صفر
صَفَر، دومین ماه از سال قمری که نزد مسلمانان ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است.
در میان اعراب، پیش از ظهور اسلام، این ماه به شومی و بدشگونی معروف بوده است (ابوداود، 2 / 231؛ نیز نک : ابنرجب، 147- 148). از دیرباز باور به شومی این ماه در ذهن و زبان مردم مسلمان ایران نیز ریشه دوانده است، تا بدانجا که امثال آن در دیوان شعرای پارسیگوی یافت میشود: از پس هر مبارکی شومی است / وز پی هر محرمی صفر است (خاقانی، 66). شاید ایرانیان شیعه که دوستدار خاندان پیامبر (ص) هستند، بهسبب وقوع رخدادهای ناگوار در این ماه، همچون اربعین حسینی (20 صفر)، رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبى (ع) (28 صفر) و امام رضا (ع) (آخر صفر)، این مقطع از سال را خوش نمیدارند و با حلول ماه صفر، ضمن دادن صدقه (ه م) برای رفع بلا و سنگینی این ماه، آیینهای خاصی را به جا میآورند و از پرداختن به برخی از آیینها که بوی شادی از آنها بیاید، خودداری میکنند.
گذشته از جنبههای دینی، مسئلۀ نحوست ماه صفر در طول دورههای اسلامی، به بخشی از فرهنگ و سبک زندگی ایرانیان تبدیل شده، و گاه با رسوم پیش از ظهور اسلام نیز درآمیخته است (نک : دنبالۀ مقاله) و بدون توجه به مستندات تاریخی یا اصول اعتقادی، همهساله در مناطق مختلف ایران آیینهای ویژهای در آن اجرا میشود؛ مثلاً به باور مردم، 13 صفر نحسترین روز سال است و مردم همانند 13 فروردین (سیزدهبهدر) از خانهها بیرون میروند تا نحسی این روز را به در کنند. دراینباره مَثَلهایی نیز میان مردم رایج است که از نمونۀ آنها ست: نه تو بیایی، نه 13 ماه صفر. برخی از مراسم هم در روزهای 20 و 28 ماه صفر برپا میشود که در آنها نذر و نیاز و عزاداری میکنند، مثل پختن آش شله (در 28 ماه صفر)، راهافتادن دستهها و تعزیهخوانی. شب آخر ماه صفر، شبِ روشنکردن آتش و کوزهشکستن، و چهارشنبۀ آخر این ماه مربوط به مراسم بختگشایی دختران دمبخت است؛ در اصفهان برای بختگشایی به حمام کلیمیها و منار تهبرنجی میروند. در همین روز در بهبهان قربانی میکنند و مردم باور دارند که در آن مسافرترفتن و لباس نو خریدن بدشگون است. در چهارشنبۀ آخر ماه صفر مردم آتش میافروزند و برخی آن را نشانهای از خروج مختار ثقفی میدانند (انجوی، 240-241). در این شب رسم است که مردم فال هم میگیرند (نک : دنبالۀ مقاله).
مراسم چهارشنبۀ آخر صفر، مهمترین و رایجترین آیین در این ماه است. هنوز در بسیاری از نقاط استان فارس مانند شیراز، فسا، لار، سروستان و کازرون، چهارشنبۀ آخر ماه صفر را نیز چهارشنبهسوری میخوانند (همایونی، یازده ... ، 778، فرهنگ ... ، 374) و در آن مراسم مختلفی اجرا میکنند؛ مثلاً در برخی از مناطق، شب چهارشنبهسوری معروف به شب چارشمبو ست. پسین سهشنبۀ آخر ماه صفر که شب چهارشنبهسور باشد، چند زن جمع میشوند، ظرفی را آب میکنند، و هرکدام یک انگشتری در آن ظرف میاندازند و زیر درختی سرسبز میگذارند. شب که شد، دختری نابالغ و یا دختری را که هنوز عروس نشده باشد، حاضر میکنند و ظرف را زیر لباس او میگیرند و صاحبان انگشترها دورش جمع میشوند. دختر یک انگشتر از داخل ظرف درمیآورد، در دستش پنهان میکند، شعری میخواند، و بعد دستش را باز میکند. انگشتر مال هرکس که باشد، آن شعر فال او میشود. این کار را برای هریک از حاضران ادامه میدهند (لاریمر، 65).
