خرمهره
خَرْمُهْره، مهرۀ کوچک سفالین با لعاب آبیرنگ، گاه با منشأ حیوانی با کارکردهایی مبتنی بر باور جلوگیری از چشمزخم، جلب محبت، خواص درمانی و همچنین تزیینی.
در فرهنگهای لغت، خرمهره یا خَرمک، مهرههای بزرگ کمبها ست که بر گردن خر میبندند (برهان ... ؛ نفیسی؛ لغتنامه ... )، و در فرهنگ معین، نوعی مهرۀ بزرگ سفید یا آبیرنگ است که آن را به جز خر، بر گردن دیگر چهارپایان، مثل اسب و شتر نیز میآویزند. این مهرهها را در گویشهای مختلف، مهرۀ پیسه، کُجک، کُجی، کُجیگربه و کلاچک مینامند و آن را برای تعویذ به گردن میآویزند. کلمۀ خرمک نیز در فرهنگها، به معنی مهرهای از آبگینۀ کبود و سفید و سیاه است که برای دفع چشمزخم بر گردن اطفال میبندند و آن را چشمزد هم میگویند (ابنسینا، 74-75؛ همایی، 75، حاشیۀ 1). در تهران، به این مُهره کجی هم میگویند (چوبک، 338؛ جمالزاده، 320) و در رودبار قصران، آن را خرماهْرَک (کریمان، 864)؛ در آذربایجان، مونجوق (مشکور، 238)؛ در بیرجند، مورِیْ سوزوک (رضایی، 610، حاشیۀ 1)؛ در لرستان، کوژه (اسدیان، 233)؛ و در ایل بختیاری، گِزِّک مینامند (سرلک، 66).
در برخی از متون کهن، دربارۀ ماهیت و چگونگی به دست آوردن و فواید خرمهره مطالبی آمده است که به آن منشأ حیوانی میدهد. مثلاً جمالی در سدۀ 6 ق، در فرخنامه، نوشته است: در گردن بعضی از خران چیزی مثل مهره پدید میآید که پازهری مؤثر است. برای بیرون آوردن آن باید با تیغی تیز آن جایگاه را بشکافند و مهره را که حالتی نرم دارد، بیرون آورند و همینکه آن را در آب بیندازند، به سنگ سپید زردفام تبدیل میشود. این مهره بهعنوان پازهری کاملاً سودمند برای درمان انواع نیش، زخم، ورم و زهر به کار میرود. او همچنین میافزاید هرکه با خود این مهره را داشته باشد، به چشم مردم عزیز باشد و آن مهرهای گرانبها ست (ص 37). در همان قرن، در جواهرنامه چنین آمده است: «خرمهره حجری حیوانی است و شکل آن چون بیضی بود و لون آن سپید باشد و سطح ظاهر آن درشت باشد و دور از ملاست [صافی/ همواری]، و بعضی باشد که سطح ظاهر آن در غایت خشونت باشد، گویی که سیب است یا خوف و مبرد [سردکننده] قبول کند و محک آن سپید باشد، به پولاد آبداده سوراخ کنند و در میان بعضی از آن چیزی باشد مثل تخم باریک، گویی چوبی است به غایت باریک و آن مادهای که خرمهره از آن خیزد، در حوالی گردن متولد میشود و به روزگار منجمد و متحجر میشود، و آن نیز در اعداد پازهر است، لکن قوت آن به درجۀ حجرالتیس نرسد و اگر آن را مُصَوَّل کنند [بسوزانند که خاکستر نشود] و بر کژدمگزیدگی طلا کنند [بمالند]، در حال، درد ساکن شود و شفا بود و این مجرب است و گفتهاند اگر بر گزیدگی بعضی از ماران طلا کنند، مضرت زهر را باز دارد، و العلم عند الله تعالى» (نک : جوهری، 239).
خرمهره باید اصل باشد تا فایده کند. برای تشخیص خرمهرۀ اصل نیز راههایی بیان شده است؛ مثلاً کتیرایی دربارۀ باور مردم در اینباره نوشته است: «مهرۀ خر برای اینکه کاری شود، بایستی اصل باشد و نیز افسون هفتادودو ملت شده باشد. برای اینکه دریابند مهرۀ خری اصل است یا بدل، آن را روی ناخن شست دست چپ میگذاشتند و ناخن شست دست راست را روی آن مینهادند؛ اگر مهره میچرخید، اصل بود» (ص 424).
در عقائد النساء یا کلثوم ننه، مهرههای کبود به عنوان اولین و مهمترین تعویذ برای دفع چشمزخم آمدهاند (نک : آقا جمال، 26). به گفتۀ ماسه، ایرانیان برای رنگ آبی خاصیتهایی قائلاند و برای دفع چشمزخم، خرمهرۀ آبیرنگ را به همراه یکی از نظرقربانیها (مثل چشم خشکشدۀ گوسفند) و نمک به نخ میکشند و به کلاه یا سرشانۀ بچه میآویزند (2/ 114؛ نیز برای خرمهرۀ سبز، نک : هدایت، 111).
