شمع
شَمْع، یا موم، از ابزارهای روشنایی با کارکردهای آیینی فراوان در فرهنگ مردم ایران. اهمیت نور و آتش (ه م) نزد ایرانیان سبب شده است تا ابزارهای نور و روشنایی نیز از حرمت و قداستی ویژه برخوردار شوند؛ چنانکه در عقاید عامۀ مردم، سوگندخوردن به نور چراغ یا روشنکردن شمع و چراغ بر مزار درگذشتگان از باورهای رایج است.
شمع واژهای عربی است و در فارسی آن را موم مینامند (نک : معین، 2055؛ غیاث ... ؛ آنندراج؛ لغتنامه ... ). شمع انواعی مختلف دارد که از انواع معمولی آن میتوان به شمعهای گچی یا ساختهشده از پیه اشاره کرد؛ نوع اعلای آن عنبرین و کافوری است که از موم عسل ساخته میشود و در آن عنبر یا کافور میریزند (همانجا). از دیرباز، شمع عنبرین و کافوری بهسبب گرانبودن، مختص طبقۀ اعیان و ثروتمندان بوده است (نک : کتیرایی، 300). از دیگر شمعهای رایج در سدههای گذشته میتوان به شمع قدی اشاره کرد که به بلندی قامت انسان ساخته میشد و در منبر مساجد، در شبهای عاشورا برای نذر و نیاز آن را روشن میکردند (نک : لغتنامه؛ شهری، تاریخ ... ، 82، نیز حاشیۀ 1). شمع پارافینی که از پارافین جامد ساخته میشود، از محصولات نفتی و پتروشیمی به شمار میآید و بهسبب ارزانبودن، امروزه بیشتر از این نوع شمع استفاده میشود (همان، 3 / 86، 476).
پیشینه
تاریخ دقیق ساخت شمع مشخص نیست، اما شواهد باستانشناختی، دیوارنگارهها و پارهای از مآخذ کهن نشان از قدمت و کاربرد دیرینۀ این وسیله دارند (نک : دنبالۀ مقاله).
ایرانیان باستان آتش را زنده میپنداشتند و خاموشکردن آن را به معنای کشتن آن میدانستند (شایست ... ، 247)؛ چنانکه فعل کشتن در زبان فارسی برای خاموشکردن شمع نیز به کار رفته است ( لغتنامه). همچنین ایرانیان باستان برای نگهبانی و پشتیبانی از ارواح درگذشتگان خود از گزند و آزار اهریمنان و دیوان در بالای گور آنان آتش، شمع یا چراغی میافروختند (بندهش، 129؛ رضی، 2 / 749؛ رمضانخانی، 338). روشنکردن شمع در جشنهای ایرانیان باستان نیز اهمیت بسیار داشته است و هرچه شمع و چراغ بیشتری افروخته میشد، بر شکوه و عظمت جشن میافزود؛ ازآنجا است که رسم چراغانی (ه م) تا به امروز به جای مانده است (فرهوشی، 35).
در دورۀ اسلامی نیز از شمع در جشنها به منظور آراستن مکان جشن و روشنایی استفاده میکردند، چنانکه بیهقی در تاریخ خود به این موضوع اشاره کرده است (ص 249). پس از توسعۀ قلمرو اسلامی، مسلمانان مناطق مختلف با ساخت و استفاده از شمع آشنا شدند (داودالمختار، 93) و به نور و روشنایی اهمیت داده شد، تاآنجاکه سنت روشنکردن شمع و چراغ در مساجد و مکانهای مذهبی رواج یافت. در ادوار مختلف اسلامی، شمع در شمعدانهای فلزی و بلوری روشن میشد و در پیشگاه مساجد قرار میگرفت (همو، 93-94).
