زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

دیوان

دیوان، عنوان دوایر دولتی و نیز مطلقِ دستگاه اداری ایرانیان پیش از اسلام که به عصر اسلامی راه یافت و در آغاز این دوره بر دفتر یا فهرست کسانی که از عطایا و غنایم برخوردار می‌شدند، سپس بر دوایر دولتی اطلاق شد. در این مقاله فقط کلیات مربوط به مهم‌ترین دیوانها و انتقال آن به دستگاه خلفا بررسی می‌شود. وصف هریک از این دیوانهای دایر در جهان اسلام و پیشینۀ آنها، زیر عنوان خاص هریک در مقالات مستقل آمده است.
دربارۀ ریشۀ واژۀ دیوان میان محققان اتفاق‌نظر نیست؛ اما مسلم است که شکل کهن آن در فارسی باستان به معنی سند یا نوشته به کار می‌رفته است و احتمال داده‌اند که از اصل اکدی یا سومری یا سریانی آمده باشد. دبیر در فارسی میانه هم با دیوان خویشاوند است. برجسته‌ترین لغت‌شناسان دورۀ اسلامی، همچون جوالیقی، ابوعبیده، اصمعی و خفاجی هم این واژه را فارسی و معرّب دانسته‌اند؛ اما برخی آن را به فتح دال و بعضی به کسر ضبط کرده‌اند (جوالیقی، 154؛ تاج العروس، نیز ابن‌منظور، ذیل دون).
به‌هرحال دستگاه اداری حکومت و خلافت اسلامی، به استناد اطلاعات صریح، شواهد متقن و قراین روشن، براساس سنن دیرین دیوان‌سالاری و اصول کشورداری ایرانی به‌تدریج شکل گرفت و در عصر اول عباسی به اوج شکوفایی رسید. درحقیقت باید گفت که مهم‌ترین دوایر دیوانی عصر ساسانی، مخصوصاً دوایر مالی، همچنان به دوران فتوح اسلامی و پس‌ازآن در جهان ایرانی قلمرو اسلامی باقی ماند و به‌تدریج بر بسیاری از نقاط دیگر هم نفوذ و استیلا یافت. درعین‌حال باید گفت این دیوان‌سالاری به روزگار امویان، به دلایلی چون موقعیت ایرانیان در قبال دیدگاههای قوم‌گرایانۀ خلفا، استمرار فتوح در بخش اعظم این دوره، و کشمکشهای متوالی میان امویان، به‌ویژه شاخۀ مروانی آن با رقیبان خرد و کلان، در بقیۀ قلمرو اسلام چندان مجال بروز و ظهور نیافت. به‌خصوص باید به این نکته توجه داشت که در آن روزگار، تعریف، ایجاد و توسعۀ مبانی کشورداری و امور اداری و دیوانی، به‌تدریج و متناسب با احتیاجات، آن هم به روزگار استقرار و استیلای همه‌جـانبۀ حکومت که موجد آرامش سیاسی و اجتماعی و توسعۀ اقتصادی بود، دست می‌داد.
درحالی‌که بیشتر عصر اموی فاقد این مقدمات بود، در این دوره هنوز مبانی نظری حکومت و نهادهای آن، چنان‌که بعدها تبیین و تدوین شد، پدید نیامده بود، و از آن گذشته، عرب شمالی پیشینه‌ای در ایجاد و راهبری حکومتی متمرکز نداشت و برای نخستین‌بار ناچار بود به‌طور مستقیم با اصول اداری و دیوانی آشنا شود. به‌همین‌سبب دیوانها و دوایری که از آغاز فتوح اسلامی تا پایان روزگار امویان بـراساس احتیـاج پدید آمـد، نسبت به عصر عباسی محدود بود و آن معدود دواوین و دوایر هم چندان گسترش نیافت (دوری، 195 بب‍‌ ؛ حسن، 150-156).
