خانه
خانه، فضای خصوصی زندگی انسان. در ساختار فرهنگی مردم ایران، خانه فضای خصوصی برای زندگی یک خانواده است که معمولاً اصل محرمیت در طراحی و احداث آن رعایت میشود تا افراد خانواده از دید اشخاص نامحرم محفوظ باشند. خانههای سنتی ایران متشکل از چند اتاقاند و اتاق مقصد نهایی اهل خانه و فضایی چهارگوش است که بهطور معمول 3 سوی جانبی آن را 3 دیوار محصور میکند و از یک سو با بازشوهایی به حیاط یا به فضای نیمهباز ایوان راه دارد (سلطانزاده، فضاهای ورودی ... ، 60؛ نیز نک : دانشنامه ... ، 15 / 17). در خانههای سنتی، فضایی مثل هشتی / درگا / کریاس و پس از آن فضایی مثل دالان، مانع دید مستقیم فضای درونی خانه و ورود ناگهانی فرد به حریم آن میشد (پیرنیا، 160؛ سلطانزاده، همانجا).
در زبان پهلویِ کهن و در پازند خانه را خانَک، و در ایرانی قدیم آهَنَه میگفتند (معین، 708، حاشیۀ 2). در گذشته، از واژۀ سرا به جای کلمۀ خانه استفاده میشد که امروزه نیز رایج است و اصطلاح خانهسرا (به معنی سرای با اتاق) هنوز هم در جنوب ایران بهکار میرود (پیرنیا، 153، دربارۀ جزئیات فنی معماری خانههای ایران، نک : 153-167).
عبارات ترکیبی گوناگونی از واژۀ خانه، با معانی و مفاهیم متفاوت ساخته شده است که از آن جملهاند: خانهفروش؛ خانهبهدوش (خاقانی، 464، 486)؛ خانۀ باد (= بادگیر و خانۀ تابستانی)؛ خانۀ آفتریز (کنایه از دنیا و عالم)؛ خانهباز (= بازندۀ خانه، در قمار)؛ خانهبرانداز (کنایه از معشوق)؛ خانۀ فردا (کنایه از عالم آخرت) (برهان ... ؛ آنندراج).
واژۀ امروزی خانه، در گذشته به اتاق اطلاق میشد. امروزه نیز در برخی مناطق خوزستان همین معنی رایج است. برخی نیز تکواژ خانه را که به تنهایی معنای مستقلی دارد، بهصورت پسوند مکان هم معرفی کردهاند، و برخی آن را پسوندوارهای دانستهاند که با اتصال به اسم اشخاص، اسم مصدر، اسم اشیاء و گاهی نیز به کمک صفت، از آن اسمِ مکانهای گوناگون ساخته میشود؛ اما زبانشناسان واژۀ خانه را بهعنوان پسوند نپذیرفته، و آن را تنها یک اسم به شمار آوردهاند (دربارۀ تکواژِ خانه، نک : محمودی، 183-190). در فرهنگ آنندراج، کلمۀ خانه بهطور مطلق به معنی مکان و مأوای چیزی آمده، مثل رودخانه، و در فرهنگ نفیسی این معانی ــ که در ارتباط با زندگی انساناند ــ برای آن آمده است: سرا، اطاق / اتاق، منزل، بیت، مسکن، مقام، عمارت، حولی، مکان، چادر، خیمه، خرگاه، سراپرده و شامیانه.
واژۀ «نمانیه» در خردهاوستا ضمن اینکه نام فرشتۀ نگهبان خانومان یا خانواده است، صفتی است که از واژۀ «نمان» ساخته شده و در «گاتها» و دیگر قسمتهای اوستا به شکل «دمان» نیز آمده و به معنی خانه است. در فارسی آن را مان میگوییم که غالباً مترادف و همراه با کلمۀ خان آورده میشود (نک : پورداود، 171، حاشیۀ 1؛ دوستخواه، 1065-1066).
