زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

خورشید

خورْشید، ستارۀ ثابتی که مرکز منظومۀ شمسی است. خونگ کهن‌ترین واژه برای خور و خورشید است که در سروده‌های زردشت آمده، و برآمدن و فرو رفتن خونگ (خورشید) را نشانی از فر و شکوه پروردگار یکتا دانسته‌اند ( گاتها، هات 50، بند 10). در بعضی از گویشهای محلی، مثل گویش کرمان و فامور، خورشید را روز می‌‌نامند (کوهی، 95، حاشیۀ 1؛ ثواقب، 423). گاهی واژۀ پهلوی آفتاب به جای خورشید یا نور خورشید نیز به کار می‌رود. آفتاب مرکب از «آف» به معنی آب و روشنی، و «تاب» از تافتن به معنی پرتوافکندن است (حسن‌دوست، 1/ 40). 
در اوستا، خورشید نام یکی از ایزدان مزدیسنا ست که یشت ششم به نام او ست و با عنوان فرشتۀ فروغ و روشنایی مهر، و با صفت تیزاسب معرفی شده است (1/ 323؛ نک‍ : یاحقی، 338). متن اوستا نشان می‌دهد که ایرانیان کهن چه نیرویی برای خورشید قائل بودند و چه باورهایی دربارۀ آن داشتند و چگونه ستایشش می‌کردند.
غالباً در ادبیات و در باورها، خورشید و مهر را یکی دانسته‌اند، در حالی که ایرانیان باستان مهر و خورشید را دو ایزد جداگانه می‌پنداشتند و گواه این امر متن اوستا ست که در آن، یشت ششم خورشیدیشت، و یشت دهم مهریشت نام دارد. در پارۀ 13 مهریشت، مهر از خورشید جدا شده، و آمده است: «(مهر) نخستین ایزد مینوی که پیش از دمیدن خورشیدِ جاودانۀ تیزاسب بر فراز کوه البرز برآید ... » (1/ 365؛ پورداود، 8). کریستن‌سن می‌نویسد: در واقع خورشیدی که مغها در زمان ساسانیان ستایش می‌کردند، هور نیست، بلکه مهر است (ص 144)؛ اما مورخی به نام الیخ در سدۀ 6 م، خورشید و مهر را یکی دانسته، و نوشته است: آریاییها نور و حرارت را مایۀ زندگی، و خورشید را به‌سبب سخاوتی که در وجودش بوده است، مهر می‌نامیدند (خدابخشی، 11). با توجه به این امر که شماری از جشنهای ایرانی، مانند جشنهای نوروزی در بهار، و جشن مهرگان در پاییز، و جشن شب چلۀ تابستان و چلۀ زمستان، به مناسبت واقع‌شدن خورشید در نقطه‌های اعتدال بهاری و پاییزی یا انقلاب تابستانی و زمستانی است (فره‌وشی، جهان ... ، 40)، خورشید و مهر موجودیت واحد می‌یابند. 
در ایران قدیم، سال نو برای ایرانیان جنوبی در شانزدهم مهر، یعنی روز مهر، آغاز می‌شد و برای آنها جشن آغاز سال نو بود؛ همچنین، بنابر بندهش، مشی و مشیانه در این روز به وجود آمده‌اند (همو، فرهنگ ... ، 307). اردشیر بابکان در 21 مهر، که آن را مهرگان خاصه می‌نامیدند، تاجی بر سر نهاد که بر آن، صورت آفتاب نقش شده بود. بعد از او، پادشاهان عجم نیز در این روز، چنین تاجی بر سر اولاد خود نهادند (نک‍ : ه‍‌‌ د، مهرگان). 
