سحر
سَحَر، (بهویژه در ماه رمضان) بخشی از شبهنگام، پیش از سپیدهدم و صبح صادق، که زمانی است مناسب برای آمادگی روحی و جسمیِ کسی که قصد گرفتن روزه در روز بعد را دارد. در این هنگام که یکی ـ دو ساعت پیش از سپیدهدم است، مسلمانان از خواب بیدار میشوند و اعمال عبادی ویژهای، ازجمله تلاوت قرآن و خواندن دعاهای مخصوص سحر را انجام میدهند؛ آنها سپس غذایی مشهور به سحری را که از پیش، یا در همان دل شب تهیه کردهاند، میخورند و خود را برای روزهداری آماده میکنند. با دمیدن صبح صادق، سحر سپری میشود و روزهداران از این لحظه دیگر مجاز به خوردن و آشامیدن نیستند.
در گذشته، مردم برای تشخیص وقت سحر، چشم بر آسمان میدوختند؛ آنها از روی تجربه، وقتی ماه به نقطهای معین در آسمان میرسید یا با مشاهدۀ خطوط و زوایایی که پرتو ماه با نقطهای از اجـزاء ساختمان خانـه یا با شیئی ثابت، مانند درخت یا تیرک به وجود میآورد، میتوانستند زمان سحر را تشخیص دهند (وکیلیان، 44). یکی از متداولترین روشها برای تشخیص سحر، شناختن ستارههای سحری و جایگاه آنها در آسمان است؛ بهویژه در مناطق کویری و جنوبی ایران که صافی آسمان و درخشندگی ستارگانش مشهور است.
ستارههای نیمگز نیز از نشانههای آسمانی برای تشخیص وقت سحر به شمار میرفتند. این مجموعه از چند ستاره تشکیل میشود که در خط مستقیمی قرار دارند و طول آنها بهسبب خطای چشم، نزدیک به نیم گز به نظر میرسد و در یزد به «نیمگزُک» مشهور است. هرگاه این ستارگان به نیمۀ شرقی آسمان برسند، سحر نزدیک است. در مشهد، در آغاز شب، این ستارهها در جنوب غربی قبله بهصورت عمودی دیده میشوند که بهتدریج به وسط آسمان میآیند و نیمهشب بهصورت افقی و روبهقبله ظاهر میشوند. از نیمهشب، این ستارهها به سمت جنوب شرقی سرازیر میشوند و لحظاتی بعد از سحر ناپدید میگردند. با ناپدیدشدن این ستارگان، صدای اذان از گلدستههای مساجد و حرم حضرت رضا (ع) بلند میشود (همو، 44-46). مردم از روی ستارههای گز و پرویز هم وقت سحر را تشخیص میدهند. اینها مجموعهای از ستارگاناند که از دو قسمت تشکیل شدهاند: قسمت اول، شامل دو ستارۀ درخشان با فاصلۀ یک گز است؛ قسمت دوم، ستارههای نزدیکبههم و غیرمتشکل و نامنظمی به نام پرویزند که در دنبالۀ آن دو ستارۀ درخشان قرار دارند. آنها با مشاهدۀ این مجموعۀ ستارگان، متوجه نزدیکشدن سحر میشوند (همو، 44-45). رسیدن ستارۀ روشن یا سهیل به مقابل گز و ترازو، نشانۀ تمامشدن وقت سحر و فرارسیدن صبح است.
گز و ترازو مجموعهستارههاییاند که مانند گز و پرویز از دو قسمت تشکیل شدهاند: قسمت اول دو ستارۀ درخشان به فاصلۀ یک گز، و قسمت دوم ستارههایی شبیه به میزان ترازویند، و بههمینسبب به آنها ستارگان «گز و ترازو» میگویند. در دماوند این ستاره را «شاهنگ ترازو» مینامند. شاهنگ همان میزان ترازو است. مردم دماوند از روی ستارههای «شوکُش» یا راه مکه و «شِشَک» که 6 ستارۀ نزدیکبههماند و جای ثابتی در آسمان دارند، نیز هنگام سحر را تشخیص میدهند. در روستای ماسال طوالش میگویند هرگاه ستارههای میزان و ترازو 3/ 1 آسمان را بپیمایند، هنگام پختن سحری، و وقتی 3/ 2 آسمان را بپیمایند، وقت خوردن آن است؛ با ناپدیدشدن این ستارهها، سحر نزدیک میشود و آنها دست از غذاخوردن میکشند. مردم ماسال هم از روی ستارههای ششک، سحر را تشخیص میدهند (همو، 45). ریشسفیدان مشهد میگویند دو مجموعهستارۀ «هفبرارو» (هفتبرادران)، همگی هنگام سحر وسط آسمان قرار دارند. در شهرستان جهرم فارس هم از موقعیت ستارۀ هفتبرادران یا «هفتپا» وقت سحر را تشخیص میدهند.
