صفّه
صُفّه، کوهی در جنوب شهر اصفهان. رشتهکوه صفه، به طول 3 کمـ با 3 قله، و بیشینهارتفاع 232‘2 متـر (کاظمی، 41) در جنوب شهر اصفهان واقع شده است و بخشی از رشتههای کوچک و گسستۀ زاگرس را تشکیل میدهد که از شرق به غرب کشیده شدهاند (میناسیان، 9). این کوه از جنوب شرق به ارتفاعات شاهکوه، گردنۀ لاشتر، کلاهقاضی و شیدان میرسد (نیساری، 326). در مغرب و مشرق این کوه دو گردنه پدیدار میشود؛ گردنۀ غربی به نام سنگ آسیا، و گردنۀ شرقی به نام لاشتر مشهور است. این کوه از طرف مشرق، به سلسلهای از تپههای بزرگ و کوچک به نام هزاردره میرسد که جادۀ شیراز از میان آن میگذرد و از طرف مغرب، به جلگۀ گَرکَن از بلوک لنجان و شاهکوه منتهی میشود (جناب، 72-73).
کوه صفه که بر سراسر شهر اصفهان مسلط است و در ارتفاعاتْ دورنمایی زیبا از شهر را پیش چشم میآورد، با داشتن قابلیتهای طبیعی، همواره از نظر کاربردهای نظامی و تفرجگاهی مورد توجه بوده، ازهمینرو، در این کوه بناهایی نیز ساخته شده است. مکانهای جالب توجه این کوه اینها ست:
چشمههای درویش، پاچنار، خاجیک، گل زرد، و نُقَط (آب چکان) (هنرفر، 9؛ جناب، 72). امروزه از بیشتر این چشمهها چیزی جز آبراهههایی خشک برجای نمانده است.
غارهای الله، انجیری، بیدستان (بالای چشمۀ خاجیک)، تخت رستم (در جنوب کوه)، تنوره، سوفه، قنبره (قنبر)، کسرى، کفتر، گلسرخ، گنگآباد (در غرب کوه، مقابل توپخانه)، و مولتایی. دربارۀ غار قنبر باید گفت که در فاصلۀ نزدیک به 40 متر از دهنۀ غار، دخمهای وجود دارد که به نظر میناسیان مکانی برای خاکسپاری موقت یا دائم بوده، و شاید برای یکی از بستگان خاندان شاهی یا فرماندهی یا زاهدی ساخته شده بوده است (ص 97). برخی از مردم محلی معتقدند که این غار محل گور پیغمبر زردشتیان بوده است (همو، 99).
شاهدژ / دژ شاه / دزکوه / قلعۀ جلالی / قلعۀ دیو مهمترین و بزرگترین بنایی است که در کوه صفه احداث شده، و آثار آن هنوز باقی است. قزوینی در آثار البلاد، تاریخ ساخت این قلعه را در 500 ق به دست ملکشاه سلجوقی نوشته است (ص 396) که بههیچروی درست نیست و درحقیقت تاریخ ویرانی این قلعه است (میناسیان، 129). راوندی (ص 152-162)، رشیدالدین فضلالله (ص 119-121) و دیگر تاریخنگاران و نیز قزوینی (ص 396-397) در آثار خود از این قلعه یاد کرده، و روایتها و داستانهایی دربارۀ آن نوشتهاند که گاه به افسانه میماند؛ ازجمله، به روایت قزوینی، مردی از بزرگان روم برای دیدار ملکشاه به اصفهان میآید و از مقربان پادشاه میشود. روزی این مرد و شاه به قصد شکار به کوههای اطراف اصفهان میروند؛ ناگاه سگ شکاری از آنها جدا میشود. آنها سگ را دنبال میکنند تا به قلۀ کوه میرسند. مرد رومی چون بر فراز کوهْ زمینی هموار و وسیع میبیند، به پادشاه میگوید اگر ما چنین زمینی بر چکاد چنین کوهی دشوارگذر داشتیم، در آن پناهگاه و قلعه میساختیم. ملکشاه این سخن را میپسندد و بهرغم مخالفت نظامالملک، قلعهای در آنجا بنا میکند که بعدها این قلعه به دست مخالفان ملکشاه میافتد (ص 396-397؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
سبب نامگذاری: در هیچیک از منابع پیش از عصر صفوی از این کوه به نام صفه یاد نشده است (عظیمی، 66). گرمکوه (نفیسی، 105) و کریمکوه (نک : صدر، 22) نامهایی است که پیشتر، این کوه را به آن میخواندهاند.
