زمان تقریبی مطالعه: 6 دقیقه

سنبل

سُنْبُل، گیاهی با گلهای خوشه‌ای معطر، با کاربردهای زینتی و نمادین در فرهنگ مردم.
سنبل واژه‌ای عربی به معنای خوشه است (رازی، 117؛ معین). ایـن گیاه گلهایی خوشه‌ای و خوش‌بو دارد کـه در ساخت عطر از آن استفاده می‌شده، و در آثار کهن فارسی، همچون مشک و عنبر در زمرۀ «ریحانات» آورده‌ شده است. سنبل با معناهای نمادین در ادبیات فارسی بسیار به کار رفته است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
خاستگاه این گیاه را خاورمیانه و مدیترانه دانسته‌اند؛ ازجمله، بنابر اشعار کهن فارسی، سنبل به‌صورت خودرو در کوهها و دشتهای ایران می‌روییده است. این گل بعدها به‌سبب زیبایی‌اش، در زمرۀ گلهای مرغوب زینتی قرار گرفته است و پیازش را در گلدان می‌کارند. زمان گل‌دهی سنبل اوایل بهار است (رنگچی، 221؛ سلطانی، 3 / 371؛ برای نمونۀ اشعار، نک‍ : دنبالۀ مقاله؛ برای روش کاشت، نک‍ : بهرامی، 747). سنبل در گذشته به رنگهای بنفش و سفید شناخته می‌شده است، اما امروزه این گل در رنگهای گوناگون به دست می‌آید (نک‍ : سلطانی، رنگچی، همانجاها). 
سنبل را زمبل، زومبول، ارسیل، عرصیل، عیسلان و خزام نیز نامیده‌اند (معین). در بعضی از زبانها و گویشهای ایرانی، نامهایی دیگر برای سنبل وجود دارد؛ برای نمونه، در زبان تاتی به آن «اوشا» می‌گویند (آذرلی، 33). 
سنبل در ادبیات رسمی، اساطیر و ادبیات مردمی معناهایی نمادین دارد که بیشتر آنها دربارۀ ویژگیهای ظاهری این گل، و بعضی برگرفته از رویش پرطراوت آن در رستاخیز بهاری است. بااین‌حال، سنبل بیانگر معناهای نمادین دیگری نیز بوده است؛ مثلاً در بندهش که هر گلی از آنِ امشاسپندی ذکر شده، سنبل نیز از آن بهرام، ایزد پیروزی، دانسته شده است (ص 88). 
سنبل جایگاهی ویژه در ادبیات فارسی دارد و به‌سبب داشتن گلهای پرتراکم و خوشه‌ای و گلبرگهای لب‌برگشته و حلقه‌حلقه، طره و گیسوی مجعد را به ذهن می‌رساند و در تشبیهات یا 
 استعاره‌های بسیاری به کار رفته است؛ مثلاً بوی خوش و رنگ کبود آن سبب شده است که این گل گاهی در معنای زلف سیاه و خوش‌بوی یار به کار رود. گاه خط و موی رخسار مرد جوان را هم به سنبل تشبیه کرده‌اند (خواجو، 657؛ حافظ، 52).
در شاهنامۀ فردوسی در کنار گل یا لاله، به معنای واقعی سنبل که نمایانگر طراوت بهاری است، اشاره شده است: که در بوستانش همیشه گل است / به کوه اندرش لاله و سنبل است (2 / 4). در منظومه‌های عاشقانه‌ مانند لیلی و مجنون و خسرو و شیرین نمونه‌های کاربرد سنبل در معنای استعاری زلف، خط چهره، و ریش یار جوان دیده می‌شود؛ مانند این بیت در وصف خسرو و شیرین، زمانی که در شکارگاه به هم رسیده‌اند: یکی را سنبل از گل برکشیده / یکی را گِرد گل سنبل دمیده (نظامی، 240). در بسیاری از آثار دیگر شاعران بزرگ ایران نیز سنبل در دو معنای حقیقی و نمادین آن به‌ کار رفته است که از آن جمله‌اند: کلیات شمس (مولوی، 2 / 83، 237)، غزلهای سعدی (ص 370، 377) و دیوان حافظ (ص 37، 89). نیز در داستانی، از قبر دو دلداده که به‌سبب ناکامی در عشقشان خودکشی کرده‌اند، گل و سنبل می‌روید (نک‍ : درویشیان، 449-454). در ترانه‌های مردمی و مثلهای فارسی (برای نمونه، نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 28، 924، 2 / 1698؛ سعدی، گلستان، 26) هم حضور سنبل دیده می‌شود؛ مثل این ترانۀ محلی فارس: رسد روزی که بشناسی دل و گل / نوای نای عشق و شور بلبل / / شوی دیوانه بعد از آشنایی / پریشانت کند گیسوی سنبل (فقیری، 179).

سنبل در آداب نوروزی

 محتویات سفرۀ نوروزی بنابر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی در مناطق مختلف ایران متفاوت است؛ در برخی از شهرها، سنبل بر سر سفرۀ نوروزی قرار می‌گیرد. امروزه در بسیاری از خانه‌ها سفرۀ «هفت‌سین» می‌گسترند و سنبل را هم بر سفره می‌گذارند (بلوکباشی، 69)؛ البته در مقابل بعضی از اجزاء سفره مانند سبزه که همواره از ملزومات هفت‌سین و دیگر سفره‌های نوروزی است، برخی از سینها ممکن است بنابه شرایط گوناگون، در هر خانه‌ای متفاوت باشند که سنبل از آن زمره است (نک‍ : شهری، طهران ... ، 4 / 97). گاهی هم سنبل در کنار گلها و گیاهان دیگری که در بهار می‌رویند، به‌سبب بـوی خـوشش ــ نـه لـزوماً به‌عنـوان جزئـی از هفت‌سیـن ــ سر سفرۀ نـوروزی قـرار می‌گیرد (نک‍ : رضی، 128؛ نیز نک‍ : ایرانیکا، XI / 524). 

سنبل در سفرنامه‌ها و تاریخ‌نگاریها

 پولاک، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، در سفرنامه‌اش در شرح باغها و باغچه‌های تهران به وجود برخی گلهای خودرو ازجمله سنبل، همچنین دل‌بستگی بسیار ایرانیان به گل اشاره کرده است (I / 95-96). بروگش در سفرنامۀ خود (1276- 1278 ق / 1859-1861 م)، در شرح آداب نوروزی در زمان ناصرالدین شاه، از پرورش گلهایی که با سین شروع می‌شوند، ازجمله سنبل، در آستانۀ نوروز یاد کرده است. به نوشتۀ او، حتى درویشان زیر چادرهای خود سنبل پرورش می‌داده‌اند (II / 647). جعفر شهری در توصیف تهران قدیم، به گذاشتن سنبل به‌جای سیب بر سر سفرۀ نوروزی، اشاره کرده (همانجا)، و در وصف عطرفروشیهای بازار تهران در سدۀ 13 ق، از وجود عطر سنبل در کنار دیگر عطرها یاد کرده است (تاریخ ... ، 4 / 48). فلاندن در سفرنامه‌اش (1256-1257 ق / 1840-1841 م)، گلهایی را که در دیوارنگاره‌های تخت جمشید در دست افراد دیده می‌شود، سنبل دانسته است (ص 249). 

سنبل در طب

 آنچه در طب قدیم و طب مردمی، دربارۀ سنبل و ویژگیهای دارویی فراوان آن مطرح شده است، شامل گیاهان دیگری است که با گلی که امروزه به نام سنبل می‌شناسیم، کاملاً تفاوت دارد. حکمای طب قدیم سنبل را به انواع «هندی» و «رومی» دسته‌بندی کرده‌اند (نک‍ : هروی، 219؛ حکیم مؤمن، 259). سنبل هندی را سنبل‌العصافیر، ناردین هندی، عجر مکی و غنغیطس نیز نامیده‌اند. گونه‌ای از سنبل‌الطیب را که خاستگاهش کوهی در سوریه است، سنبل سوری یا شامی نیز گفته‌اند که قوتش از سنبلی که در هند می‌روید، بیشتر است (همانجا؛ عقیلی، 2 / 219؛ بیرونی، 351-352؛ معین). آنچه امروزه به نام سنبل‌الطیب شناخته می‌شود، گیاهی است با گلهای معطر که علفی، پایا، خودرو، دارای برگهای دندانه‌دار، و ریشه‌ای معطر و دارویی است (بهرامی، 747- 748؛ نیز نک‍ : ه‍ د، سنبل‌الطیب).

مآخذ

 آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ بلوکباشی، علی، نوروز، جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1389 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1370 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، 1361 ش؛ حکیم ‌مؤمن، محمد، تحفة‌ المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، دیوان، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1336 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1382 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، فریده، فرهنگ عربی در فارسی معاصر، تهران، 1366 ش؛ رضی، هاشم، جشنهای آب، تهران، 1391 ش؛ رنگچی، غلامحسین، گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی، تهران، 1372 ش؛ سعدی، غزلها، به کوشش نورالله ایزد‌پرست، تهران، 1357 ش؛ همو، گلستان، به کوشش نورالله ایزد‌پرست، تهران، 1361 ش؛ سلطانی، ابوالقاسم، دایرةالمعارف طب سنتی ( گیاهان دارویی)، قم، 1384 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، قرابادین کبیر (مخزن ‌الادویة)، قم، 1390 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، سیری در ترانه‌های محلی، شیراز، 1385 ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، اصفهان، 1324 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1355 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366 ش؛ هروی، محمد، بحر الجواهر، قم، 1387 ش؛ نیز: 

Brugsch, H., Reise der K. preussischen Gesandtschaft nach Persien 1860-1861, Leipzig, 1883; Iranica ; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.