خانۀ ایرانی نهادی است که سلسلهای از امیال، آرزوها و نیازهای پیچیدۀ انسان ایرانی داشتن و ساختن آن را طلب میکند و پیچیدهترین پدیدۀ فرهنگی ملموس و قابل رؤیت انسان است که در پیوند با محیط زیست، نوع معیشت، شکل تولید، ساختار زندگی، معیارهای اجتماعی، بنیادهای خانوادگی، سنتها، عقاید، باورها، پندارها و حیات مذهبی انسان شکل گرفته، تکامل یافته و هالهای از محرمات و گاهی مقدسات بر شکل کلی و محتوای آن کشیده شده است (کریمی، 143-144، 168). دین و مذهب معماری خانه را تحت تأثیر قرار میدهد؛ مثلاً چون زردشتیان به طرف نور خورشید نماز میگذارند، در محلۀ زریسف کرمان و همچنین در خانههای زردشتیان یـزد، فضای اصلی خانه بر محور شرقی ـ غربی قرار گرفته است (معماریان، 14-15).
خانههای سنتی ایرانی را میتوان با رویکردهای مختلف و در قالبهای جداگانهای مانند خانههای شهری، خانههای روستایی و خانههای عشایری توصیف کرد. بعضی از خانههای سنتی شهری با برخورداری از معماری عالی و داشتن عناصر و فضاهای متعدد، فقط در جهت به نمایش گذاشتن مقام و منزلت اجتماعی، پذیرش مهمانان و اربابرجوع، رفاه و آسایش، حفظ محرمیت و جز اینها طراحی و اجرا میشد که خاص دولتمردان، قدرتمندان و ذینفوذان جامعه بود و برخلاف خانههای روستایی (نک : ادامۀ مقاله)، هیچ نوع پیوندی با نوع معیشت و سازمان تولید، توزیع و مصرف نداشت. مردم این نوع خانهها را بهسبب داشتن سردری مجلل و آجری، «سردر آجری» مینامیدند. این نوع خانهها و پیچیدگی معماری آنها فقط بیانگر فرهنگ خاص اقشار مرفه جامعه بود که منکر وجود نوگرایی و پویایی در هر نوع شکل سنتی فعال بودند و بههمینسبب آنها را تحقیر میکردند و محکوم به زوال میدانستند.
در مقابل، بیشتر خانههای شهری با معماری معمولی و مصالح خشت و گل، خاص اقشار کمدرآمد بود که مردم آن را «سردر خشتی» میگفتند و همین اصطلاح در تدوال عام نوع خانههای فقیرنشین را معلوم میکرد. البته بهسبب خلقیات ایرانیان و آمیختگی جغرافیای شهری اقشار جامعه، کسی بهسبب حقارت خانهاش مورد شماتت و حقارت قرار نمیگرفت، ولی در برقراری مناسبات خویشاوندی سببی اثر میگذاشت و به قول خودشان، سردرخشتیها با سردرآجریها معاملهشان نمیشد (شهری، تاریخ ... ، 1 / 241).
خانههای ساده، بومی و مردمی خطوط ارتباطی مستقیم و نزدیک و محکمی با فرهنگ توده داشت. اکثر قریببهاتفاق این خانهها از الگوی ثابتی پیروی میکردند که همین الگو ضامن تداوم معماری بومی و حاصل همکاری نسلهای متمادی با نیازهای معین و مشخص بود. صاحبخانه و بنّای بومی، این الگوها و مصالح ساختمانی بومی و ارتباط خانه با محیط طبیعی و چشمانداز آن را میشناختند و شکل، محتوا، عناصر و ملحقات خانه را منطبق با مقاصد عملی و کاربردی آن طراحی و اجرا میکردند. تفاوتهای سلیقهای جزئی نهتنها لطمهای به یکنواختی و همگونی خانهها نمیزد، بلکه با اقلیم و شرایط جوی انطباق دقیقی داشت (کریمی، 147، 150-152). تحقیقات انجامشده دربـارۀ روستاهای مجاور تپههای سیلک کاشان و مشابهت سازمان فضایی آنها نشان داده است که خانههای کنونی این روستاها مشابهت فراوانی با خانههایی دارند که 2-3 هزار سال پیش ساخته شدهاند (گیرشمن، سیلک ... ، 1 / 89).
