خیبر
خِیْبَر، آبادی بزرگی در شمال مدینه و نام یکی از مهمترین غزوههای پیامبر (ص). برپایۀ فهرستی که طبری (2 / 206-207) از غزوههای پیامبر (ص) به دست داده است، خیبر بیستوسومین غزوه به شمار میرود.
به گفتۀ یاقوت فاصلۀ خیبر تا مدینه 5 روز راه و یا 8 منزل بوده است (2 / 409، 3 / 29؛ نیز نک : ابنسعد، غزوات ... ، 106؛ قس: حمدالله، 14، که آن را در حدود 27 فرسنگی مدینه دانسته است). خیبر از حاصلخیزترین نقاط عربستان شمالی بود؛ چنانکه عربها آن را ریفالحجاز و قریـةالحجـاز مینـامیدند (سلام، النشاط ... ، 7، 11؛ واقدی، 2 / 634، 703، 704) و پیامبر (ص) نیز آن را از بهترین آبادیهای عرب میدانست (ابنسعد، الطبقات ... ، 1 / 308؛ برخی وادیها و کشتزارهای خیبر را، نک : یاقوت، 1 / 470، 2 / 164، 195، 4 / 103، 130؛ باشمیل، 18). اراضی خیبر از دیرباز تا هنگام اخراج یهودیان از جزیرةالعرب در روزگار خلیفۀ دوم (طبری، 2 / 516)، همواره از آن یهودیان و یا در تصرف آنان بود و ممکن است سکونت آنها در این ناحیه به نخستین دورۀ مهاجرت یهود به شبهجزیرۀ عربی بازگردد (ولفنزن، 49-50، 56؛ باشمیل، 24).
یهودیان که در کشاورزی و پرورش و کاشت درخت خرما و استفادۀ شایسته از منابع آب مهارت داشتند، ضمن بهرهگیری از آب چشمههای فراوان خیبر برای کشاورزی، با حفر کانالها و جویهای زیرزمینی، آب را به مناطق مسکونی خود در درون دژهای خیبر رسانیده بودند (سلام، همان، 14- 18؛ باشمیل، 144؛ واقدی، 2 / 666). منطقۀ خیبر تنها نقطه در سرزمین عربستان بود که در همۀ روزهای سال آب کافی داشت (سلام، همان، 14). برخی از عربهای جاهلی شمار چشمههای خیبر را برابر روزهای سال میدانستند و این سرزمین را خیرُ بَرّ (سرزمین نیک) مینامیدند (همان، 15). به نظر یاقوت نام خیبر از ریشهای عبری به معنای دژ و حصن گرفته شده است و به همین سبب گاهی آن را به صورت جمع، خیابر میخواندند (2 / 409)؛ هرچند ابندرید دربارۀ معنای واژۀ خیبر نظری دیگر دارد و آن را اصلاً عربی میداند (نک : سلام، همان، 12).
یهودیان خیبر در شمار هیچیک از گروههای بزرگ یهودی ساکن مدینه، یعنی بنوقینقاع، بنوقریظه و بنونضیر نبودند و تا 4 ق در کشمکشهایی که همکیشانشان در مدینه با مسلمانان داشتند، شرکت نکردند و تا آنجا که مآخذ تاریخی نشان میدهد، تا آن زمان به مخالفت آشکار یا پنهان برضد پیامبر (ص) و مسلمانان دست نیازیده بودند (باشمیل، 25-30)؛ هرچند شاید آنها نیز همچون دیگر همکیشان خود از ظهور پیامبری که از قوم یهود نبود، خشنود نبودند (نک : واقدی، 2 / 677؛ باشمیل، 29).