در بعضی از منابع به این کوه صوفی یا صوفه هم اطلاق شده است (نک : براون، 191). این نام که از ریشۀ صوف به معنای پشم گرفته شده است، به زاهدان پشمینهپوش اشاره دارد. برخی وجود چشمۀ درویش در این کوه را هم ناظر به همین نام دانستهاند (عظیمی، 68). صفا، شکل دیگری از نام این کوه است که بر چشمانداز روشن و یا سنگ سخت آن دلالت دارد ( لغتنامه ... ، ذیل واژه).
نام صُفّه نیز در فرهنگها به معنای ایوان سقفدار آمده است (داعیالاسلام؛ لغتنامه). سبب این نامگذاری را وجود ایوانی طبیعی یا مصنوعی در این کوه دانستهاند که به گفتۀ برخی، در پایۀ کوه واقع است (جناب، 72) و به نظر برخی دیگر همان صخرۀ اصلی بر فراز قله است که زمینی صاف و مسطح دارد (میناسیان، 149).
وجه تسمیۀ دیگری با استناد به ابیات شیخ نجیبالدین رضا تبریزی اصفهانی (1047- 1108 ق) برای نام این کوه ذکر کردهاند. وی سبب تسمیۀ این کوه را حضور میرعلی صفه، از عارفان دورۀ صفویه و همزمان با سلطان سلیمان صفوی، در این کوه دانسته است (نک : عظیمی، 67)؛ اما با دقت در این ابیات روشن میشود که نهتنها چنین موضوعی مورد نظر شاعر نبوده است، بلکه به نظر میرسد که میرعلی صفه ازآنجهت که در صفۀ این کوه منزل داشته، به این نام معروف شده است: «میرعلی صفه یکی شهباز بود / در میان عاشقان ممتاز بود / / با همه قوت نموده ترکها / کرده در کوه صفاهان خویش جا / / صفه جایش بود با کوچ و بنه / ساخته با هشت چوبی طنطنه / / کوه صفه گشته بُد مشهور از آن / که علی صفه بُدش آنجا مکان / / در زمان شه سلیمان زمان / این شه منصور شاه شیعیان».
به نوشتۀ یکی از پژوهشگران، نام صفه شکل دگرگونشدهای از سپه است که با نام اصفهان (اسپهان)، هر دو از ریشۀ «اَسپ» گرفته شده، و این نامگذاری از آن جهت است که شهر اصفهان از روزگاران کهن مرکز مهم سپاه ایران و بهویژه سوارهنظام بوده است (نک : میناسیان، 8- 9).
صفه در اسطوره و تاریخ
طبق یکی از روایتهای نقالی، کاوۀ آهنگر نه به خرد و دریافت خود قیام کرده، و نه قدرت و نیروی شخصی، او را بدان مهم رهنمون شده است؛ بلکه اینهمه از همت و دعا و رهنمودهای پیری از اولیاءالله بدو داده شده است. این پیر که یوشع بن نون نام داشته، در کوه صفه، در غاری در نزدیکی چشمۀ نقط مأوا داشته است. یوشع بر چرمی دباغیشده، طرحها، دعاها و طلسمهایی نقش میکند و آن را به کاوۀ آهنگر میسپارد و به وی نوید پادشاهی فریدون را میدهد. این چرم دباغیشده، همان درفش کاویان است و تمام شجاعت و قدرت و پیروزیای که برای کاوه مهیا میشود، همه از یمن و اثر این تیماج پیشدامنی بوده است (نک : دوستخواه، 125-127).
