دشتی
دَشْتی، نغمهای از ملحقات دستگاه شور، که در موسیقی مذهبی، بهویژه تعزیه، کاربرد فراوان دارد. آواز دشتی در مناطق مختلف ایران ازجمله بوشهر، مناطق جنوبی دریای خزر، شرق خراسان و کرمان رایج است. بسیاری از اشعار محلی، ترانههای بومی و لالاییها در آواز دشتی اجرا میشود.
دربارۀ سبب نامگذاری این آواز به دشتی و همچنین نامیدن گوشههایی از آن، نظیر «گیلکی»، «دیلمان» و «دشتستانی»، بیشتر محققان برآناند که این نامها به مناسبت مکان و محلی است که این آوازها و گوشهها در آنجا متداول بوده است؛ برای نمونه گوشۀ دشتستانی چون در منطقۀ دشتستان رایج بوده، به این نام معروف شده است (خالقی، نظری ... ، 284؛ حدادی، 217؛ برخوردار، 60). از گوشههای این آواز در ردیفهای مختلف: درآمد، عشاق، حاجیانی، بیدگانی (بیدکانی/ بیدگونی)، چوپانی، دشتستانی، غمانگیز، کوچهباغی، سَمَلی، دیلمان، امیری (طبری)، ساقینامه (معروفی، 12-14؛ برخوردار، همانجا)، بیات کُرد، گبری، گیلکی و دوبیتی (وزیری، 2/ 45-47؛ برکشلی، 124- 125) را میتوان نام برد. امروزه گرایش به این است که بیات کرد را آواز مستقلی به شمار آورند.
موسیقیدانان آواز دشتی را غمناک و حزنانگیز دانستهاند (خالقی، همانجا). خالقی سبب حزنانگیزی آن را تغییر نت شاهد این آواز، هنگامی که حرکت ملودی به طرف نتهای بمتر است، میداند. همو میگوید که این آواز نمونهای است از زندگی ساده و بیآلایش چوپانی، اما در عین سادگی، گاهی چنان تأثیرگذار و اندوهناک است که شنونده را منقلب میکند و او را محزون و گریان میسازد (همان، 285). مضمون اشعاری نیز که در این آواز خوانده میشود، معمولاً اعتراض، همراه با شکایت از معشوق و یا ستم روزگار است؛ برای نمونه میتوان به این دوبیتی از فائز دشتستانی اشاره کرد که در آواز دشتی خوانده میشود: تو بر من بگذری چون برق رخشان/ منت چون رعد اندر پی خروشان/ / ز باران سرشک چشم فائز/ بروید لاله در فصل زمستان (نک : کوکرتز، 60).
بیشتر اشعار شفاهی، لالاییها و نیز سرودههای شاعران محلی در بسیاری از مناطق ایران در آواز دشتی خوانده میشود؛ برای مثال یک نمونه از ترانههای معروف که در مایۀ دشتی است و در اصل متعلق به منطقۀ شمال ایران است، ترانۀ گل پامچال است که اینگونه آغاز میشود: گل پامچال/ (آی) گل پامچال/ بیرون بیا، بیرون بیا/ فصل بهاره/ (عزیز) موقع کاره.
پیوند با موسیقی نواحی
ردیف سنتی موسیقی ایرانی با موسیقی برخی از نقاط ایران همبستگی دارد (مسعودیه، 31). از نام برخی آوازها و گوشههای موسیقی سنتی میتوان تصور کرد که این نغمات در ابتدا در مکانی، که به نام آنها ست، رایج بوده است و بعدها موسیقیدانان آنها را به ردیف سنتی موسیقی ایرانی ملحق کردهاند؛ برای مثال میتوان به عنوانهای «شوشتری»، «اصفهان» (آوازهای متعلق به دستگاه همایون) و «گرایلی» (نغمهای متعلق به دستگاه شور و نیز از طوایف ساکن در منطقۀ مازندران و سمنان) اشاره کرد.
آواز دشتی نیز همانگونه که گفته شد، با آوازهای مناطق جنوب دریای خزر، بوشهر و دشتستان همبستگی و شباهتهای بسیاری از دیدگاه ساختاری دارد. اصولاً عنوان گوشههای این دستگاه ارتباط تنگاتنگ این آواز را با موسیقی نواحی گوناگون ایران نشان میدهد؛ برای نمونه گوشۀ گیلکی، بیدگانی، دیلمان، چوپانی و دشتستانی (حدادی، 217؛ برخوردار، 60). بهطور مثال، در اینکه چگونه گوشۀ دیلمان به آواز دشتی ملحق گشت، نقل است که استاد ابوالحسن صبا در مدتی که در منطقۀ دیلمان (از توابع گیلان) ساکن بود، با شخصی به نام اکبرخان تارچی آشنا میشود و از این هنرمند، که بسیار منزوی بود، قطعاتی را فرامیگیرد و آنها را تنظیم میکند. این قطعات را که یکی از گوشههای آواز دشتی است، ابوالحسن صبا به پاس زحمات این هنرمند به نام ولایت او، دیلمان، نامگذاری میکند (فلاحتکار، 187- 188).
