم ایران، از عهد باستان تا کنون.
واژۀ امروزی خارپشت کاملاً با صورت پهلوی آن xār-pušt (نک : مکنزی، 94؛ هرن، 102) مطابقت دارد. در اوستا از خارپشتی با نام «وَنگْهاپَره» یاد شده که مردم بدزبان، آن را «دوژَاکَ» نامیدهاند (2 / 802؛ نیز نک : پورداود، 1 / 212)، و در فارسی «ژوژه / ژوژ» (برهان ... ؛ نیز نک : پورداود، همانجا)، «جُژ» (تاریخ ... ، 85، نیز حاشیۀ 1) و نیز جوجهتیغی ( لغتنامه ... ) خوانده شده است.
امروزه نیز در برخی از گویشها، ازجمله لری، ایلامی، بوشهری و سنندجی، صورتهای پهلوی خارپشت با تفاوتهای جزئی به کار میرود، نظیر ژِژو، زِزو، زُزه، ژوشک، ژوژو (نک : ایزدپناه، 77؛ آذرلی، 208، 214-215؛ شرفکندی، 1 / 400). واژۀ داروا ( لغت فرس، 506) که دهخدا آن را به صورت «راوَرا» یا «ژَاُوژا» تصحیح کرده ( لغتنامه، ذیل واژه)، از دیگر معادلهای فارسی خارپشت است. در لغت فرس، خارپشت و تشی نامهای دیگر این جانور ذکر شدهاند (همانجا). تشی در اوستایی به صورت سوکوراِنَ، و در پهلوی سوکور خوانده شده است (نک : بارتولمه، 1582؛ آساتوریان، 354). سُغَر، سکنه، مرنکو، جخو، بیهن، کوله، و زنکرت (نک : لغت فرس، 137، 506؛ اقبال، 137، حاشیۀ 2؛ شهمردان، 115) و سیخول ( فرهنگ ... ، 2 / 2307) از دیگر نامهای این جانور است (برای معادلهای دیگر خارپشت در زبانهای دیگر، نک : کاسانی، 1 / 570-571).
ایرانیان باستان خارپشت را به سبب دشمنی و ضدیت با حشرات و جانوران موذی، همچون مار و موش، ارج نهاده، و آن را در مرتبۀ سگ، مقدس و گرامی میدانستند (نک : اوستا، همانجا؛ زند ... ، II / 194). در بندهش از 10 گونه سگ یاد شده که یکی از آنها ژوژه یا خارپشت است (ص 79). در فرازی دیگر از بندهش، به سودمندی خارپشت در دفع و نابودی مورچگان اشاره شده است (ص 103؛ نیز نک : شایـست ... ، 132، 159). در روایات داراب هرمزدیار، خارپشت یکی از 10 گونه سگهایی است که خار بر پشت دارد و با نام زوزک معرفی شده است (1 / 255). بنابر اوستا، هرکس خارپشتی را بکشد و کفارۀ آن را ندهد، گناه آن را تا نهمین پشت از نوادگانش متحمل خواهند شد، چنانکه پس از مرگ، عبور آنها از پل چینْوَت با دشواری و عذاب همراه خواهد بود (همانجا)؛ همچنین اهورهمزدا مجازات و کیفر کسی که خارپشتی را کشته باشد، 000‘1 ضربۀ شلاق اسبرانی و 000‘1 ضربۀ آلتِ فرمـانبرداری دانسته است (همانجا؛ نیز نک : روایت ... ، 269). همچنین در صد در نثر و صد در بندهش، افزون بر اینکه همگان از کشتن خارپشت نهی شدهاند، نگهداری و مراقبت از آن نیز سفارش شده است، چنانکه هر کس در هر جایی خارپشتی را ببیند، باید آن را گرفته و به دشت یا سوراخی امن برده و رها کند؛ برای این عمل پاداشی بزرگ برشمردهاند (ص 40؛ نیز نک : شایست، 158- 159). در روایات داراب هرمزدیار اهمیت نگهداری و مراقبت از خارپشت در منظومهای، زیر عنوان «گفتن یزدان از بهر محافظت خارپشت و کشتن کاکپشت [لاکپشت]» سروده شده است (1 / 258- 259).
ابنفقیه در البلدان، ضمن شرح و توصیف سیستان، به پیمان مردم این دیار مبنی بر پرهیز از کشتن خارپشت نیز اشاره کرده است (ص 22)؛ مشهور است که این پیمان را مسلمانان در زمان فتح سیستان، و به دستور عبدالله بن سَمُره بستهاند (تاریخ، 85) و آنها صلح خود را بر نکشتن و نخوردن خارپشت توسط مردم این دیار مشروط کردهاند (نک : جاحظ، 4 / 168- 169، 7 / 255؛ طوسی، 594؛ آملی، 149-150).