در 4 ق / 625 م پس از اخراج بنونضیر از مدینه، که گروهی از آنان با شادمانی و نواختن دف و مزمار (ابوالفرج، 3 / 39) به سوی خیبر روان شدند (ابنهشام، 4 / 145؛ ابنکثیر، 4 / 75-76؛ طبری، 2 / 85)، موضع بیطرفانۀ خیبر نیز دگرگون شد. اندکی بعد 3 تن از بزرگان بنونضیر که هرگز سر سازگاری با اسلام و پیامبر (ص) نداشتند، به نمایندگی از یهودیان، کفار مکه و اعراب بادیه را به جنگ با پیامبر (ص) ترغیب کردند و حتى برای خشنودی بتپرستان مکه، کیش آنان را برتر از دین پیامبر (ص) دانستند (ابنسعد، الطبقات، 2 / 65-66؛ ولفنزن، 187- 188). این کوشش آنان به جنگ احزاب یا خندق منتهی شد و گرچه برخلاف مقاصد آنها، جنگ به شکست مسلمانان و بازگشت یهودیان به مدینه منجر نشد (ابنسعد، همانجا؛ ولفنزن، 190)، اما این رویداد خیبر را بهعنوان تهدیدی دائمی و جدی در برابر مسلمانان قرار داد و یهودیان را که در انتظار واکنش پیامبر (ص) بودند، به تجهیز هرچه بیشتر خود واداشت (همو، 205، 211؛ باشمیل، 70). از این سوی، پیامبر (ص) به محض انعقاد پیمان حدیبیه، چون خود را از جانب مشرکان مکه آسوده یافت، آهنگ فتح خیبر کرد و بـرخلاف عـادت، مسلمانان را از قصد خود آگهی داد (نک : واقدی، 2 / 634؛ باشمیل، 76) و جز کسانی را که به جهاد در کنار وی رغبت داشتند، در سپاه خویش نپذیرفت (ابنسعد، غزوات، 106؛ نک : EI2، که عزیمت پیامبر (ص) به خیبر را سرّی، و یهودیان را بیخبر از آن دانسته است).
پیامبر (ص) در اواخر ماه محرم 7 / مۀ 628 رهسپار خیبر شد و به روایتی در همین ماه یا ماه صفر جنگ آغاز شد (ابنهشام، 4 / 297، 314)، اما یهودیان که با تکیه بر سلاح و تجهیزات و نیز دژها و باروهای خیبر هرگز گمان نمیکردند پیامبر (ص) به چنین پیکاری دست زند، در آغاز از این تصمیم با ناباوری و استهزا یاد میکردند (واقدی، 2 / 637؛ سلام، حصون ... ، 14)، اما سپس کوشیدند که حرکت سپاه پیامبر (ص) را برپایۀ نظر مفسران قرآن، که خداوند در سورۀ فتح (48) وعدۀ پیروزی بر خیبر را به پیامبر (ص) داده بود (نسفی، 2 / 964، 968- 969)، به تأخیر اندازند.
سپاه مسلمانان مرکب از 400‘1 جنگجو بود که 200 تن از آنان سواره بودند و به راهنمایی دو تن از مردان قبیلۀ اشجع (طبری، 2 / 142)، از مسیر ثنیةالوداع راه خیبر را پیش گرفتند و گروهی از زنان نیز برای مداوای مجروحان در سپاه پیامبر بودند (ابنهشام، 4 / 314)؛ پس از چند روز، شبهنگام (واقدی، 2 / 637- 639) و یا نزدیک صبح (ابنسعد، همان، 110) به آنجا رسیدند. خیبریان که سپاهی بزرگ برای مقابله آماده کرده و حتى کسانی را برای تجسس از وضع سپاه مسلمانان فرستاده بودند (نک : واقدی، 2 / 640-642)، به محض فرودآمدن سپاه پیامبر (ص) از همۀ تحرکات بازایستادند و آوردهاند در آن شب حتى صدای خروسهای خیبر نیـز شنیده نشد (همو، 2 / 642؛ ابنسعد، همان، 106).
برپایۀ پژوهشهای سلام، خیبر به 5 منطقۀ جنگی و استراتژیک تقسیم شده بود که هرکدام از آنها چندین دژ، و باروهای استوار را در بر میگرفت (نک : حصون، 18- 19، 33، 36-47؛ یاقوت، 4 / 213، 5 / 291؛ ابوعبید، 3 / 745، 1054، 1095، 4 / 1370؛ قس: ولفنزن، 213).
پیامبر (ص) قصد داشت سپاه خود را در جایی مستقر سازد که بتواند بین خیبر و 000‘ 4 نیـروی کمکی بنـوغَطَفان ــ همپیمانـان یهودیان ــ که قرار بود به جنگجویان خیبر بپیوندند، فاصله ایجاد کند (طبری، 2 / 135؛ واقدی، 2 / 640، 642، 650-651؛ ابوعبید، 2 / 523-524)؛ اما نخستین روز جنگ نشان داد که این انتخاب درست نبوده است، زیرا یهودیان که درون دژ بس استوار ناعم بودند، بر سپاه مسلمانان اشراف داشتند و میتوانستند آنها را دائماً تیرباران کنند. درنتیجه در نخستین روز 50 نفر از سپاه پیامبر (ص) زخمی شدند و محمود بن مَسلَمه، یکی از یاران پیامبر، بر اثر برخورد سنگی که از بالای دژ بر وی فروانداختند، جان داد (طبری، همانجا؛ واقدی، 2 / 643- 646؛ باشمیل، 103-106).