خانه در روستا ارتباط تنگاتنگی با نوع معیشت دارد و فضاهای متعددی را برای امور مربوط به تولید، توزیع و مصرف طلب میکند. برای هر خانۀ روستایی، در ارتباط با نوع تولید مسلط چون کشاورزی، و مشاغل و تولیدات جنبی مثل دامداری، باغداری، صنایع دستی و جز اینها، فضاهای متعددی با سازمانی منسجم و بههمتنیده برای انجام امور مختلف ضروری دانسته شده است (نک : ادامۀ مقاله). معمولاً بسیاری از فضاهای خانههای روستایی مثل ایوان، حیاط و پشتبام، در بعضی از روستاهای کوهستانی چون ماسوله، کاربردی چندمنظوره پیدا میکنند و کارهای متفاوتی در آنها انجام میشود (نک : حاجیابراهیم، 104-106؛ نیز نک : فلاحفر، 463-464). در جوامع ایلی کوچنده و دامدار، خانهها از جنس سیاهچادر (ه م) و متحرکاند و همراه با خانواده به حرکت درمیآیند.
در چند مورد استثنایی از روستاهای ایران، مثل کندوان (نک : همایون، 157-216) در آذربایجان، و میمند در شهربابک کرمان (نک : حسینی، 251-254)، معماری خانهها از نوع صخرهای ـ خاکی است و در دل کوهها کنده شدهاند. در زمان شاه عباس صفوی نیز از دهی به نام بنارو در جنوب شهر لار نام برده میشود که خانههای آن غارهایی بوده است که در صخرۀ کوه ایجاد کرده بودند (سیلوا ای فیگروا، 102). به نوشتۀ خانیکف خانههای لاسگرد / لازگرد سمنان نیز از همین نوع بوده است. در آنجا همۀ خانهها دو طبقه بودند و محوطۀ دایرهمانند به هم پیوستهای را تشکیل میدادند که روی شیب تندی به ارتفاع 20 پا بنا شده بودند. سراسر زندگی اهالی لاسگرد در سوراخهای دخمهمانند میگذشت که با ایوان بدون حفاظی به هم راه داشتند. ساکنان این روستا به بیگانگان اجازۀ استقرار در محل را نمیدادند (ص 88).
در پارهای از روستاهای ایران، مردم خانههای خود را برای آرامش و نیز دفاع در مقابل مهاجمان، در درون یک قلعه میساختند. مثلاً ده طالبآباد در شهر ری، بهصورت قلعه است و خانههای خشت و گلی با سقف گنبدی و همه با اندود کاهگل، در 3 طرف قلعه چون خط زنجیری در کنار هم واقع شدهاند. در جلو و طرفین هر خانه، دیوار چینهای کجومعوجی بالا رفته است. همۀ خانهها بهطورکلی دارای تنور (ه م)، طویله، آغل سرباز و سربسته، کاهانبار و مستراح است (نک : صفینژاد، 46-72؛ نیز نک : کریمی، 161-162).