در داستان حضرت سلیمان (ه م)، خارپشت بهعنوان مشاور، سلیمان را یاری میدهد؛ هنگامی که جنیان نزد سلیمان میروند، از چشمۀ حیات برای وی آب میبرند. سلیمان از جانوران، انسانها و شیاطین در مورد خوردن آب مشورت میگیرد؛ شیاطین، برای رهاییجستن از سلطۀ سلیمان، او را از خوردن آب منع میکنند، اما خارپشت با زیرکی، خوردن آب را مشروط به تأیید و ضمانت خداوند میکند (نک : سبزواری، 3 / 174-175). امروزه نیز مردم شهرهای گوناگون، چون بختیاریها، خارپشت را جانوری بیآزار (سرلک، 202)، یا اهالی فارس این حیوان را در کشاورزی، بهجهت دفع آفاتی همچون مار و موش، مفید میدانند (همایونی، 321).
ویژگیهای منحصربهفرد خارپشت سبب شده است تا از دیرباز، دانشمندان و نویسندگان متون جانورشناسی پیرامون آن مطالب گوناگون بنویسند. مؤلف نزهتنامۀ علایی آورده است: «خارپشت جای خویش را دو در سازد، یکی رو به باد صبا (شمال)، و دیگری روی به باد دبور (جنوب). و پنج دندان دارد» (نک : شهمردان، 114). آملی در نفائس الفنون کاربرد این غریزۀ خارپشت را در آن میداند که هرگاه خارپشت جهت باد را به سمت جنوب پیشبینی کند، درِ جنوبی لانۀ خویش را محکم میبندد و هرگاه جهت باد را به سمت شمال پیشبینی کند، درِ شمالی را محکم میپوشاند و به این طریق خود را حفظ میکند. بهگزارش وی، برخی سودجویان از همین ویژگی خارپشت بهره جسته و خود را نزد مردم پیشگو جلوه میدادند (ص 150).
بارزترین ویژگی خارپشت در اغلب متون قدیمی، بهویژه عجایبنامهها، شیوۀ زیرکانۀ او در شکار مار است (نک : جاحظ، 4 / 169؛ شهمردان، طوسی، همانجاها؛ قزوینی، 455؛ آملی، 149)؛ همچنین علاقۀ فراوان خارپشت به دانههای انگور (نک : نویری، 10 / 163) و جمعآوری آنها به وسیلۀ خارهایش از مهارتهای خاص این جانور به شمار میرود (نک : شهمردان، قزوینی، همانجاها).
این باور وجود داشته که خارپشت هرگز نمیخوابد و یا اینکه اگر آن را با ریسمانی کتانی در خانهای تاریک بیاویزند، مانند ستاره درخشان میشود (نک : شهمردان، طوسی، همانجاها؛ دنیسری، 323). در گذشته چنین باور داشتند که خارپشت تیغهایش را به سمت مهاجم و یا هر چیزی که بخواهد، پرتاب میکند و گاه در مورد اندازۀ تیرهای آن بسیار اغراق کردهاند (نک : کاسانی، 1 / 295؛ شهمردان، 115؛ طوسی، قزوینی، همانجاها). اما جمالی یزدی در فرخنامه، روش دفاعی خارپشت را شرح داده و آورده است که خارپشت به دنبال مهاجم میدود، خود را به آن میزند و به این ترتیب، تیغهایش در بدن مهاجم فرو میرود (ص 67). بر اساس گزارشهای تاریخی، مواردی از مرگ انسان و یا جانوران دیگر به وسیلۀ حملۀ این حیوان مشاهده شده است (برای نمونه، نک : تاورنیه، II / 104).
اجزاء و بافتها، بهویژه گوشت خارپشت، مصارف درمانی فراوان داشته، چنانکه بقراط (د ح 370 قم) برای درمان بیماریهایی چون جذام، تشنج معده و درد کلیه و مفاصل، خوردن گوشت خارپشت را همراه با سرکه تجویز نموده است (نک : حاجی زین، 358). بهزعم جالینوس، اگر گوشت خارپشت را نمکسود کنند و همراه با سکنجبین بخورند، برای بیماریهایی چون درد کلیه، استسقای لحمی (آماس بدن)، فالج (فلج) و داءالفیل (انسداد مجاری لنفاوی) سودمند خواهد بود. افزون بر این، وی خاکستر به دست آمده از سوزاندن خارپشت صحرایی و دریایی را تحلیلبرندۀ قوا دانسته و آن را برای از بین بردن گوشتهای زائد بدن تجویز کرده است (نک : رازی، 21(2) / 193). ابنماسویه گوشت خارپشت را برای نقرس (نک : همانجا)، ابنربن طحال خارپشت را برای از بین بردن سفیدی چشم، و ترکیب آن را با چند داروی دیگر برای درمان جذام، برص (پیسی) و سل (ص 300)، و ابومنصور سوزاندن پوست خارپشت را زیر بیمار مبتلا به تب نوبه سودمند دانستهاند (ص 101؛ همچنین برای آگاهی از آراء دیگر پزشکان، نک : ابنسینا، 1 / 426-427؛ حاجیزین، همانجا؛ حکیممؤمن، 348؛ عقیلی، 716-717).