شبهنگام، سپاه پیامبر (ص) به محلی موسوم به رجیع منتقل شد و زنان به مداوای مجروحان پرداختند (واقدی، 2 / 644، 685؛ ابنهشام، 4 / 314؛ باشمیل، 63، 107- 108). سپاه پیامبر (ص) 7 روز در رجیع به جنگ ادامه داد (واقدی، 2 / 645-646، 687). به پیشنهاد یکی از یاران پیامبر (ص) برای واداشتن یهودیان به تسلیم، مسلمانان به قطع درختان خرمای نخلستانهای خیبر دست زدند و شماری از درختان هم قطع شد، اما ابوبکر، پیامبر (ص) را از این اقدام منصرف ساخت (همو، 2 / 644-645).
در ششمین روز جنگ یکی از یهودیان به پیامبر (ص) پناهنده شد و راه رخنه به دژ و نیز محل اختفای منجنیق و سلاحهای سنگین یهودیان را فاش ساخت. در این هنگام همپیمانان یهود که در دژ ناعم مستقر شده بودند، از بیم هجوم مسلمانان بر خانوادههای خود که در قلمرو مسلمانان بودند، خیبر را رها کردند و بازگشتند (همو، 2 / 646- 648، 650-652).
این رویداد اگرچه یهودیان را تضعیف کرد (نک : همو، 2 / 651)، اما آنان دست از جنگ برنداشتند و گروههای پیکارجو به فرماندهی سرانی چون حارث ابوزینب و برادر مشهورترش مرحب به جنگ و گریز دست زدند. حملات مسلمانان به دژ استوار ناعم سودی نداشت (همو، 2 / 653) و پیامبر (ص) که از عدم پیشروی خود و مجروحشدن برخی از یارانش اندوهگین بود (همانجا)، ضمن دعوت یهود به اسلام، تأکید کرد که جنگ با آنان برای بهدستآوردن اموال و املاکشان نیست، اما یهودیان دعوت پیامبر (ص) را رد کردند. پس از آن، پیامبر (ص) اعلام کرد فردا پرچم را به کسی خواهد داد که خدا و پیغمبرش او را دوست دارند و پیروزی به دست وی تحقق خواهد یافت؛ فردای آن روز علی (ع) را مأمور گشودن دژ ناعم کرد (همو، 2 / 653-654). علی (ع) پس از آنکه 3 تن از فرماندهان خیبر یعنی مرحب، برادرش حارث و نیز فرمانده نیرومندی به نام عامر را از پای درآورد، قلعۀ ناعم را گشود (همو، 2 / 654- 655).
در اینجا گزارش مآخذ یکسان نیست؛ واقدی (2 / 656-657) در ادامۀ روایت خود میگوید: گفتهاند محمد بن مسلمه مرحب را از پای درآورد و در ضمن آن حتى به اختلافی میان محمد بن مسلمه و علی (ع) بر سر زره و سلاح مرحب اشاره میکند. طبری کشتن مرحب را به محمد بن مسلمه نسبت میدهد و میگوید چون دیگر اصحاب در یورش به قلعه ناکام ماندند، علی (ع) به دستور پیامبر (ص) مأمور گشودن قلعه شد (2 / 135-136). در دیگر منابع مهم نیز شبیه به همین گزارش آمده است (ابنسعد، غزوات، 110-112، الطبقات، 2 / 110-113). همین گزارش در مآخذ اهل حدیث نیز دیده میشود (نک : احمد بن حنبل، 2 / 602 -603، 604، 607، 611؛ قرطبی، 17 / 302؛ قس: مقدسی، 4 / 225-226).