پیوند با موسیقی بوشهر
نام آواز دشتی و نیز عنوان گوشههای آن، مانند دشتستانی، حاجیانی و بیدگانی این امکان را به ما میدهد که ریشههای آواز دشتی ردیف سنتی موسیقی ایرانی را در موسیقی منطقۀ دشتی و دشتستان جستوجو کنیم؛ زیرا بیدگانی، دشتی، دشتستانی، حاجیانی و جز آنها، آواز دوبیتیهای رایج در این مناطق را، که به زبان محلی «شَروه» نامیده میشود، تشکیل میدهند (مسعودیه، همانجا).
شروه یا دوبیتی محلی آوازی است که با وزن آزاد خوانده میشود. خاستگاه اصلی شروه مناطق دشتی، دشتستان و تنگستان است. در این مناطق، گاهی به شروه «حاجیانی» و «شنبهای» نیز میگویند. اشعاری که امروزه متن بیشتر ترانه(شروه)های بوشهر و اطراف آن را تشکیل میدهد، از دو شاعر معروف محلی است: یکی «محمدعلی» معروف به فائز (ه م) که در «کُردوان» (واقع در بخش دشتی) میزیسته، و احتمالاً در 1289 ش/ 1911 م وفات یافته است؛ دیگری «سید بهمنیار» ملقب به مفتون (ه م) است که او نیز در دشتی (بُردخون) زندگی میکرده، و تا 1340 ش در حیات بوده است (کوکرتز، 16).
درواقع ساختار شروۀ دشتی و یا حاجیانی همان ساختار اصلی آواز دشتی است (مسعودیه، 31). مضمون عمدۀ این شروهها شکایت از روزگار، معشوق، پیری و جز آنها ست که این خود، دلیلی بر پیوستگی میان مضمون شعر و حالت اندوهناکی آواز دشتی است. در اینجا نمونهای از شروههای معروف آورده میشود: به دس گیرم عصای چوب و فلفل/ بگردم ده به ده، منزل به منزل/ / بگردم تا بجورم ]بجویم[ یار کهنه/ که یار نو نبرد بارم به منزل (کوکرتز، 56).
گیلان
آواز دشتی در میان ترانههای محلی گیلان نیز رواج بسیار دارد («ترانهها ... »، 18)؛ ترانههای «هییار، هییار»، «پاچ لیلی»، «گوسفند دوخان»، «طالشی»، «زرد ملیجه» و جز اینها که در اجرا، برخی شاد و بعضی محزون و غمگیناند. این ترانههای فولکلوریک را مردم گیلان هنگام کار دستهجمعی یا در اوقات فراغت زمزمه میکنند (کوچکیزاد، 36).
با بررسی موسیقی این منطقه و اصطلاحات مربوط به آن، میتوان رابطۀ عمیق ساختاری و محتوایی میان آن و آواز دشتی را کشف کرد. از اصطلاحات موسیقی منطقۀ گیلان میتوان به این موارد اشاره کرد: آودَئن (آب دادن گوسفندان): مربوط به گوشۀ چوپانی در آواز دشتی؛ خَزه (خر لنگ): گوشهای در دشتی؛ کوشتیمقام: شامل آهنگهای وزما، هَلنگهواز، موشت، بیگن، پابازی که در مایههای افشاری، شور، ابوعطا و دشتی اجرا، و در مراسم کشتی «گیلهمردی» خوانده و نواخته میشود؛ گلنکشی: گوشهای در دشتی؛ گوسفند دوخان: در چوپانی دشتی؛ گوسفند هگردان: برای فراخوانی گوسفندان در دشتی؛ لیلیجانه: برای لالایی در دشتی؛ زرد ملیجه (گنجشک زرد): قطعهای در دشتی (همو، 131-133). ابوالحسن صبا پس از تحقیقات دربارۀ موسیقی فولکلور این ناحیه، نتیجۀ کوششهای خود را به شکل تنظیم آهنگهای ماندگاری چون زرد ملیجه، گوسفند دوخان، دشتی گیلکی، دیلمان و شرفشاهی ارائه کرد که این آثار همه در نغمۀ دشتی تنظیم و اجرا شدهاند (همو، 60؛ برای نمونهای از این اشعار، نک : مبشری، 38).
مازندران
در موسیقی این منطقه، اصطلاحی با عنوان «دشتیحال» وجود دارد که آهنگی در آواز دشتی است و در اصطلاح، به گونهای از آواز «کتولی» (ه م) اطلاق میشود. برای نمونه، قسمتی از آن را در اینجا میآوریم: کَتولی بَخوندِم مه یار کتولِه/ کتولی بخوندم مِه منزل دوره/ / کتولی بخوندم بُورِم ولایت/ شِه یار دَست دارمِه شیرین حکایت/ / عاشق لیلی لیلی لیلی ندیدِم/ سپید چادر زَنِم صحرا نشینم (آواز کتولی بخوانم که یارم کتول است/ کتولی بخوانم که منزلم دور است/ / کتولی بخوانم و به ولایت خودم بروم/ که از یار خودم حکایتهای شیرین دارم/ / عاشق لیلی میگوید که من لیلی ندیدم/ چادر سفیدی میزنم و در صحرا منتظر میمانم) (پهلوان، 142-143).
