رنگرزی
رَنْگْرَزی، فرایند رنگکردن پارچه و الیاف با مواد رنگزای طبیعی.
واژهشناسی
رنگرز (در عربی: صبّاغ) واژهای فارسی است از ترکیب واژۀ «رنگ» با پسوند «رز» از رزیدن (رنگ کردن)، و به معنای کسی است که پارچه و جز آن را رنگ کند. رنگرز در فرهنگها به معنای دروغگوی و کسی که سخن را رنگ دهد و دگرگون سازد، نیز آمده است (معین، 965، حاشیه؛ برهان ... ، لغتنامه ... ، نفیسی، ذیل واژه). در غیاث اللغات، رنگرز نقاش و مصوِّر معنا شده است (ذیل رنگریز).
پیشینه
رنگرزی پیشهای سنتی است که از دیرباز در ایران متداول بوده است. ایرانیان از پیشکسوتان بهکارگیری این فن به شمار میروند و بیشتر از سایر ملل، از رنگهای طبیعی ازجمله نیل استفاده کردهاند (نک : فوربز، 248). رنگرزی همیشه حرفهای محترم بوده و در میان عموم، حرفهای اسرارآمیز همراه با عملیات پنهانی تلقی میشده است و استادان رنگرز مورد توجه و تحسین مردم بودهاند. رنگرزی درهمهحال، توأم با مهارت و شگردهای قدیمی است: گاه دستورالعمل ساخت یک رنگ بخصوص از پدر به پسر به ارث میرسد؛ همچنین رموز ساخت برخی از رنگها درون خانواده باقی میماند. گاه نیز ساخت رنگی با مایههای رنگی خاص، معرف منطقۀ جغرافیایی مشخصی است که نمونۀ آن رنگ لاکیِ خراسان یا رنگ بژ نائین (نصیری، 17؛ ادواردز، 29؛ وولف، 189) است. حفظ رازورمز ساخت رنگها هنوز هم میان رنگرزها متداول است؛ مثلاً در میان عشایر قشقایی، زنان و دختران جوان سالها برای یادگیری فوتوفن رنگرزی، نزد مسنترهای خانواده شاگردی میکنند تا مقدار استفاده از هر رنگ برای به دست آوردن رنگ نهایی را بدون دردستداشتن فرمولی مشخص، بهصورت تقریبی و برحسب تجربه بیاموزند (امیرمعز، 229).
رسیدن به تاریخ دقیق نخستین نمونههای الیاف رنگشده دشوار مینماید، زیرا فسادپذیری الیاف، پارچه و یا پوست به مرور زمان، عامل مهم در این امر به شمار میآید. برخی آثار بهجامانده از دوران هخامنشی، شامل نمونههایی از البسه و پارچههای الوان و همچنین قالی و نمد مکشوفه از درۀ پاریزک منسوب به این دوره، بیانگر قدمت صنعت رنگرزی در ایران باستان است. گزارشهای تاریخنگاران دورۀ هخامنشی از کاربرد عسل برای زیبا و درخشانکردن رنگ الیاف در هنگام رنگرزی نیز از حضور این صنعت در آن دوره خبر میدهد (ادواردز، همانجا؛ یوستی، 16؛ پلوتارک، 3/ 454؛ ضیاءپور، 35-37).
صنعت رنگرزی در ایران در دورههای ساسانی و صفوی رونق چشمگیری داشت؛ نمونههایی چون قالی زربفت «بهارخسرو» در دورۀ ساسانی و نیز پارچههای زربفت و الوان متعلق به دورههای ساسانی و صفوی، گواهی بر این ادعا ست (برای آگاهی بیشتر، نک : گدار، 295-304؛ ابوالفضلی، 26). در اواخر دورۀ صفوی، همزمان با رشد رنگرزی مدرن در اروپا، صنعت رنگرزی در ایران نیز پیشرفت قابلتوجهی داشت؛ چنانکه در این دوره، رنگآمیزی پارچههای ابریشمی با مایههای رنگی متنوع، از شاد تا ملایم، به چشم میخورد (پوپ، XII/ 1046-1052، تصاویر؛ ژوله، 93).