بنابراین، اشاره به ماجرای انتقال سازمان اداری و سیاسی عصر ساسانی به قلمرو خلافت، باید مقدمه‌ای بر تبیین سازوکار حکومت، و تشکیل و توسعۀ نهادها، دواوین و دوایر دولت در عصر اسلامی تلقی شود که به‌تدریج به شبکه‌ای عظیم و درهم‌تنیده با روابطی پیچیده تبدیل شد. درحقیقت اطلاعات نسبتاً قابل توجه ما از سازمان اداری و سیاسی عصر ساسانی بر 3 دسته از منابع استوار است که دو دستۀ آن اساس پژوهشهای مربوط به تاریخ دیوان‌سالاری دورۀ اسلامی به شمار می‌روند. نخست، اندک منابع باقی‌مانده از ایران پیش از اسلام اعم از گزارشهای دولتی و کتیبه‌ها و سکه‌ها، منابع دینی زردشتی و مانوی، و منابع ارمنی و یونانی و لاتین و سریانی (کریستن‌سن، 50-83)؛ دوم جزئیات مندرج در گزارشهای متعدد نویسندگان دورۀ اسلامی که خود مبتنی بر دسته‌ای از منابع ازدست‌رفتۀ ایرانی پیش از اسلام، مانند گاهنامه‌ها و خداینامه‌ها و مجموعه‌هایی از سخنان و راهبردهای پادشاهان و دیوان‌سالاران ایران است که به زبان عربی ترجمه شده، و به‌وفور در کتب تاریخ و ادب عرب راه یافته است و براساس همانها در عصر اسلامی، سیاست‌نامه‌ها و آداب‌الملوک پدید آمده است؛ و سوم اطلاعات مبسوط منابع دورۀ اسلامی دربارۀ وزارت و دیوان‌سالاری و احوال و فعالیتهای دیوانیان و وزیران ایرانی دستگاه خلفا و سلاطین و فرمانروایان این ادوار از شبه‌قارۀ هند تا آن سوی مصر، که شماری از برجسته‌ترین آنها از اخلاف خاندانهای کهن دیوان‌سالار بوده‌اند. این نکتۀ اخیر مطلبی است که غفلت از آن ممکن است محقق را در بررسی اسباب بقای دیوانهای ایرانی، به‌خصوص دیوانهای مربوط به امور مالی در عصر اسلامی، ترجمۀ دفاتر آن از پهلوی به عربی و دیگر تحولات آن دچار اشتباه کند. این نکته نیز سخت حائز اهمیت است که آداب ملک‌داری و دیوان‌سالاری، در خاطرۀ مردم قلمرو خلافت، همیشه با پیشینۀ ایرانیان در این فنون همراه بوده است. بازتاب این نگاه را می‌توان در بعضی رسایل کاتبان بزرگ، همچون عبدالحمید کاتب و حتى انبوه داستانهای عامیانه و روایتهای گاه افسانه‌آمیز عصر اسلامی به‌وفور دید (مثلاً نک‍ : ‌هزارویک‌شب، 1 / 317؛ ابن‌ازرق، جم‍ ‌).
دبیران، یعنی کسانی که در دستگاه اداری به کار نویسندگی و حسابداری و دفترداری و مساحی و غیره می‌پرداختند و براثر تجربه و اطلاع از این فنون بر کارگزاران خُرد سمت ریاست داشتند، به روزگار ساسانیان از اهمیت خاص برخوردار بودند. از بعضی گزارشها دربارۀ این طبقه برمی‌آید که در این دوره دیوانی که بر امور مالی کشور نظارت می‌کرد، یعنی دیوان خراج که لابد دوایر محاسبات و خزانه و بلکه املاک را هم شامل می‌شد؛ دیوان رسایل که مسئول دریافت نامه‌ها و گزارشهای دولتی به شخص شاه، یا ارسال نامه و فرمان شاه و ثبت همۀ آنها در دفاتر مخصوص بود، و دبیرانی که وظیفۀ نگارش و ثبت‌و‌ضبط مطالب دیگر چون سیره و احوال پادشاهان داشتند، احتمالاً در زمرۀ کارگزاران همین دیوان رسایل بودند؛ و دیوان اقضیه و سجلات، یا دیوان «دادیبهر» که همان دیوان قضا ست ( نامه ... ، 12؛ خوارزمی، 139؛ جهشیاری، 2-4)، از مهم‌ترین دیوانهای این عصر بوده‌اند (قس: همانجا، که فقط از دو دیوان خراج و نفقات یاد کرده است).