پس از گشودن دژ ناعم، سپاه پیامبر (ص) بهسوی دژ صعب ابن مُعاذ، دومین دژ منطقۀ نطاة، پیشروی کرد. گشودن این دژ، بهرغم آنکه مسلمانان سخت به کمبود آذوقه دچار شده بودند، بیش از 3 روز به درازا نکشید (واقدی، 2 / 658-661). پس از آن، انبارهای آذوقۀ این دژ به دست مسلمانان افتاد و سپاه از تنگنای بیغذایـی بیرون آمد. مسلمانان خمهای خمر را شکستند و شراب بر روی زمین جاری شد. یکی از سپاهیان از این شرابها نوشید و خبر به پیامبر (ص) رسانیدند. پیامبر (ص) که پیش از آن نیز به همین گناه وی را بارها تنبیه کرده بود، به نرمی با نعلین خویش بر وی زد و دیگر حاضران نیز چنین کردند؛ عمر خواست تا او را لعنت کنند، اما پیامبر (ص) آنها را منع کرد و گفت: او خدا و پیامبرش را دوست دارد (همو، 2 / 664-665؛ باشمیل، 138). منجنیق و آلات سنگین جنگی نیز در همین دژ به دست مسلمانان افتاد (واقدی، 2 / 664).
یهودیان ناچار به قلعۀ استوار و بلندجایگاه زُبیر عقبنشینی کردند و مسلمانان آنجا را نیز به محاصره گرفتند (همو، 2 / 666؛ ولفنزن، 214). در سومین روز محاصره، یکی از یهودیان به پیامبر (ص) پناهنده شد و گفت: قلعۀ زبیر دارای نهرهای آب زیرزمینی است و محاصرۀ آن هیچ سودی ندارد، مگر آنکه راه آب مسدود گردد. پیامبر (ص) دستور قطع آب را صادر کرد و پس از آن یهودیان بـه ستوه آمدند و از قلعه بیرون ریختند و جنگ سختی درگرفت؛ اما سرانجام این آخرین دژ منطقۀ نطاة نیز به دست مسلمانان افتاد (واقدی، 2 / 666-667). بر اثر فتح این دژ یهودیان دستخوش سستی شدند (همو، 2 / 674؛ قس: ولفنزن، همانجا). سپاه مسلمانان به منطقۀ شق پیشروی کرد و نخستین دژ این منطقه، حصن اُبَیّ، بهزودی فتح شد. بازماندۀ جنگجویان یهود به دژ بعدی، حصن النزار، که استوارترین دژ در این بخش از خیبر بود، گریختند (همو، 2 / 668، 669، 674؛ باشمیل، 153).
پس از فتح این دژ، تنی چند از زنان اشراف یهود اسیر شدند. صفیه، دختر حیی بن اخطب، سرور یهودیان، و همسر کنانة بن ابیالحقیق نیز در میان آنان بود. وی مسلمان شد و به همسری پیامبر (ص) درآمد (واقدی، 2 / 668- 669، 674-675). او یکی از محبوبترین زنان پیامبر (ص) بود و گفتهاند پیامبر (ص) وی را در پذیرفتن اسلام و ماندن بر دین موسى (ع) مخیر کرده بود، اما وی اسلام را پذیرفت (همـو، 2 / 707- 709؛ نیـز نک : ولفنـزن، 217، 218؛ باشمیل، 161-162).
بههرحال پس از تسخیر نزار، همۀ مردان یهود به منطقۀ کتیبه گریختند و در دژهای وطیح و سلالم پناه گرفتند؛ درحالیکه پیش از این همۀ زنان و کودکان خود را برای اینکه اسیر نشوند، به این دژ منتقل کرده بودند (واقدی، 2 / 669-670).
مسلمانان این دژها را نیز در طی 14 روز محاصره کردند و حتى پیامبر (ص) میخواست برای فتح آن از منجنیق استفاده کند (همو، 2 / 670؛ باشمیل، 181)، اما یهودیان که گویا بر هلاک خویش یقین یافته بودند، از پیامبر (ص) صلح خواستند (ابنهشام، 4 / 308؛ بلاذری، 1 / 38). پیامبر (ص) پیشنهاد آنان را پذیرفت و کنانة بن ابیالحقیق و برادرش برای گفتوگو آمدند و به این شرط که همۀ اموال خویش را بگذارند و خیبر را بهسوی شام ترک کنند، جنگ پایان یافت.