در دورۀ قاجار با ورود صنایع خارجی به ایران، رنگهای جوهری یا آنیلینی نیز به ایران وارد شد. این رنگها که مایۀ اصلی رنگهای سرخاند، جایگزین گیاه روناس شدند که گرانقیمتتر، و رنگرزی با آن دشوارتر بود (ادواردز، 29-30). در اواخر سدۀ 13 ق/ 19 م، تعداد زیادی از رنگرزها از رنگهای شیمیایی استفاده میکردند که از راه بغداد در جعبههای شکر، و یا از طریق قفقاز در بشکههای نفت، بهطور قاچاق وارد ایران میشد. دولت ایران با احساس خطر از این وضعیت، که میتوانست به شهرت فرش ایران لطمه بزند، ورود رنگهای آنیلینی را ممنوع کرد (فونتن، 64). دنیس راس، مورخ انگلیسی، نیز در 1931 م به کاربرد رنگهای آنیلینی در قالیهای سلطانآباد [اراک] اشاره کرده است (ص 109).
متون کهن و سفرنامهها
سابقۀ رنگرزی و کاربرد گیاهان رنگزا در رنگرزی الیاف را در متون کهن فارسی و سفرنامهها میتوان پیگرفت. در بندهش به آفرینش گیاهان رنگزا و نیز رنگکردن جامه با گیاهانی چون کرکم، دار پرنیان، زردچوبه، روناس، نیل و نیز حشرۀ قرمزدانه (دانه آتش) اشاره شده است (ص 88، 98، 145). گردیزی در زین الاخبار آورده است: «]و جمشید] دیوان را فرمود تا کانها کندند و جوهرهایی بیرون آوردند، و به دریا فرورفتند و گوهرهایی برآوردند، و این عمل با مردمان بیاموختند، و جامهها رنگ فرمود کردن» (ص 66). در فارسنامۀ ابنبلخی، به رنگکردن ابریشم، قز و کتان در دورۀ جمشید اشاره شده است (ص 52 - 53). ابناخوه نیز در آیین شهرداری مینویسد: «بسیاری از رنگرزان حریر سرخ و جز آن را از رشته و جامه را به جای روناس با حنا رنگ میکنند» (ص 174). در کتب قصصالانبیاء به حضور مسیح در کارگاه رنگرزی و معجزۀ ایشان، رنگکردن جامههایی با رنگهای متفاوت از یک خم، اشاره شده است (نک : مجلسی، 2/ 1108). دراینباره روایتهایی نیز در متون مذهبی و دیوان اشعار شاعران بازتاب یافته است (نک : گوهرین، 4/ 323-324): مسیح رنگرز زین نیلِ گردان/ به سوزن میکَنَد نام تو بر جان (عطار، 97)؛ رنگخر است این خزف لاجورد/ عیسی از آن رنگرزی پیشه کرد (نظامی، 147)؛ از بوالعجبی هر دم رنگی دگر آمیزی / عیسی نهای و روزی صد رنگ برآمیزی (خاقانی، 688).
اهمیت صنعت رنگرزی و شکوفایی آن، سیاحان را به توجه و بررسی بیشتر نسبت به این حرفه، بهعنوان یکی از صنایع مهم مربوط به قالی، برانگیخته است. در بیشتر این نوشتهها، توجه سیاحان به استفاده از انواع گیاهان رنگزا و مواد رنگزای طبیعی در رنگرزی سنتی ازجمله روناس، زعفران، پوست گردو، انار، لاجورد، نیل، بقم، و مواد معدنی تثبیتکنندۀ رنگ ازجمله سولفات آهن، مس، زاج کرم و بیکربناتدوپتاس معطوف بوده است. همچنین بـه نحـوۀ رنگـرزی پشم اشاراتی کردهاند (شاردن، II/ 84؛ کرزن، II/ 501-502؛ آلمانی، I/ 89-92).