ابوالحسن عامری (ص 250-251) هم روایتی از انوشیروان نقل کرده است که براساس آن دیوانهای دورۀ ساسانی، یا مهم‌ترین آنها، دیوانهای خراج و رسایل و قضا بوده است. اما بی‌تردید دیوان خراج که همۀ امور مالی کشور را در دست داشته، مهم‌ترین دیوان به شمار می‌رفته است (محمدی، 127- 128، 145)؛ چنان‌که شاپور ساسانی، در عهدی که دربارۀ دبیران از او نقل شده است، استقرار دولت و آبادی کشور را همه وابسته به خراج دانسته، و تصریح کرده است که نظم و صحت عمل در این دیوان، خود وابسته به ترویج دادگری و مردم‌داری است؛ ازاین‌رو توصیه می‌کند که همواره دبیرانی آگاه، ماهر، درستکار و پاک‌دامن بر آن دیوان برگمارند و اگر به خیانتی از یکی از کارگزاران خراج برخوردند، او را سخت مجازات کنند؛ به‌خصوص بر سرزمینهایی که درآمد بسیار دارند، باید دیوانیانی منصوب شوند که به شرف و بزرگی نامورند؛ بااین‌همه، باید همواره بازرسانی مورداعتماد بر کار دبیران و کارگزاران خراج نظارت کنند (جهشیاری، 4-5). این دیوان در عصر اسلامی هم اهمیت مخصوص داشت. ازهمین‌رو ست که بعضی نویسندگان کهنْ «ایران‌آمارکار»، رئیس یا صاحب‌منصب عالی‌رتبۀ دیوان خراج یا دستگاه مالی را مطلقاً «صاحب‌دیوان» خوانده‌اند (یعقوبی، 1 / 177). در دیگر منابع کهن عصر اسلامی هم معمولاً مراد از مطلق دیوان، یا دیوانِ مضاف به نام شهرها و ولایات، همین دستگاه مالی است (مثلاً نک‍ : ‌خلیفه، 156؛ ابن‌جوزی، 5 / 240؛ طبری، 6 / 179؛ بلاذری، 192؛ مقریزی، 101، 208؛ ابن‌عماد، 4 / 108).
دیوان خراج به آن اعتبار که درواقع دستگاه مالی کشور را زیر نظر داشت، لابد مرکب از دوایری بود که بر هریک منصب‌داری عالی‌رتبه ریاست می‌کرد؛ مثلاً به اقرب احتمال شهرآمارکار یا رئیس محاسبات، و کنزآمار دیبهر که رئیس خزانه بوده است، از صاحب‌منصبان دستگاه مالی یا دیوان خراج بوده‌اند (خوارزمی، همانجا). پیدا ست که اصول و آیینهای دیوانهای اصلی، به‌خصوص دیوان خراج، قابل تغییر نبود و هر دستبردی در آنها می‌توانست امور مالی و اداری را به‌کلی در هم ریزد. به همین سبب به روزگار اسلامی هم اصول آنها همچنان باقی ماند؛ چه، زمینها همواره کشت می‌شد و بازارها دایر بود و کالاها صادر و وارد می‌گشت و ادارۀ آن قلمرو وسیع محتاج گردآوری انواع مالیاتها و وجود انواع دفاتر بود. خلفا و حاکمان نیاز به دبیرانی داشتند تا نامه‌ها و فرامین را بنویسند و ثبت کنند و ارسال دارند، و روابط اجتماعی هم محتاج نظارت قضایی و تمییز درست از نادرست و اشاعۀ دادگری برای تنظیم جامعه و اقتصاد و سیاست بود.
گزارش هرچند مجمل جهشیاری دربارۀ تربیت و موقعیت دبیران به روزگار شاهان ایران، که لابد مبتنی بر منابع ایرانی بوده، بس مهم است. براساس این گزارش، چنان رسم بود که هریک از نوخاستگان طبقۀ دبیران را به دستور شاه، از آغاز به رؤسای کُتّاب، یعنی رؤسای دیوانها، می‌سپردند تا عقل و کفایت او را بیازمایند؛ اگر در آن آزمونها پیروز می‌شد، نامش را به شاه اعلام می‌کردند و به دستور او در زمرۀ دیوانیان درمی‌آمد؛ آنگاه او را به کارگزاران دیوانهای مختلف می‌سپردند تا در شغلهای گونه‌گون کار کند و در هریک از آن وظایف و شغلها ماهر شود و به مقام و منزلتی که سزاوار آن است، دست یابد. همچنین هیچ‌یک از دیوانیانی که نامش به شاه اعلام می‌شد و شاه او را می‌شناخت، نمی‌توانست در شغلی که به او محول شده است، کسی دیگر را با خود انباز کند و به کار برگمارد؛ مگر با اجازه و فرمان شاه. شاهان ایران فن دبیری را برتر از دیگر کارها می‌دانستند و دبیران را بر دیگر دولتمردان مقدم می‌داشتند و آنها را ناظمان امور، موجب کمال فرمانروایی، زبان گویای پادشاهان، نگاهبانان اموال، و امین بر مردم و کشور می‌شمردند؛ چنان‌که وقتی لشکر به جنگ می‌فرستادند، یکی از دبیران بزرگ را با آن همراه می‌کردند و سپهسالار را می‌فرمودند که جز به رأی او کار نرانَد؛ چه، اعتقاد داشتند که شهسواران را فقط در 3 چیز ملامت و عقوبت توان کرد: خلع طاعت از شاه؛ شکست در جنگ؛ و گریختن از پیکار با دشمن (جهشیاری، 4-5).