ریچاردز در 1311 ق/ 1932 م، در سفر خود به اصفهان، نوشته است که مردم در بامداد نوروز به همراه کرهخرهای خود برای تفریح به زایندهرود میروند و در این چند روز، چندین خرمهرۀ دیگر به مهرههای پیشین که برگردن خر بستهاند، میافزایند تا از چشم بد مصون بماند (ص 62). به گزارش کولیور رایس در 1283 ق/ 1866 م، در ایران مهرههای سبز یا کبود برای دفع چشم بد کاربرد بسیاری دارد. آنها باور دارند که اگر آسیبی در راه باشد، با برخورد به اینگونه اشیاء، در امان میمانند. زنان به همین منظور مهرهها را به گیسو و یا جواهرات گرانبهای خود میبندند (ص 196-197).
در تهران، برای اینکه نوزاد از هرگونه آسیبی در امان بماند، طلسم و دعاهایی به همراه سیسمونی میفرستادند، که کُجی آبی یا همان خرمهره جزو آنها بود (کتیرایی، 38-39، نیز حاشیۀ 1). در کازرون زنان باردار، نوعروسان و کودکان برای دور ماندن از آسیب و شر آل، جن و پری، بر خود مهرههایی چون ببین و بترک (ببین و از حسادت متلاشی شو) میبستهاند و یا آویزان میکردهاند (حاتمی، 183). در سروستان نیز برای پیشگیری از چشمزخم، اشیائی چون کُجیمهره و مهرۀ سفید و سفالینِ لعابدادهشده که به «بیبین و بترک» مشهور است، به کلاه کودک میآویزند یا به بازویش میبندند (همایونی، 349). در ایل بختیاری، برای نظربندی، نوع کوچک و خوشرنگ آن را به لباس کودکان میدوزند یا به صورت شرّابه (آویز) به لباس کودکان میآویزند. نوع درشت آن را به گردن حیواناتی مثل اسب و گاو شیرده میبندند (سرلک، 66؛ برای آگاهی از همین کاربردهای خرمهره در دیگر مناطق ایران، نک : خلعتبری، 112، در تنکابن؛ جانباللٰهی، 142، در میبد؛ طباطبایی، 534، در اردکان؛ شریعتزاده، 260، در شاهرود؛ یوسفی، 3/ 84، در خوزستان).
به روایت مونسالدوله، در تهران قدیم، مهرۀ خر ازجمله وسایلی بود که فامیل عروس به او تحفه میدادند و در چشم عروس خیلی عزیز بود و باور داشتند موقعی که کرهالاغ به دنیا میآید، مهرهای شبیه به بادام درشت و مثل سنگ سفت، زیر زبان این کره هست که اگر آن را بهموقع درنیاورند، کرهالاغ آن مهره را قورت میدهد. خانمهای قدیم که برای سفیدی و چاقی اول بهار شیر الاغ میخوردند، به الاغدارها سفارش میکردند که وقتی الاغشان زایید، فوری آن مهره را از دهان کرهالاغ دربیاورند و برای خانم بیاورند و انعام بگیرند. در روز پاتختی، خرمهره را به عنوان چشمروشنی به صورت پنهانی برای عروس میفرستادند. عروس کمی از آن مهره را میسایید و توی حلوا یا شیرینی میریخت و به خورد داماد میداد؛ وقتی داماد مشغول خوردن آن بود، عروس زیر لب میگفت: «چش! خر من باش! مثل خر فرمانبر من باش!» (ص 59). همچنین در گذشته میگفتند که این خرمهره سپید و سهگوش است؛ زنان باور داشتند که باید آن را سایید و به اندازۀ یک قاشق چایخوری توی خوراک شوهر ریخت تا بخورد و خرشان شود و سوارش گردند، یا اینکه زن به هنگام همبستری با شوی، دستش را به خرمهرۀ ساییدهشده میمالید و پشت گردن و سرتاسر مهرۀ پشت شوهرش میکشید و درحالی که به زبان ظاهر، قربانصدقۀ شوهرش میرفت، در دل میگفت: پشت، هُش خَرَم باش! (کتیرایی، 424). در خراسان، نیز زنانی که هوو دارند، مهرۀ خر را میسایند و پنهانی به پشت گردن شوهر میمالند و میگویند: «چُش! منتر ما باش»، و عقیده دارند که به این طریق شوهرشان منتر و مطیع آنها خواهد شد (شکورزاده، عقاید ... ، 324).