ایرانیان باستان معتقد بودند که چون خورشید و مهر با هم حرکت می‌کنند، باید یزدان را روزی 3 بار در برابر این دو ستایش کرد (مینوی خرد، 70). آنها باور داشتند که در دوران هوشیدر، ایزد مهر و خورشید به مدت 10 شبانه‌روز در اوج آسمان می‌ایستند (همان، 88)؛ اما در اساطیر ایرانی، پایان دورۀ جهان وقتی است که خورشید در میان آسمان، به مدت 10 یا 20 یا 30 روز بایستد و همین سنت است که از ایران پیش از اسلام، به ایران دورۀ اسلامی راه یافته است (فره‌وشی، جهان، 74). هنوز هم مردمِ ایران باور دارند که اگر آفتاب از مغرب طلوع کند و در وسط آسمان قرار بگیرد، نشانۀ قیامت کبرا ست و از آن وقت دیگر هیچ توبه‌ای قبول نمی‌شود (شاملو، حرف ت، دفتر 2/ 600). بنابر قولی دیگر، آفتاب در روز قیامت، به رنگ سیاه از مغرب طلوع می‌کند (شمیسا، 1/ 55). به باور ایرانیان دورۀ باستان، اساس حرکت خورشید برای روشن‌سازی جهان، نیرودادن به زاییدنیها و روییدنیها برای رشدکردن و نیز پدید آوردن روز، ماه و سال و تابستان، زمستان، بهار و پاییز و همۀ حسابها و انگاره‌های دیگری است که مردمان می‌توانند دریابند، ببینند و بدانند (مینوی خرد، 67). 
زردشتیانْ روشنایی، خورشید و آتش را نمادهای اهوره‌مزدا می‌دانند؛ بدین سبب است که آتش مقدس همواره در معابد آنان برافروخته است و به هنگام عبادت، به خورشید رو می‌کنند و مردگان خود را در دخمه‌ها در معرض نور، و رو به خورشید قرار می‌دهند (رایس، 30). ایرانیانْ فلک ششم از 9 فلک آسمان را ــ که از فلک نهم یا فلک اعظم تا فلک قمر، نزدیک‌ترین فلک بـه کرۀ زمین را دربرمی‌گیرد ــ جایگاه آفتاب می‌دانند (دنیسری، 48). براساس باور ایرانیان، وقتی روز به پایان می‌رسد، خورشید در ینگی‌دنیا (دنیای تازه، دنیای دیگر) فرو می‌رود و دنیای زیرزمین را روشن می‌سازد؛ در این دنیای زیرزمینی، چشمه‌ای به نام چشمۀ خورشید وجود دارد که خورشید هر شب در آن آب‌تنی می‌کند و به تجدید قوا می‌پردازد (ماسه، I/ 172). چشمۀ خورشید ازجمله عناصر افسانه‌های مردمی است که غلامی سیاه را سفید و ثروتمند، و شایستۀ ازدواج با دختر ارباب می‌کند (درویشیان، 3/ 343-346). 
به باور ایرانیان، خورشید شب‌هنگام راهی زیرزمینی را طی می‌کند و سپیده‌دم باز از مشرق بیرون می‌آید و دو گونه صبح ــ کاذب و صادق ــ وجود دارد. به باور آنها، خورشید قبل از بیرون آمدن از کوه قاف، از سوراخی که در آن است، می‌درخشد و این صبح کاذب است؛ سپس، با اوج گرفتن خورشید تا زمانی که از قلۀ کوه عبور کند، زمین دوباره در سایه واقع می‌شود و پس از آن، صبح صادق پدیدار می‌گردد‌ (ماسه، I/ 171). در عهد باستـان، مـردم برای دفع نحوست شب یلدا ــ طولانی‌تـرین شب سال ــ و بازآمدن خورشید، به شادی می‌نشستند و در انتظار برآمدن خورشید و در واقع زایش دوبارۀ آن بودند تا نحوست شب دراز را با تولد خود از میان بردارد (فره‌وشی، همان، 114؛ نیز نک‍ : ه‍ د، یلدا). آنها باور داشتند که در هر روز، 3 بار نیایش خورشید ثواب دارد و اگر چنین نکنند، بر سر پل چینود جزا می‌بینند (صد در ... ، 6). 
از الیخ نقل می‌شود که متن نیایش ایرانیان باستان در مقابل خورشید، ظاهراً چنین بوده است: «دیر زیویم سالهای سال، ای خورشید خاور، با خوشی و خرمی، بینایی چشم و شنوایی گوش به فر و فروغ تو نکاهد. از همۀ آفتها بر کنار و از همۀ کامیابیها بهره‌مند گردیم. دانش نیاکان را آموخته به فرزندان سپاریم و هیچ‌گاه روی رنج و ناکامی نبینیم. هماره به دیدارت شادمان و آرزو‌مندیم از مجاز به زندگی آمیغی و از تاریکی به روشنایی و از کیهان به مینو ما را رهنما باشی» (خدابخشی، 11). 