همین‌جا باید متذکر شد که عربهای حیره و دولت لخمیان به‌عنوان دست‌نشاندگان ساسانیان، با سازمان اداری و دیوانی ایران کاملاً آشنا بوده‌اند؛ چه، یکی از دبیران دستگاه ساسانی، دبیر امور این عربها بوده است که مقرری او را هم آنها می‌پرداختند (کریستن‌سن، 135). از یک روایت کهن که آورده است چون خسرو «حکومت حیره را به ایاس بن قبیصۀ طایی داد، نخیرجان را هم با او همراه کرد» (ابن‌حبیب، 360)، ممکن است بتوان استنباط کرد که امور دیوانی حیره، به‌عنوان بخشی از قلمرو ساسانیان، مستقیماً توسط دستگاه دیوانی دولت مرکزی اداره می‌شده است، و بنابراین عربهای حیره با دیوان‌سالاری ایرانی از نزدیک آشنا می‌بوده‌اند.
روایات ما دربارۀ وضع نخستین دیوان در عصر اسلامی، با اختلافی در اجمال و تفصیل و بعضی جزئیات دیگر، همسازند: چون کار فتوح پیش رفت، چندان غنایم و نقدینه به مدینه سرازیر شد که عرب تصوری از شمار و اندازۀ آن نداشت. چون عمر بن خطاب خواست آن پولها را میان مردم تقسیم کند (سال 20 ق / 641 م)، به اشارۀ مردی که بیشتر روایاتْ او را فیروزان دانسته‌اند، دستور داد بـه شیـوۀ ایرانیـان دفتری ــ دیوانی ــ ترتیب دهنـد و نـام و مراتب کسانی را که از آن غنایم یا عطایا برخوردار می‌شدند، از نزدیک‌ترین کسان به پیامبر (ص) اسلام به بعد، در آن درج کنند (جهشیاری، 16 بب‍‌ ؛ بسوی، 1 / 466). بنابراین نخستین «دیوان» در عصر اسلامی درحقیقت دفتری بود مشتمل بر فهرست نام مشمولان عطایا (نیز نک‍‌ : خلیفه، 258)، و بعدها به روزگار معاویه بر دفتر و محل و مبالغ عطایا و به‌طورکلی بر دایرۀ این امور اطلاق شد (ابن‌عبدالحکم، 122- 128).
ظاهراً به‌دنبال این حادثه در نقاطی دیگر، به‌خصوص دو پادگان شهر نوبنیاد بصره و کوفه در قلمرو سابق ساسانیان، هم دیوانهایی پدید آمد. فهرست نام برخورداران از عطایا البته به عربی بود؛ اما صورت درآمدها و مخارج به فارسی نوشته می‌شد و جملگی را دیوانیان ایرانی اداره می‌کردند (جهشیاری، 26، 49، جم‍‌ ).