در اردکان، به هنگام عروسی، هرگاه زنی بخواهد بر شوهر خود مسلط شود، خرمهره را میان دو انگشت شست خود قرار میدهد و هنگامی که مهره شروع به چرخیدن کرد، میخواند: هَچُش خر من باش/ هرجِی که مِرَم هَمرِی من باش (بایست و مطیع و فرمانبر من باش و هرجا که میروم، همراه و پابهپای من باش) (طباطبایی، 439). در میان بختیاریها، زنی که شوهری کممهر داشت و چشمش به دنبال زن دیگری بود، خرمهره را میسایید تا رنگش به رنگ خون درمیآمد. آن وقت ساییدههای سنگ را در غذا میریخت و به شوهر خودش میخوراند تا مهرش را به طرف خود جذب کند (ارشادی، 648).
در رامهرمز، خرمهرههایی که سفالگران میسازند، رنگارنگ و جفتاند. زنان آنها را به گردن میاندازند و گاهی نیز دو عدد مهره را روی غذا یا بر روی استکان چای به هم میزنند و غذا یا چای را به خورد کسی میدهند که قرار است محبتش را جلب کنند (یوسفی، همانجا).
خرمهره در درمان بیماریها نیز کاربرد داشته است. در تهران قدیم، افزون بر دکانهای پالاندوزی که خرمهره را به عنوان تجهیزات چهارپایان میفروختند (شهری، 2/ 321)، صحن سید اسماعیل و پیر عطا و سید نصرالدین و امامزاده یحیى از جاهایی بود که کسبهها، دستفروشها، کولیها و معرکهگیرها بساط خود را مخصوص زنان میگشودند و کجیآبی یا همان گل پختۀ خرمهره ازجمله اشیائی بود که در بساط آنها فروخته میشد. زنان باور داشتند خوردن ساییدۀ آن منع حمل زودهنگام میکند (همو، 3/ 340، 346، نیز حاشیۀ 50). همچنین اگر زن آبستنی رحمش خِنِش میکرد (میخارید)، مهرۀ خر را میسایید و به رحمش میمالید تا خوب شود (کتیرایی، همانجا). در خراسان، برای درمان خروسک، مهرۀ خر را روی قطعه سنگی میسایند و با شیر الاغ یا شیر دختر (شیر مادری که دختری شیرخوار داشته باشد) مخلوط میکنند و یک قطره از آن در بینی، و قطرۀ دیگری در گوش طفل میریزند (شکورزاده، همان، 244؛ نیز در تایباد و باخرز، نک : مشایخی، 80). همچنین در تایباد و باخرز، مهرۀ خر را به هر جایی از بدن که درد داشته باشد، میمالند تا آرام گیرد (همو، 158).
خرمهره در تشبیهات و کنایات شاعران نیز راه یافته است: اگر ژاله هر قطرهای دُر شدی/ چو خرمهره بازار ازو پر شدی (سعدی، 162)؛ کسش ز من نخرد ور خرد بنشناسد/ ز پشک مشک و ز خرمهره درّ غلطان را (قاآنی، 35)؛ گیرم که رایج آمد خرمهره/ قیمت نکاست گوهر غلطان را (همو، 36)؛ عقاب آرد خرمهره از سواحل و بحر/ دکان گشاید و در شهرها شود خراز (همو، 445)؛ پیش یک نکتۀ آن دریادل/ شد چو خرمهره همه درّ عدن (سنایی، 543)؛ گاو که خرمهره بدو درکشند/ چون که بیفتد همه خنجر کشند (نظامی، 46).
مثلها و تعبیرهای کنایی بسیاری با خرمهره در ادب فارسی متداول است؛ مثل: نزد خر خرمهره و گوهر یکی است (مولوی، دفتر 6/ 1073؛ شکورزاده، دههزار ... ، 673)؛ خرمهره را با دُر برابر کردن، کنایه از ابله و بیتمیز بودن، و قدر و قیمت چیزی را ندانستن است (امینی، فرهنگ ... ، 279)؛ الماس لکهدار مثل خرمهره است (انوری، 1/ 112)؛ و یا کجیداره را به قربان، یا کجی پیشش سپرده است (امینی، داستانها ... ، 361-362).