در عجایبنامهها و متون مربوط به عقاید و علوم و فنون نیز به خواص درمانی خارپشت اشاره شده است، چنانکه اجزاء آنها را برای درمان بیماریهایی چون صرع (تحفة ... ، 207)، سقط جنین، ضعف قوای جنسی، سفیدی چشم و آب سیاه و داءالثعلب (ریزش موی سر و ابرو) (شهمردان، 115-116)، بیماریهای کبد، سردرد، شبادراری کودکان، نقرس و تبلرزه مفید دانستهاند (جمالی، 67- 68؛ برای آگاهی بیشتر، نک : حبیش، 366؛ قزوینی، 455-456؛ آملی، 150؛ دمیری، 2 / 233-234).
از زهرۀ خارپشت همراه با روغن گل برای خواباندن افراد استفاده میکردند، بهنحویکه بیداری شخص را در ارادۀ خویش میگرفتند. همچنین از پوست خارپشت صحرایی طبل میساختند و باور داشتند که صدای آن تمامی جانوران موذی را دفع و نابود میسازد. گاه پوست خارپشت را در آب میزدند و آب را در خانه میپاشیدند، سپس کاسهای را واژگون در وسط خانه میگذاشتند و معتقد بودند که با این عمل، تمام ککهای خانه زیر کاسه جمع میشوند (تحفة، 25، 37، 77؛ نیز نک : شهمردان، 115)؛ همچنین ناخن خارپشت را رامکنندۀ شیر دانستهاند (همو، 114؛ دنیسری، 237- 238).
مردم از برخی اجزاء خارپشت برای کارگشایی نیز بهره میجستند؛ چنانکه خارپشتی را با روغن یاسمن جوشانده، و ترکیب به دست آمده را بر موی خویش میمالیدند، زیرا باور داشتند که هر کس از این روغن به موی خویش بمالد، هرچه از هر کس بخواهد، به خواستهاش میرسد (جمالی، 67)؛ همچنین برای افزون شدن شجاعت در افراد ترسو، در تاریکی شب، چشم راست خارپشت را با شیره یا دوشاب میجوشاندند و در ظرف مسی میریختند؛ به باور مردم، اگر کسی از این ترکیب همانند سرمه به چشمان خویش میکشید، نهتنها ترس از او دور میشد، تاریکی شب را همچون روز روشن میدید (نوری، 3 / 144).
از پوست خارپشت برای دفع بلایای طبیعی و عوارض خطرناک آب و هوایی نیز استفاده میکردند. عبدالعلی بیرجندی در معرفت فلاحت شیوههای جادویی گوناگونی برای دفع تگرگ بیان داشته است، ازجمله اینکه، اگر پوست خارپشتی بزرگ را بر درخت تاک ببندند، از آسیب تگرگ مصون خواهد ماند (ص 26). وی همچنین پیرامون دفع آفات آورده است که: اگر پیه خارپشت را بر چوبی بمالند و در خانهای قرار دهند، ککهای آن خانه به دور آن جمع میشوند (ص 115). زنان خراسانی نیز برای درمان نازایی به شیوههای گوناگون متوسل میشدند، ازجمله پوست «خارانو» (خارپشت) را همراه با موم سفید، پشکل ماده الاغ، خاکشیر، موی بزغاله و 7 بند گندم میآمیختند، سپس آن را سوزانده، و دودش را زیر زن نازا میگرفتند (شکورزاده، 607).
برخی ویژگیهای خارپشت در شعر شاعران منعکس شده است. مثلاً در منظومههای حماسی، برای توصیف شدت و فراوانی تیرهای فرورفته در تن جنگاوران یا مرکبهای ایشان، آنان را به خارپشت تشبیه کردهاند: ز بس زخم خشت و خدنگ درشت / شده پیل مانندۀ خارپشت (اسدی، 105). ظاهر خشن و خارهای خارپشت ازسویی، و طبیعت آرام و بیآزار آن از سوی دیگر، یکی از مضامین مشهور این جانور در شعر شاعران است؛ چنانکه خاقانی این تضاد ظاهر و درون خارپشت را با ظاهر نرم و صاف و درون سمی و خطرناک مار مقایسه کرده است: خارپشت است کمآزار و درشت / مار نرم است و سراپای سم است (ص 820). خارپشت در اندیشۀ عرفانی مولوی، گاه نماد عارفی است که در ظاهر، صورتی ترشرو و عبوس به خود گرفته تا از مزاحمتهای انسانهای خودپرست در امان باشد: عارفان روتُرُش چون خارپشت / عیش پنهان کرده در خارِ درشت (4 / 56)، و گاه نماد نفس شیطانی است که مملو از تیرهای هوا و هوس است (3 / 186؛ نیز نک : شعبانی، 163-164؛ همچنین برای آگاهی از حضور خارپشت در شعر دیگر شاعران، نک : نظامی، 1026؛ عبدالواسع، 65).