در دورۀ اسلامی، افزونبر ساخت انواع شمع در ایران، مقادیری نیز از سرزمینهای دیگر وارد میشد (اصطخری، 180)؛ اما ایرانیان همواره در ساخت شمع و شمعدان سرآمد بودهاند، چنانکه در حفاریهای صورتگرفته در ایران، شمعدانهای مفرغی زیبایی از دورۀ سلجوقی کشف شده است که در دورههای دیگر کمتر دیده میشود (ویلسن، 147؛ نیز نک : نیازمند، 1839)؛ اما عصر طلایی صنعت فلزکاری ایرانیان در سدههای 7 و 8 ق بوده است، و از بهترین اشیاء فلزی کشفشده از این دوره، شمعدانی نقرهای ساخت صنعتگری شیرازی به نام محمد بن رفیعالدین است (حسن، 263-264). از دیگر شمعدانهای کشفشده در این دوره، شمعدان مشبک برنزی موجود در موزۀ لوور (همو، لوحۀ 78، تصویر شم 151) و شمعدان برنزی موجود در موزۀ کاخ گلستان تهران است (همو، لوحۀ 77، تصویر شم 149).
رواج استفاده از شمع، از طرفی سبب بهوجودآمدن شغل و پیشۀ شمعسازی شد که به آن «شماعی» و به شاغل آن شماع میگفتند؛ ابناخوه در سدۀ 6 ق / 12 م، به پیشۀ شماعی و نحوۀ کار آن و نیز دربارۀ کیفیت شمع خوب مطالبی نقل کرده است (نک : ص 121-127)؛ از طرف دیگر سبب پیدایش منصبی به نام چراغچی شد (ابنبطوطه، 282) که در دورۀ صفوی اهمیت یافت. در این دوره، لوازم روشنایی دربار و ابزارهای آن مثل شمع، شمعدان، چراغهای نفتی و قیچی مخصوص تمیزکردن فتیله در محلی به نام چراغخانه و زیر نظر چراغچیباشی نگهداری میشد (کمپفر، 148).
کاربردهای شمع
مکانهای مقدس
در دورۀ اسلامی، اهدای وسایل روشنایی، مثل شمع و شمعدان و چراغ به مکانهای مقدس مثل مساجد، امامزادهها و مقابر امامان از سوی بزرگان و دولتمردان رسمی رایج بوده است، چنانکه عنصرالمعالی در سدۀ 5 ق / 11 م، به اهدای شمع در ماه رمضان به مساجد اشاره میکند و این کار را نیک و پسندیده میداند (ص 121). اهدای شمعدان و شمع به حرم امام رضا (ع) (خوشدل، 69-71) و عتبات عالیات (داودالمختار، 98) از سوی شاهان و دولتمردان، در دورۀ صفویه و سپس قاجاریه بیشتر رواج داشت (نک : عضدالملک، 154، 161). شاه عباس صفوی در 1008 ق، هنگام زیارت حرم امام رضا (ع) یک شب بهعنوان خادمباشی، خود شخصاً فتیلۀ شمعها را با قیچی تمیز کرده است (احتشام، 213). در تهران نیز در امامزادهها و مرقدها مأمورانی به نام چراغچی حضور داشتند که وظیفهشان مراقبت از شمعها، تمیزکردن فتیلهها و تعویض شمعها بود (شهری، تاریخ، 3 / 82-83).
زندگی روزمره
شمع و چراغ در گذشته تا پیش از اختراع لامپ و کشف نفت، در زندگی مردم کاربردهایی متنوع و فراوان داشته است. شاردن در عصر صفوی در بیان وسایل روشنایی منازل ایرانیان از شمع نیز یاد کرده است (4 / 227). در دوران قاجار، پیشۀ فانوسکشی رواج یافت و بیشتر هنگام عبورومرور کاروان خواستگاران در شب، فردی با قراردادن چند شمع در یک فانوس، راه را برای دیگران روشن میکرد (مونسالدوله، 34). همچنین تا قبل از رواج نایلون در ایران، برای تهیۀ برخی منسوجات ضدآب، شمع را آب میکردند و روی پارچۀ متقالی میمالیدند؛ بهاینترتیب، آن پارچه عایق میشد و بهعنوان مشمع به کار میرفت (نک : کتیرایی، 16، حاشیۀ 1؛ طباطبایی، 354). پزشکان و حجامان نیز از شمع بهعنوان یک وسیلۀ حرارتی ضعیف در حجامت استفاده میکردند (پولاک، 428).