به اعتقاد اهالی میناب هرکس در 14 ماه صفر ظرفی را آب کند و یک تکه آهن یا انگشتر در آن بیندازد، به آرزو و مراد خود میرسد (سعیدی، 281). همچنین با فرارسیدن آخرین چهارشنبۀ ماه صفر، در شهسوار (تنکابن) جشنی برپا میشود که بسیار شبیه به تیرماه سیزده (ه م) است و در بعضی جاها نیز درواقع همان آیین تیرماه سیزده محسوب میشود. در این مراسم فال کوزه (ه م) یا فال «مهره به دوره» گرفته میشود (خلعتبری، 140-141).
بدیمنی این روز و ماه، گاه در مثلها نیز نمود یافته است؛ لرها میگویند: شوم همچون چهارشنبه از ماه صفر (عسکریعالم، 5 / 218). ازاینرو بیشتر مراسمی که در چهارشنبۀ آخر ماه صفر برگزار میشود، جنبۀ رفع قضا و بلا دارد؛ برای نمونه، در این روز در جندق تیر خالی میکنند، بعد یک سبوی آب میآورند و کمی بوته آتش میزنند و بالای بام میبرند و میگویند: بلا بهدر قضا بهدر / از خانمان ما بهدر. سپس آتش و کوزۀ آب را از بالای بام پایین میاندازند (هدایت، 52). همچنین در بِل استان فارس، روز چهارشنبۀ آخر ماه صفر یک سکه و یک تکه زغال را در کوزهای گلی میاندازند و آن را از پشت سر در کوچه رها میکنند و بر این باورند که این تکه زغال ناراحتی و غم این ماه را با خود میبرد (خیراندیش، 354). اهالی سروستان بر این باورند که در شب چهارشنبۀ آخر ماه صفر، هرکس آبتنی کند، رفع قضا و بلا میشود، زیرا آبتنی باطلکنندۀ سحر و جادو ست و آثار آن را بهکلی از میان میبرد (همایونی، همان، 372). مردم میناب نیز در این روز برای رفع بیماری و چشمزخم به دریا میروند (سعیدی، همانجا).
اهالی سروستان و شیراز در این شب برای رفع قضا و بلا چند دانه جو به اضافۀ سکهای ازرونقافتاده یا چند سکۀ رایج را در کوزهای خالی از آب میاندازند؛ آنگاه آن را روی سر میگذارند و به کوچه میآورند و میگویند: اومدنِ پی شمبه / رفتنِ چارشمبه؛ سپس کوزه را از روی سر محکم به زمین میزنند تا بشکند؛ به باور ایشان با شکستهشدن کوزه، قضا و بلا تا سال دیگر رفع میشود. نوشتن چلبسمالله یکی دیگر از کارهایی است که سروستانیها و شیرازیها برای رفع قضا و بلا انجام میدهند؛ به این ترتیب که صبح پیش از طلوع خورشید نزد ملای محل میروند و هدیهای به او میدهند و او نخستین بسمالله را با آیۀ وَ اِنْیَکاد (ه م) مینویسد. آنگاه در کوچه و بازار به راه میافتند و به هر صلاحیتداری که برخورد میکنند، میدهند تا یک بسمالله و یک وَ اِنْیَکاد بنویسد. وقتی شمار آنها به 40 رسید، چلبسمالله را که روی کاغذی طومارمانند نوشته شده است، میپیچند و مومیایی میکنند و بعد لای تکهای چرم میگذارند (جلد چرمی میگیرند) و با بندی نازک به گردن کودکان معمولاً از یکساله به پایین میآویزند (همایونی، فرهنگ، 372-373).