باید به این نکته توجه داشت که نظام مالی و اداری گسترده و پیچیدۀ ایرانشهر ساسانی، و مرکز آن عراق، با اختلافهایی که در شیوۀ کشاورزی و آبیاری و محصولات و خراجهای متناسب با آن وجود داشت و طی قرنها زیر دست دبیران و دیوانیان کارآزموده تکمیل شده بود، چیزی نبود که به‌سرعت و به دست فاتحان بی‌اطلاع از نظام مالی تغییر کند و البته ابقای آن به نفع آنها نیز بود؛ چنان‌که به دستور عمر از تقسیم املاک و اراضی ایران، که بخش بزرگ آن مفتوح‌العنوه بود، خودداری کردند و آن املاک را همچنان در دست صاحبانش باقی نهادند و خراج بر آنها بستند. شیوۀ خراج‌گیری و محاسبه و زمان آن هم به همان صورت که آخرین‌بار به روزگار خسرو انوشیروان تنظیم شده بود، باقی ماند. به‌خصوص گفته‌اند از کارهای سعد بن ابی‌وقاص، فاتح قادسیه، یکی آن بود که دهقانان یا مالکان عراق را که در نظام دیوانی ساسانی، جمع مالیاتهای قلمرو خود را بر عهده داشتند، گرد آورد و آن وظیفه را همچنان بر عهدۀ آنها نهاد (یاقوت، 4 / 491). به عبارت دیگر، فاتحانْ دیوان کهن را همچنان نگاه داشتند و دیوانیان سابق را به ادارۀ آن گماشتند؛ چه، در دورۀ ساسانی پیشۀ دبیری و مشاغل دیوانی به طبقه‌ای خاص اختصاص داشت و نسل‌درنسل در خاندانهای دیوانی باقی می‌ماند و پس از اسلام هم کم‌وبیش در دیوانهای ایران، ازجمله عراق دوام یافت (محمدی، 109). چنان‌که در گزارشی از قرن 4 ق / 10 م آمده است که از سنتهای پسندیدۀ فارس آن است که خاندانهایی چون خاندان مرزبان، کار دیوان را از روزگار کهن تا کنون در دست دارند و آن شغل و فن را از یکدیگر به ارث می‌برند (ابن‌حوقل، 2 / 292).
زبان فارسی در عراق تا روزگار خلافت عبدالملک مروان، و در دیگر نقاط ایران تا اوایل عصر عباسی، همچنان زبان اداری این قلمرو بزرگ بود و حتى عاملان عراق هم ناچار بودند آن زبان را فراگیرند؛ چنان‌که می‌دانیم مغیرة بن شعبه که مدتی عامل خراج بصره بود، فارسی را چنان آموخته بود که یک وقت وظیفۀ ترجمانی میان عمر و هرمزان را بر عهده گرفت، یا مسلم بن زیاد، والی خراسان و سیستان، به فارسی سخن می‌گفت (جهشیاری، 38؛ طبری، 4 / 88؛ محمدی، 129-130).
به‌هرحال چون حجاج بن یوسف ثقفی به روزگار عبدالملک ابن مروان، فرماندار عراق شد و سراسر ایران را زیر نگین گرفت، زاذان‌فرخ که از سالها پیش از آن، لااقل از روزگار حکومت زیاد بن ابی‌سفیان (زیاد بن سمیه) بر عراق، رئیس دیوان عراق بود، همچنان بر آن شغل ماند. در این دوره و شاید پیش از آن هم، صالح بن عبدالرحمان، که پدرش را فاتحان عرب در سیستان به اسارت گرفته بودند، دستیار او بود. زاذان‌فرخ در آن ایام در واقعۀ شورش ابن‌اشعث خارجی به قتل رسید و صالح به جای او نشست، و به روایتی زاذان‌فرخ هنوز در قید حیات بود که حجاج، صالح را به جای او نشاند (بلاذری، 294؛ ابن‌ندیم، 300؛ جهشیاری، 38 بب‍‌ ). این صالح بن عبدالرحمان که گفته‌اند عموم دیوانیان عراق از شاگردان او در این فن بوده‌اند، اندکی بعد (78 ق / 697 م) به خواست حجاج، دیوان یعنی دفاتر مالی را از فارسی به عربی برگردانید؛ درحالی‌که پیش‌تر، زاذان‌فرخ و سپس پسرش مردان‌شاه او را از این کار نهی کرده بودند و به‌خصوص ترجمۀ اصطلاحات مالی و دیوانی فارسی به عربی را ناممکن می‌دانستند.