صفات و ویژگیهای خارپشت در داستانها و افسانههای مردمی نیز راه یافته است. بهطورکلی خارپشتِ قصهها جانوری زیرک، باهوش و دانا ست که با جثهای کوچک بر جانوران دیگر چیره میشود. مثلاً در داستانهای هزار و یک شب، داستانی با عنوان «خارپشت و قمری» مضبوط است که بر اساس آن، خارپشت برای گذران زندگی و دستیابی به میوههای خوراکی که روی درخت است، خود را عابدی پرهیزکار و امین جلوه میدهد و با این عمل، قمریها را میفریبد تا برایش میوه بیاورند (2 / 41-44). مشهور است که تنها روباه میتواند خارپشت را شکار کند، چنانکه بر شکم خارپشت ادرار میکند و آن را از حالت دفاعی خارج میسازد و سپس شکمش را میدرد (نک : شهمردان، همانجا)؛ اما در برخی افسانهها، روباه با تمام زیرکی و ترفندهایش، اسیر هوش و زیرکی خارپشت میشود. مثلاً میتوان به افسانۀ «روباه و خارپشت»، از افسانههای مشهور کردها، اشاره کرد که افزونبر برتری خارپشت بر روباه، به نوعی بازگوکنندۀ بیآزاری و مفید بودن خارپشت برای مزارع و باغهای میوه است (سسیل، 336-340).
برخی مثالهای مردمی نیز برگرفته از خصوصیات و رفتار خارپشت است. مثلاً شبگردی و شببیداری خارپشت کنایه از افراد خجالتی و کمرو ست که فقط شبها از خانه خارج میشوند (نک : جاحظ، 6 / 462؛ دمیری، 2 / 233). از دیگر امثال میتوان به «مثل خارپشت سر دزدیدن» و «مثل خارپشت آماج تیرها شدن» (دهخدا، 3 / 1426) اشاره کرد؛ و به قول اهالی طبس: «جوجهتیغی به بچهاش میگوید: تو نرمی ننه، نه مثل خرگوش درشت»؛ مازندرانیها و دامغانیها نیز میگویند: جوجهتیغی پشت بچهاش دست میکشد و میگوید: «چقدر نرم است»؛ بیرجندیها میگویند: «جوجهتیغی سر در پوستین» (ذوالفقاری، 1 / 756)؛ اهالی گیلان و دیلم هم میگویند: «خارپشت و روی درخت لانهگذاشتن؟» (همو، 1 / 847).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آساتوریان، گارنیک، هومبابا یا فرهنگ گویشهای مرکزی ایران، تهران، 1390 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، بیجا؛ ابنربن، علی، فردوسالحکمه، به کوشش عبدالکریم سامی جندی، بیروت، 1423 ق / 2002 م؛ ابنسینا، قانون، بیروت، 1294 ق؛ ابنفقیه، احمد، مختصرالبلدان، ترجمۀ ح. مسعود، تهران، 1349 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1371 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، حاشیه بر لغت فرس (هم )؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1356 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1388 ق / 1969 م؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، بیان الصناعات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1382 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1398 ق؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1390 ش؛ سبزواری، اسماعیل، کتاب ید و منبر (حیوانات و طیور)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1352 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سسیل، اردیشانه و سسیله سسیل، افسانههای کردان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1368 ش؛ شعبانی، معصومه، شاخۀ مرجان، تهران، 1386 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عبدالواسع جبلی، دیوان، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1356 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمـه [و تحریر] کهـن فـارسی الصیدنـۀ بیرونی، بـه کوشش منوچهر ستـوده و ایرج افشار، تهـران، 1358 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1319 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ نظامی گنجوی، خمسه، به کوشش سامیه بصیر مژدهی، تهران، 1383 ش؛ نوری، محمدیوسف، مفاتیح الارزاق یا کلید در گنجهای گهر، به کوشش هوشنگ ساعدلو و مهدی قمینژاد، تهران، 1383 ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، 1990 م؛ هزار و یک شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1315 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ نیز:
Bartholomae,