شاردن معتقد است مواد رنگزای طبیعی سبب شده است که رنگهای تولیدی ایران، روشنی و جرم بیشتری نسبت به اروپا داشته باشد و زود زایل نشود؛ وی محیط خشک ایران را سبب جلای رنگهای گیاهی میداند (همانجا). برخی نیز در گذر از شهرهای ایران، به صنعت رنگرزی آن مناطق اشاراتی داشتهاند؛ مثلاً ابنحوقل در شهرهای دبیل و نشوی (نخجوان) به رنگرزی بند شلوار قرمزرنگ که از پارچههای ارمنی تهیه میشد، اشاره کرده است (ص 90). لسترنج نیز به پارچههای رنگارنگ در میان گلابتونهای فسا اشاره میکند (ص 321). ناصرالدین شاه نیز در سفر خود به عتبات عالیات، به رنگرزی کرباس در منطقۀ پشتکوه زیکانِ ده عامره از حوالی دستجرد که مختص این منطقه است، اشاره میکند (ص 197- 198). صنعت رنگرزی در برخی از شهرها ازجمله کاشان سابقهای طولانی دارد؛ چنانکه در کتاب تاریخ کاشان به صباغان معروف سدۀ 12 ق/ 18 م اشاره شده است که از آن جملهاند: حاجی حسینعلی، آقا سید هاشم، استاد حسین و حاجی علیاکبر صباغ (ضرابی، 238).
حرفۀ رنگرزی
رنگرزی در ارتباط مستقیم با مشاغل سنتیای چون پارچهبافی، نخریسی، قالیبافی و بیش از همۀ آنها بازرگانی است و از گذشته تا به امروز رونق چشمگیری داشته است، چنانکه امروزه با تکامل رنگرزی به شکل صنعتی، همچنان پابرجا ست.
نفوذ آیین فتوت در رنگرزی و ذکر آداب مخصوص برای رنگرزی بیانگر قداست و اهمیت این حرفه در کنار سایر مشاغل است؛ چنانکه از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که در این حرفه 12 پیر و مرشد همه احمدنام کار کردهاند (سی ... ، 109-110). گفتنی است به آداب رنگرزبودن نیز اشاره کردهاند: «اهل این کار باید که شریعت و طریقت و حقیقت را بدانند و هرکس را فراخور حوصلۀ او کار فرمایند. [صباغ (رنگرز)] اول سخی باشد، و دویم خود را شناسد، و سیوم خود را شبان داند و خادمان را گوسفند، چهارم خوشخلق باشد، پنجم شاد باشد، ششم از صحبت فقرا و علما دور نباشد، هفتم در مقام صباغی، ارواح استادان ماتقدم را به دعا یاد کند، و هشتم چست و چالاک باشد، نهم آنان که از این سفره نان میخوردند، باید که این شرایط را به جای آورند تا کار بر ایشان حلال باشد» (ص 109). موارد یادشده تأثیرات شگرفی در رسوم و عقاید و نیز اجرای امور رنگرزی داشته است.
روابط خویشاوندی در میان رنگرزها نیز جالب توجه است؛ مثلاً در کاشان، ازدواج رنگرزها اغلب درونگروهی است، زیرا میزان اعتبار و بضاعت مالی و همچنین شناخت متصدیان این حرفه از یکدیگر عامل چنین امری محسوب میگردد (ابوالفضلی، 89 - 90). در گذشته یک رنگکار خوب اغلب دارای حقوق بالایی بود و شخصی محترم در جامعه محسوب میشد (وولف، 189)؛ به همین سبب میگفتند: دختر شاه خانۀ رنگرز میایسته، اما دختر رنگرز خانۀ شاه نمیماند (نظری، 147، حاشیۀ 1).