خانه در نقاط مختلف ایران، علاوه بر متأثر بودن از پارهای عناصر مادی و معنوی، رابطۀ مستقیمی نیز با محیط زیست و مصالحی دارد که تمدن آن ناحیه را به وجود آورده است. مثلاً تمدن مناطق جنگلی ایران بهخصوص مازندران و گیلان را شاید بتوان تمدن چوب نامید. در این تمدن بیشترِ فناوری سنتی بر بنیاد چوب است و خانه نیز از چوب ساخته میشود. در تمدن سنگ، مثل تمام نقاط کوهستانی ایران، که در آن سنگ فراوان، و چوب و خاک کم است، خانهها از سنگ، و در تمدن خاک، مثل نقاط مرکزی ایران، که خاک فراوان و مصالح دیگر چون سنگ و چوب کم است، خانهها از گِل (= آب + خاک) ساخته میشوند و گاهی بهسبب کمبود چوب، سقف آنها را نیز با استفاده از فناوری خاص، با خشت و به شکل ضربی، گنبدی یا گهوارهای میسازند (همو، 160-161). اما در پارهای نواحی ایران، مثل بلوچستان، که اقلیم مشخص و تقریباً همگون دارد، سلطۀ اقلیم نقش چندانی در شکل خانه ندارد و خانههایی با شکلهای متفاوت دیده میشود، مثل سیاهچادر (ه م)، خانههای خشتوگلی، خانههای مرکب از نی و گل، خانههای آجری، خانههایی از نی و جز آن (همو، 159). در پارهای از روستاهای نقاط کوهستانی، خانهها بر روی صخرهها به صورت بههمفشرده و روی هم سوارند تا زمینهای صاف و تخت دشتهای مجاور روستا برای کشت آزاد باشند. در جاهایی مثل گیلان، خانهها بهصورت منفرد در میان برنجزارها بنا شدهاند.
خانه در اسطورههای ایرانی
نوشتهاند خانۀ کاووس همهچیز داشت؛ چشمههای بیمرگ با مزههای متفاوت تا بر پیری چیره گردد و وقتی پیرمردی وارد آن شود، برنای 15 ساله بیرون آید و مرگ را نیز از میان ببرد (بندهش، 137). بنابر اسطورههای ایرانی، جمشید دستور میدهد از آمیزش آب و خاک خانههای گلی بسازند (فردوسی، 1 / 43). همو به فرمان اورمزد، برای در امان ماندن مردم از سرمای زمستان سخت، دژی را در زیر زمین برپا میدارد با خانههای زیبا و فراوان که «ور جمکرد» (= باروی ساختۀ جم) نامیده میشود ( اوستا، 2 / 669-674؛ نیز نک : ورزقانی، 440). نوشتهاند ور جمکرد به شگفتی روشن بود و تابستان و زمستان بر او چیره نمیشد. در آن از همۀ چیزهای گیتی وجود داشت (بندهش، همانجا).
از افتخارات شاهان سلسلههای کهن ایرانی، خانهسازی، و یکی از دغدغههای آنها، آلوده شدن خانه به بدیها بوده است. در یکی از کتیبههای داریوش اول آمده که از افتخارات او این بوده است که به خواست اهورهمزدا، ساختمانهای ویران و دیوار خرابههای شوش را بازسازی کرده است و از اهورهمزدا میخواهد او را و خانهاش را بپاید (لوکوک، 279-280). نوشتهاند که خشیارشا خانهای داشت که کلون آن را از لاجورد ساخته بودند (همو، 311).
براساس اسطورههای ایرانی، ایزدان نیز خانههایی دارند. یکی از خانههای ایزد مهر یا میترا بر روی زمین و به پهنای زمین و خانهای است گسترده و آسوده از دشواری نیاز؛ خانهای است درخشان و دارای پناهگاههای بسیار ( اوستا، 1 / 364؛ نیز نک : ورزقانی، 435-436). ایزد مهر خانه یا آرامگاه دیگری بر فراز کوه بلند و درخشان ــ کوه البرز ــ دارد تا مهر بتواند از آنجا سراسر جهان را بنگرد. در آنجا نه شب است و نه تاریکی، نه باد سرد، نه باد گرم، نه بیماری کشنده و نه آلایش دیوآفریده ( اوستا، 1 / 365؛ نیز نک : ورزقانی، 436).
ایزدبانو اناهیتا نیز خانههای خوش متعدد دارد؛ البته نه در بلندای کوهها، بلکه چون ایزدبانوی آب و بالندگی و باروری است، آنها را در کنار دریاچهها و رودها ساخت و در هر خانهای بستری زیبا با بالشهای خوشبو بر تختی گسترد ( اوستا، 1 / 316؛ نیز نک : ورزقانی، 427).