مردم آرزو داشتند که خورشید بهتر و خوش‌تر است که بر مرد راد و جوانمرد بتابد (صد در، 55). آنها خورشید را جزو پاک‌کننده‌ها می‌دانستند و می‌گفتند که جامۀ تن که به پلیدی آلوده شده باشد، باید پس از 6 بار شستن، 6 ماه نیز آفتاب بر آن بتابد تا پاک شود (همان، 63). در خورشیدیشت آمده است: که زمین با آفتاب پاک می‌شود ( اوستا، 1/ 323) و در بندهای 45 تا 49 فرگرد 7 وندیداد آمده است: زمینی که به پلیدی آلوده گردد، پس از یک سال تابش خورشید، پاک می‌شود و زمینی که در آن پلیدی پنهان کرده‌اند، پس از 50 سال تابش و نگرش خورشید پاک می‌گردد (همان، 2/ 738). 
قطعات نغز و دلکش مزدیسنا به ترانه‌های فولکلوریک ایرانیان باستان تعبیر شده است. اینها از ارج و مواهب طبیعی ازجمله خورشید سخن می‌راندند و برای افزایش نیروی تن و جان با دانش و خرد خدادادی، از انوار جان‌بخش آفتاب بهره می‌گرفتند (خدابخشی، همانجا). 
در باورهای مردم ایران، خورشید زن است، و چون روزها درمی‌آید و نمی‌خواهد مردم نگاهش کنند، موهایش را در چشم آنها فرو می‌برد. به روایتی، خورشید سوزنهایی را به چشم مردم فرو می‌برد که ماه، برادر او، در جریان دعوایی، به سوی او پرتاب کرده است (ماسه، همانجا؛ نیز نک‍ : بشرا و طاهری، 19-20). 
بیشتر مردم ایران بر این باورند که خورشید و ماه خواهر و برادرند. به باور سنگسریها، بین این دو بر سر ظاهرشدن در روز نزاعی در می‌گیرد و خورشید بر صورت ماه پنجول می‌کشد و پیروز می‌شود و آثار آن هنوز بر چهرۀ ماه باقی مانده است (اعظمی، 47). مردم منطقۀ فامور فارس می‌گویند که این خواهر و برادر در آغاز، بسیار پرنور بوده‌اند. خورشید مشغول نان پختن بود که ماه، انگشت به یکی از چشمهای او ‌کرد و چشمش کور ‌شد؛ سپس، خورشید نیز دست خمیری خود را بر صورت ماه ‌کوبید و صورتش پر از لکه‌های خمیر ‌شد و نور هر دو کاهش یافت و مردم از شدت نور روز و شب راحت شدند (ثواقب، 398). 
به باور مردم لرستان، آنگاه که خورشید خسته از دل آسمان به خانۀ خود باز می‌گردد، پیام مردم آرزومند را نیز با خود می‌برد و تحویل فرشتگان می‌دهد تا به درگاه خداوند عرضه دارند؛ از این رو، یکی از بهترین مواقع برای دعا، به هنگام غروب و رو به خورشید است (عسکری‌عالم، 2/ 102). همین مردم برای دل‌پاکی و مبراکردن خود از هرگونه اتهام و تأکید بر راست‌گویی در گفتار، به خورشید ــ که آن را پرتوی از نور خدا می‌دانند ــ قسم می‌خورند. آنها همچنین رو به خورشید قضای حاجت نمی‌کنند (همو، 2/ 95). 
سیرجانیها هنگام غروب جارو نمی‌کنند، چون به قول خودشان نکبت دارد و گرد و غبار روی مرده می‌نشیند. آنها پیش از طلوع آفتاب، حیاط و بیرون را آب‌وجارو می‌کنند و معتقدند که حضرت علی (ع) در آن موقع رزق توزیع می‌کند و به خانه‌ای که آب‌وجارو نشده باشد، نمی‌آید (بختیاری، 324). 
در گذشته، چون کبریت و آتش‌زنه‌ در همۀ خانه‌ها وجود نداشت، همسایه‌ها با انبر به خانه‌های همدیگر می‌رفتند و آتش قرض می‌کردند و به سرعت، خود را به خانه می‌رساندند تا هیزم برافروزند. در سیرجان، اگر آتش خاموش می‌شد، قبل از غروب خورشید، از همسایه آتش قرض می‌‌گرفتند؛ زیرا بعد از غروب و هنگام تاریک و روشنی هوا، به هیچ‌کس آتش نمی‌دادند و باور داشتند که روشنایی را از خانه می‌برد. هنوز هم این رسم در سیرجان و بافت، معمول است (همو، 311). در گیل و دیلم نیز همین باور وجود دارد و می‌گویند که برکت از خانه می‌رود (پاینده، 316). 