کارگاه
رنگرزخانهها در گذشته عمدتاً نزدیک به بازار اصلی شهر دایر میشد، زیرا نمیبایست دکان رنگرزی از مراجعان بازار که عموماً دستاندرکاران امر تولید قالی بودند، دور باشد؛ مثلاً در کاشان کارگاههای رنگرزی اهمیت بیشتری نسبت به دیگر مشاغل داشتند، چنانکه گاه بازارچه، تیمچه یا راستهای به آنها اختصاص مییافت که به بازارچۀ صباغها معروف بود (ابوالفضلی، 59). رنگرزها متناسب با نوع کار در بازار، وابسته به جماعتی خاص میشدند؛ مثلاً جماعت صباغ ریسمان، جماعت صباغ ابریشم و یا جماعت صباغ قدک (تحویلدار، 93، 117- 118؛ رضایی، 81، 90- 91، 107). فلور در ذکر مشاغل فعال در دورۀ قاجار، به حرفۀ صباغی اشاره کرده است (2/ 109-110؛ نیز نک : شهری، طهران ... ، 4/ 339). زینالعابدین میرزا قاجار قوانلو نیز آمار رنگرزها و صباغهای محلات مشهد را در دورۀ قاجار 34 عدد عنوان کرده است (ص 33، 35).
در تهران، دکان رنگرزی اغلب در مجاورت زمین متروک، کاروانسرا و یا بام حمام دایر میشد تا محل کافی برای خشککردن کلافهای رنگ موجود باشد (شهری، تاریخ ... ، 2/ 316). در دکان رنگرزی، یک ردیف پاتیل کنار دیوار میگذاشتند. در مقابل هر دیگ، قدح یا تغار لعابداده مینهادند و رنگ را در آن آماده میکردند، یا اینکه الیاف رنگشده را درون تغار شستوشو میدادند (وولف، 193). میلههای چوبی محکمی نیز درون دیوار، بالای خمرهها تعبیه میشد تا کلافها پس از رنگشدن، روی این میلهها قرار گیرد و رنگ اضافی به درون خمره بچکد. پس از رنگکردن، کلافها را روی تیرکهای کلفتی که در حیاط بود، آویزان میکردند و بهاصطلاح آفتاب میدادند تا خشک شود (همو، 194). در گذشته دکانهای رنگرزی در سروستان دارای کورههایی در کنار هم بود و روی هر کوره خمرهای نصب میشد. ساخت این خمرهها، که بیشتر کار استادان سفالگر گراش لارستان بود، از گل رس مخصوصی بود و در کورههای آجرپزی پخته میشد. سوخت این کورهها از کاه، پهن، هیزم یا خاکاره تأمین میشد (همایونی، 235).
ابزارها و لوازم
پاتیل، ظرفی است که در گذشته از سنگ، چدن، یا سفال ساخته میشد، اما بهسبب قابل حمل نبودن و نیز شستوشوی دشوار آن، مس جایگزینش شد. البته بسته به نوع رنگ و خاصیت اسیدی و بازی، از دیگهای چدنی و مسی نیز در رنگرزی استفاده میشود. در منطقۀ میبد، پاتیل دیگی از جنس آهن سفید به قطر دهانۀ 65، و عمق 60 - 65 سانتیمتر است؛ ترازو، برای توزین رنگها و الیاف؛ چنگک؛ قلاب و چند قطعه چوب نازک برای همزدن کلافها در پاتیل رنگ و چلاندن آن؛ چوب سر پاتیل، چوبی که از میان کلافها رد میکنند و روی دهانۀ پاتیل میگذارند؛ چوب پیچونه، چوبی است که در دیوار کارگاه تعبیه میشود تا آب و رنگ اضافی کلافها پس از رنگرزی و قراردادن بر روی این چوبها، گرفته شود (وولف، 193؛ شهری، همانجا؛ جانباللٰهی، 43)؛ خمره برای رنگکردن و تغار برای شستوشو. هانری کُربن قدمت تغار را به سنگ تراشیدۀ آدم (ع) و نیز قدمت خمرۀ رنگرزی را به زمان نوح (ع) نسبت میدهد (ص 93-94)؛ کدنگ، چوبی که گازران و رنگرزان با آن جامه را میکوبند نیز از جملۀ ابزارهای مورد استفادۀ رنگرزان بوده است، چنانکه در فتوتنامۀ سلطانی به قبضۀ (آنچه به پنجۀ دست فراگیرند) کدنگ اشاره شده است (کاشفی، 347- 348). در رسالۀ صبـاغی، کدنگکوبی بـا ارکان خاصی یـاد شده است: دل پـاک، باطهارتبودن، وظیفۀ استادان بهجایآوردن، بادیانتبودن، ترک دشمنی کردن، با یاد حق بودن، باآداببودن، بانمازبودن، صاحبدم بودن، دروغناگفتن، راستبودن و باانصافبودن (نک : سی، 114).