خانههای سترگ و بلند نیز از نعمات دیگر اهورهمزدا ست. برای محافظت از خانهها نیز ایزدانی بودند که از آن میان ایزد مهر نگهبان خانمان و نگاهدارندۀ ستونهای خانههای بلند بود و به خانمان خشنود گلهای از گاوان و گروهی از مردان میبخشید و اگر خشنود نبود، آن خانهها را برمیانداخت. همو به خانۀ سترگ، زنان برازنده و بالشهای پهن و گسترده و گردونههای سزاوار میداد ( اوستا، 1 / 359-360، 372؛ نیز نک : ورزقانی، 436). تشتر، ستارۀ رایومند فرهمند نیز به خانه آرامش و خوشی میبخشید ( اوستا، 1 / 329). هدیش نیز نام یکی از ایزدانی بوده که نگاهبانی خانمان را برعهده داشته است (دوستخواه، 2 / 1080). امروزه ایزد هدیش که در باور زردشتیان معاصر، دیگر «یکی از ایزدان» بهشمار نمیرود، معنی خانه و جایگاه سکونت را به خود گرفته است (مزداپور، 82)، ولی هدیش هم به معنی خانه و کاخ و مسکن، و هم به معنی مینوی خانه و ایزد آن، سزاوار نیایش است و باید در آن و برای آن، آیین دینی برای هرمزد و ایزدان و فروهر نیاکان و رفتگان برگزار کرد تا برکت و نعمت و نیکی به خانگیان و زندگان برسد (همو، 407).
خانه در دورههای کهن ایران
تحقیقات باستانشناختی انجامشده در ایران نخستین نمونههای خانهها را در محوطههای باستانی تپههای سیلک کاشان (مربوط به هزارۀ 6 قم) و خانههای محوطۀ باستانی قبرستان زاغه در نزدیکی قزوین (مربوط به اواخر هزارۀ 6 قم) تشخیص دادهاند و در محوطۀ تپۀ قبرستان در همین دشت که مربوط به 500‘4 قم است، خانههای شخصی کوچکی تشخیص داده شده است که به شدت متراکم و فاقد حیاطاند (مجیدزاده، 4-5). ناحیههای مسکونی شناختهشدۀ ایران، مربوط به 000‘ 3 قم، عبارتاند از: قم، ساوه، ری، دامغان، تپه گیان، موسیان، شوش، تختجمشید، مکران ایران، پارس، و سیستان و بلوچستان (گیرشمن، سیلک، 1 / 91- 99).
خانههای شناختهشده در دو تپۀ شمالی و جنوبی سیلک کاشان مربوط به هزارۀ 4 قم است و لایهشناسی باستانشناختی نشان میدهد که معماری این دوره تغییر و تحولاتی را به خود دیده است (همان، 1 / 83). قدمت تپۀ شمالی سیلک به نیمۀ دوم هزارۀ 5 قم، و تاریخ تپۀ جنوبی به ربع دوم هزارۀ 4 قم میرسد (همان، 1 / 89). در روستاهای سیلک ابتدا فقط کلبههایی وجود داشته که با نی و شاخوبرگ درختان ساخته شده، و روی آنها را با گل اندود کرده بودند (همان، 1 / 78)؛ سپس کلبهها جای خود را به سازههای محقری از گِل دادند و خانههای ساختهشده از چینه به وجود آمدند که دارای دری بودند که بر روی پاشنه میچرخیده است. مردمان ساکن در این خانهها مردگان خود را در زیر کف خانههای مسکونی دفن میکردند (همان، 1 / 79-80). بعدها، چینه جای خود را به خشت داد (همان، 1 / 81) که فقط کلوخهای از خاک بود که در کف دست آن را شکل میدادند و با انگشت گودیهایی برای اتصال ملاط بر روی آنها میگذاشتند و در آفتاب خشک میکردند (همو، ایران ... ، 14).