بعضی از محققان حدس زده‌اند که دیوان عراق که به روزگار ساسانیان، دیوان مرکزی ایران بود، به همان صورت، با اضافۀ دفتر نام و نشان عطاگیران، در دورۀ اسلامی باقی ماند و براساس آن عمل می‌شد (محمدی، 169-170، 182-183). بنابراین آنچه به عربی ترجمه شده، دفاتر دیوان بود، درحالی‌که سازمان آن یعنی مراتب اداری و نظامی مالی و ازجمله شیوۀ ثبت و محاسبۀ درآمدها و مخارج همچنان بر منوال سابق برقرار ماند. بااین‌همه، دفاتر دیوان در دیگر نقاط ایران، ازجمله خراسان و اصفهان، همچنان تا مدتها بعد فارسی بود (همو، 107- 109). آورده‌اند که تا 124 ق / 742 م، بیشتر دیوانیان خراسان زردشتی بودند و دیوان همه به فارسی بود. در این تاریخ یوسف بن عمر به نصر بن سیار نوشت که دیوانیان را از میان مسلمانان انتخاب کند؛ و اول کسی که دفاتر دیوانی خراسان را از فارسی به عربی نقل کرد، اسحاق بن طلیق بود (جهشیاری، 67).
غیر از صالح، برجسته‌ترین دیوان‌سالار ایرانی که نقشی بزرگ در انتقال سازمان اداری ایران به قلمرو خلافت ایفا کرد، عبدالحمید ابن یحیى از مردم فارس بود که به عبدالحمید کاتب نام‌بردار است و جدش از کسانی بود که در نبرد قادسیه به دست عرب اسیر شد. این عبدالحمید را مبتکر فـن نویسندگی دیوانـی ــ دبیـری ــ در عربی دانسته‌اند و آورده‌اند که او رسایل و منشآت خود به عربی را از نمونه‌های فارسی این فن اقتباس می‌کرد (ابوهلال، 69)؛ ازاین‌رو تحولی در نثر عربی ایجاد کرد و در تاریخ ادب، به‌خصوص ادب دیوانی، پرآوازه شد (ضیف، 2 / 473-475). آنچه عبدالحمید خطاب به دبیران، دربارۀ علم و ادب و اوصاف دبیر و فنون دبیری گفته است (جهشیاری، 73 بب‍‌ )، شاید کهن‌ترین متون در آن ابواب به روزگار اسلام باشد که در آن با فصاحت و بلاغتی کم‌مانند علم و تجربۀ دیرین دیوان‌سالاری خود و اسلافش را به سلک بیان کشیده است.
از نخستین دیوانهای ایرانی، جز دیوان خراج، که از دستگاه ساسانیان به دورۀ اسلامی راه یافت، دیوانهای زمام و خاتم را باید نام برد. لزوم ایجاد دیوان رسایل، به‌سبب احتیاج مستمر حاکمان به ارسال نامه و فرمان، در دیوان بیت‌المال یا خزانه هم برای ثبت و حفظ اموال، امری طبیعی بود و از نخستین ایام دولت اسلامی در مدینه پدید آمد؛ گرچه بر آنها عنوان دیوان اطلاق نمی‌شد (همو، 33-37) و البته بعدها اصول اداری این دو، براساس نمونۀ ساسانی آن شکل گرفت.
گفته‌اند که نخستین‌بار زیاد بن ابی‌سفیان که مدتها در دیوان خراج و بیت‌المال عراق کار کرده بود و از دیوانها و امور اداری ایران اطلاع وسیع به دست آورده بود، دیوان زمام و خاتم را در دستگاه حکومت خود در عراق پدید آورد. گزارشی که بلاذری از طریق کسانی چون مداینی و ابن‌مقفع، مترجم نامدار آثار ایرانی به عربی، دراین‌باره آورده است، اصول اساسی این دیوانها را که عیناً به عصر اسلامی راه یافت، روشن می‌کند. بنابر این گزارش، وقتی شاه فرمانی می‌داد، صاحب‌التوقیع، دبیر بزرگ، رئیس دیوان رسایل یا ایران‌دبیربد، همان‌جا در حضور شاه آن را می‌نوشت و دستیارش هم موضوع فرمان را در دفتر ثبت می‌کرد. شاه در آخر هر ماه آن دفتر را که شامل موضوع همۀ توقیعات آن دوره بود، مهر می‌کرد و به خزانه می‌سپرد. اما توقیع یعنی خلاصۀ فرمان شاه را که در کنار نامۀ دریافتی درج می‌شد و باید براساس آن، نامه و فرمانی مستقل از طرف شاه نوشته می‌شد، به دیوان زمام می‌فرستادند. توقیع در آنجا مهر می‌شد و نزد کاتب یا کارداری که در این گزارش او را صاحب‌العمل خوانده‌اند، می‌رفت که وظیفه‌اش نگارش نامه براساس آن توقیع، و البته مبتنی بر ضوابط و قواعد خاص، از زبان شاه می‌بود. آن نامه با اصل توقیع نزد رئیس دیوان زمام بازمی‌گشت و او آن را به نظر شاه می‌رسانید و با آنچه در دفتر سابق‌الذکر ثبت شده بود، مقابله می‌کرد و در حضور شاه یا یکی از معتمدان او، باز مهر می‌کرد و می‌فرستاد (بلاذری، 446).
بنابه روایتی دیگر نخستین‌بار معاویه، به‌دنبال ماجرای جعل حواله‌ای مالی از طرف او، دیوان خاتم را در شام ایجاد کرد (جهشیاری، 15). بنابراین، دیوان زمام دفتر کل و ناظر بر امور دبیرخانۀ شاه و خلیفه بوده است. رئیس دیوان زمام یا صاحب‌الزمام براساس گزارش یادشده، درعین‌حال مهردار هم به شمار می‌رفته است، یعنی دیوان زمام و خاتم در دوره‌هایی یکی بوده است. صاحب‌التوقیع را در عصر اموی کاتب می‌گفتند و در اواخر آن ایام و نخستین سالهای فعالیت عباسیان، وزیرش هم می‌نامیدند. سپس که دیوان رسایل یا انشاء بنیاد شد، او را رئیس یا صاحب‌دیوان انشاء یا رسایل می‌خواندند و منصبی بلندپایه به شمار می‌رفت (قلقشندی، 6 / 189-190).
اینها نخستین و مهم‌ترین دیوانهایی بود که از ایران پیش از اسلام به عصر اسلامی راه یافت. به‌تدریج برحسب نیازهای نو، در قلمرو وسیع خلافت عباسی، مخصوصاً زیر نظر وزیران نامدار ایرانی، و نیز در قلمرو سلسله‌هایی چون امویان اسپانیا، دولتهای شمال افریقا، فاطمیان، دولتهای ایرانی و ترک در سراسر دنیای ایرانی، دیوانهای دیگر هم پدید آمد که بعضی از آنها بی‌سابقه بود. در طی تاریخ اسلام و در قلمرو وسیع آن، نام و عنوان بعضی از این دیوانها تغییر می‌کرد و گاه یک دیوان به دو دایرۀ مستقل تقسیم می‌شد و تحولاتی مانند آن، که تفصیل آنها را باید زیر عنوان هریک از دیوانها جست‌وجو کرد.

مآخذ

ابن‌ازرق کرمانی، عمر، «اخبار البرامکة»، شذرات من کتب مفقودة فی التاریخ، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1408 ق؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، 1938 م؛ ابن‌عبدالحکم، عبدالله، سیرة عمر بن عبدالعزیز، به کوشش احمد عبید، مکتبة وهبه، 1373 ق / 1954 م؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، به کوشش محمود ارناؤوط و عبدالقادر ارناؤوط، دمشق / بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابن‌منظور، لسان؛ ابن‌ندیم، الفهرست، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، 1417 ق / 1997 م؛ ابوالحسن عامری، السعادة و الاسعاد، به کوشش احمد عبدالحلیم عطیه، قاهره، دار الثقافة للنشر و التوزیع؛ ابوهلال عسکری، حسن، کتاب الصناعتین، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1419 ق؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، بیروت، 1988 م؛ تاج العروس؛ جوالیقی، موهوب، المعرب، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، 1361 ق؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتّاب، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛ حسن، حسن ابراهیم و علی ابراهیم حسن، النظم الاسلامیة، قاهره، 1959 م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، دمشق، 1397 ق؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی؛ دوری، عبدالعزیز، النظم الاسلامیة، بغداد، 1950 م؛ ضیف، شوقی، العصر العباسی الاول، قاهره، 1976 ق؛ طبری، تاریخ؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، پیوستها (1)، تهران، 1382 ش؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، المجلس الاعلى لشئون الاسلامیه؛ نامۀ تنسر به گشنسب، ترجمۀ ابن‌اسفندیار از ترجمۀ عربی ابن‌مقفع، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1311 ش؛ هزارویک‌شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، تهران، 1386 ش؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار الفکر؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408 ق؛ نیز:

Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.