پیامبر (ص) کسی را برای تحویلگرفتن غنایم فرستاد و از کنانة بن ابیالحقیق گنجینۀ خاندان ابیالحقیق را که در پوست شتری نگهداری میشد، طلب کرد (واقدی، 2 / 671؛ ابنسعد، غزوات، 112؛ باشمیل، همانجا). کنانه گفت: تمامی آن در جنگ هزینه شده و چیزی باقی نیست. پیامبر (ص) با این شرط که اگر آن را پنهان کرده باشند، هیچ حقی نخواهند داشت، سخن آنان را پذیرفت و گروهی از مسلمانان و یهودیان را بر این امر گواه گرفت (واقدی، 2 / 671-672). اما یکی از یهودیان محل اختفای گنج را در خرابهای نشان داد و پس از آنکه گنجینه را بیرون آوردند، پیامبر (ص) کنانه را به محمد بن مسلمه سپرد تا به قصاص خون برادرش به قتل رساند (همو، 2 / 671-673؛ ابنسعد، باشمیل، همانجاها).
پس از تقسیم غنایم، یهودیان از پیامبر (ص) خواستند آنها را اخراج نکند و پیامبر (ص) در برابر نیمی از محصول سالانۀ خیبر، آنجا را بار دیگر به آنها واگذارد (واقدی، 2 / 690-691؛ بلاذری، 1 / 37؛ ابوعبید، 2 / 523-524؛ باشمیل، 189-191).
هرچند گفتهاند که پیامبر (ص) اجازه نداد یهودیان از اموال خویش جز جامهای که بر تن دارند، چیزی برگیرند، اما به گزارش واقدی، آنها پس از صلح برخی از غنایم مسلمانان را باز خریدند (2 / 669-670). همین امر سبب شده است تا در درستی این گزارش به دیدۀ تردید بنگرند (ولفنزن، 216).
جنگ خیبر برای مسلمانان از اهمیت بسیاری برخوردار بود. این جنگ طولانیترین غزوۀ پیامبر (ص) بود که نزدیک به یک ماه طول کشید (بلاذری، 1 / 36) و شمار شرکتکنندگان در آن از همۀ جنگها بیشتر بود. در نتیجۀ این جنگ قدرت یهودیان برای همیشه در هم شکست و بر اثر آن یهودیان فدک نیز خود حاضر به تسلیم و پرداخت جزیه شدند (نک : ه د، فدک) و گرفتاریهایی که در نتیجۀ اقدامات یهودیان برای مسلمانان ایجاد میشد، نیز از میان رفت. بـا غنایم سرشاری کـه از ایـن جنگ بـه دست آمـد و نیـز سرازیرشدن نیمـی از محصول خیبر بـه جامعۀ کوچک مسلمانـان، وضع اقتصادی آنها بهکلی دگرگون شد (نک : یعقوبی، 2 / 56؛ واقدی، 2 / 680-682؛ سلام، النشاط، 24-27، 33 بب ). جنگ خیبر قریش را که انتظار داشتند مسلمانان بهکلی در هم شکسته شوند، سخت ناامید کرد (نک : داستان حجاج بن علاط در واقدی، 2 / 703؛ نیز دیگر مآخذ همین مقاله؛ قس: باشمیل، 204).
از رویدادهای مهم این جنگ، اقدام زینب بنت حارث، برای مسمومساختن پیامبر (ص) بود. پس از آنکه جنگ پایان یافت، وی گوسفند بریانشدۀ مسمومی را بـه رسم هدیه نزد پیامبر (ص) آورد. پیامبر (ص) هدیۀ او را پذیرفت، اما چون لقمهای بر دهان نهاد، دانست مسموم است و از آن دست کشید؛ اما یکی از یاران وی که پیش از پیامبر (ص) دست به طعام برده بود، جان باخت. واقدی دربارۀ اینکه آیا پیامبر (ص) وی را به مجازات رساند یا نه، تردید کرده است (2 / 677- 678).
خیبر در ادب فارسی
در یکی از گزارشهای تاریخی دربارۀ گشودهشدن قلعۀ خیبر (ناعم) به دست حضرت علی بن ابیطالب (ع)، آوردهاند که در جنگ با مرحب، سپر علی (ع) بر اثر ضربۀ دشمن از دست وی فروافتاد. امام (ع) بیدرنگ دست بر در قلعه برد و آن را از جای برکند و چونان سپری بر سر گرفت و بدین منوال تا ازپایدرآوردن دشمن، به جنگ ادامه داد. به گفتۀ ابورافع، راوی خبر، آن در چنان سنگین بود که وقتی علی (ع)، آن را بر زمین نهاد، وی و 7 تن دیگر هرچه کوشیدند، نتوانستند آن را از جای بردارند (آیتی، 410-411؛ باشمیل، 119). شکستناپذیری و پهلوانی امام علی (ع) در دیگر گزارشهای خیبر نیـز مورد تأکید قـرار گرفته است (ازجمله، نک : همو، 115؛ نیز مآخذ همین مقاله). این بیان حماسی، پسند ذوق شاعران و نویسندگان فارسی قرار گرفته است، به گونهای که اشاره به گشودن قلعۀ خیبر (ناعم) به دست علی (ع)، به یکی از تلمیحهای معمول در شعر فارسی مبدل شده است.
دقیقی ترس خویش از چشم معشوق یا ممدوح را به ترس یهود خیبر از تیغ حیدر تشبیه کرده (شمیسا، 218)، و فرخی ممدوح خویش را به حیدر، و گشودن حصار دشمن را به گشودن در خیبر ماننده دانسته است (همو، 262). سعدی در نخستین قصیده از مجموعۀ قصاید خویش که در ستایش خداوند و مدح پیامبر (ص) و اصحاب او ست، به علی (ع) لقب «زورآزمای قلعۀ خیبر» داده است (ص 702) و ناصر خسرو که اشاره به خیبر در شعر او از دیگران، بهاستثنای مولوی، بیشتر است، قصۀ خیبر را جهانی میداند (ص 47، 455). وی ممدوح فاطمی خویش را نبیرۀ گشایندۀ خیبر مینامد و به او وعده میدهد که بهزودی او نیز بغداد را خیبر خواهد کرد (همانجا)؛ همو بهصراحت (ص 538) به ناتوانی ابوبکر و عمر در جنگ خیبر و فتح خیبر به دست علی (ع) اشاره میکند و علی (ع) را شیر نر خیبر میخواند (ص 186، 235).
اما نکتۀ قابل تأمل در شعر ناصر خسرو، اشاره به مکتوبی است به دستخط علی (ع) که میگوید در دست اخلاف یهودیان خیبر بود. ناصر خسرو این مکتوب را خط آزادی یهودیان خیبر (ص 539) و یا تعویذ خیرات برای خیبریان (ص 143) مینامد. گفتهاند بهموجب همین مکتوب، در سدههای بعد نیز گروهی از یهودیان از پرداخت جزیه معاف شدهاند. ظاهراً نسخهای از این نامه به خط عبری و عربـی در کیمبریج موجـود است (نک : محقق، 340-350). در شعر مولوی، در مثنوی (برای نمونه، نک : دفتر دوم، بیت 1244) و نیز دیوان غزلیات، اشارههای متعددی به خیبر، درِ خیبر و فتح خیبر دیده میشود که در همۀ آنها تکیه بر جنبۀ حماسی و پهلوانی آن است. همۀ این موارد سبب شده است تا در زبان فارسی انجام هر کار بزرگ را به فتح خیبر یا گشودن در خیبر (نک : لغتنامه ... ) تعبیر کنند (نسوی، 50).
مآخذ
آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، 1385 ش؛ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ همو، غزوات الرسول (ص) و سرایاه، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ ابنکثیر، البدایة؛ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، 1411 ق؛ ابوعبید بکری، معجم ما استعجم، بیروت، 1403 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به کوشش وصیالله محمد عباس، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ باشمیل، محمد احمد، غزوة خیبر، قاهره، 1948 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، بیروت، 1403 ق؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1365 ش؛ سلام، سلام شافعی محمود، حصون خیبر فی الجاهلیة و عصر الرسول، اسکندریه، المعارف؛ همو، النشاط الزراعی فی خیبر، اسکندریه، المعارف؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ تلمیحات، تهران، 1366 ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407 ق؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محقق، مهدی، تحلیل اشعار ناصر خسرو، تهران، 1363 ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1373 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش مهدی محقق و مجتبى مینوی، تهران، 1368 ش؛ نسفی، عمر، تفسیر، به کوشش عزیزالله جوینی، تهران، 1354 ش؛ نسوی، محمد، نفثة المصدور، به کوشش امیرحسن یزدگردی، تهران، 1343 ش؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛ ولفنزن، اسرائیل، تاریخ الیهود فی بلاد العرب، قاهره، 1415 ق / 1995 م؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارالفکر؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، بیتا؛ نیز:
EI2.