این نمونه از آواز کتولی نیز با همان مضامین غم و اندوه و شکایت از روزگار که در شروههای جنوب ایران مشاهده شد، تناسب موضوعی و معنایی دارد.
موسیقی مذهبی (تعزیه)
موسیقی پیشخوانی تعزیه معمولاً در آواز دشتی و گوشههای آن اجرا میشود تا با سوز و گداز بیشتری، مصائب کربلا به شنونده و بیننده منتقل شود؛ برای مثال هرجا با خداوند مناجات میشود، مناجاتکننده با آواز «بیات کُرد» مناجات میکند، یا هرجا حضرت زینب (ع) که سختترین وقایع دشت کربلا بر او میگذرد، سخن میگوید، آواز در گوشۀ «گبری» است که از گوشههای آواز دشتی به شمار میآید (مستوفی، 1/ 289؛ مشحون، 37؛ نیز نک : خالقی، سرگذشت ... ، 1/ 338).
در تعزیۀ امام حسین و حضرت عباس (ع) پس از آنکه امامْ زینب (ع) را از آنچه که قرار است برای مجاهدان کربلا و اسرای پس از جنگ پیش آید، باخبر میکند، حضرت زینب در گوشۀ گبری این چند بیت را میخواند: حالیام شد که چه خاکی به سرم خواهد شد/ دجلهها جاری ز اشک بصرم خواهد شد/ / آه و افسوس که عباس و حسین آخر کار/ بیسر از خنجر کین در نظرم خواهد شد/ / من به ویرانۀ بیسقف مکان خواهم کرد/ که غذایم همه از خون جگر خواهد شد (همایونی، 140).
لالاییها
همانگونه که گفته شد، دامنۀ آواز دشتی چنان وسیع است که از ردیف آوازی موسیقی سنتی تا ترانههای محلی و بومی و آوازهای فولکلور را در بر میگیرد. لالایی نیز یکی از گونههای موسیقی فولکلور است که عموماً در آواز دشتی اجرا میشود (جاوید، 134- 135). در اینجا یک نمونه از لالاییهای رایج در منطقۀ فارس و برازجان (استان بوشهر) را میآوریم که با لحن دشتستانی در آواز دشتی زمزمه میشود: داد، دای، داد ... / والا ... / الا مرقِ سَفیدِ بالْ بَسِّ/ داد ... فَلَک تیری زَدِ بالُم شِکِسِّ/ یار، دای، داد ... / رفیقون بال دارید بال گیرید/ والا ... کِ خاکِ بیکسیِ بَر مَن نِشِسِّ/ لالا، لای، لای، لالای، لالای، بِ دنیا (الا مرغ سفید بالبسته/ فلک تیری زده بالم شکسته/ رفیقان بال دارید، بال گیرید/ که خاک بیکسی بر من نشسته) (درویشی، 47).
مآخذ
برخوردار، ایرج، موسیقی سنتی ایران، تهران، 1386 ش؛ برکشلی، مهدی، گامها و دستگاههای موسیقی ایرانی، تهران، 1355 ش؛ پهلوان، کیوان، موسیقی مازندران، تهران، 1388 ش؛ «ترانههای عامیانۀ ایران از نظر مایه و مقام»، موسیقی، تهران، مهر 1335 ش، س 3؛ جاوید، هوشنگ، آواهای روحنواز، تهران، 1383 ش؛ حدادی، نصرتالله، فرهنگنامۀ موسیقی ایران، تهران، 1376 ش؛ خالقی، روحالله، سرگذشت موسیقی ایران، تهران، 1362 ش؛ همو، نظری به موسیقی، تهران، 1370 ش؛ فلاحتکار، ستار، «دیلمان، زادگاه موسیقی گیلان»، گیلاننامه، به کوشش محمدتقی پوراحمد جکتاجی، رشت، 1366 ش، ج 1؛ درویشی، محمدرضا، بیست ترانۀ محلی فارس، تهران، 1374 ش؛ کوچکیزاد، کریم، تاریخ موسیقی گیلان، رشت، 1388 ش؛ کوکرتز، یوزف، موسیقی بوشهر، ترجمۀ محمدتقی مسعودیه، تهران، 1356 ش؛ مبشری، لطفالله، «صبا و آهنگهای محلی»، موسیقی، تهران، 1336 ش، س 3، شم 18؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ مسعودیه، محمدتقی، موسیقی تربت جام، تهران، 1359 ش؛ مشحون، حسن، موسیقی مذهبی، تهران، 1350 ش؛ معروفی، موسى، دستگاههای موسیقی سنتی ایران، تهران، 1356 ش؛ وزیری، علینقی، آوازشناسی نظری موسیقی ایرانی، تهران، 1313 ش؛ همایونی، صادق، تعزیه و تعزیهخوانی، تهران، 1353 ش.