زمان تقریبی مطالعه: 20 دقیقه

دبیری

دَبیری، عنوان یکی از مشاغل و مناصب مهم دیوان‌سالاری در دولتهای اسلامی که پیامد گسترش قلمرو اسلامی و پیچیده‌شدن مسائل و روابط اداری و مالی حکومتهای مسلمان بود و استفاده از صاحب‌منصبان و کارکنان متخصص در این امور، یعنی «دبیران» را الزام می‌کرد.
دبیری منسوب است به دبیر، و ازاین‌رو، آن را در کتابهای لغت به منشی‌گری، کتابت، نویسندگی، خط‌داشتن و هنر کتابت و قرائت معنا کرده‌اند (نک‍ : لغت‌نامه ... ). واژۀ فارسی «دَبیر» از dibīr (دِبیر)، به معنی «نویسنده»، در زبان فارسی میانه یا پهلوی، گرفته‌شده که در پهلوی اشکانی (پارتی) نیز به کار می‌رفته است (نک‍ : مکنزی، 26؛ بویس، 34؛ ژینیو، 22, 50). این واژه در فارسی باستان احتمالاً *dipīra (دِپیره) بوده که از واژۀ tup-pi-ra / tipira زبان ایلامیِ هخامنشی اشتقاق یافته است (تفضلی، 18). در فارسی باستان، واژۀ dipī، به معنی «کتیبه» استفاده می‌شده است که داریوش اول هخامنشی در کتیبۀ بیستون، و خشیارشا در کتیبۀ وان آن را به کار برده‌اند (نک‍ : کنت، 191؛ پورداود، 109-110). در پهلوی اشکانی و فارسی میانه، dib به معنی «نامه / رساله» آمده، و ازاین‌رو، dibīrīft در پهلوی اشکانی، و dibīrī / dibīrīh در فارسی میانه به‌معنای «نویسندگی، دبیری» کاربرد داشته است (بویس، همانجا، نیز 38؛ مکنزی، همانجا).
هرچند اصطلاح «دبیر» و منصب «دبیری» در قلمرو سرزمینهای اسلامی تحت‌تأثیر فرهنگ ایران ساسانی به وجود آمد و گسترش یافت (نک‍ : زرین‌کوب، 55، 131)، ولی ساسانیان نهاد دیوان و اصول دیوان‌سالاری را خود از اشکانیان گرفته بودند؛ چنان‌که از سدۀ 1 ق‌م می‌توان نام برخی از دبیران اشکانی را یافت (نک‍ : تفضلی، 18-19). برپایۀ متنهای بازمانده از روزگار ساسانیان، دبیران طبقۀ سوم از طبقات چهارگانۀ جامعه محسوب می‌شدند (نک‍ : نامۀ تنسر ... ، 57؛ التاج، 25). رئیس این طبقه را «دبیرانْ‌مَهِست» و «دبیربد» یا «ایرانْ‌دبیربد» می‌نامیدند (نک‍ : کارنامه ... ، 104-
 105؛ مسعودی، 104).
طبقۀ دبیران که در روایت نامۀ تنسر (همانجا) «کُتّاب» خوانده شده‌اند، گاه، به گروههایی مانند «کتّاب رسائل»، «کتّاب محاسبات»، «کتّاب اقضیه و سجلات و شروط»، و «کتّاب سیَر» تقسیم می‌شده‌اند. محمد خوارزمی (د میان سالهای 367-372 ق / 978-982 م) نیز در بیان انواع خط فارسی (= پهلوی)، دبیران ساسانی را به 7 گروه تقسیم کرده است که عبارت‌اند از: 1. دادْدبیر (= دبیر دستگاه دادگستری)؛ 2. شهرْآمارْدبیر (= دبیر امور مالی کشور)؛ 3. کَدَگْ‌آمارْ دبیر (= دبیر امور مالی دربار)؛ 4. گنجْ‌آمارْدبیر (= دبیر حسابهای خزانه)؛ 5. آخورْآمارْدبیر (= دبیر حسابهای اصطبل شاهی)؛ 6. آتشْ‌آمارْدبیر (= دبیر امور مالی آتشکده‌ها)؛ و 7. رُوانگانْ‌دبیر (= دبیر موقوفات) (ص 117- 118؛ قس: ابن‌ندیم، 15-16؛ نیز نک‍ : تفضلی، 31-33).
