دیر
دِیْر، واژهای که در ادبیات اسلامیِ عربی و فارسی به معنای صومعه، یا محل سکنا و زندگی راهبان مسیحی به کار میرفت و بعدها در ادبیات فارسی معانی تمثیلی و نمادین به خود گرفت.
واژهشناسی
محققان این واژه را سریانی، و به معنای صومعه، محل درس و تعلیم دانستهاند که پس از فتح سرزمینهای خاورمیانه توسط اعراب نیز به همین معنی به کار رفته است (سوردل، «دیر»، 194؛ فولتن، 896؛ کرم، 27؛ شیخو، 212). برخی از محققان نیز اصل آن را آرامی و به معنای بیت و منزل دانستهاند. بههرروی، واژهشناسان عربْ دیر را واژهای عربی، به معنای مسکن و معبد نصارى به شمار آوردهاند که اصل آن «دور» بوده است، و نیز آن را به معنای قُبهای (گنبدی) که برای محل عبادت ساخته میشود، دانستهاند، چنانکه در منابع عربی به «القبب النصرانیة» اشاره میشود. یاقوت میگوید که پس از تسمیۀ «دار» به معنای مخصوص به خود (خانه)، دیر به محل سکنای راهبان تخصیص یافت. بر این اساس، جمع آن را اَدیار، دُیُوره، دیارات و اَدیِره دانستهاند و دیّار و دَیرانی را به معنای صاحب دیر و آبادکنندۀ آن به شمار آوردهاند. گاه به راهبِ ساکن دیر نیز دیار و دیرانی، و راهبه را دیریه و دیرانیه میگفتند (2 / 639؛ نیز نک : تاج ... ؛ جوهری، ذیل دور؛ مقریزی، 3 / 409؛ بستانی، 1 / 671؛ طریحی، 50، 160؛ برهان ... ؛ رامپوری، 386؛ عطیه، 13-14، 16).
در همان زمان واژههای معادل با دیر را، کنیسه برای یهودیان، و بیعه برای نصارى یاد کردهاند (یاقوت، همانجا؛ تاج، ذیل کنس؛ طریحی، 50)، اما محققان دیر را شامل چند بنا ازجمله کلیسا (کنیسه، بیعه) برای عبادات جمعی، و اتاق کوچک یا حجرۀ انفرادی (قلیه و جمع آن قلالی یا قلایه، نیز جمع آن قلایات)، برای عبادات فردی دانستهاند. آنان کنیسه را لفظی سامی، و در زبان عبری و سریانی به معنای مجمع و محل عبادت یهود و نصارى میدانند و کنیسه را مختص مسیحیان، و کنیس را خاص یهود میشمارند. همچنین بیعه را واژهای سریانی به معنای گنبد دانستهاند که به شکلِ بنای کنیسه اشاره دارد (سوردل، همانجا؛ شیخو، 201؛ جفری، 86-87؛ نیز نک : عطیه، 19). مقریزی نیز دیر را محل سکنای ناسکان و راهبان، و کنیسه را محل اجتماع آنان برای عبادت دانسته است (3 / 409).
برخی دیگر صومعه، بیعه، قلیه، کِرح (جمع آن اُکَیراح یا اَکیراح) را نیز در کنار واژۀ دیر آوردهاند که بهرغم ریشههای زبانی مختلف، وجه مشترک همۀ آنها این است که به محل سکنا و عبادت ناسکان و راهبان نصارى اطلاق میشدهاند. صومعه واژهای حبشی است؛ دیر و اکیراح و بیعه از ریشۀ سریانیاند که معرب شدهاند؛ قلیه یا قُلایه از اصل یونانی kelliyon (به معنای زاویۀ زاهد یا ناسک) وارد زبان سریانی (قلیتا)، و سپس معرب شده است (ابوعبید، 2 / 579؛ علی، 6 / 651-655؛ سوردل، همانجا؛ شیخو، 201، 211، 213؛ طریحی، 155-156).
افزونبر اینها، واژۀ عُمر (جمع: اعمار) نیز به معنای دیر آمده است (مانند عُمرالزعفران در نصیبین). واژهشناسان آن را معادل مسجد، بیعه و کنیسه، و یَعمُرُ را معادل یَعبُدُ دانستهاند (تاج، ذیل عمر؛ یاقوت، 3 / 724؛ شابشتی، 191؛ سوردل، همانجا؛ نیز نک : عطیه، 14-15). برخی از محققان ریشۀ این واژه را که در عراق به کار میرفت، نامشخص دانستهاند (سوردل، همانجا) و برخی دیگر آن را واژهای معـرب و برگرفته از لفظ آرامیِ عُمرو، و یـا سریانی دانستهاند (علی، 6 / 655؛ شیخو، 213).
از واژههای مرسوم در میان مسیحیان عرب نیز «نُهامی» به معنای راهب و دیرنشین، «مَنْهَمه» به معنای مسکن، و «نُهام» و «نُهامی» به معنای صاحب دیر بود. در میان اعراب جاهلی نیز واژههای «الابیل» و «الابیلی» به معنای رئیس نصارى، و در اشعار آنها به معنای صاحب ناقوس (آنکه ناقوس را به صدا درمیآورد) و راهب به کار میرفت. این واژه مقتبس از اصل سریانی «ابیلو» به معنای ناسک، زاهد و راهب است (تاج، ذیل نهم؛ علی، 6 / 648، 657؛ شیخو، 194، 207، 210، 214). همچنین واژههای «التأمور» (معرب از ریشۀ سریانی و یا حبشی)، و «قوس» (ریشۀ فارسی) به معنی دیر و صومعه به کار رفته است (علی، 6 / 656؛ شیخو، 212، 214). ابنبطوطه (د 779 ق / 1377 م) از صومعههای قسطنطنیه با نام مانستار (معرب واژۀ monastère یا monastry) یاد میکند که در هریک کنیسهای برای عبادت متعبدان و دویرهای برای عبادت پادشاهی که آن را بنا کرده بود، وجود داشت. به گفتۀ وی، پادشاهان بیزانس در سنین 60 تا 70سالگی، مانستاری میساختند (2 / 255-256).
دیر در نگاهی تاریخی ـ اجتماعی
از گذشتههای دور دیرها بیشتر در حاشیۀ شهرها، بیابانها، و بر دامنۀ کوهها بنا میشدند (یاقوت، 2 / 639)؛ گرداگرد دیرها را اغلب حصاری احاطه میکرد که بیشتر آنها دارای برج و باروهای مستحکم برای دفاع و حفظ امنیت بودند و گفته میشود که انتخاب محل بر روی کوه و یا درون صخره نیز جنبۀ حفاظتی داشت تا دسترسی به دیرها را دشوار سازد. یاقوت در وصف دیر متّى، در شرق موصل میگوید: این دیر که بر کوهی بلند درون صخره کنده شده است، اتاقهای تابستانی و زمستانیای با گنجایش 100 راهب، و میزهای غذاخوریای دارد که از سنگ کنده شدهاند (2 / 694).
برخلاف دیرهای دورافتاده که معمولاً ساختمانی ساده داشتند، دیرهای حومۀ شهرها متشکل از کلیسا، کتابخانه، اتاقهای متعدد و زوایا بود و عموماً با مزارع و باغهای میوه، نهرها و مجاری آبیاری محصور میشد و راهبان در کنار خلوتگزینی و عبادت، وقت خود را با کشاورزی، دامداری، و حتى خریدوفروش میگذراندند. ازاینرو، این دیرها مراکز کشاورزی نیز به شمار میآمدند (آریان، 169؛ سوردل، «دیر»، 194؛ یاقوت، همانجا؛ عطیه، 14؛ طریحی، 50؛ فروزانفر، شرح ... ، 320). استقرار دیرها در چنین موقعیتی سبب شهرت آنها به داشتن باغهای میوه (نخلستان، تاکستان و باغ زیتون) و بستانهای زیبا شده بود، که از میان آنها میتوان به دیر سابر در غرب دجله (شابشتی، 54)؛ دیر سرجیس، میان کوفه و قادسیه؛ و دیر زراره، در نزدیکی کوفه اشاره کرد (طریحی، همانجا؛ شابشتی، 54، 149، 233-234، 265؛ یاقوت، 2 / 667؛ ابوالفرج، 94).
برخی از دیرها نیز با همان ویژگیهای اقلیمی، دیر راهبات، یعنی ویژۀ زنان راهبه بودهاند، مانند دیرالخوات در عُکبَرا، میان صریفین و بغداد (شابشتی، 93-95؛ یاقوت، 2 / 658، 3 / 705)، دیرالعَذاری در اطراف موصل (ابوالفرج، 122؛ یاقوت، 2 / 678- 679)، و دیرهای مهم و بزرگی چون هندالصغرى و هندالکبرى (هندالاقدم) و دیر مارة مریم در حیره، که مورد توجه امرا و خلفا بودند و شاعران عرب در وصف آنها بسیار سرودهاند (ابوالفرج، 141-143، 165- 169؛ شابشتی، 244؛ عواد، 388؛ ابوعبید، 2 / 606؛ بلاذری، 398؛ طریحی، 134-151). مقریزی نیز برخی از دیرهای راهبات در مصر مانند دیرالبنات، دیرالمعلقه، دیر برباره، دیرالطور و دیر بخنسالقصیر را نام برده است (3 / 422-423).
شیخو نیز به شماری از دیرهای عراق اشاره دارد که برخی از آنها مانند دیرالاعلى و دیر خنافس بر قلۀ کوهها بنا شده بودند (ص 82-83). برخی از دیرها به علاج و درمان بیماران نیز مشهور بودند، مانند دیرالاعلى در موصل، برای درمان امراض پوستی؛ دیرالکَلَب در همانجا، برای درمان گازگرفتگی توسط سگهای هار؛ و بیعۀ ابیهور در مصر، برای درمان عفونت غدد لنفاوی گردن (خنازیر) (نک : شابشتی، 176، 301، 311؛ عواد، 176، حاشیۀ 3؛ عطیه، 25؛ یاقوت، 2 / 641).
این دیرها بیشتر به نام قدیسی مسیحی (دیر سمعان، در شمال سوریه)، یا به یادبود بنیانگذار دیر (دیر عبدون، در عراق)، و گاه به نام نزدیکترین شهر و ده (دیرالرصافه، در سوریه)، و یا ویژگی خاص آن منطقه (دیرالزعفران، در بینالنهرین علیا) نامگذاری میشدند (سوردل، «دیر»، 194؛ آریان،169 ).
محققانْ راهبان مسیحی را آغازگران دیرنشینی میشمارند و آغاز این پدیده را معمولاً از سدۀ 4 م، در مصر و به دست آنتونی قدیس (نک : دنبالۀ مقاله) میدانند که از آنجا به بلاد دیگر گسترش یافت و تأثیرات بسیاری بر حیات دینی، فکری و علمی مسیحیت بر جای گذاشت ( الموسوعة ... ، 1 / 830؛ «فرهنگ ... »، II / 930). دیرها با آغاز زندگی جمعیِ راهبان از سدۀ 5 م به بعد ظاهر شدند و در سرزمینهای شام و بینالنهرین و دیگر جاها گسترش یافتند. در این هنگام بسیاری از آنها مراکز فعالیت صاحبان علم و اندیشه بودند و شماری از قدیسان آنها بهسبب اعتقاداتشان به دست رومیان کشته شدند (شیخو، 36-37).