مجازات محکومین
در گذشته، یکی از روشهای شکنجه شمعآجینکردن بود (تاورنیه، 561؛ ابونیا، 137- 138؛ شیل، 257)؛ بهاینصورت که قسمتهایی از بدن شخص را سوراخ میکردند و سپس در سوراخها شمع میگذاشتند و شمعها میسوختند و از چکیدن قطرههای داغ شمع بر روی زخم، شخص درد و رنجی فراوان متحمل میشد (نک : تاورنیه، 561-562؛ شیل، همانجا؛ پولاک، 242؛ شهری، طهران ... ، 2 / 414).
مجالس رقص
از دیگر کاربردهای شمع در گذشته، استفاده از آن بهصورت روشن، هنگام رقص بود. در دورۀ مظفرالدین شاه قاجار، رقص با شمعدان و شمع روشن بدون اینکه شمع خاموش شود، رایج بود و چنانکه میگویند، حشمت رقاص در این فن مهارتی بسزا داشته است (نک : خالقی، 1 / 483).
فرهنگ مردم
استفاده از روشنایی شمع در جشنهای ایرانیان مانند جشن سده و مهرگان (ه مم) از دوران باستان تا کنون رواج داشته است. برای نمونه، در مراسم جشن سده، که به دستور مرداویج زیاری در سدۀ 4 ق / 10 م، در شهر اصفهان برگزار گردید، همۀ گنبدها و منارههای شهر با شمع و مشعل زینت داده شدند (فرهوشی، 42). شمع یکی از اجزاء اصلی سفرۀ جشن مهرگان (همو، 94-95) و نیز سفرۀ هفتسین (ه م) نوروز است. روشنکردن شمع هنگام تحویل سال، از سنتهایی دیرپا در مناطق مختلف ایران است (نک : هاشمنیا، 211؛ همایونی، 406؛ کیوان، 80-81؛ شعبانی، 206). روشنکردن شمع و چراغ با آتش شمع یا چراغ امامزادهها، سقاخانهها، مساجد و دیگر اماکن متبرک و بردن آنها به خانه، از دیگر رسمهای رایج در برخی از مناطق ایران است؛ مثلاً مردم چهارمحال و بختیاری در شب عید نوروز، شمع یا چراغی را در اماکن متبرکه روشن میکنند، به خانه میبرند و میگذارند تا صبح روز عید روشن باشد (نیکزاد، 206-207). مردم خراسان نیز دو روز مانده به عید نوروز در هر اتاق شمع یا چراغی میافروزند (شعبانی، 204، 206).
در کردستان نیز برای شگون، در شب عید نوروز در خانهها شمع روشن میکنند که تا پایان شب میسوزد (همو، 223). در تهران قدیم (نجمی، 263) و نیز شیراز (زیانی، 49) نزدیک به عید نوروز، دکانداران دکانهای خود را با روشنکردن شمعهای رنگین میآراستند. زنان شاهرودی در شب عرفه پس از خیراتکردن، شمعی به نیت روشنی قبر مردگان روشن میکنند (شریعتزاده، 419؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، عرفه، شب). این رسم در آذربایجان نیز (ساعدی، 127- 128) رایج است.
در مراسم چهارشنبهسوری (ه م)، استفاده از شمع پس از حاجتروایی از دیرباز مرسوم بوده است؛ مثلاً در تهران قدیم، دختران برای بختگشایی سوار توپ مروارید (ه م) میشدند و اگر سال بعد حاجتروا میشدند، یک دسته شمع دورتادور توپ مروارید روشن میکردند (مونسالدوله، 113). همچنین دختران شرق گیلان در شب چهارشنبهسوری بعد از افروختن آتش یا قبل از آن به اماکن متبرکه میرفتند و به نیت بازشدن بختشان شمع روشن میکردند (شهاب، 25). زردشتیان یزد نیز در شب چهارشنبهسوری روی پشتبام آتش روشن میکنند. آنها برای این کار بوته و هیزم را در منقل میگذارند و با شمع یا فتیلۀ چراغ آنها را روشن میکنند (طباطبایی، 413-414). از تفریحات رایج مردم میاندوآب در شب چهارشنبهسوری این بود که شمعهای روشن را در داخل پوست گردو و روی مقوا روانۀ آب میکردند که در تاریکی شب منظرۀ زیبایی به وجود میآورد (محبوبی، 514). در ایلخچی، این کار را در شب نخستین پنجشنبۀ چلۀ کوچک انجام میدادند (ساعدی، 130-131).
جشنهای زمستانی
مردم ده کرودِ طالقان، اسفندماه را که برابر است با برج حوت، «آفتاببهحوت» مینامند و شب اول آفتاب، بهحوت را گرامی میدارند و جشن میگیرند. در این شب در دو طرف بالای در ورودی خانه شمع روشن میکنند (انجوی، 1 / 48). در کاشان و توابع آن در شب جشن اسفندی (ه م) در کنار هدیهای که برای تازهعروسان میفرستند، شمع نیز میگذارند (انجوی، 1 / 99).
در نراق رسم است که صبح روز اول اسفند، عروس و داماد 4 عدد شمع برمیدارند و به «پاچنار قاضی» (از اماکن متبرک نراق) میروند. در آنجا پس از خوردن آجیل و شیرینی، به طرف «پاسنگ ملا» حرکت میکنند و آن محلی است که همۀ عروس و دامادها در آنجا شمع روشن میکنند؛ سپس به نیت دفع دشمنان شمعها را پیدرپی، یکی عروس و دیگری داماد، خاموش میکنند و میگویند: «دشمن خاموش شد و هرچه زودتر عروسی ما سر میگیرد» (همو، 1 / 103-104).
ارامنه در روز جشن دِرِندِز (ه م) که در بیستوپنجم بهمنماه برگزار میشود، به کلیسا میروند و همراه خود بوتههای هیزم میبرند؛ وقتی آنها را آتش زدند، شمع یا چراغهای خود را با آتش درندز روشن میکنند و به خانههایشان میبرند و معتقدند که با این کار فروغ و برکت را به خانۀ خود بردهاند (انجوی، 2 / 120).
مراسم عروسی
شمع در مراسم عقد نکاح و جشن عروسی ایرانیان نیز کاربرد دارد، چنانکه شمع و شمعدان به همراه آینه از جملۀ وسایل ضروری سفرۀ عقد است و نماد خوشبختی و روشنایی و نور زندگی به شمار میرود (نک : ماسه، 1 / 83؛ کتیرایی، 144). روشنکردن دو شمع در کنار آینۀ سفرۀ عقد به اسم عروس و داماد از رسمهای رایج در گذشته بوده است (نک : مونسالدوله، 39؛ هدایت، نیرنگستان، 28). در تهران رسم است که از لحظۀ ورود عروس به اتاق عقد تا پایان مراسم، شمعها روشن باشد (نجمی، 289-290).
در بیرجند، شب پیش از عقد در مراسمی به نام «بارکشان»، خانوادۀ داماد لوازم سفرۀ عقد را به خانۀ عروس میبرند؛ پیشاپیش آنها، پسربچه یا نوجوانی آینه و شمعدان را با شمع روشن به خانۀ عروس میبرد و در اتاق عقد قرار میدهد (رضایی، 338- 339). در روستای ریکان در استان سمنان، رسم است که مردم در جشن عروسی شمعی روشن را به همراه دستمالی به دست داماد میدهند و سپس به رقص و پایکوبی میپردازند (حسنی، 188- 189).
از دیگر رسمهای رایج این بود که در مراسم عقدکنان پیش از آنکه شمعها خاموش شوند، اطرافیان عروس کاسهای آب بر سر عروس میریختند و با کفشهایش شمعها را خاموش میکردند (مونسالدوله، 40؛ نیز نک : ماسه، 1 / 88؛ صفینژاد، 419). گاهی این شمعهای نیمسوخته را در خانه نگه میداشتند و به هنگام تولد نخستین کودک، آن را دوباره روشن میکردند که تا آخر بسوزد (ماسه، 1 / 83).
مردم سروستان در رسمی به نام «وانشستن»، عروس را بعد از آرایشکردن به اتاقی میبرند که همۀ مهمانان زنِ خانوادۀ عروس در آنجا جمعاند؛ آنگاه او را روی صندلی مینشانند و دو لاله که شمع در آنها روشن است، به او میدهند تا بهنحوی روی پایش بگذارد که همه چهرۀ او را ببینند؛ سپس، مهمانان دورتادور او به رقص و پایکوبی میپردازند (همایونی، 547).
در روستاهای آمل رسم بـر این است کـه در مراسم عقدکنـان در بین انگشتان دست عروس، 10 عدد شمع روشن میکنند و این شمعها باید تا آخرین لحظه بسوزد (علامه، 129). در تهران قدیم، در شب حنابندان خانوادۀ داماد در 7 تا 40 جام برنجی یا نقرهای حنا خیس میکردند و این جامها را در داخل خوانچههای مخصوصی قرار میدادند و اطراف جامها، شمعهای رنگارنگ میافروختند و بعد این خوانچهها را به خانۀ عروس میفرستادند (مونسالدوله، 45).
زایمان
از دوران باستان در ایران، وقتی زنی باردار میشد، برای دفع گزند دیوان و موجودات شریر در خانۀ او آتش روشن میکردند و پس از تولد نوزاد نیز تا 3 شبانهروز آتش را روشن نگاه میداشتند (شایست، 155-156). در دورههای بعد نیز همین رسم در میان مردم بهگونهای دیگر ادامه یافت؛ چنانکه هرگاه زمان زایمان زنی فرامیرسید، تا 40 روز در اتاق او شمع یا چراغ میافروختند (نک : ماسه، 1 / 25؛ شکورزاده، 609). نوزاد که به دنیا میآمد، تا 10 شب بالای سرش شمع روشن میکردند (هدایت، نیرنگستان، 38).
در گذشته، مردم میاندوآب در شب هفتم زایمان، در 4 گوشۀ منزل چراغ یا شمع روشن میکردند (محبوبی، 520). مدتها قبل، مردم شیراز نوزادان خود را تا 40 روز از خانه خارج نمیکردند و روز چهلم، نوزاد را با مقداری نقل و شمع به شاهچراغ میبردند و شمعها را آنجا روشن، و نقلها را بین مردم تقسیم میکردند (نک : زیانی، 31-32؛ خدیش، 274). شب قبل از ختنهکردن کودک نیز، از خانۀ پدربزرگ یا عموی او چند نفر همراه یک سینی مسی پر از حنای آبگرفته که روی آن را با برگهای گلمحمدی آراسته بودند، به همراه چند شمع روشن، در حال دایرهزدن و ترانهخواندن وارد منزل کودک میشدند و دستوپای او را حنا میبستند (برای نمونه، نک : محتاط، 2 / 288).
خاکسپاری
روشنکردن شمع بر سر مزار درگذشتگان از رسمهای دیرین است. هنگامیکه بزرگ یا بزرگزادهای یا شخصی مقدس یا روحانی درمیگذشت، بر سر گور او تا 3 شب آتش میافروختند. به باور آنان، آتش ارواح مردگان را از گزند اهریمنان و دیوان حفظ میکند (نک : بندهش، 129).
باور به افروختن شمع و چراغ و آتش بر مزار درگذشتگان در همۀ آیینهای خاکسپاری در ایران رواج داشته است؛ چنانکه ابنبطوطه در سفرنامۀ خود آورده است: در هنگام بردن جنازه برای خاکسپاری، گروهی پیشاپیش سوگواران شمعهایی روشن در دست داشتند. همچنین هرگاه کسانی بچه یا زنشان درمیگذشت، او را در یکی از اتاقهای خانۀ خود دفن، و چندین شمع را در پایین و بالای گورش روشن میکردند (ص 188، 207- 208).
ایرانیان باور دارند کسی را که هنگام شب بمیرد، نباید تنها گذاشت؛ بنابراین، بالای سرش شمع روشن میکنند (هدایت، همان، 69). در خراسان، اولین شبی را که خانه از وجود مرده خالی میشود، شب «شام غریبان» مینامند. در شب شام غریبان، در بستری که میت میخوابید، یک عدد خشت که وسط آن را سوراخ کردهاند، میگذارند؛ سپس شمعی روشن در سوراخ جای میدهند و در کنار آن مشتی برگۀ زردآلو و چند حبه قند میگذارند. شمع برای آن است که اتاق میت روشن باشد و خشت برای آنکه جای مرده خالی نباشد؛ این شمع باید روی خشت تا آخر بسوزد و هرگاه تمام شود، فوراً شمع دیگری به جای آن روشن میکنند (نک : شکورزاده، 208، 215). همچنین پنجشنبه یا شبهای جمعه، بهویژه شب جمعۀ آخر سال، بر سر مزار درگذشتگان خود میروند و بر گور آنان شمع یا چراغ روشن میکنند (ساعدی، 126).