نزلهبندی نیز از رسوم کرمانیها در این روز است. اهالی کرمان در روز چهارشنبۀ آخر ماه صفر یا چهارشنبهای دیگر پیش نزلهبند میروند. نزلهبند یک نی که همقد شخص باشد، میآورد، نی را از میانْ دو قطعه میکند، روی آنها قدری دعا و اسم فرشتگانی چون جبرئیل، میکائیل، عزرائیل و چند تای دیگر را مینویسد و دو تکه نی را به دست شخص میدهد. وی باید ته یکی از نیها را روی زمین بگذارد و تکۀ دیگر را با فاصلهای بالاتر نگاه دارد. بعد نزلهبند مقابل این شخص مینشیند و شروع به خواندن دعا میکند، تا آنکه دو سر نی بدون اینکه شخص خودش خواسته باشد، روی هم میآید. او سپس نیها را میشکند و به آن شخص میدهد و میگوید: برو و آنها را در قبرستان کهنه دفن کن؛ و بهاینترتیب نزله رفع میشود (لاریمر، 63؛ مرادی، 260).
اهالی اردکان معتقدند که اگر بچهای روزبهروز لاغرتر و زرد و نحیف شود، نشانۀ آن است که جنیان هنگام تولد، او را با بچۀ خودشان عوض کردهاند. چارۀ کار در این است که روز چهارشنبۀ آخر سال یا چهارشنبۀ آخر ماه صفر، یک خشت خام بردارند و آن را مثل صورت آدم آرایش کنند و روی آن مقداری اسفند، پول خرد و نمک بریزند و در مستراح قرار دهند و بچه را نیز در آنجا بگذارند و پس از یک ساعت به مستراح بروند و بچه را از آنجا بیرون آورند. دراینفاصله، جن بچۀ خود را میبرد و طفل خانواده را برمیگرداند (طباطبایی، 456). همچنین به باور مردم گلباف کرمان، در چهارشنبۀ آخر ماه صفر، نباید خانه را جارو کرد، چراکه خانه پر از مورچه میشود (اسدی، 278).
پختن آش یا غذا هم از رسوم رایج در ماه صفر در بیشتر جاها است؛ مثلاً در خراسان، شب چهارشنبۀ آخر صفر باید پلو بپزند، بالای خانه آتش برافروزند، تیر تفنگ خالی بکنند، و در کوزهای اسفند، نمک، پنبهدانه، جو پیشرس (ولگار) و آب بریزند و از پشتبام به زمین بزنند (هدایت، 197).
بهموجب برخی از روایتهای جاری در میان اهالی کاشان، افروختن آتش در شب چهارشنبهسوری و در بعضی جاها در شب آخرین چهارشنبۀ ماه صفر به مختار ثقفی منسوب است (اخوان، 149)؛ ازاینرو، در چهارشنبۀ آخر صفر تهرانیها آش رشته میپختند و میپنداشتند که این روز مصادف با روز خروج و قیام مختار بن ابیعبید ثقفی، به خونخواهی خاندان رسالت است (مستوفی، 1 / 285؛ نجمی، طهران ... ، 501؛ ایران ... ، 478؛ ابراهیمی، 193). خراسانیها (شکورزاده، 13، 15) و شیرازیها (همایونی، همان، 373) نیز برای دفع بیماری از اهل خانه و طلب شفای بیمار خویش، در روز چهارشنبۀ آخر صفر آش ابودردا (ه م) میپزند؛ اگر مریضی شفا یافت، صاحب نذر باید تا آخر عمر خود یا مریض، همهساله در روز چهارشنبۀ آخر صفر آش ابودردا بپزد و میان فقرا و آشنایان و همسایگان تقسیم کند (نیز نک : ه د، زینالعابدین <ع>، امام).
سفرۀ دیگچۀ حضرت زهرا (ع) که به باور بسیاری از خراسانیها برای هر نذر و حاجتی مفید است، از دیگر رسوم روز چهارشنبۀ آخر ماه صفر در خراسان است (شکورزاده، 26). این سفره در بیشتر شهرها نیز برای هر نیازی، بهویژه برای تندرستی نذر میشود. باتوجهبه نیت صاحب حاجت، مراسم این سفره را یکبار یا هرساله یا فقط چند سال متوالی، در روز چهارشنبۀ آخر ماه صفر برگزار میکنند. این سفره خاص بانوان، و مواد لازم آن برنج، شیر، شکر، گلاب و روغن است. برای برگزاری ابتدا به شمار مهمانهای دعوتشده یا براساس میزان نذر، برنج را با شیر و آب که متناسب با اندازۀ برنج است، میپزند؛ پس از آنکه کمی پخت، مقداری شکر، گلاب و روغن به آن میافزایند و آن را هم میزنند. به هنگام طبخِ دیگچه در آشپزخانه، صاحب نذر و هر شخص دیگری که حاجتی دارد، دو رکعت نماز حاجت میخواند. چنانچه نذر او هم برآورده شود، باید سفرۀ دیگچۀ حضرت فاطمه (ع) را بیندازد. پس از پخت کامل، وقتی همۀ مهمانها بر سر سفره در اتاقی کاملاً پوشیده جمع شدند، دیگ را در سفره میگذارند. صاحب نذر در دیگچه را باز میکند و برای هریک از مهمانها مقداری دیگچه در بشقاب میریزد. بدینترتیب مراسم سفرۀ دیگچۀ حضرت فاطمه (ع) برگزار میشود (نوبان، 114).
تعزیه در ماه صفر
برخی از مراسمی که در ماه صفر معمول است، جنبۀ نمایشی و آیینی دارد؛ برای نمونه، اخمۀ صفرماه یا قخمۀ صفرماه یکی از آداب دیدار مردم وفس به شمار میآید و در میان آنان از اهمیتی ویژه برخوردار است. وفسیها این نمایش آیینی را همهساله در روز 28 صفر بهنحو شایستهای برگزار میکنند. در این روز همۀ اهالی، اعم از زن و مرد و بزرگ و کوچک، دست از کارهای روزمره میکشند و به اتفاق هم برای برگزاری آیین نمایشی قخمۀ صفرماه به زیارتگاهی معروف به امامزاده حسین (حاج رضوان) میروند و ضمن زیارت و عرض ارادت به امام حسین (ع) ناهار میپزند و به انتظار کاروانهایی از وفسیهای مقیم قم، اراک، همدان و شهرهای دیگر یا روستاهای همجوار میمانند و شرکتکنندگان پس از صرف ناهار، به تماشای آیین نمایشی تعزیه و دستهگردانیها مینشینند و ساعتها اشک میریزند و دعا میخوانند و عزاداری باشکوهی در مرگ آل محمد (ص) برگزار میکنند. وفسیها معتقدند که وقایع 28 صفر از قتل بدتر است؛ پس بدون استثنا در این روز، کار و زندگی اقتصادی تمام وفسیها تعطیل میشود و عزای عمومی است (عارف، 169-170).
هر سال از اربعین حسینی تا 28 صفر مراسم تعزیهخوانی سنتی در روستای قودجان، از توابع خوانسار، برگزار میشود (حاجمحمدیاری، 142). مراسم آیینی «نینوای ارسیمان» نیز که نوعی تعزیهگردانی است، در روز اربعین در ارسیمان نطنز برگزار میشود؛ صحنههای این نمایش روایتگر شام شهادت امام حسین (ع) تا اسارت خاندان وی است (همانجا).
در گذشته در کُرویۀ شهرضا، روز دهم صفر «تعزیۀ صفین» به اجرا درمیآمد. این تعزیه در وسط روستا در قلعۀ بزرگی که دیوارهای آن از سنگ و گل ساخته شده بود و در بزرگی داشت، اجرا میشد. روز اجرای تعزیه از ساعت دوی بعدازظهر به پشتبام قلعه میرفتند و طبل میزدند. سپس قالیها را پهن میکردند و صندلی، سپر، شمشیر قبضه، کمند، کُند و زندان، اسب، قبر برای مالک اشتر، گرز، پارچه برای خلعت شمر و عمر سعد، و برخی وسایل دیگر را در صحنه میگذاشتند. شخصیتهای نمایش هم عبارت بودند از: جناب امیر، امام حسین، حضرت عباس (ع)، مالک اشتر، محمد حنفیه، معاویه، عمرو عاص، ابنسعد، شمر، نکیرین و همچنین فهرستگردانها. نوع پوشش هم عبا، عمامۀ سبز و مشکی، قبا، کلاهخود، کمربند و لباسهای عربی بود. پیش از آغاز مجلس تعزیه، شبیه امیر روی تخت یا صندلی مینشست و دیگران اطراف وی را میگرفتند. در سمت دیگر، معاویه روی صندلی مینشست و عمرو عاص روبهروی او میایستاد. شمر و ابنسعد هم سمت دیگر، روی صندلی مینشستند. در این لحظه، فهرستگردان به یک نفر از اهالی مجلس اشاره میکرد تا صلوات بگوید و مجلس آماده شود. سپس یک نفر چاووشی میخواند و میگفت: اگر ناتوانی بگو یا علی؛ حاضران نیز با صدای بلند «یا علی» میگفتند. بعد چاووشیخوان ادامه میداد: سرت گر بیفتد میان بلا / مترس از بلا و بگو یا علی؛ حاضران هم 3 بار با صدای بلند «یا علی» میگفتند و با صلوات بر پیامبر (ص) تعزیه را آغاز میکردند. متصدی طبل هم که گوشهای نشسته بود، تا زمان پایان گفتوگوی هریک از بازیگران طبل را به صدا درمیآورد و سپس متن گفتوگوهای تعزیه را به اجرا درمیآورد و درنهایت، تعزیه با مراسم دعا پایان مییافت (همو، 142-143).