در اراک، زمانی که ستارههای هفتبرادران به پشت کوه میروند، ستارۀ سهیل که به ظلّ صبح مشهور است، طلوع میکند و این لحظه، هنگام اذان صبح و تمامشدن وقت سحر است (وکیلیان، 46-47). بعضیها ستارۀ کاروانکُش را که در زبان پهلوی «وَرآهنگ» نامیده میشود، با ستارۀ سهیل اشتباه میگیرند؛ بههمینسبب، چند ساعت زودتر هنگام سحر را اعلام میکنند (همو، 47، نیز حاشیۀ 1).
در روستای دوان کازرون، زمان بیداری در سحر را براساس جایگاه ستارگان نسبت به خطالرأس کوه شمالی دوان میسنجند. این ستارگان عبارتاند از: «هفتیرینگ» (همان دُب اکبر)، «پَروِز» (مجموعهستارههایی که چون لکهای غبارگونهاند)، «سُ وَ سُ» (3 ستارهای که در یک خط مستقیم بهصورت افقی و با فاصلۀ مساوی از هم قرار دارند)، و «ستارۀ سُوْ» (آخرین ستارۀ دب اصغر) (لهساییزاده، 119). در شهرستان اورمیه، زنها نیز برای بیدارشدن و پختن سحری ستارهها را نشان میکنند؛ هر ساعت از شب اگر ستارههای هفتبرادران در جای شب قبل باشند، آنها نتیجه میگیرند که سحر نزدیک است و دستبهکار تهیۀ سحری میشوند؛ همچنین، زمانی را که ستارۀ راه مکه بالای سرشان راست بایستد، وقت سحر میدانند. اهالی اورمیه عقیده دارند وقتی ستارگان «هولکار» (همان هفتبرادران) به وسط آسمان میرسند و با ستارگان دیگر درهم میشوند و باهم بازی میکنند و بهاصطلاح چهچه میزنند، موقع پختن سحری است ( اسناد ... ، بش ). در شرق روستای فرنق خمین دو کوه به فاصلۀ یک فرسخ به نامهای «کُلیشه» و «کوهمیان» وجود دارد. اهالی محل افزونبر تشخیص سحر از روی وضعیت ستارگان، میگویند هنگام صبح صادق، بین این دو کوه خط سفیدی در آسمان نمایان میشود به نام «دُم روباه»، که نشان از آغاز سحر است (وکیلیان، 47).
یکی از راههای بیدارشدن در سحر، بانگ خروس است. خروس در شب 3 مرتبه، یعنی در نیمهشب، ساعتی بعد از نیمهشب، و هنگام سحر میخواند.
مردم میگویند در عرش الٰهی خروس سفید بزرگی هست که موقع سحر و اذان صبح چشمانش را میبندد و بالهایش را به هم میزند و با صدای بلند، اذان میگوید. صدای اذان این خروس به گوش خروسهای روی زمین میرسد و همۀ آنها به تقلید از خروس عرش شروع به خواندن میکنند و مردم را از وقت سحر آگاه میسازند. مردم دماوند میگویند خروس شبهنگام 5 مرتبه، نیم ساعت به نیم ساعت، میخواند که در اصطلاح محل هر نوبت خواندن خروس را «یکپنجمی» میگویند. پنجمی اول زنان خانهدار را از خواب بیدار میکند تا مشغول پختن سحری شوند؛ در پنجمی دوم، سماور را آتش میاندازند؛ در پنجمی سوم، همۀ اعضای خانواده بیدار میشوند و سحری میخورند؛ در پنجمی چهارم چای میخورند و دهانشان را میشویند؛ و سرانجام در پنجمی پنجم، دیگر حق خوردن ندارند و در این هنگام صدای اذان بلند میشود. مردم اراک اعتقاد دارند خروس در شب 3 مرتبه به این ترتیب میخواند: نخستین بانگ خروس برای آگاهی از نزدیکشدن سحر است؛ دومین آواز خروس را «کنیزخبرکن» میگویند (در قدیم در خانههایی که غلام و کنیز بود، سحرهای ماه رمضان کنیزها بیدار میشدند و وسایل سحری را آماده میکردند)؛ بانگ سوم خروس را هم مقارن با اذان صبح میدانند (همو، 47- 48).
یکی دیگر از روشهای مطلعکردن مردم از وقت سحر، روشنکردن چراغ بود. برخی از نیکوکاران و خدام مساجد، یکی ـ دو ساعت به سحر مانده، چراغهای دستی را روشن میکردند و در نقاط مرتفع شهر و گلدستههای مساجد میگذاشتند تا مردم از دیدن آنها وقت سحر را تشخیص دهند؛ بهمحض آنکه صدای اذان بلند میشد، چراغها را خاموش میکردند. یکی از مشهورترین چراغها، «چراغ ملا محمدکاظم»، خادم مسجد جامع یزد، بود. او هر شب ماه رمضان چراغ دریایی را روشن میکرد و در یکی از گلدستههای مسجد میگذاشت تا مردم با دیدن نور چراغ به اعمال سحری بپردازند؛ هنگام اذان صبح هم آن را برمیداشت تا مردم از وقت اذان آگاه شوند (همو، 49). هنوز هم اگر کسی در یزد ادعای گزافی در انجام کاری کند، میگویند: «مگر چراغ ملا محمدکاظم را در گلدستۀ مسجد جامع گذاشتهای!» ( اسناد، بش ).
در کوملۀ گیلان نیز یک نفر متدین و معتمد که به او «مقدس» میگفتند، ساعتی پیش از سحر به چوبدستیای دومتری به نام «کولاکَت» چند دور پارچه میپیچید، سپس به نفت آغشته، و آن را روشن میکرد و در کوچهها و محلهها راه میافتاد و خانوادهها را صدا میزد و میگفت: «اوهوی ... فلان کس! مشتی! ویریسین، شیمه پله قاتوک چاکونین، سحر نزدیکه»، یعنی: اوهوی ... فلانی! مشهدی! برخیزید، پلو و خورشتان را درست کنید، سحر نزدیک است (شهاب، 174).
یکی دیگر از روشهای قدیمی برای بیدارکردن مردم در سحرهای ماه رمضان، نقارهزنی بود. شهرهای بزرگ اتاقکی مخصوص نقارهخانه بالای سردر دارالحکومه داشتند. در ماه رمضان نقارهچیها یک مرتبه نزدیک سحر و یک مرتبه غروب آفتاب، نقاره را برای اعلام وقت سحر و افطار به صدا درمیآوردند. بهغیراز نقارهچی حکومتی، مرشد زورخانۀ هر محلی هم سحر طبل و نقاره مینواخت. مردم هم خود را موظف میدانستند روز آخر ماه رمضان انعامی به مرشد بدهند. در شهرستان یزد، نقاره را در میدان وسط شهر که به میدان «شاه» مشهور بود، مینواختند و تعداد نقارهچیها به 20 تن میرسید. در مشهد، در ماه رمضان، از دو ساعت بعد از نیمهشب، از گلدستههای صحن حرم حضرت رضا (ع) و مسجد گوهرشاد صدای مناجات و نقاره بلند میشود تا مردم بیدار شوند و به عبادت و خوردن سحری بپردازند (وکیلیان، همانجا).
در برخی از شهرها، ازجمله در بجنورد که بیشتر ساکنان آن ترکزباناند، در وقت سحر به جای نواختن نقاره، در دو نوبت طبل و شیپور میزدند: یک بار برای بیدارکردن مردم، و بار دیگر برای هشدار به نزدیکشدن سحر و وقت خوردن سحری؛ نوبت اول، 3 ساعت به اذان صبح مانده، با وزن و آهنگ «تو پلو بیشِر، تو پلو بیشِر» (برخیز پلو بپز، برخیز پلو بپز)، و نوبت دوم، یک ساعت و نیم پیش از اذان صبح، با وزن و آهنگ «قازان دیشِر، قازان دیشِر» (دیگ را زمین بگذار، دیگ را زمین بگذار)، نواخته میشد. در بعدازظهر روز آخر ماه رمضان، طبّال و شیپورچی درحالیکه شیپور را در سینی میگذاشتند، وارد بازار میشدند و سینی را جلو دکانداران میگرفتند و به ترکی میگفتند: «خدای روزه نمازین گِز قبول اِتِن، خدای سلامتلِق بِرِسِن»، یعنی: خدا روزه و نمازتان را قبول کند، خدا سلامتی بدهد.