آب در فرایند رنگرزی
آب در رنگرزی اهمیت اساسی دارد، زیرا تقریباً تمامی مراحل کار وابسته به آن است، چنانکه در آیین جوانمردی، پس از نظر استاد، آب در این حرفه مقدم شمرده شده است (کربن، 94). آب مورد استفاده در رنگرزی میباید بیرنگ و زلال و فاقد املاح باشد، زیرا املاحی چون آهن و منگنز موجب عدم یکنواختی رنگ بر روی الیاف میشود. عشایر قشقایی رنگرزی خامههای خود را در منطقۀ سرحد انجام میدهند که در فصل بهار، آبی زلال و شفاف ناشی از آبشدن برفها دارد (امیرمعز، 229). گاه نیز رنگ الیاف عشایر بهسبب نداشتن آب کافی و مناسب برای رنگرزی، یکدست درنمیآید که این تونالیتۀ رنگی الیاف خود موجب بهوجودآمدن سبکی در گبه (ه م) و قالیهایشان شده است. در گذشته، رنگرزها بهعلت نبود آب لولهکشی، دکان رنگرزی خود را نزدیک نهر آب بنا میکردند؛ مثلاً در اصفهان کنار زایندهرود و یا در شیراز کنار نهرها (وولف، همانجا؛ جهانشاهی، 208). بروگش به حوضچههایی که رنگرزها برای شستوشوی پارچههای رنگشده کنار رودخانۀ زایندهرود حفر میکردند، اشاره، و این عمل را تقبیح میکند (II/ 71-72).
در منطقۀ جوانرود از توابع کرمانشاه، زنان الیاف مورد نیاز برای بافت موج (نوعی پارچۀ دستبافت مختص منطقه) را در منزل رنگرزی میکنند؛ در اینجا چون وجود آب برای رنگرزی لازم و ضروری است، افرادی که صاحبخانه نیستند و مستأجرند، اجازۀ استفاده از آب را ندارند (جزمی، 105). بهعلت مصرف زیاد آب در اکثر رنگرزیها، یک چاه آب با چرخ چاه و یا یک منبع یا حوضچه در این مکانها وجود دارد (بقیعی، 131).
مواد رنگزا
آوردهاند که در شب معراج، در خدمت رسول اکرم (ص) 4 رنگ آوردند: سیاه، سبز، زرد و نقرهای؛ ایشان سبز و سفید [: متن] را اختیار، و در عالم منتشر کرد و به استادان ما رسید (سی، 111). همچنین از حضرت علی (ع) نقل است که پیغمبر و قومش را گرفتند و در آتش انداختند و ایشان در آن میان به رقص درآمدند و عرق از جستن ایشان میریخت و هر قطره که در زمین میافتاد، حقتعالى به قدرت خویش آن خاک را در جوش میآورد و اجزاء رنگرزی پیدا میکرد، مثل زاج، نیل، ماز و غیرهم (همان، 110).
دانش بهکارگیری مواد رنگزا در صنعت رنگرزی، شامل منابع گیاهی، حیوانی، و شیمیایی و معدنی است: