شهری
شَهْری، جعفر (1293- 1378 ش / 1914-2000 م)، پژوهشگر فرهنگ مردم، تاریخ نگار اجتماعی معاصر و داستان نویس.
شهری در شب تاج گذاری احمد شاه در محلۀ عودلاجان تهران به دنیا آمد (تقیزاده، 88). وی نام اصلی خانوادگی خود را بهواسطۀ شغل پدربزرگش که کارگاههای زریبافی، مخملبافی و نخیبافی داشت، شَعریباف، و تغییر این نام به شهری باف را اشتباه سجلنویس بیسواد میدانست (نک : گزنه، 231). پدر او، میرزا باقر، مردی بیکاره و عیاش بود که ستمهایی فراوان به همسرش، کبرى، روا میداشت (تقیزاده، همانجا). به نظر شهری، پدرش پهلوانپنبهای بود که زورش فقط به افراد ضعیف میرسید؛ او مینویسد: «خوب و بد از حافظه ها محو نمیشوند؛ تا زنده باشم، از پدرم دل آزرده میباشم و به مادرم رحمت میفرستم، که از آن نیشها چشیده و از این نوشها خوردهام» (همان، 252، 256).
شهری هنگام افول حکومت قاجار و روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی، کودکی دبستانی بود. وی در مدارس دولتی آن زمان که شاگردانش بچههای کسبه و پیشهور دستفروش و دورهگرد بودند، با تنگدستی درس میخواند (اشرف، 682)؛ به همین سبب، از سوی مسئولان مدرسه بسیار آزار میدید و چوب و فلک میشد؛ از بس که چوب خورده بود، همیشه پشت دستانش بادکرده، و ناخنهایش کبود بود؛ ازاینرو، او از مدرسه اخراج شد و از ادامۀ تحصیل بازماند (شهری، همان، 136-137، تاریخ ... ، 5 / 462-463). بنابراین، وی تنها 3 سال، آن هم بهصورت پراکنده، به مدرسه رفت و به قول خودش، علم و دانشش را در «دانشگاه اجتماع» آموخت (حدادی، «راوی ... »، 32).
شهری برای امرار معاش و کمک به خانواده، نزد صاحبان مشاغل متفاوتی مثل خیاطی، بزازی، بقالی، نجاری و جز آن شاگردی کرد (تقیزاده، همانجا). فقر زیاد او را، به گفتۀ خودش، همچون «گاو خرمنکوب و اسب عصاری» کرده بود که «دائم بر گرد خود» میگشت و «غیر از تلاش معاش و پرکردن آخور اطرافیان نانفهمِ زبان نفهم مجال تفکر و اندیشۀ دیگر» نداشت (نک : شکر ... ، پنج). زمانیکه او در دکان ریخته گری شاگردی میکرد، از پسر صاحب دکان چندین کتاب گرفت و با کنجکاوی شروع به خواندن آنها کرد؛ او در معنی لغات دشوار از وی یاری جست و اینچنین وزن و عروض را آموخت. علاقه و پشتکار وی به حدی بود که تا اوایل بهار با پسر استادکارش که کلاس دوازدهم بود، همپایه شد و همچون او توانست شعر بگوید، بهطوریکه پسر صاحبکارش 3-4 قطعه از شعرهای او را برای چاپ به روزنامه داد (همو، گزنه، 201-202).
اولین نوشتۀ شهری در 13سالگی وی چاپ شد (حدادی، همانجا). تنوع و گوناگونی تجربه ها، زیستن در میان تودۀ مردم و آشنایی گسترده و عمیق با آدابورسوم و زبان آنها سبب گردید تا او به یاری ذهن و حافظهای قوی دست به آفرینش آثاری ارزشمند بزند (تقیزاده، همانجا). او از اوان جوانـی مطالبی بـرای برخی جراید ازجمله توفیق با نام مستعار مینوشت و با نامهای «کاشف» و «ملامَمجعفـر» نیـز دو ـ سه کتـاب بـه چـاپ رسانـد (حدادی، «طهران ... »، 321) و از آن پس آثارش را با نام شهری منتشر کرد (شهری، حاجی در فرنگ، 660). در 1373 ش، جایزۀ قلم زرین مجلۀ گردون بهسبب فعالیتهای پژوهشی به وی اهدا شد. او با فرهنگ بزرگ سخن که به سرپرستی و زیر نظر حسن انوری نوشته میشد، همکاری مداوم داشت (تقیزاده، 89).