خرمهرهسازی
خرمهرهسازی ازجملۀ هنرهای سنتی است که روند ساخت آن همواره با رمزورازهایی همراه بوده است. بدین معنا که استادکاران در قدیم تمایل نداشتند که جزئیات بسیاری دربارۀ شیوۀ ساخت و نوع مواد به کار رفته در خرمهره بدهند (وولف، 150). گلاک نیز به هنگام تحقیقات خود در ایران، به رمزآلود بودن این هنر اشاره دارد. وی در آن زمان مینویسد: خرمهرهسازی بهطور انحصاری کار دو تن از سفالگران قم است که انحصار خود را با رازداری و اشاعۀ آگاهیهای نادرست حفظ میکنند. هر سفالینهفروشی مدعی است که راز را میداند و هرکدام آن را به روایت خاصی بازگو میکنند، ولی هیچیک از روایتهایشان در کورۀ عمل درست درنمیآید. این راز آن است که چگونه به طور یکدست و هموار لعاب را بر روی مهره، حتى در درون سوراخهای آن پخش میکنند، بدون اینکه هر مهرهای روی سوزنی سوار شود، یا چرا مهرهها به یکدیگر نمیچسبند، یا اثری از شن یا خاکستر روی مهرهها باقی نمیماند (ص 59). همو ادامه میدهد کـه این رنگ آبـی فیروزهای خـرمهره ــ که رنگ طلسم ایرانیـان است ــ پیشینـهای طولانی دارد (همانجا). اگرچه پیشینۀ ساخت این رنگ و خرمهرهسازی در ایران بهطور دقیق مشخص نیست، اما تاریخ مشخص آن در شهر قم شکل گرفته است؛ استان قم تنها تولیدکنندۀ خرمهره در جهان است. این هنر در خانوادۀ سعادتمند بهصورت موروثی نسل به نسل منتقل شده است و سید محمد سعادتمند از متقدمان این رشته است، اگرچه به گفتۀ خودش، پیش از او، آقا محمد و ملاعلیاصغر از استادان خرمهرهسازی بودهاند (ص 44-45).
حوزۀ ایران فرهنگی مثل کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، آذربایجان، ترکیه، عراق و اردن برای استفاده از خرمهره برای دفع چشمزخم، از خریداران دائمی خرمهرههای استان قماند. در حال حاضر در تمام کشور، فقط یک کارگاه کهن سید ابوالقاسم سعادتمند، فرزند سید محمد سعادتمند، در قم به ساخت خرمهره به همان روش اصیل، مشغول است («راز ... »، بش ). خرمهره یا کوجی که در همه جای دنیا به رنگ آن، آبیِ ایرانی گفتهمیشود، با نام «مروارید فیروزهای ایران باستان» در نمایشگاه اکسپو 2000 هانوور آلمان به ثبت رسیده است و در کتاب موزۀ نیویورک نیز به نام «قمتکنیک» معرفی میشود (همانجا).
روش ساخت خرمهره
ساخت خرمهره شامل آمادهسازی خمیر خرمهره و پودر لعاب، و پخت آن شامل 6 مرحله است: الف ـ تهیۀ گل یا خمیر؛ ب ـ قالبزنی؛ ج ـ خشک کردن؛ د ـ تهیۀ لعاب خرمهره؛ ه ـ چیدن داخل ظرفی سفالی به نام سونه؛ و ـ پخت (صابری).
الف ـ تهیۀ گل یا خمیر
مادۀ اولیۀ خرمهره سنگ چخماق یا ریگ سفید (سیدصدر، 146) و نوع مرغوبی از سنگهای آذرین کوارتز با محتوای کلرید است که نخستین نمونههای شناختهشدۀ مهرۀ آبی از جنس آن ساخته شده است (گلاک، همانجا). این سنگ را از ابتدا بهصورت گردی نهچندان نرم و نهچندان زبر درمیآورند، که بهتنهایی حالت چسبندگی ندارد. برای ایجاد چسبندگی، درگذشته از کتیرا استفاده میکردند و هماکنون، از سریشم معمولی بهره میگیرند (پارسا، 39). مقدار سریشم مصرفی بسته به اندازه و نرمی گردِ سنگ چخماق و شکل مهره، فرق میکند؛ به طور مثال، چنانچه گرد سنگ چخماق نرم و ریز باشد، سریشم کمتری مورد نیاز است و اگر مهره یا ظرفْ بزرگ یا حجیم باشد، باید از مقدار بیشتر سریشم استفاده کرد (سیدصدر، همانجا). از اینرو، تعیین میزان استفاده از مادۀ چسبنده که از حساسترین بخشهای ساخت خرمهره است، در حین کار مشخص میشود و در این مرحله چنانچه از مواد چسبنده به میزان متناسبی استفاده نگردد، نتیجۀ مطلوبی به دست نمیآید (پارسا، همانجا). برای ساخت خمیر، گرد زردرنگی را که از ترکیب گرد سنگ چخماق و سریشم تهیه شده، با آب مخلوط میکنند و آن را ورز میدهند و برای استفاده آماده میکنند. این پودر گرد زردرنگ از ترکیب 4 ماده به دست میآید: 1. نوعی گرد سنگ چخماق دانهریز، 2. نوعی گرد سنگ چخماق دانهدرشت، 3. گرد سریشم، که در گذشته به جای این ماده از کتیرا استفاده میشد، 4. یک نوع گرد بهدستآمده از گرد شیشه (صابری؛ سیدصدر، همانجا).