در بوشهر نیز به مناسبت روز اربعین، تعزیه اجرا میشد: جماعتی میایستادند و منتظر و چشمبهراه کاروان اسیران میماندند. 4 قبر سیاهپوش نیز در گوشۀ جنوبی و شرقی میدان به چشم میخورد. در میدان تشت بزرگ تزیینشدهای را پر از آب میکردند و مراسم با ذکر سخنان و اشعاری آغاز میشد. پس از آن عطیه و جابر، درحالیکه پوشش عربی داشتند، وارد میشدند. جابر درحالیکه عصا در دست داشت، از عطیه میخواست تا او را بر سر قبر امام حسین (ع) ببرد. عطیه میگفت: من قبر مولایم را نمیشناسم، ولی قبری است که پرندگان بسیاری اطراف آن در پروازند. جابر میگفت: مرا بر سر همان قبر ببر، که همان قبر مولایم است. او پس از گفتن «یاحبیبی» غش میکرد. بعد صدای کاروانی میآمد و جابر میگفت: شاید عبیدالله بن زیاد است و آمده تا مانع زیارت ما شود؛ اما کاروان اسیران شام بود که به زیارت آمده بودند. آنگاه کودکی بهعنوان شبیه حضرت سکینه جلو میرفت و مرثیهسرایی میکرد. سپس شبیه حضرت زینالعابدین (ع) بر مزار پدر شهیدش مرثیه میخواند و پس از آن شبیه حضرت زینب (ع) به مرثیهسرایی میپرداخت. در ادامه نوبت شبیه لیلا و بعد عروس حضرت قاسم بود. دوباره شبیه حضرت زینب (ع) و شبیه حضرت سجـاد (ع) مرثیهسرایی میکردند و بعد گروه «امام زن» از گوشۀ میدان وارد میشد و مراسم اربعین به پایان میرسید.
در بعدازظهر 27 صفر در شهر کرویه مراسم تعزیۀ حضرت فاطمۀ صغرى به اجرا درمیآمد که شرکتکنندگانی چون جده، بشیر، سکینه، علیاکبر، امام سجاد (ع)، فقرا، حضرت زینب (ع)، عبدالله بن جعفر و فهرستگردان داشت. در روز 28 صفر همچنین مراسم تعزیۀ امام حسن (ع) در شهرستان خمین برگزار میشد که در آن بچهها با خواندن اشعار از خانهها هیزم و لباس کهنه جمع میکردند و سپس مترسکی شبیه قاتل امام حسن (ع) میساختند و آن را به آتش میکشیدند.