شهری در اواخر عمر خویش از ضعف بینایی رنج بسیار میبرد؛ او سرانجام، پس از 86 سال زندگی، در سحرگاه روز شنبه 6 آذر 1378، در تهران درگذشت و در قطعۀ 88 بهشت زهرا (قطعۀ هنرمندان) به خاک سپرده شد («یادداشت ... »، بش )؛ این در حالی بود که بیشتر آثار وی در زمان حیاتش به چاپ رسید (حدادی، «راوی»، همانجا).
حافظۀ شهری در ثبت وضبط وقایع، شگفت انگیز بود. آثاری که از شهری به یادگار مانده است، تاریخ اجتماعی مردمان کشور ما است («یادداشت»، بش ). در سالهای اخیر بسیاری از ایرانیان از فقر و ناتوانی زبان فارسی نالیدهاند؛ آنها میگویند این زبان توان بیان تجربیات و نیازهای عصر جدید را ندارد. اما شهری نشان داد که ریشۀ این «فقر» نه در زبان فارسی، بلکه در دانش ما ست (میلانی، 152). یکی از ناشران کتابهای شهری میگوید: «جعفر شهری به مانند درختی پربار بود که هر بار تکانش میدادی، میوههای فراوانی از آن میریخت» (مختاباد، 13).
آثار شهری شامل داستانهای بلند و داستانهای کوتاه، سفرنامه، زندگینامه، تاریخ اجتماعی، ادبیات شفاهی، پزشکی مردمی و نیز دربارۀ امور دینی است. وی در ضمن آثارش، به مناسبت موضوع، به صورتی گیرا و تأثیرگذار از واژهها، کنایات، اصطلاحات، مثلها و اعتقادات رایج مردم جامعه بهره برده است که در اینجا به برخی از آنها از کتاب حاجی در فرنگ (تألیف: 1344 ش) اشاره میشود؛ این کتاب انتقادی، نخستین اثر شهری، و شرح سفر وی به مکه و سپس به اروپا ست و سرشار از تیزبینی، عیبجویی، طنز و هزل است (حدادی، همانجا): یک کلاغ چهل کلاغ کردن (ص 4)؛ ندید بدید بودن (ص 5)؛ موش را خرگوش کردن و دستنبو را کوه خواندن (همانجا)؛ به تک و دو انداختن (ص 6)؛ مثل شاخۀ شمشاد بودن (ص 7)؛ خم به ابرو نیاوردن (ص 9)؛ سر به باد دادن (همانجا)؛ یک پا داشتن مرغ (ص 11)؛ مثل گاو نُهمنشیر شدن (ص 18)؛ از آب کره خواستن و از دود مُردارسنگ گرفتن (ص 38)؛ صغرا و کبرا چیدن (ص 58)؛ از بیخ عرب بودن (ص 65)؛ و بازی علی زو کردن (ص 88).
شهری در رمان شکر تلخ (تألیف: 1347 ش) که آن را به تشویق برادر ناتنیاش، مهدی بهرهمند، نوشت، زندگی سراسر رنج و قهرمانانۀ مادرش کبرى را به تصویر کشیده است. کتاب با این «تقدیمنامه» آغـاز میشـود: «کبـرای عزیز! روحت شـاد مزارت آبـاد کـه با قهرمانیهای انسانی خود نام خویش را زینتبخش صفحات این کتاب ساختهای». شهری شکر تلخ را عاشقانه دوست داشت و میگفت: «با شکر تلخ زنده است» (نک : «یادداشت»، بش ). وقایع داستان طی 3 سال، و در شهرهای تهران و مشهد اتفاق میافتد که در چاپ دوم، در 5 فصل با عنوانهای «سال قحطی دمپختکی»، «سال مشمشه»، «سال بعد از جنگ»، «مشهد» و «مراجعت» از هم تفکیک شدند. داستانْ اوضاع آشفتۀ اجتماعی و اقتصادی، بیبندوباریهای اخلاقی، و چهرۀ واقعی افراد طبقات مختلف جامعۀ بیرحم تهران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی را وصف کرده است. این اثر برای شناخت آنچه بر زنان ایران رفته است نیز اهمیتی کم مانند دارد (میلانی، همانجا؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، شکر تلخ).
مجموعۀ انسیه خانوم (تألیف: 1349 ش) شامل 4 داستان کوتاه با عناوین «انسیه خانم»، «اسدالله ـ حاجی اسدالله»، «طلب مغفرت» و «ختم مراد» است. این اثر نیز همچون دیگر آثار شهری سرشار از اصطلاحات، مثلها و اعتقادات عامۀ مردم است؛ برای نمونه، دست از گور بیرون آمدن (ص 20)؛ حق نون و نمک (ص 27)؛ کک نگزیدن (ص 29)؛ زندگی بی زاغ و زوغ (ص 75)؛ پا رو پوست هندوانه بودن (ص 76)؛ چله بری (ص 77)؛ با مرغ مرده یا موش مرده چله به سر کسی انداختن؛ خونابۀ مرغ سربریده را بر سر کسی ریختن؛ دعانوشتن؛ بر ابریشم هفترنگ دعاخواندن؛ 40 گره زدن و در آبی از 7 شیر آب یا 7 چشمه انداختن و سر و تن شستن؛ دعای 70 پیغمبر نوشتن و به بازوی راست بستن (همانجا)؛ و دعای سارا نوشتن و با شیر شتر نوشیدن و مقداری را جلو گربۀ تازه زاییده ریختن (ص 77- 78).
شهری در کتاب گزنه (تألیف: 1352 ش) به ترسیم دوران نوجوانی خود، و شخصیت پدر بی مسئولیت و ناپدری خودخواه خویش میپردازد. او این اثر را به کسانی که به وی بد کرده، زحمت رسانیده، و ستم روا داشته اند، پیشکش کرده است. شهری در این اثر نیز هرجا که مقتضی بوده، به شرح مسائل اجتماعی آن دوران پرداخته است؛ همچنین، امثال و کنایات زبان گفتاری فراوان در آن به کار برده است که برای نمونه به اینها اشاره میشود: از ته سوزن ردشدن و از دروازه تونرفتن (ص 40)؛ نان کسی را آجـرکردن (ص 44)؛ عاقبتْ تخممرغدزد شتردزد میشود (ص 66)؛ نقل و سکه بر سر عروس ریختن (ص 88)؛ آهن را که چکش نرم نکند، آتش نرم میکند (ص 192)؛ جغد شوم بودن (ص 206)؛ این امامزاده کور میکند که شفا نمیدهد (همانجا)؛ لگد به بخت خود زدن (ص 207؛ نیز نک : ه د، گزنه).
حاجی دوباره (تألیف: 1356 ش)، حکایت خود شهری است که برای دومینبار عازم مکه میشود. این اثر همچون حاجی در فرنگ سفرنامهای انتقادی و آکنده از اصطلاحات و مثلها ست، مانند: خود را به آب و آتش زدن (ص 4)؛ شیر پاک خورده (ص 7)؛ آنچه در دیگ داشتن در چمچه، و آنچه در چنته داشتن روی دایره ریختن (همانجا)؛ حرفش سکۀ صاحبقران، خواستههایش وحی مُنزل (ص 8)؛ بروبرگردنداشتن (همانجا)؛ شتر جلو خانۀ کسی زانوزدن (ص 10)؛ نذر پسرم، خیر شکمم (همانجا)؛ شاخ به شاخ شدن (ص 12)؛ قدیمندیم (ص 15)؛ شتر اگر نواله بخواهد، گردن دراز میکند و هرکس طاووس خواهد، باید جور هندوستان بکشد (ص 16)؛ شاهنامه آخرش خوش است (ص 20)؛ جوجه را آخر پاییز می شمرند (همانجا)؛ خیلی خوش پروپا ست، لب خزینه هم نشسته است (ص 25)؛ کلاه کسان توی هم رفتن (همانجا)؛ به یک چشم به همزدن (ص 26)؛ خروسجنگیبودن (ص 33)؛ و زانوی غم بهبغلگرفتن (ص 42).
شهری پس از آشنایی با ابوالقاسم انجوی شیرازی (ه م) در برنامۀ «فرهنگ مردم» رادیو، جدیترین اثر خویش را به تشویق برادر ناتنـیاش، با عنـوان گوشهای از تـاریخ اجتماعی تهـران قدیم در 1357 ش به چاپ رساند؛ اما پارهای از دستکاریها در این اثر سبب شد تا وی به چاپ جلدهای بعدی آن رضایت ندهد. پس از آن، شهری با به دست آوردن کتاب احصائیۀ بلدیۀ طهران در سال 1310 ش از طریق علی خادم (عکاس معروف و قدیمی)، اقدام به نگارش اثری با عنوان تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم (پایان تألیف: 1367 ش) در 6 مجلد کرد (حدادی، «راوی»، 32)؛ این اثر دانشنامهای از مکانها، حرفه ها و اصناف مردم تهران در سدۀ سیزدهم است (اشرف، 681). در همان سالها، اثر دیگر شهری، طهران قدیم نیز در 5 مجلد به چاپ رسید؛ این اثر نیز نوعی دانشنامۀ فرهنگ و زبان مردم تهران به شمار میآید (نک : ه د، طهران قدیم). وی پس از اتمام و چاپ اثر مذکور، ضربالمثل های تهرانی به زبان محاوره را گردآوری، و با عنوان قند و نمک (1370 ش) منتشر کرد.
آخرین اثر شهری، قلم سرنوشت (تألیف: 1378 ش)، شرح دوران میانسالی او در قالب رمان است. او در این اثر نیز امثال و کنایات رایج آن روزگار را به کار برده است که از آن جملهاند: شترسواری که دولادولا نمیشه (ص 9)؛ کدوم دروغ بوده که فروغ داشته باشه؟! (همانجا)؛ شووَر مثِ خاکشیر میمونه، باید آنقدر شسته بشه تا پاک بشه (همانجا)؛ آقای خود و نوکر خود بودن (ص 10)؛ بیوه زن کرهدار خونه رو خراب میکنه، بیوه زن مایه دار جیگرو کباب میکنه (ص 19)؛ جگر جگر است و دگر دگر (ص 20)؛ بزرگیام به نواب، گداییام به عباس دوس (ص 28)؛ همهکاره و هیچکاره، یککاره و همه کاره (ص 55)؛ نخواه کفتر چندبومه بشی که بیلونه میمونی (همانجا)؛ یللی تللی (ص 56)؛ دوست آن است که بگریاند و دشمن آن که بخنداند (ص 79)؛ پول داشته باش، کوفت داشته باش (همانجا)؛ روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند (ص 90)؛ به حسنت مناز که به تبی بنده، به مالت مناز که به شبی بنده (همانجا)؛ نه برف خدا به آسمون میمونه، نه مالیات دولت به زمین (ص 107)؛ دیر و زود داره که سوختوسوز نداره (همانجا)؛ پول بده، زیر سبیل شاه نقاره بزن (همانجا)؛ به در میگم، دیوار تو گوش کن (ص 109)؛ ردپای مورچـه را از کاسۀ چینـی ورمیـداره (همانجا)؛ دنیـادیده بهتـر از دنیاخورده است (همانجا)؛ و قاطر پیشاهنگی که توبرهکش شد (ص 113). از دیگر آثار وی میتوان به تحفه، هدیۀ کاشف و کتاب علی (ع) اشاره کرد (حدادی، همانجا).
مآخذ
اشرف، احمد، «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم»، ایراننامه، تهران، 1370 ش، س 9، شم 4؛ تقیزاده، صفدر، «یادی از جعفر شهری، راوی تهران قدیم»، دنیای سخن، تهران، 1378 ش، شم 88؛ حدادی، نصرالله، «راوی طهران قدیم هم رفت»، جهان کتاب، تهران، 1378 ش، س 4، شم 19-20؛ همو، «طهران شهری و تهران پاکزاد»، بخارا، تهران، 1383 ش، شم 35-36؛ شهری، جعفر، انسیه خانوم، تهران، 1349 ش؛ همو، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ همو، حاجی در فرنگ، تهران، 1344 ش؛ همو، حاجی دوباره، تهران، 1356 ش؛ همو، شکر تلخ، تهران، 1347 ش؛ همو، قلم سرنوشت، تهران، 1378 ش؛ همو، گزنه، تهران، 1372 ش؛ مختاباد، ابوالحسن، «یادی از جعفر شهری، یک شهر، یک راوی»، همشهری، تهران، 1382 ش، شم 236‘ 3؛ میلانی، عباس، تجدد و تجددستیزی در ایران، تهران، 1382 ش؛ «یادداشت ناشر»، قلم سرنوشت (نک : هم ، شهری).