در سبزوار، برای آگاهی از وقت سحر و افطار، از توپ ــ که به آن «شَمخال» میگفتند ــ و طبل و شیپور استفاده میکردند. برای نواختن طبل، مرشدی به گلدستۀ مسجد جامع میرفت و پس از زدن 3 ضربه بر طبل، آهنگ «خانم وَخ پلو بپز، وَخ پلو بپز، وخ بارا به مَدبخ» را مینواخت. در سقز هم چند درویش با نواختن طبل و دف و خواندن مناجات، مردم را از رسیدن سحر آگاه میکردند. تا چند دهه پیش هم این کار وظیفۀ گروه موزیک پادگان سقز بود. در بندر بوشهر و روستاهای آن، ازجمله صلحآباد، از شب اول ماه رمضان دو نفر به نام «دُمدُمسحری» برای بیدارکردن مردم، از نیمهشب تا نزدیک سحر در کوی و برزن راه میافتادند؛ یکی از آنها دمّامی بزرگ، که طبلی دوطرفه است، به گردن میانداخت و دیگری درحالیکه چراغ دریایی در دست داشت، وی را همراهی میکرد؛ آنها با کوبیدن دمام، با صدای بلند میخواندند: رمضان آمد و شد ماه طاعت / مُرواتون همهسال بهر عبادت / / زنده باشین ای عزیزان / تا شوین بهرهمند از این سعادت / / دو دست سحرخیزان رو به خدا شد / هرکه عبادت نکرد، روحش سیا شد (همو، 50-51). شیوۀ «دُمدُمسحری» در برخی از مناطق حومۀ بوشهر مثل «تنگک» به «گُمگُمسحری» مشهور است. ندای مراسم در شبهای ضربتخوردن و شهادت حضرت علی (ع) بسیار حزنانگیز میشود و اشعار رنگ عزاداری به خود میگیرد (شریفیان، 229، 232).
در شهرستان سیرجان، افراد خیرخواه سحرهنگام طبلی بزرگ بر پشت شتر میگذاشتند و خود نیز بر حیوان سوار میشدند و با حرکت ملایم شتر در کوچهپسکوچههای شهر میگشتند و ضربههایی محکم و یکنواخت بر طبل میکوبیدند که سبب بیداری مردم میشد. عدهای از خیّران سیرجان نیز با چراغدستی در کوچهها راه میافتادند و در خانهها را میزدند و از پشت در با صدای بلند به صاحبخانه میگفتند: رِمضون اومده مهمونش کنین / گاو و گوساله به قربونش کنین / / گاو و گوساله نباشه / خروس یهساله به قربونش کنین / / خروس یهساله نباشه / ماهی پن ]پنج[ساله به قربونش کنین / / رمضون برگ خزون / شیخ شِیدالله از همه فزون / / سر [سحر] رسید وَرخیز بیداری بکن / چارهای از بهر بیماریت بکن؛ یا اینکه با صدای بلند، درحالیکه ضربههای پیدرپی به در خانهها میزدند، میگفتند: پیرمرد ورخیز تا سحر خوریم / یخ و فالوده با شکر خوریم؛ اگر ماه رمضان در فصل زمستان بود، میگفتند: پیرمرد ورخیز تا سحر خوریم / مَسکه [کره] و روغن با عسل خوریم (مؤیدمحسنی، 294-295). یکیدیگر از راهها برای بیدارکردن مردم هنگام سحر، درکردن توپ بود (وکیلیان، 52).
در برخی از نقاط، ازجمله در شهرستان دماوند، تفنگچیهای شکارچی با تیر درکردن، وقت سحر را به اطلاع مردم میرساندند؛ آنها عقیده داشتند با این کار کفارۀ خون حیواناتی را که در ماه رمضان شکار میکردند، میپردازند (همو، 52-53). کوبیدن دیوار و در خانۀ همسایه و جارکشیدن پاکار روستا (برای نمونه، روستای اِستِوَه در اراک) از دیگر راههای اعلام وقت سحر و بیدارکردن مردم بود (همانجا).
برخی از مردم نیز به نیت اینکه سحر از خواب بیدار شوند، پیش از خواب، سورههای مبارک «یاسین» و «طه» را میخوانند و از خداوند میخواهند تا سحر بیدار شوند (همو، 48). در شهرستان سیرجان برخی از مردم بر این عقیدهاند که اگر هنگام خوابیدن با انگشت به زمین ضربه بزنند و بگویند: «ای زمین! گناه من به گردنت، سحر بیدارم کن» یا «ای زمین! گناه گمراهچی و گمرکچی به گردنت، سحر بیدارم کن»، زمین آنها را بیدار میکند (مؤیدمحسنی، 295).
سحریخوانی
متداولترین روش برای بیدارشدن در سحر، سحریخوانی (ه م) است.
اعمال سحر و آداب خوردن سحری
نزدیک به دو ساعت مانده به سحر، اهل خانه از خواب بیدار میشوند و وضو میگیرند تا ثواب بیشتری ببرند. سپس، بزرگ خانواده با صدای بلند مشغول خواندن دعاهای مخصوص سحر میشود و بقیۀ اعضای خانواده آهسته با او زمزمه میکنند. آنها بعد از خواندن دعا و قبل از خوردن سحری با صدای بلند یا در قلبشان برای روزهگرفتن نیت میکنند و میگویند: «نیت کردم که فردا زنده باشم و روزۀ واجب ماه مبارک رمضان را بگیرم، قربةً الی الله»؛ سپس با نوشیدن یک استکان قنداغ، خوردن سحری را آغاز میکنند.
به غذای مخصوص سحر، «سحری» میگویند و بیشتر مردم هنگام سحر غذاهای پختنی و گرم میخورند. پختن سحری زمان معینی ندارد؛ بعضی از خانمها بعد از افطار، و برخی دو ـ سه ساعت مانده به سحر آن را میپزند. در گذشته، برخی از غذاها مثل پلو را پس از پختن دم میکردند تا برای سحر گرم بماند. در یزد، این کار را «بوچونکردن» میگویند. برای بوچون، مقداری از آتش اجاق را برمیدارند و روی در دیگ میگذارند و دوروبَر اجاق را با آجر یا خشت یا قلوهسنگ میبندند تا آتش خفه نشود؛ بدینترتیب، برای سحر غذا مغزپخت و گرم باقی میماند. اگر دیگ سنگی باشد، روی در آن آتش نمیگذارند، بلکه با پارچهای کلفت دهانۀ دیگ را میپوشانند؛ با این کار تا چند ساعت غذا گرم میماند و سحر احتیاج به گرمکردن ندارد. اگر خانوادهای توانایی تهیۀ غذای پختنی نداشته باشند یا دیر از خواب بیدار شوند و فرصت پختن غذا نباشد، از غذاهای حاضری استفاده میکنند. خوردن میوۀ فصل و چای پررنگ و دمکردۀ سنبلالطیب برای جلوگیری از عطش ضروری است.
آنهایی که به کشیدن سیگار، قلیان، چپق یا تریاک اعتیاد داشتند، بعد از خوردن سحری، در آخرین لحظات به استفاده از این مواد مشغول میشدند. اصطلاح «آب است و تریاک» که در گذشته اذانگویان، مناجاتخوانان و شبگردان لحظاتی پیش از اذان صبح با صدای بلند میگفتند، کنایه از آن بود که تنها به اندازۀ خوردن جرعهای آب و کشیدن دود فرصت باقی است. در بجنورد میگویند: «آب است و قلیان» (وکیلیان، 59-60).
پیش از فرارسیدن صبح دهان را میشویند و با خلال دندان تمیز میکنند و مسواک میزنند تا ریزههای غذا لای دندانها نماند و سبب باطلشدن روزه نشود. اگر کسی موفق نشود سحر از خواب بیدار شود، باید آن روز را بدون خوردن سحری ــ درصورتیکه ضعف و ناتوانی به او دست ندهد ــ روزه بگیرد (همو، 61).
هنگام سحر، کازرونیها بیشتر اوگوشت (آبگوشت) (همو، 184)، اهالی کتهسر خُمام ترشتره و کالکباب (همو، 186)، و اهالی شهران طالقان غذاهایی به نام مرجوتیره، سیهچشمتیره و اُوتیره میخورند که در ظرفی به شکل دیزی به نام تیره میپزند (همانجا). در اسماهور الیگودرز لرستان، سحر حلالی میخورند که نان و کشمش خیسخورده است (همو، 187). مشهدیها شامی ماش و خراسانیها نوعی اشکنه به نام قروت یا کلهجوش میخورند (همو، 192-194). شیرازیها برای غذای سحر، قنبرپلو را ترجیح میدهند (همو، 194). اهالی درونگر درهگز ماشاوه میخورند که از نوعی ماش کوهی با پیاز، روغن، تخممرغ، سیبزمینی و رب انار درست میشود (همو، 196). اهالی داراب فارس پلوترش میخورند (همو، 197، نیز نک : جم ).
مآخذ
اسناد مرکز فرهنگ مردم، مرکز تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران؛ شریفیان، محسن، اهل ماتم (آواها و آیین سوگواری در بوشهر)، بوشهر، 1383 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1370 ش.