این بخش‌بندیها نشان‌دهندۀ گسترش فن دبیری و تخصصی‌شدن آن در عهد ساسانیان است؛ چنان‌که ابوالحسن عامری نیشابوری (د 381 ق / 992 م) به‌نقل‌از منابع کهن ساسانی در قطعه‌ای از «عهد شاپور» که خطاب به پسرش، هرمزد است، حضور برخی از دبیران دیوان رسائل، دیوان سپاه و دیوان خراج را در دربار ساسانی تأیید می‌کند (ص 435-436). در واقع، بااینکه منصب دبیری و خدمت در دیوان شاهی، از امتیازات بزرگ‌زادگان بود، تنها نسب والا برای دراختیارداشتن این حرفه کافی نبود و به‌دست‌آوردن معلومات لازم و قدرت نویسندگی برای انجام آن ضروری به شمار می‌رفت. بنابراین، کسانی که بنا بود به دبیری مشغول شوند، در آموزشگاهها تعلیم می‌دیدند. در‌عین‌حال، قلقشندی (د 821 ق / 1418 م)، ادیب و نویسندۀ شهیر مسلمان تأکید کرده است که چون شاهان ایران منصب دبیری را بزرگ می‌داشتند و دبیران را مقامی برجسته می‌دادند، اشخاصی که قرار بود به‌تازگی به خدمت در دیوان وارد شوند، به‌وسیلۀ دیوانیان ارشد آزمایش می‌شدند و اگر شایستگی آنان تأیید می‌شد، ایشان را ابتدا به خدمت کارگزاران دولت در شهرستانها می‌فرستادند و به هر یک، فراخورِ دانش او مقامی می‌بخشیدند. آنگاه، به‌تدریج، آن دبیران را به مقامی بالاتر می‌بردند، تا آنکه در دیوان شاهی جایگاهی مناسب بیابند (1 / 44-45؛ نیز نک‍ : جهشیاری، 9). فردوسی نیز در «گفتار اندر بزرگی اردشیر بابکان» به همین نکات اشاره می‌کند و روش شاهنشاه ساسانی را دربارۀ دبیران روشن می‌سازد و تأکید می‌کند که: به دیوانْش کارآگهان داشتی / به بی‌دانشان کار نگذاشتی (6 / 215-216).
براساس روایات کهن ایرانی، نخستین کسی که خط و کتاب فارسی بنیاد نهاد و دبیری را آغاز کرد، طهمورث / تهمورث، پادشاه پیشدادی بود (بلعمی، 1 / 129؛ فردوسی، 1 / 37؛ ابن‌بلخی، 28؛ نوروزنامه، 44). به گزارش برخی از متنهای پهلوی و پازند، در روزگار طهمورث بود که 7 گونه خط دبیری که نزد اهریمن بود، به مردم آموخته شد (نک‍ : مینوی خرد، 45، بند 21؛ «ائوگمدیچا»، 173، بند 93؛ نیز نک‍ : پورداود، 115-116).
در روزگار ساسانیان، مکان آموزش دبیران، «دبیرستان» بود (دربارۀ واژۀ دبیرستان، نک‍ : زریاب، 345- 349) و در آنجا دبیران تعالیم خاص می‌دیدند. یکی از این آموزشها روشهای نگارش نامه در موارد گوناگون، و به اشخاص مختلف بود. رسالۀ پهلوی «آیینِ نامه‌نویسی» (نک‍‌ : «متنها ... »، 132-140) الگوهایی برای دبیران فراهم آورده است تا بدانند نامه‌های رسمی ادیبانه چگونه نوشته می‌شود (تفضلی، 294-295). افزون‌براین، بر طبق رسالۀ پهلوی «خسرو قبادان و ریدگی» (نک‍ : «متنها»، 27، بند 10)، دبیرانْ خوش‌نویسی، تندنویسی، خوب‌سخن‌بودن و دانشهای دیگر را فرا می‌گرفتند. در عهد ساسانی، دبیری حرفه‌ای پسندیده به شمار می‌رفت؛ چنان‌که برپایۀ متن پهلوی «اندرز انوشه‌روان آذرباد مارسپندان»، دبیری «روشنایی چشم»، و دبیر «فرزانه» است (نک‍ : همان، 63، بند 59، ص 69، بند 129). در شاهنامۀ فردوسی نیز از زبان بزرگمهر در مجلس ششم نزد خسرو انوشیروان، آموزش دبیری به فرزندان تشویق شده، و این حرفه دارای مزایای مهم دانسته شده است؛ چنان‌که از زبان بزرگمهر آمده است: «دبیری رساند جوان را به تخت» و «دبیری ست از پیشه‌ها ارجمند» (7 / 213).
به‌این‌ترتیب، در ایران ساسانی، منصب دبیری امری خطیر شمرده می‌شد. به گزارش ابن‌بلخی، خسرو انوشیروان «منع کرد هیچ بی‌اصل یا بازاری یا حاشیه‌زاده دبیری آموزد» (ص 107). با اینکه برپایۀ نامۀ تنسر، اگر در کسی استعدادی ویژه دیده می‌شد، با اجازۀ شاهنشاه، دینْ‌مردان ارشد از او آزمونهای بسیار و طولانی می‌گرفتند و در صورت موفقیت، شخص می‌توانست به طبقۀ بالاتر وارد شود (ص 57)، با‌این‌حال، گزارش فردوسی دربارۀ عدم موافقت خسرو انوشیروان با درخواست موزه‌فروش برای آموزش دبیری به فرزندش، و درنتیجه، ارتقای کودک به طبقه‌ای بالاتر، در ازای پرداخت هزینۀ سپاه ساسانی (7 / 435- 438)، نشان می‌دهد که دبیری جایگاهی بلند داشته است و در عهد ساسانی، اشراف‌زادگان آموزش دبیری می‌دیده‌اند. به‌روایتی، در زمان ساسانیان، به‌جز شاه، تنها دبیران و قاضیان اجازۀ سوارشدن بر استر را داشتند (جهشیاری، 12) و دبیران مانند دیگر نجبا از پرداخت مالیات معاف بودند (ابن‌قتیبه، 71).
یکی از شواهدی که توسعۀ فن دبیری را در عهد ساسانی نشان می‌دهد، موضوع نقل دیوان عراق از فارسی به عربی است. در زمان خلافت عبدالملک بن مروان (د 90 ق / 709 م)، و ولایت حَجّاج بن یوسف (د 95 ق / 714 م) بر عراق، دیوان مرکزی دولت ساسانی، یعنی دیوان عراق در زمانی پس از 82 ق / 701 م، و شاید در حدود سال 87 ق / 706 م به عربی برگردانده شد. این کار به دست صالح بن عبدالرحمان، از موالی ایرانی و از فرزندان اسیران سیستان انجام شد که زیر دست زادان فَرُّخ، رئیس دیوان خراج عراق آموزش دیده بود و در فارسی میانه و عربی مهارت کافی داشت. گفت‌وگویی که میان صالح بن عبدالرحمان و مردانشاه، پسر زادان فرخ در‌این‌باره روی داد، دشواری ترجمۀ اصطلاحات فنی دیوانی از فارسی میانه به عربی را در آن زمان ثابت می‌کند. با‌این‌همه، ترجمۀ دیوان عراق، به‌جز تغییر زبان، تغییر مهم دیگری را در دیوانهای خراج موجب نشد و همان قواعد دیوانی که به دست دبیران ایرانی در عهد ساسانی انجام می‌شد، ادامه یافت (برای دیدن روایت، نک‍ : بلاذری، 298؛ ابن‌ندیم، 303؛ صولی، 192؛ ماوردی، 341؛ نیز نک‍ : محمدی، 5 / 173-180، پیوستها، 107-120).
تأثیر آداب دبیری عهد ساسانی در دوران اسلامی چنان است که قلقشندی توضیح می‌دهد که آداب دیوان مصر در روزگار خلافت فاطمیها و پس از آنها و مناصب دربار آنان، از دیوان و دربار خلافت عباسی در بغداد گرفته شده بود که گردانندگان آن ایرانی و فارسی‌زبان بوده‌اند و از‌این‌رو، بسیاری از اصطلاحات دیوانی مصر در اوایل سدۀ 9 ق / 15 م، هنوز فارسی بوده است (5 / 453). قلقشندی مناصب دیوانی‌ای را هم که باعنوانهای فارسی در دستگاه خلافت عباسی و بعد، خلافت فاطمی راه یافته بوده، در صبح الاعشى ــ که در فن دبیری دیوان و دانشهایی که دانستن آنها برای دبیران لازم بوده، نگاشته شده ــ آورده است. برخی از این مناصب عبارت‌اند از: کاتب الدست (= دبیر شاه که کنار دست او می‌نشسته است)، الاستاداریه (= حرفۀ سرپرستی دخل‌و‌خرج اموال شاهی)، الزردخاناه (= زره‌خانه، سلاح‌خانه)، الطشت‌خاناه (= تشت‌خانه، سرپرستی امور پوشاک و سلاح شاه)، الاستدّار (سرپرست دخل‌وخرج اموال شاهی)، البازدار (= مربی مرغان شکاری)، البرددار (= پرد‌ه‌دار)، البُنْدُقدار (= حامل سلاح شاهی)، جاندار (= محافظ شاه)، الجمدار (= جامه‌دار)، الجوکاندار (= سرپرست بازی چوگان)، الخزاندار (= خزانه‌دار)، الدوادار (= دوات‌دار، سرپرست صدور احکام شاهی)، الزنان‌دار (= سرپرست حرم‌سرا)، طبردار (= تبردار)، المهمندار (= مهماندار)، المِهْمَرد (= مرد بزرگ، از سرپرستان اصطبل شاهی)، سرآخور (= سرپرست اصطبل شاهی)، الجاشنکیر (= چاشنی‌گیر، پیش‌مرگِ خوراک شاهی)، الخوان سلّار (= خوان‌سالار، سرپرست آشپزخانۀ شاهی)، الاسفهسلّار (= سپهسالار) و الرختوان (= رخت‌بان، سرپرست پوشاک شاهی) (برای تفصیل، نک‍ : 1 / 137، 4 / 9-13، 20-23، 5 / 457-463، 468-471؛ نیز نک‍ : محمدی، 5 / 19-35).
در اوایل ظهور اسلام، به نویسندگان وحی الٰهی، کُتّاب وحی یا کتّاب نبی (ص) می‌گفتند که بیش از 30 تن بودند و از جملۀ آنان، علی بن ابی‌طالب (ع)، ابوبکر، عمر خطاب، عثمان بن عفان، معاویة بن ابی‌سفیان، مغیرة بن شعبه، ابی بن کعب، زبیر بن عوّام، خالد بن ولید، زید بن ثابت و عمرو بن عاص شهرت بیشتر دارند (نک‍ : جهشیاری، 15-16؛ قلقشندی، 1 / 91-92). پس از آن، از عصر فتوح اسلامی به بعد، اصطلاح «کاتب» به‌جز نویسندۀ وحی الٰهی، به‌معنای دبیر به کار رفت. این دبیران کسانی بودند که در نخستین دیوان اسلامی آغاز به کار کردند (برای آشنایی با منابع مهم دربارۀ دبیری در عهد اسلامی و در جهان اسلام، نک‍ : دانش‌پژوه، «دبیری ... »، شم‍ 101، ص 40-47، شم‍ 102-103، ص 56-60).
به‌گزارش ابن‌طقطقى، در 15 ق / 636 م، خلیفۀ دوم، عمر تصمیم گرفت که ثروت فراوانی را که حاصل فتوحات مسلمانان بود، میان ایشان بخش کند، اما روش انجام چنین کاری را نمی‌دانست. یکی از مرزبانان ایرانی که در مدینه بود، دربارۀ «دیوان» پادشاهان ایران و اهمیت آن در نگاهداری دخل‌و‌خرج مملکت، عمر را آگاه ساخت. خلیفه نیز به تأسیس دیوان پرداخت (ص 115-116). صولی (ص 190) و ماوردی (ص 337) آن مرزبان ایرانی را هرمزان، سردار نامدار ساسانی دانسته‌اند که در آن ایام در مدینه به سر می‌برد.
در جهان اسلام، دبیری شرایط ویژه‌ای داشته، و تنها، داشتن فضل و ادب برای دبیری کفایت نمی‌کرده است. ابوالفضل بیهقی دربارۀ ادیبک بومحمد دوغابادی می‌نویسد که او مردی بود «سخت فاضل و نیکوادب و نیکوشعر، ولیکن در دبیری پیاده» (ص 175). قلقشندی برای دبیران دو صفت عمده را لازم دانسته است: نخست، آنچه دبیر حتماً باید داشته باشد و نمی‌توان درآن‌باره گذشت کرد و آن خود، 10 صفت است: 1. مسلمان‌بودن، زیرا دبیر زبان مملکت است و باید امین باشد و اگر مسلمان نباشد، شاید که برای اهل کفر جاسوسی کند؛ 2. مردبودن، زیرا پیشینیان دبیری را بر زنان نمی‌پسندیده‌اند؛ 3. آزادبودن، یعنی دبیر برده و بنده نباشد؛ 4. رسیدن به سن تکلیف؛ 5. عادل‌بودن؛ 6. بلیغ‌بودن؛ 7. خردمندبودن؛ 8. آگاه‌بودن به احکام شرع؛ 9. داشتن قوت عزم، علو همت و شرف نفس؛ و 10. باکفایت‌بودن. دوم، صفات عرفی؛ یعنی اینکه دبیر باید ادیب، تندذهن، قوی‌النفس، حاضرالحس، درست‌اندیش و خوش‌بیان باشد (1 / 61- 69؛ نیز نک‍ : صابی، 226).
امام محمد غزالی (د 505 ق / 1111 م) در باب سوم نصیحة الملوک، از قول حکیمان و ملوک پیشین، 10 ویژگی را برای دبیران لازم دانسته است: 1. دانستن نزدیکی و دوری آب در زیر زمین و بیرون‌آوردن کاریزها؛ 2. دانستن افزودن و کاستن روز و شب در تابستان و زمستان؛ 3. دانستن رفتار آفتاب، ماه و ستارگان و آگاهی از اصطلاحات نجوم؛ 4. دانستن شمار انگشت؛ 5. دانستن شمار هندسه؛ 6. آگاهی به تقویم؛ 7. آگاهی از کشاورزی؛ 8. دانستن پزشکی و داروها؛ 9. آگاهی از باد جنوبی و شمالی؛ و 10. دانستن شعر و قافیه. درعین‌حال و به‌جز اینها، غزالی سبُکْ‌روحی و خوش‌دیداری، و نیز آگاهی از ساختن و تراشیدن و استفاده از قلم، و همچنین کتابت و خطاطی را از صفات دبیران برشمرده است (ص 189-190؛ نیز نک‍ : یواقیت ... ، 180-185).
مؤلف قابوس‌نامه باب سی‌و‌نهم کتاب خود را «در آداب و آیین دبیری و شرط کاتب» آورده است (نک‍ : عنصرالمعالی، 207-215)؛ و مقالۀ اول از چهارمقاله نیز «در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل و آنچه تعلق بدین دارد» نوشته شده است (نک‍ : نظامی، 19-41؛ نیز نخجوانی، 1(1) / 98-101).
در اوایل دوران اسلامی و حتى پس از آن، بیشتر وزیران از میان دبیران و کاتبان برگزیده می‌شدند (برای نمونه، نک‍ : مجمل ... ، 235-236، 252، 255؛ ناصرالدین، 12-13). از اواخر سدۀ 3 ق / 9 م به بعد، با پیگیری سیاست خلافت عباسی برای ایجاد حکومت مرکزی نیرومند، نهاد دیوان‌سالاری در جهان اسلام قدرت یافت و وزیران و دبیران جایگاهی والاتر یافتند؛ به‌گونه‌ای که در سدۀ 7 ق / 13 م، خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری (تألیف: 633 ق / 1236 م)، اهل قلم و ازجمله «کتّاب» را نخستین طبقۀ جامعه دانست (ص 304-305). در‌عین‌حال، در ایران تا سدۀ 13 ق / 19 م، در مقابل نهادهای سیاسی و نظامی که بیشتر در دست ترکان، مغولان و ترکمانان بود، دیوان‌سالاران، مانند وزیران و دبیران بیشترْ ایرانی و فارسی‌زبان بودند (رجب‌زاده، «دبیر ... »، 15، 19-20) که دراصطلاح «تاجیک» خوانده می‌شدند (دربارۀ این واژه، نک‍ : بهار، 3 / 50).
در روزگار خلافت عباسیان، حرفۀ دبیری چنان رونق یافت که بعدها در ایران، عبارت «دبیران سواد بغداد» مَثَل شد (دهخدا، 3 / 1433، ذیلِ مثل خوارزمیان). یک حکایت عامیانۀ بدون منبع نیز که به دورۀ مأمون عباسی (حک‍ 198- 218 ق / 813-833 م) منسوب شده است، پیچیدگی دیوان عباسیان را نشان می‌دهد و از 5 گروه دبیران (= کاتبان) نام می‌برد: کاتب خراج، کاتب احکام، کاتب قضا، کاتب لشکر و کاتب رسائل (طباطبایی، 140-142).
در ایران در دورۀ غزنوی، دبیران دانشور بیشتر در دیوان رسالت خدمت می‌کردند. بعضی دیگر از مناصب دیوانی عبارت بودند از «دبیر سرای» که در سرای سلطانی کار می‌کرده، «دبیر خزانه» که دفتر خزانه را می‌نوشته، «دبیر نوبتی» که به‌نوبت در دربار یا دیوان رسالت کشیک می‌داده است، و «دبیر حضرت» یا «دبیر حضور» که دبیری سلطان را انجام می‌داده، و نامه‌های سلطان را می‌نوشته یا بر او می‌خوانده است (انوری، 180). در روزگار سلجوقیان، به‌جز اینها، از «دبیر جامگیات»، «دبیر روزنامه»، «طغرایی» و «منشی» نیز در دربار یاد شده است (دانش‌پژوه، مقدمه بر ... ، 10-14). سپس در دوران صفویان، عنوان منشی به‌جای دبیر به کار رفت. در روزگار قاجاریه، هرچند بیشتر عنوان «میرزا» در معنای دبیر کاربرد یافت (رجب‌زاده، همان، 22)، لقب دبیر احیا شد و حتى خطاب «دبیرِ دبیران» نیز ــ هرچند به‌ندرت ــ در مناصب دولتی، برای نمونه، به‌عنوان «سرترجمان در اسلامبول» استفاده شد (نک‍ : آزاد، 473).
در جهان اسلام و به‌ویژه در ایران و سپس در هند اسلامی، گسترش آیین دبیری در دیوانهای حکومتی، به‌تدریج، موجب پیداآمدن رسوم و آداب ویژه‌ای شد که عبارت بود از طرز خطاب و ختام نامه، تناسب عبارت و انشای آن، مُهرونشان‌کردن نامه‌ها، فرستادن مکاتیب و دریافت آن به‌گونه‌ای که شأن فرستنده و گیرنده حفظ شود و نامه یا پیام نوشته‌شده اثر مطلوب از خود باقی گذارد. به‌این‌ترتیب، دربارۀ این‌گونه آداب و قواعد دبیری کتابها و رساله‌هایی به‌عنوان آیین انشا یا دستور ترسّل در دوره‌های گوناگون نوشته شد (رجب‌زاده، «تفأل ... »، 72). در اوایل دورۀ عباسی، ترسل پیشرفت قابل ملاحظه کرد. عبدالحمید کاتب (د 132 ق / 749 یا 750 م)، دبیر مروان بن محمد (مروان دوم)، آخرین خلیفۀ اموی، الگوهای مهم اخلاقی و حرفه‌ای را برای آموزش دبیران شرح داد (قلقشندی، 1 / 85- 89؛ ایرانیکا، VI / 290).
سبک فاخر عبدالحمید و ابن‌مقفع (د 142 ق / 759 م) در نگارش عربی سبب شد که ترسل نزد دبیران اسلامی بیش‌ازپیش آراسته شود. دراین‌میان، نفوذ ایرانیان در گسترش شیوه‌های ترسل چنان بود که جاحظ را بر آن داشت تا دبیران مسلمان را به‌سبب تغافل از سنتهای اسلامی، و به قول او، استفاده از معرفت «غریب» ایرانیان مورد انتقاد قرار دهد (گرونه‌باوم، 255). ابن‌عمید (د 360 ق / 971 م)، دبیر و وزیر رکن‌الدوله، فرمانروای آل بویه، ترسل عربی را در جهان اسلام چنان ترقی داد که به عقیدۀ مشهور، هنر ترسل که با عبدالحمید آغاز شده بود، با ابن‌عمید پایان یافت (نیکلسن، 267؛ ایرانیکا، همانجا).
در ایران در دوره‌های غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی، ترسل فارسی نزد دبیران ایرانی، چون ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی (د 470 ق / 1077 م) گسترش قابل ملاحظه یافت (نک‍ : بهار، 2 / 66-67). رشید وطواط (د 578 ق / 1182 م؛ ه‍ م) و منتجب‌الدین بدیع اتابک جوینی، هر دو از دبیران سلطان سنجر سلجوقی (د 552 ق / 1157 م)، و بهاءالدین محمد بغدادی، صاحب دیوان انشای علاءالدین تکش خوارزمشاهی (د 596 ق / 1200 م) از نامدارترین دبیران این عصر به شمار می‌روند (نک‍ : همو، 2 / 377-392). نامه‌هایی که رشید وطواط در منشور قضای خوارزم و منشور استیفاء در کنار نامه‌هایی به سلاطین، وزرا و بزرگان دولت نگاشت (ص 71-96)، کتاب منتجب‌الدین بدیع با عنوان عتبة الکتبة (برای نمونه، نک‍ : ص 48-50، 52-55، 57- 58)؛ التوسل الی الترسل، نوشتۀ بهاءالدین بغدادی (برای نمونه، نک‍ : ص 172، 324-327)؛ المختارات من الرسائل، مجموعۀ منشآت، فرامین، احکام دیوانی، شرعی و عرفی از قرون 5 تا 7 ق / 11 تا 18 م (نک‍ : جم‍‌ )؛ و مکاتبات رشیدی، تألیف رشیدالدین فضل‌الله همدانی (نک‍ : جم‍‌ ) نشان می‌دهد که ضرورت وجود این دبیران کاردان و گسترش فنون دبیری نه تنها به‌سبب اهمیت و توسعۀ مکاتبات سیاسی، بلکه به‌دلیل دانش این دبیران در امور مالی و اداری بود ( ایرانیکا، VI / 291).
گسترش آداب و فنون دبیری و توسعۀ نامه‌نگاری نه‌تنها موجب پیشرفت نگارش نامه‌های دیوانی یا «سلطانیات» شد، بلکه «اخوانیات» را که شامل مکاتبات دوستانه، بیان مسائل زندگی شخصی، حالات روحی نویسنده و حتى معرفی وضعیت سیاسی و اجتماعی عصر می‌شد، به‌همراه برخی دیگر از گونه‌های نامه‌نگاری، پیشرفت داد (برای نقد آنها، نک‍ : زرین‌کوب، 131-133). مهم‌ترین این نامه‌نگاریهای دبیران را به‌جز عتبة الکتبه می‌توان در دستور دبیری، تألیف محمد بن عبدالخالق میهنی در میانۀ سدۀ 6 ق / 12 م یافت. میهنی در کتاب خود، هم در باب شرایط کتابت (ص 5-11)، و هم دربارۀ ویژگی نامه‌های مطلوب و انواع آن (ص 11-30) سخن گفته است (نیز برای دیدن نمونه‌ای دیگر، نک‍ : حسام‌الدین، 221-294).
گسترش آداب دبیری در ایران اسلامی، موجب پیدایش رسومی شد که برای دورماندن دبیران از لغزش و خطا، و به رعایت تیمّن و استحسان به انجام آنها توصیه می‌شد (برای تفصیل، نک‍ : رجب‌زاده، «تفأل»، 72-81). این‌گونه آداب دبیری، در باب قلم و دیگر اسباب کتابت، مانند دوات، مرکب و کاغذ (میهنی، 2-4، 28؛ ناموس‌خواری، 17-21؛ نخجوانی، 1(1) / 82-85)؛ مُهرکردن نامه (میهنی، 28، 30؛ نخجوانی، 1(1) / 61)؛ خاک‌پاشیدن بر نامه (میهنی، 28؛ نخجوانی، همانجا)؛ زمان کتابت (ناموس‌خواری، 18؛ نخجوانی، 1(1) / 86)؛ مکان کتابت (ناموس‌خواری، همانجا؛ نخجوانی، 1(1) / 87- 88)؛ سخنان ناروا که نباید در نامه بیاید (میهنی، 32) و مانند آنها بود.

مآخذ

آزاد دهلوی، محمدحسین، «سیر ایران»، ترجمۀ عارف نوشاهی، مجلۀ آینده، تهران، 1369 ش، س 16، شم‍ 5- 8؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1343 ش؛ ابن‌طقطقى، محمد، الفخری فی الآداب السلطانیة، به کوشش هارتویک درنبورگ، پاریس، 1895 م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوالحسن عامری، محمد، السعادة و الاسعاد، به کوشش مجتبى مینوی، ویسبادن، 1336 ش؛ انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دورۀ غزنوی و سلجوقی، تهران، 1355 ش؛ «ائوگمدیچا»، ترجمۀ رحیم عفیفی، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشته‌های پهلوی، تهران، 1374 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1374 ش؛ بهاء‌الدین بغدادی، محمد، التوسل الی الترسل، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1315 ش؛ بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، 1337 ش؛ بیهقی، تاریخ؛ پورداود، ابراهیم، «دبیری = خط»، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326 ش؛ التاج، منسوب‌به جاحظ، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، 1332 ق / 1914 م؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ جهشیـاری، محمد، الوزراء و الکتـاب، به کـوشش حسن زین، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ حسام‌الدین خویی، حسن، مجموعۀ آثار، به کوشش صغرى عباس‌زاده، تهران، 1379 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح ‌العلوم، قاهره، 1342 ش؛ دانش‌پژوه، محمدتقی، «دبیری و نویسندگی»، ماهنامۀ هنر و مردم، تهران، 1349 ش، شم‍ 101، 1350 ش، شم‍ 102-103؛ همو، مقدمه بر تاریخ الوزراء ابوالرجاء قمی، به کوشش همو، تهران، 1363 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ رجب‌زاده، هاشم، «تفأل در ترسل»، فصلنامۀ نامۀ فرهنگستان، تهران، 1375 ش، س 2، شم‍ 2؛ همو، «دبیر و دبیری در ایران اسلامی»، همان، شم‍ 1؛ رشیدالدین فضل‌الله، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1364 ق / 1945 م؛ رشید وطواط، محمد، نامه‌ها، به کوشش قاسم تویسرکانی، تهران، 1338 ش؛ زریاب خویی، عباس، «دبیرستان»، نامۀ شهیدی، به کوشش علی‌اصغر محمدخانی و حسن انوشه، تهران، 1374 ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، از گذشتۀ ادبی ایران، تهران، 1375 ش؛ صابی، هلال، الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958 م؛ صولی، محمد، ادب الکتّاب، به کوشش محمد بهجت اثری و محمود شکری آلوسی، قاهره، 1341 ق؛ طباطبایی یزدی، محمدرضا، بزم ایران، تهران، چاپ تمدن؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوس‌نامه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1366 ش؛ غزالی، محمد، نصیحة ‌الملوک، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1351 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق و دیگران، تهران، 1386 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح‌ الاعشى، قاهره، 1332-1333 ق / 1914-1915 م؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1378 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ ماوردی، علی، الاحکام السلطانیة، به کوشش خالد عبداللطیف سبع علمی، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش سیف‌الدین نجم‌آبادی و زیگفرید وبر، 1378 ش / 2000 م؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، 1382 ش؛ المختارات من الرسائل، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1355 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893 م؛ منتجب‌الدین بدیع، علی، عتبة الکتبة، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1329 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1379 ش؛ میهنی، محمد، دستور دبیری، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1962 م؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش جلال‌‌الدین محدث ارموی، تهران، 1364 ش؛ ناموس‌خواری، محمد، «آلات کتابت و بیان آداب و عادات دبیری»، به کوشش قنبرعلی رودگر، مجلۀ نامۀ بهارستان، تهران، 1386-1387 ش، س 8 و 9، دفتر 13 و 14؛ نامۀ تنسر به گشنسپ، ترجمۀ ابن‌اسفندیار از ترجمۀ عربی ابن‌مقفع، به کوشش مجتبى مینوی و محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1354 ش؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش عبدالکریم علی اوغلی علی‌زاده، مسکو، 1964 م؛ نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، به کوشش مجتبى مینوی و علیرضا حیدری، تهران، 1356 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1333 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1335 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ نیز:

Boyce, M., A Word-List of Manichaean Middle Persian and Parthian, Acta Iranica 9a, Leiden, 1977; Gignoux, Ph., Glossaire des inscriptions Pehlevies et Parthes, London, 1972; Grunebaum, G. E. von, Medieval Islam, Chicago, 1954; Iranica ; Kent, R. G., Old Persian, Grammar, Texts, Lexicon, New Haven, 1953; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Nicholson, R. A., Literary History of the Arabs, Cambridge, 1930; The Pahlavi Texts, ed. J. M. Jamasp-Asana, Bombay, 1897-1913; Tafazzoli, A., Sasanian Society, New York, 2000.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.