در فامور هنگامی که در هوای آفتابی، باران می‌بارد، می‌گویند که گرگ در حال زاییدن است (ثواقب، 351). درحالی‌که به نظر سنگسریها، اگر در هوای آفتابی، از ابرهای پراکنده، باران ببارد، خدا مشغول اصلاح سر و صورت است (اعظمی، 49). در گیل و دیلم نیز در چنین شرایطی می‌گویند که عروسیِ مادر شغال است، یا فاطمۀ زهرا (ع) به خانۀ پدرش می‌رود (پاینده، 344). 
ایزدخواستیها خوابیدن در هنگام غروب خورشید را بد می‌دانند و باور دارند که آدم مریض و سنگین می‌شود (رنجبر، 499). در لرستان، از گذشته‌های بسیار دور، رئیس هر خانوار قبل از طلوع آفتاب، دم در ورودیِ سیاه‌چادر خود می‌ایستاد و رو به آسمان دعای سَرِمال (مال = مجموعۀ چند چادر) را با گویش لری می‌خواند: «خدایا به حق این صبح صالحان، محتاج نامردانم مکن، حاجتم را به ظالم وا مدار، از مهمان ناشناس خجالتم مکن، عقل و هوش به من ببخشای که محتاج حکیم نشوم، تخم بد را از خانه‌ام برافکن که مایۀ فساد نشود». و بعد از غروب آفتاب، می‌گفت: «خدایا آفتاب عمرم را روشن کن تا بتوانم همیشه شاکر نعمتهای تو باشم» (شادابی، 22). باوری که تقریباً در بیشتر جاهای ایران وجود دارد چنین است که هنگام گرفتن خورشید، زن آبستن هر جای تن خود را بخاراند، همان نقطه از تن بچه دچار ماه‌گرفتگی می‌شود (هدایت، 32). 
کردها به شعاع آفتاب، آفتاب عزیز، آفتاب زرد، آفتاب قیامت («آتش‌افروزی»، 82)؛ بختیاریها به درخشش خورشید (سرلک، 90)؛ و تهرانیها به تیغ آفتاب قسم می‌خورند (هدایت، 106). نیز در روستای لفوت آستانۀ اشرفیه، حین قسم دادن به خورشید، باید یک پا در بیرون آستانۀ ورودی اتاق و پای دیگر داخل اتاق باشد (بشرا، 58).
الاشتیها برای آفتاب حرمت قائل‌اند. آنان با همان احترامی به آفتاب قسم می‌خورند که به دیگر مقدسات. قسم به خورشید پاک و قسم به آفتاب خسته‌تن ازجملۀ این سوگندها ست. اینها وقتی طلوع خورشید را می‌بینند، سلام می‌دهند و صلوات می‌فرستند. وقتی کاری را با بسم‌الله آغاز کرده باشند، می‌گویند مِهر کردیم، یعنی با نام مهر به کار پرداختیم (پورکریم، 117). مردم باور دارند که در هنگام آفتاب زردی، هر که آب بنوشد، باید کمی از آن را به پشت سر بپاشد و بگوید مرده تشنه است (هدایت، 101). اهالی ابیانه مراسم ختم اول مردگان را قبل از طلوع خورشید برگزار می‌کنند و پس از طلوع خورشید، به مسجد می‌روند (نظری، 570). اهالی هر یک از محله‌های ابیانه، صبح روز عاشورا قبل از طلوع خورشید، در مقابل حسینیۀ خود جمع می‌شوند و چراغ به دست، همراه با دستۀ سینه‌زن طلوع‌خوانی می‌کنند (همو، 582). به باور مردم منطقۀ فامور، از اول تا چهارم ماه، رو به خورشید سفرکردن خوب نیست و نحس است (ثواقب، 422). باور دیگر این است که خورشید و آفتاب به میوه‌ها رنگ می‌دهند و میوه‌ها در آفتاب می‌رسند (شمیسا، 1/ 50). 
در ارتباط با خورشیدگرفتگی نیز باورهای مختلفی وجود دارد؛ برای مثال، در گوشه‌وکنار ایران، مردم بر این باور بودند اژدهایی خورشید را در دهان گرفته است و برای ترساندن اژدها کارهای مختلفی می‌کردند (نک‍ : ه‍ د، خسوف و کسوف).

خورشید در مثلها

بختیاریها دربارۀ کسانی که همیشه روزگار بر وفق مرادشان است، می‌گویند: «آفتاب زد به همان جایی که دزد دلش می‌خواست» (فروتن، 25). دماوندیها دربارۀ کسی که اوقات را بیهوده گذرانده است و در وقت باقی‌مانده، می‌خواهد گذشته را جبران کند، می‌گویند: «آفتاب به زردی رفت، خانم شتاب‌زده شد». اینها به آدم پوشیده و باعفت می‌گویند: «آفتاب مهتاب ندیده»؛ و دربارۀ کسی که اول زندگی خوشبخت نشده است، و آخر آن هم خوشبخت نمی‌شود، می‌گویند: «از آفتاب صبح که گرم نشد، از آفتاب غروب هم گرم نمی‌شود» (علمداری، 199). افزون بر آن، این مثلها نیز کم‌وبیش در بیشتر نقاط ایران، رایج‌اند: «آفتاب همیشه پشت ابر نمی‌ماند» و «آفتاب لب بام است» (ذوالفقاری، 1/ 223، 224).

خورشید و هواشناسی

ایرانیها گرمی، سردی، و بارانی و صاف بودن هوا را از روی خورشید نیز پیش‌بینی می‌کنند. در سدۀ 4 ق/ 10 م، نوشته‌اند که وقتی خورشید به ستارگان نزدیک شود یا ستارگان به خورشید نزدیک باشند، هوا گرم‌تر می‌شود، به‌خصوص ستارگانی که بزرگ‌ترند، و چون خورشید از آنها دور شود یا ستارگان از آن دور مانند، هوا خنک‌تر شود (مسعودی، 2/ 492). در اوایل سدۀ 10 ق/ 16 م، نوشته‌اند که اگر هوا در برآمدن خورشید صاف باشد، یا آنکه پیش از طلوع خورشید، قطعه‌های ابر متفرق پیدا شود، یا آنکه در وقت غروب خورشید، ابری وجود نداشته باشد، و بعد از غروب یا قبل از آن، ابر باشد، علامت تأخیر باران است (فاضل، 72؛ هدایت، 89). بیرجندی نیز می‌نویسد که اگر خورشید در وقت طلوع مایل به سرخی باشد، یا آنکه ابر سیاه آن را بپوشاند، یا در وقت غروب خورشید، در طرف چپ آن ابر سیاه باشد، علامت باران است (ص 6). همو قرارگیری خورشید در بروج را، با تمهیداتی که انسان به عمل می‌آورد، در روییدن و نروییدن گیاهان مؤثر دانسته، و نوشته است: «اگر خواهند که زمین از گیاه پاک شود، در وقتی که خورشید در جوزا باشد، گیاه و خار آن را از بیخ برکنند و آن را همچنان جمع‌کرده بگذارند تا وقتی که آفتاب به جدی آید، سپس آن را برگیرند و در مزبله اندازند تا متعفن شود، دیگر آن گیاه در آن زمین سبز نشود» (ص 25). 
در برخی از جاهای ایران، این تجربه یا باور وجود دارد که در زمستان، پس از یک آفتاب داغ، باران می‌بارد که نمونۀ آن تجربه و باور سیرجانیها و لرهای لرستان است (بختیاری، 322؛ شادابی، 150). بختیاریها می‌گویند که اگر خورشید به هنگام غروب پشت ابر باشد، دلیل بر نباریدن باران است، و «اگر خورشید به هنگام طلوع پشت ابر بیفتد و ابر را سوزانده باشد»، دلیل بارندگی است (خسروی، 130). به باور سنگسریها، اگر خورشید اندکی پس از طلوع زیر ابر پنهان شود، آفتاب خندیده است و همان روز یا روز بعد بارندگی می‌شود؛ در روزهای ریزش برف یا باران نیز اگر خورشید موقع فرورفتن از ابر پوشیده نباشد، بارندگی قطع می‌شود (اعظمی، 50). مردم منطقۀ فامور فارس بر این باورند که خرمن‌زدن خورشید (تشکیل هاله‌ای از نور بر گرد آن) نشانۀ باران است (ثواقب،350).

خورشید و درمان

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.