آیینهای عزاداری محرم
در گذشته، علمهای عزاداری محرم با 4 فانوس کوچک که شمعهایی در آنها بود، روشن میشد (ماسه، 1 / 214)؛ همچنین در بیشتر شهرهای ایران، غروب روز عاشورا، مراسم شام غریبان برپا میکنند. در این شب به یاد تاریکی صحرای کربلا در نظر فرزندان امام حسین (ع)، اماکن مذهبی را تاریک میکنند و عزاداران بهویژه کودکان شمع روشن به دست میگیرند و به نوحهخوانی میپردازند (نک : شهاب، 182؛ سعیدی، سهراب، 375).
حاجتخواهیها
شمع از لوازم ضروری و همیشگی آیینهای نذر و دعای ایرانیان است، که ازجمله میتوان به مراسم چهلمنبر (ه م) اشاره کرد که در آن شخص نذرکننده 40 شمع را در کنار 40 منبر روشن میکرد.
در مناطق مختلف ایران، روشنکردن شمع در زیارتگاهها و نیز سقاخانهها برای برآوردهشدن حاجت، بسیار رواج دارد (شکورزاده، 90-91؛ بنیادلو، 86، 87، 93، 101). گاهی برای برآوردهشدن حاجات، نـذر شمع بـرای درختـان مقـدس و کهـنسال میشود؛ مثـلاً، در سروستان درخت سروی هست که گویند بیش از 000‘1 سال قدمت دارد و در بین مردم بسیار محترم است و در کنار آن مسجدی به نام مسجد سرو بنا کردهاند؛ در بازسازیهای اخیر، سرو در میان دیوار مسجد قرار گرفته است. مردم در این مکان شمع روشن میکنند و عقیده دارند که سرو حاجتشان را خواهد داد (همایونی، 117).
مردم آمل نیز در شبهای چهارشنبه و جمعه در شکاف درختان مقدسِ کهنسال منطقه که به شاخههای آنها دخیل بستهاند، برای نذر خود و برآوردهشدن حاجتشان شمع روشن میکنند. آنها همچنین پل «دوازدهپایۀ» آجری را هم مقدس میدانند و معتقدند که پایههای آن را دوازدهامام بنا کردهاند؛ بههمینسبب، برای رسیدن به مرادشان روی آن شمع روشن میکنند (علامه، 117).
در همدان رسم است که دختران دمبخت برای بازشدن بختشان سوار شیر سنگی میشوند و ضمن بهجاآوردن آدابی خاص، روی سر شیر شمع روشن میکنند (دانشور، 209-210؛ برای نمونههای دیگر، نک : ه د، بختگشایی؛ خضر؛ درخت).
در بیشتر نقاط ایران، در سفرههای نذری همچون سفرۀ حضرت ابوالفضل (ع)، سفرۀ بیبی سهشنبه، سفرۀ بیبی حور، سفرۀ بیبی نور، و سفرۀ حضرت رقیه (ه مم) نیز شمع روشن میکنند. معمولاً شمار این شمعها 2، 5، 7 یا 12 عدد است (شکورزاده، 49؛ صفینژاد، 403؛ نیز نک : جانباللٰهی، 80-81؛ هاشمنیا، 200).
همچنین در مراسم نخلگردانی (ه م) مردم حاجتمند از حملکننده و نگهبان نخل (بابای نخل) میخواهند تا برایشان در جایی از نخل شمع روشن کند؛ سپس حاجت و مراد خود را با نخل در میان میگذارند (سعیدی، محمدحسن، 63، 66، 67). در مراسم شمع و چراغ در شاهرود که طی دهۀ نخست محرم برگزار میشود، نیز شمع از اجزاء اصلی مراسم است (نک : شریعتزاده، 407 بب ).
باورها
به باور ایرانیان، آتش دردها را نیز درمان میکند؛ چنانکه برای بهبود بیماران در شب چهارشنبهسوری در 4 گوشۀ یک خشت، 9 عدد شمع یا فتیلۀ روغنزده روشن میکردند و یک پول سیاه، کمی زغال، اسپند و ادویه بر روی خشت میریختند و آن را در چهارراهی میگذاشتند و سپس بیآنکه به پشت سر خود نگاه کنند، باز میگشتند؛ یا بالای سر بیمار شمعِ روشن میگذاشتند و مشک و زعفران نیز دود میکردند و سپس به پشت بیمار میزدند و میگفتند: «درد و بلات برود تو صحرا، برود تو دریا» (هدایت، نیرنگستان، 55-56). شبیه همین کار را مردم خراسان برای رفع چشمزخم کودکان در شبهای چهارشنبه انجام میدهند (شکورزاده، 274).
در روستاهای خراسان و همچنین اطراف تهران، برای درمان «بچۀ عوضی» (همو، 235؛ هدایت، همان، 44؛ نیز نک : ه د، همزاد) از شمع استفاده میشده است. مردم کازرون برای درمان «تو سـییَک» (تب سه ـ یک) که تبـی شدید بـه مدت 3 هفته است، دستمال خونین شب زفاف دختری را که عروسی او در خانۀ پدری صورت گرفته باشد، میدزدند و بر دستمال دعای آیةالکرسی و چهارقل (ه مم) را میخوانند؛ بعد دستمال را زیر پای بیمار میسوزانند و اگر بیمار شفا پیدا کند، برای تشکر از صاحب دستمال، در زیارتگاه محل برای او شمع روشن میکنند (حاتمی، 70-71).
به باور مردم برخی از مناطق ایران، خانۀ نو را باید با روشنکردن شمع در 4 گوشۀ آن متبرک ساخت (برای نمونه، نک : فقیری، 134). همچنین نباید برای خاموشکردن شمع یا چراغ به شعلۀ آن پُف کرد، زیرا شمع و چراغ آدمی را نفرین میکنند که سبب تیرهروزی و کوتاهی عمر میشود؛ بنابراین باید آنها را با دست یا وسیلۀ دیگری خاموش کرد (نک : هدایت، همان، 99؛ شکورزاده، 631؛ قس: ماسه، 2 / 105-106).
دیدن شمع در خواب، نشانۀ بهدستآوردن روزی فراوان، عزت، مقام و منزلت است؛ همچنین اگر کسی در خواب شمعهای روشن بسیاری در شهر خود ببیند، عدالت و دادگری، پارسایی و انصاف در شهر او رواج خواهد یافت (تعبیر ... ، 245-246).
شمع در ادب شفاهی و کتبی
شمع بهعنوان وسیلۀ روشنایی در بسیاری از افسانههای ایرانی به شکل نمادین به کار رفته است؛ گاه نیز بهعنوان وسیلهای سحرآمیز، مانند شمعی که شعلهای آبیرنگ دارد و هیچگاه خاموش نمیشود، نمایان است، مانند افسانۀ «آب حیات» (هدایت، مجموعه ... ، 220-222)، یا افسانۀ «ملک ابراهیم» که در آن با خاموش و روشنکردن شمعدان جادویی، شخصیت داستان وارد فضاهایی جدید میشود (نک : درویشیان، 4 / 155-160). همچنین شمع در بعضی از افسانهها بـهعنوان وسیلهای برای نمایشدادن یا جلبتوجه دیگران و یا برای فریفتن آنان به کار میرود. در افسانۀ تیپ 217 فهرست آرنـه ـ تـامپسون، گربـهای دو شمـع روشن را روی دستانش میگیرد و ساعتها به همان ترتیب میماند (نک : امینـی، 137-142؛ سـادات، 31-35). در بعضـی از افسانـهها مثـل
«سنگ صبور»، «میرزا مست و خمار» یا «مهریننگار و سلطان مار»، شمع فقط وسیلهای برای روشنایی و گرمادهی است (نک : خزاعی، 385-393؛ لاریمر، 107-112؛ درویشیان، 4 / 539-547).
شمع دستمایۀ مثلهای فراوانی نیز شده است؛ برای نمونه: «شمع آنگه سوزد که بر پای باشد»، «شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد»، «شمع اندر خانۀ تاریک، بهتر روشن میکند»، «شمع چه حاجت به رَهِ آفتاب»، «شمع خود میسوزد تا پروانهای را بسوزاند»، «شمع را به مکه میبرد و نورش را به مدینه»، «شمع را خورده، آقا را میخورد»، «شمعی که به خانه روا ست، به مسجد حرام است»، «شمع را پشت و رو نمیباشد» (ذوالفقاری، 1 / 1265-1266).
شمع در دوبیتیهای محلی مناطق مختلف ایران نیز به کار رفته است؛ مثلاً، در دوبیتیهای محلی مردم ابیانه (نک : خوانساری، 176، 179) یا در دوبیتیهای محلی مردم فارس (نک : فقیری، 56، 82)، نمونههایی از آن را میتوان یافت.
شمع در ادبیات کتبی نیز بازتاب فراوان دارد و در صورتهای ادبی و اشارات، به شکلهای مختلف به کار رفته است، مانند شمع آسمان، شمع الٰهی، شمع جمع، شمع رخسار، و شمع سخن، که بهترتیب اشاره به ماه یا آفتاب، قرآن، محبوب، روی زیبا، و اشعار نغز و دلکش دارند، و نیز شمع سربریده، شمعی است که برای برافروختهشدن، سرِ فتیلۀ سوختۀ آن را ببرند (نک : عفیفی، 2 / 1601- 1605).
مآخذ
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابناخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، کیمبریج، 1937 م؛ ابنبطوطه، سفرنامـه، ترجمـۀ محمدعلی موحد، تهـران، 1337 ش؛ ابونیا عمران، فرحناز، فجایع تاریخی، ساری، 1386 ش؛ احتشام کاویانیان، محمد، شمس الشموس یا انیس النفوس، مشهد، ]1354 ش[؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347 ش؛ امینی، امیرقلی، سی افسانه از افسانههای محلی اصفهان، اصفهان، بیتا؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بنیادلو، نادیا، سقاخانههای تهران، تهران، 1381 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ تعبیر خواب، منسوب به محمد بن سیرین، تهران، علمی؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حسن، زکی محمد، تاریخ صنایع ایران (بعد از اسلام)، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، 1363 ش؛ حسنی، ابوالفضل، ریکان، سمنان، 1388 ش؛ خالقی، روحالله، سرگذشت موسیقی ایران، تهران، 1368 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، بازنویسی افسانههای صبحی (فضلالله صبحی مهتدی)، مشهد، 1385 ش؛ خوانساری ابیانه، زینالعابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، 1378 ش؛ خوشدل، محمد، «موزۀ آستان قدس، اشیاء نفیس فلزی»، نامۀ آستان قدس، مشهد، 1340 ش، شم 7؛ دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، تهران، 1327 ش؛ داودالمختار، فریال، «وسائـل الانارة فی المساجد و الاضرحة»، المورد، بغداد، 1399 ق / 1979 م، س 8، شم 2؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایـران، تهران، 1382 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ زیانی، جمال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانههای اشکور بالا، تهران، 1352 ش؛ ساعدی، غلامحسین، ایلخچی، تهران، 1357 ش؛ سعیـدی، سهـراب، فـرهنگ مـردم مینـاب، تهـران، 1386 ش؛ سعیـدی، محمدحسن، مردمشناسی مراسم آیینی، آشتیان، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شعبانی، رضا، آدابورسوم نوروز، تهران، 1379 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شیل، مری، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عضدالملک، علیرضا، سفرنامه، به کوشش حسن مرسلوند، تهران، 1370 ش؛ عفیفی، رحیم، فرهنگنامۀ شعری، تهران، 1372 ش؛ علامه، صمصامالدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1352 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فرهوشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1355 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانههای محلی، شیراز، 1342 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ کیوان، مصطفى، نوروز در کردستان، تهران، 1349 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تهران، 1387 ش؛ محبوبی، جمشید، نگاهی به تاریخ و جغرافیای میاندوآب و تکاب و شاهیندژ، تهران، 1370 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 4 برهان قاطع؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ نجمی، نـاصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356 ش؛ نیازمند، رضا، «حرفهها و پیشهها»، ایرانشهر، تهران، 1343 ش، ج 2؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، تهران، 1357 ش؛ ویلسن، ج. ک.، تاریخ صنایع ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1317 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، مجموعۀ نوشتههای پراکنده، به کوشش حسن قائمیان، تهران، 1344 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش.