شیطان
شِیْطان، مظهر شررسانی و فریب، و دعوتکنندۀ مردم به گناهکاری و کشاندن آنها به راه کژ و باطل.
شیطان در باورهای اسلامی از فرشتگان درگاه الٰهی بوده، و در پی نافرمانی، از آنجا رانده شده است. در باورهای باستانی ایران نیز اهریمن نماد همۀ بدیها، و در مقابل اورمزد است و جهان با هدف ازمیانبرداشتن شر او آفریده شده است؛ اگرچه در برخی از متون، شیطان و اهریمن مترادف هم آمده، اما شخصیت و کارکردهای آنها تا حدی متفاوت است (نک : دنبالۀ مقاله).
معنا و ریشهشناسی واژه
شیطان (جمع آن شیاطین)، ابلیس، دیو، دیومردم، هر سرکش و نافرمان از مردم و پری و ستور و جز آن، و نیز مار را گویند ( لغتنامه ... ). ابلیس مهتر دیوان، سرباززده از سجدۀ آدم، و مطرود از درگاه حق است که تا روز رستـاخیز مردم را اغوا میکند (همان، ذیل واژه). اهریمن در زبان فارسی بهصورتهای آهرمن، آهرامن، اهرمن، اهرامن، آهرن، آهریمه، هریمن، آهریمن، اَهرَن و اهریمه آمده، و راهنمای بدیها، شیطان، دیو، جن، دیوانه، خِرد خبیث، و به بـاور مجوس، فاعل شر است (همان، ذیل اهرامن، اهرن، اهرمن؛ برهان ... ، 1 / 189؛ غیاث ... ، 85). اهرَم را «کفچۀ سطبر و کلان مار» نیز معنا کردهاند (همان، 84).
نظرهای گوناگون دربارۀ اشتقاق واژۀ شیطان و نیز ابلیس ارائه شده است (برای نمونه، نک : جفری، 281-284؛ حسندوست، 1 / 72). واژۀ ایرانی اهریمن به معنی اندیشۀ بد است (برای ریشهشناسی و صورتهای دیگر آن، نک : بارتولمه، 104-105, 1136؛ نیبرگ، II / 11؛ مکنزی، 35؛ بویس، واژه نامه ... ، 10).
پیشینه
با توجه به اینکه در فرهنگ مردم ایران برخی از وجوه و کارکردهای اهریمن و شیطان درآمیختهاند، نخست مفهوم اهریمن، و سپس شیطان توضیح داده میشود.
درک مفهوم اهریمن طی هزارهها، دستخوش تغییراتی شده است. در «گاهان» (سخنان زردشت) از وجود دو گوهر متضاد در فکر، تعلیم، خرد، آرزو، گفتار، کردار و روح، در آغاز آفرینش، سخن رفته است: این دو گوهر، سپندمینو و اهریمن ( گاتاها، 186-187؛ اوستا، I / 155)، در انتخاب آغازین و سرنوشت جهان نقش داشتهاند. در کیهانشناسی متون پهلوی، اهریمن در برابر اورمزد جای گرفته است ( ایرانیکا، I / 670-673).
اهریمن بهسبب گفتار بد، دروغ، خشم، کین و قهر هرگز نمیتواند با اورمزد در آشتی باشد، زیرا اورمزد درستاندیش و درستکار است و گوهر نیک و بد را هرگز نمیتوان تغییر داد (نک : مینوی خرد، 21-23). در آغاز آفرینش، زمان و مکان اورمزد و اهریمن نامتناهی است. مکان اورمزد به هر سو، جز سوی جنوب گسترده
است؛ درحالیکه جایگاه اهریمن تنها در سمت پایین است. در پایان، تنها اورمزد است که جاودان میماند (شاکد، 37؛ مزداپور، داغ ... ، 276؛ پورداود، حاشیه بر ... ، 168، حاشیۀ 1؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ایرانیکا، VII / 576-582, IX / 79-82).
اهریمنْ رهبر و دیوِ دیوان است و در اندیشۀ بد جای دارد و به او القابی چون دروج، دروغ یا فریب، گُجَسته (ملعون) و پُرمرگ دادهاند. او نادان، زیانرسان، بینظم، پررشک، بیقرار (هینلز، 81-82؛ بویس، زردشتیان، 78؛ مزداپور، همانجا)، و آورندۀ بیماری، بدی، مرگ و نابودی است (مینوی خرد، 24، 26). امروزه در نزد پارسیان هند، اهریمن جلوهای از تمایلات اهریمنی است و نبرد واقعی میان اورمزد و اهریمن، در روح هر انسان و در همۀ جهان تصور میشود (زرشناس، 130-131).
در متون زردشتی آمده است که اهریمن چون مگسی بر همۀ آفرینش تاخت (نک : بندهش، 52؛ مزداپور، همانجا). صورت ظاهری او را قابل تغییر به مار، مگس، چلپاسه و مرد جوان دانستهاند (نک : هینلز، 81؛ زرشناس، 131). در متون متأخر، برای اهریمن صورت مادی تصور نمیشود، زیرا گیتی آفریدۀ اورمزد، و الزاماً خوب است. پس اهریمن تنها میتواند در وجود انسان و جانوران جای گیرد و آن نیز هستی مادی و حقیقی به شمار نمیرود (هینلز، 80-81). در توصیف مانی، شیطان سری چون شیر و تنی چون اژدها دارد و بالش چون بال پرنده، دمش چون دم ماهی و دارای 4 پا ست؛ او از ظلمت به وجود آمده، و ابلیس قدیم نامیده شده است (مانی ... ، 18). در متنی به زبان پهلوی اشکانی، شیطان دیوی زشت وصف شده است که پرواز و شنا میکند و میخزد (نک : بویس، واژهنامه، 10, 81, 82).
در اندیشۀ کهن ایرانی، در آغاز جهان، اورمزد در جایگاه روشنی، و اهریمن در تیرگی و تاریکی بود. اورمزد از وجود اهریمن آگاه، و اهریمن از وجود اورمزد ناآگاه بود (نک : بندهش، 33). اهریمن با دیدن روشنی به آن حملهور شد. اورمزد او را با گفتار ایزدی بیهوش کرد و به تاریکی بـازافکند. او بـرای مبارزه با اهریمن، دست به آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسفند، مردم و آتش بهصورت مینوی زد. اهریمن پس از 000‘ 3 سال برای نبرد به مرز روشنی و تاریکی آمد. اورمزد برای شکست او، با یاریخواستن از زمان، موعد کارزار را تعیین، و آن را به 3 دوره (هر دوره 000‘ 3 سال) تقسیم کرد. اهریمن پیشنهاد آشتی اورمزد را نشان ضعف او دانست و از روی نادانی، شرایط کارزار و زمان کرانمند را پذیرفت (همان، 34-35). بنابراین، اهریمن در آفرینش دخیل، و نابودی او پیشاپیش معین شد (شاکد، 18، 27). اورمزد چاره را در محصورکردن و بازنگشتن اهریمن به تاریکی دانست و با خواندن دعای «یَثا اَهو وَئیریَه» که 21 واژه است، نابودی و شکست اهریمن و دیوان، رستاخیز، و تنِ پسین (نک : ه د، قیامت) را به اهریمن نمایاند.
در کیش مانوی، اهریمن فرمانروای سرزمین تاریکی است. او گاه بهعنوان تجسم ماده و گاه چون تظاهر اصلی آن عمل میکند (میرفخرایی، 24). اهریمن در نبرد با سرزمین روشنی در آغاز آفرینش، به نیروها یا عناصر پنجگانۀ تاریکی، باد کشندۀ بدبو، زهر مرگ، آتش سوزنده و نزم (مه) مجهز شد و آنها را سپر خود ساخت (همو، 25). در اندیشۀ مانی، جهان مادیْ اهریمنی، و آفریدۀ او ست. در این باور، کشتن نیز کاری اهریمنی، و اهریمن خود نابودکنندۀ آفرینش است (همو، 100-102).
بنابر متون زردشتی، هدف اهریمن ویرانی جهان است (هینلز، همانجا). دیو و دروج و خْرَفسْتَر (جانور موذی) از آفریدههای اهریمناند (مزداپور، داغ، 276). اهریمن فرزندانش را از لواط به وجود آورد (مینوی خرد، 22). او از دیوان، نخست اَکومَن (اندیشۀ بد)، سپس اَندَر، ساوول، ناگهیس، تَرومَد، تَریز، زَریز و دیگران را آفرید (بندهش، 38). در اوستای جدید، دیو خشم پیامآور اهریمن است (نک : بهار، 96). جَهی دختر اهریمن، و یاور او در این نبرد است، او را به حرکت درمیآورد و از بیهوشی میرهاند؛ او مادر شر به شمار میرود (مزداپور، روایتی ... ، 113). در بندهش آمده است که اهریمن با اغوای او بر جهان تاخت (ص 51-52). در اوستا، پری (ه م) از یاران اهریمن به شمار میآید (یشتها، 1 / 361؛ نیز نک : مزداپور، «افسانه ... »، 290 بب ).
اهریمن که ستم و بیداد و دزدی در کار دارد، کار نیک را خوار شمارد، به نیکوکاران گزند رساند، حامی بدان و نابودکنندۀ درویشان باشد و نیز داوری که بهدروغ قضاوت کند، با اهریمن و دیوان برابر دانسته شده است (مینوی خرد، 29-30). جانورانِ زیانآور یا چندشآور از آفریدههای اهریمن به شمار میروند و باور بر این بوده است که با کشتن آنها، نیروی اهریمن کم خواهد شد (بویس، زردشتیان، 44, 76).
در متون دینی زردشتی، به عوامل بازدارندۀ اهریمن اشاره شده است. در مینوی خرد، از آنِ خویش کردن خداوند و بهشت، شکستدادن اهریمن و دیوان، و رهایی از دوزخ را با همراهی مینوی خرد، مینوی خرسندی، مینوی راستی، مینوی سپاسداری، مینوی کاملفکری، مینوی رادی، مینوی پیمان، مینوی کوشش و مینوی تقدیر ممکن دانستهاند (پورداود، زین ابزار، 30). در اوستا، به خواندن دعای «اهونه وئیریه» برای براندازی و راندن اهریمن اشاره شده است (یسنا، 2 / 78)؛ همچنین 20 نام اورمزد که در «هرمزدیشت» به آن پرداخته شده، مانند جوشن و زرهی در برابر اهریمن به شمار رفته است (یشتها، 1 / 57؛ اوستا، II / 64-65).
گزارشهایی مبنی بر قربانیکردن برای اهریمن در دست است.
بنابر گزارش پلوتارک، ایرانیان هنگام کوبیدن گیاهی به نام omomi در هاون، اهریمن را نیایش میکردند، آنگاه آن را به خون گرگ کشتهشدهای میآمیختند و در جایی تاریک میریختند. به باور آنها گرگ بهسبب ارتباط با نیروهای شوم زیرزمینی، نماد آز و بیرحمی بود. قربانیکردن برای اهریمن از دید زردشتیان، بدعت و کفر به شمار میرود (نک : بنونیست، 66- 68).
مرگ که بزرگترین سلاح اهریمن است، بهتدریج تا پیش از تولد دومین منجی (نک : ه د، قیامت) از میان خواهد رفت (هینلز، 105). در متون دینی زردشتی، به نابودی نهایی اهریمن و دیوان و دروجان او اشاره شده است (نک : کتاب ... ، 44). در نوشتههای پهلوی، گاهی کاتب برای نشاندادن بیزاری خود، نام اهریمن را وارونه نوشته است. روایتها سرنوشت یکسانی برای اهریمن گزارش نمیکنند (نک : شاکد، 38). در اوستا (II / 258)، به شکست اهریمن، ناتوانی و گریز او در پایان جهان اشاره شده است (نیز نک : یشتها، 2 / 351). در نبرد پایانی میان دیوان و ایزدانِ هماورد آنها، ایزدان پیروز میشوند و اهریمن و آز بازمیمانند و به دوزخ میگریزند. فلز گداختهای که زمین را هموار میکند و مردم را در بر میگیرد، به دوزخ فرومیریزد و این جایگاه متعفن را در خود فرومیبرد و شر را ناکار میکند. از سرانجام قطعی اهریمن آگاهیای در دست نیست. سوراخی که اهریمن از آنجا به جهان وارد شده بود، محکم بسته، و بدینگونه جهان بازسازی میشود (هینلز، 107؛ برای آگاهی بیشتر، نک : زرشناس، 173-182).
در دین اسلام، ابلیس از فرشتگان است. خداوند میخواهد خلیفهای روی زمین قرار دهد؛ فرشتگان به خونریزبودن این خلیفه اشاره میکنند؛ اما خداوند بر آگاهنبودن فرشتگان تأکید میکند. پس آدم آفریده میشود و فرشتگان بـه سجدۀ او مأمور میشوند؛ اما ابلیس سر بازمیزند و به خداوند میگوید که مرا از آتش، و او را از خاک آفریدی. خداوند ابلیس را از بارگاه عزت میراند و بدینسبب او دشمن آشکار انسان و خدا میشود ( نهج البلاغه، 211؛ نواب، 2 / 968- 969؛ انصاری، 17- 18). شیطانْ آفریدۀ آتش را ارجمند، و آفریده از خاک را پست شمرد، تکبر ورزید و از فرقۀ کافران شد (بقره / 2 / 34؛ نهج البلاغه، 5). خداوند انسان را در خانهای آرام جای داد و از شیطان بترسانید و فرمود که او دشمن لئیم شما ست (نواب، 2 / 968 بب ؛ نهج البلاغه، همانجا). شیطان با وسوسه انسان را میفریبد (بقره / 2 / 208). بنابر نهج البلاغه، آنکه شیطان را پشتوانۀ خود گیرد، شیطان در سینۀ او جای میگیرد، آنچه او میبیند، شیطان بدو مینماید و آنچه میگوید، سخن شیطان است. شیطانْ زشت را در نظر انسان زیبا مینمایاند و شریک او میشود (ص 13-14)؛ هدف شیطان از برانگیختن سپاهش، برقراری ستم و باطل است (همان، 22)؛ او پایۀ عصبیت را بنیان مینهد (همان، 211؛ برای آگاهی بیشتر، نک : دبا، ابلیس؛ EI2, IX / 406).
اهریمن به شیطان بسیار نزدیک است (زرشناس، 131)، شیطان نیز چون اهریمن قول میدهد که آفریدگان خداوند را بفریبد (نک : بندهش، 34). آنچه ابلیسْ آدم و حوا را بدان فریفت، نزدیکشدن به درخت بود (بقره / 2 / 35) و آنچه اهریمن مشی و مشیانه را بدان گمراه کرد، ازبینبردن مزۀ شیر و درنتیجه خوردن گوشت بود. همچنین، کارآمدی اهریمن و ابلیس تا روز رستاخیز ادامه دارد ( نهج البلاغه، 5). آنچه این دو را بیش از هر چیز دیگر به هم نزدیک میسازد، عمل آنها، یعنی شررسانی، فریب و تباهی آفریدگان پروردگار است.
اما اختلافهایی در ماهیت آن دو وجود دارد: شیطانْ فرشته و بندۀ الله بود، او را میپرستید و یگانه معشوق خود میدانست، حالآنکه اهریمن، جز در اندیشۀ زروانی، اصلی جدا از اورمزد دارد، هماورد او به شمار میآید، و نهتنها با آفریدههای اورمزد که با خود او نیز در ستیز است و همچنین، قلمروی مستقل و جداگانه دارد. ماهیت اهریمنْ تاریکی، و ماهیت ابلیسْ آتش است.
شیطان و جادو
در فرهنگ ایران باستان، یکی از ویژگیهای اهریمن ارتباط او با جادوان و رفتارهای جادویی است. هنگامیکه اهورهمزدا سرزمین نیک هیلمند را آفرید، اهریمن برای مقابله با آن، جادوان را آفرید. افزونبراین، جادوگری یکی از 5 عامل اهریمنی در درون انسان به شمار آمده است. اهریمن سرور و فرمانده همۀ جادوان ازجمله دیوان و پریان است. همچنین ایرانیان باستان جادوگری را دین اهریمن میدانستند (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، جادو).
این اندیشهها در باور مردم در دورۀ اسلامی نیز کموبیش استمرار یافته است. مردم لرستان سحر و جادو را کاری شیطانی، و دخالت در امور خداوند میدانند و بر این باورند کسیکه جادو میکند، با شیطان شریک شده است (عسکریعالم، 1 / 164).
در بسیاری از افسانهها و داستانهای بلند ادب عامۀ ایرانی، سحر و جادو به شیطان و یاران او منسوب شده است. براساس روایتهای مختلف تیپ 571 آرنـه ـ تامپسون، مـردی فقیـر عاشق دختر پادشاه میشود. شاه او را فریب میدهد و تصمیم میگیرد که دخترش را به عقد شخصی دیگر درآورد. مرد فقیر در بیابان دچار باران میشود. او لباسهایش را از تن درمیآورد و زیر لاوکی پنهان میکند و پس از باران، آنها را میپوشد. شیطان که او را با لباس خشک میبیند، حیرت میکند و حاضر میشود در مقابل فهمیدن راز خیسنشدن لباسها، به مرد فقیر وردی جادویی یاد دهد. مرد فقیر پس از معامله با شیطان، و با بهکاربردن این ورد به آرزوی خود میرسد (نک : مارتسلف، 135؛ خزاعی، 371- 378؛ انجوی، مردم و شاهنامه، 1 / 116- 119). نکتۀ برجسته در این داستان آن است که شیطان مانند همۀ جادوان، تنها با اتکا به جادو قدرتمند میشود و خود موجودی بسیار نادان است.
شیطان در برخی از داستانهای بلند ادب عامه در هیئت پیر، بزرگ و راهنمای دیوان و جادوان ظاهر میشود. در «جنیدنامه»، ابلیس هفتهای یک بار با دیوان جلسه میگذارد و گزارش آنها را میشنود و راهنماییهای لازم را میدهد. دیوان او را «شیخ» خطاب میکنند (ابوطاهر، ابومسلمنامه، 1 / 287- 288). در جای دیگر از این داستان، باز هم مناسبات دیوان منطقهای دیگر از جهان با ابلیس بهصورت ارتباط مرید و مرادی وصف شده است: «تختی از یاقوت سرخ بدیدند که دو پایۀ او از زر بود. قاضی گفت: یقینم شده که اینجا مکان شیطان است ... ناگاه خروش و غلغله در روی هوا پیچید. درحال، دیدند ابلیس ملعون آمد و نشست به بالای تخت و جملۀ دیوان سجدۀ او کردند. ابلیس ایشان را بنواخت. پرسیدند که سبب چـه بود که دو ـ سه هفته شیخ بزرگوار را ندیدیم» (همـان، 1 / 330). در قِران حبشی نیز ارتباط ابلیس با دیوان کموبیش به همین صورت است. در جایی از این داستان، ابلیس بر تخت مینشیند و دیوانِ در خدمت او هریک گزارشی از کار خود ارائه میدهند؛ در این گزارشها، او را «بزرگْ شیاطین» خطاب میکنند. ابلیس نیز متناسب با وضعیت هریک، وظیفهای به آنها محول میکند (همو، 2 / 809-812).
در روایتی از اسکندرنامه، ابلیس بهصورت شخصی وصف شده است که اشخاص فراوانی او را احاطه کردهاند و او به هریک از آنها مسئولیتی برای ایجاد شر واگذار میکند و آنها را فرزندان خود مینامد (2 / 483-484). در ابومسلمنامه نیز دیوان، که جادوانی فعال و پررمز و رازند، از ابلیس با عنوان «شیخ ابلیس» یاد میکنند که یکی از کارهایش خواندن خطبۀ عقد برای دیوان است (ابوطاهر، 4 / 400).
شیطان، وسوسهگری و پیکرگردانی
از مهمترین و درعینحال پربسامدترین کارکردهای شیطان بهوسوسهانداختن انسانها برای انجام کارهای شر است. از سوی دیگر، شیطان توانایی گستردهای در پیکرگردانی (ه م، ذیل دفما) دارد. او برای موفقیت در بهوسوسهانداختن انسانها، ناگزیر به پیکرگردانی دست میزند و در هیئتهای مختلف مانند حکیمی حاذق، پیرمردی جهاندیده و راهگشا، و مطرب و مغنی درمیآید. براساس روایتهای شفاهی از داستان ضحاک، در مراحل مختلف زندگی او، شیطان بهصورت پیرمردی راهنما، دلاک و کیسهکش حمام و نیز حکیم ظاهر میشود و بهاینترتیب راهحلهایی برای رفع مشکلات ضحاک ارائه میدهد (انجوی، مردم و شاهنامه، 1 / 301-311، مردم و قهرمانان ... ، 25-26؛ قس: فردوسی، 1 / 46-50، که شیطان به شکل آشپز و حکیم ظاهر میشود؛ هفتلشکر، 7- 8؛ سعیدی و هاشمی، 1 / 28-30).
داستان «برصیصای عابد و مستجابالدعوه»، که روایتهای فراوانی از آن در متون تفسیری و داستانی آمده، از نمونههای موضوع وسوسۀ شیطان و پیکرگردانی است. براساس این داستان، شیطان با ایجاد وسوسه و پیکرگردانی، آنچنان برصیصای مستجابالدعوه را به کژراه میکشاند که او هم به زنا و هم به قتل نفس مبادرت میکند و رسوایی عظیم به وجود میآورد («منتخب ... »، 42-43؛ عوفی، 3(2) / 522).
شیطان عملکردهای گوناگونی دارد که ریشۀ برخی از آنها را در باورهای ایرانیان پیش از اسلام میتوان یافت. همانگونه که در باور مردم ایران، در این دوره، اصل و خاستگاه اهریمن، تاریکی و ظلمت تصور میشد، در دورۀ اسلامی نیز نور و روشنی مایۀ خیر، و ظلمت و تاریکی نماد شیطان دانسته میشود (شهری، 1 / 230).