در برخی از شهرها در مراسم دهۀ آخر ماه صفر و روز 28 این ماه، دستههای عزاداری به حرکت درمیآیند و بیرق و نخل (ه م) با خود حمل میکنند؛ در این دهه نخل را بر دوش میگرفتند و 3 بار دور میدان محل نخل یا در حسینیه یا میدانهای شهر و روستا میگرداندند (حاجمحمدیاری، 143-146، 157). این آیین بیشتر در یزد، تفت، نائین، ابیانه، کاشان، سمنان، زواره و جز اینها اهمیت و شکوه فراوان داشته است (بلوکباشی، 57). در کاشان و توابع آن رسم است که پیش از مراسم نخلگردانی، نخل را با پوششی سیاه و نواری پارچهای پهن و قرمزرنگ میپیچند و با پارچههای ترمه و زربفت، آینه و چراغ، خنجر، شمشیر و سپر میآرایند. دستاری سبز هم به نشانۀ عمامۀ امام حسین (ع) بر سر جبهۀ پیشین نخل میگذارند و به حالت سینهزنی و نوحهخوانی در محلات کهن شهر و در تکایا و حسینیهها و زیارتگاهها میگردانند (معتمدی، 1 / 602-603).
شمعگردانی نیز از جملۀ مراسم ماه صفر و مختص شب شهادت امام رضا (ع) در مشهد است. خدام درحالیکه هریک شمعی در دست دارند، بهآرامی سینه میزنند و روی سقاخانۀ طلا، خطیب خطبه میخواند. این مراسم پس از غروب آفتاب به پایان میرسد و در خاتمه شمعها را خاموش میکنند و بهعنوان تبرک با خود میبرند (حاجمحمدیاری، 59-60).
وقوع چند رخداد غمانگیز مذهبی نیز مزید بر علت شده، و ویژگی ممتازی به این ماه بخشیده است؛ در برخی از مرثیهها میخوانیم: دختر بدرالدجا امشب سه جا دارد عزا / گاه میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا (ژوکوفسکی، 155). در روزهای پایانی ماه صفر در بروجرد، 3 آیین برگزار میشود: یکی در روز 28 صفر، دیگری برگزاری فال چهارشنبهسوری یا فال مهره در آخرین چهارشنبۀ این ماه، و سوم در جمعۀ آخر آن (کرزبر، 282-283).
بههرروی به اعتقاد مردم ماه صفر شوم است و تقریباً در آن هیچ مراسمی که مستلزم شادی باشد، اعم از عقد، ازدواج، مهمانیهای مفصل، سفرهای تفریحی و جز اینها برگزار نمیشود؛ ازاینرو، بازار طلافروشان و مطربان در این ماه معمولاً کساد است. در دهههای اخیر که مسافرت آسان و راحتتر شده است، هیئتهای عزاداری از سراسر کشور، چند روز پیش و پس از 28 صفر خود را به مشهد میرسانند و با نظم و ترتیب خاصی در این روز و روز آخر وارد حرم مطهر رضوی میشوند و به عزاداری میپردازند. در این روزهای سال، خراسان رضوی پرازدحامترین زمان خود را میگذراند (اکبری).
مآخذ
ابراهیمی، رقیه، «نگاهی به نذورات مردم در دورۀ قاجار»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1383-1384 ش، شم 5-6؛ ابنرجب، عبدالرحمان، لطائف المعارف، به کوشش یاسین محمد سواس، بیروت، 1413 ق / 1992 م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، سنن، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، تهران، 1373 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ اکبری بیرق، حسن، تحقیقات میدانی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم و محمود ظریفیان، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، 1371 ش؛ بلوکباشی، علی، نخلگردانی، تهران، 1380 ش؛ حاجمحمدیاری، رقیه، «جلوههای نمایشی سوگواری ماه صفر در فرهنگ مردم ایران»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، 1389 ش، شم 22-23؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، 1387 ش؛ خیراندیش، مهدی، بل بر بلندای فارس، شیراز، 1389 ش؛ ژوکوفسکی، والنتین، اشعار عامیانۀ ایران در عصر قاجاری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1382 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عارف، محمد، کمیجان، سرزمین شگفتانگیز تاتها و مادها، تهران، 1391 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1388 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ لاریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ معتمدی کاشانی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و کشورهای جهان، قم، 1378 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1366 ش؛ همو، طهران عهد ناصری، تهران، 1364 ش؛ نوبان، مهرالزمان، «درآمدی بر سفرههای نذری در فرهنگ مردم ایران»، فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، شم 14؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، یازده مقاله در زمینۀ فرهنگ عامه، شیراز، 1356 ش.