براساس گزارش ابنرُسته، اصفهان یکی از تفرجگاههای خسروان کهن بوده است. کیکاووس در این شهر خانه داشت و بر فراز قلۀ کوه ارگی بلند و شکوهمند ساخت که اردشیر درازدست آن را تسخیر کرد و به آتش کشید و در زیر آن دژی ساخت و در آن دژ، آتشگاهی بنا کرد (ص 152-153). میناسیان معتقد است که قلعۀ کهنتری که در دل شاهدژ قرار داشته، همان ارگ بلند کیکاووس بوده، و شاهدژ را اردشیر بنا کرده است (ص 75). ازاینگذشته، قلههای این کوه بیگمان در دوران کهن برای مهرپرستان و زردشتیان ساکن در جلگۀ زایندهرود، جایی مناسب برای برگزاری آیینها و مراسم قربانی فراهم میکرده است (همو، 73).
از مهمترین حوادث تاریخی مرتبط با این کوه که وجوه فرهنگ مردمی دارد، میتوان به درگیری ابنعطاش با قوای ملکشاه اشاره کرد. این درگیری و جزئیات آن در بسیاری از منابع تاریخی آمده است. احمد بن عطاش، از داعیان اسماعیلی، با زیرکی و کیاست توانسته بود فرماندهی قلعه را به دست گیرد. ملکشاه بر اثر هشدارهای خواجه نظامالملک، قلعه را مدت 7 سال محاصره میکند تا سرانجام ابنعطاش را به زیر میآورد. ابنعطاش را بر شتری سوار میکنند و گروهی بسیار از مردم با «انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشکل» در پی او روان میشوند و گروهی نیز در پیش، با طبل و دهل و دف این حراره (تصنیف) را میخوانند: «عطاش عالی، جان من عطاش عالی / میان سر هلالی تو را به دز چه کارو». سپس او را به دار میآویزند و 7 روز تیربارانش میکنند و سرانجام جسدش را میسوزانند (راوندی، 161؛ قزوینی، 396-397؛ دربارۀ شعر یادشده و اهمیت آن در مطالعات اشعار موسوم به فهلویات، نک : بهار، 1 / 33، 115-116). گفته میشود ابنعطاش نجوم و اختربینی میدانسته است؛ ازاینرو، هنگامیکه میخواستهاند او را به دار بکشند، از او میپرسند: تو که علم نجوم میدانستی، این را در طالعت ندیده بودی؟ او در پاسخ میگوید: در طالعم ارتقایی و رفعتی دیدم؛ اما ندانستم که به این شکل باشد (راوندی، قزوینی، همانجاها).
آگاهیهای ما دربارۀ کوه صفه، تا پیش از صفویان، به این نکته محدود میشود که این کوه به لحاظ موقعیت سوقالجیشی برای فرقۀ اسماعیلیه اهمیت بسیار داشته است و آنها در این کوه حضور داشته، و از قلعههای مستحکم شاهدژ استفاده میکردهاند (عظیمی، 66).
صفه در باور مردم
دربارۀ کوه صفه باید به این نکته اشاره کرد که افزونبر قداستی که کوهها در باور ایرانیان دارند، این کوه در سمت قبله واقع شده است و ازاینجهت در نظر مردم اصفهان از اهمیت ویژهای برخوردار است. زردشتیان مراسم مذهبی خود را در بالای این کوه انجام میدادند و دامنۀ آن آرامگاه ارامنه و زردشتیان است (تاورنیه، 379).
از کارکردهای نظامی که بگذریم، این کوه چون از دیرباز بهسبب نزدیکی به شهر، فضایی آرام و دور از هیاهو فراهم میکرده، مورد توجه دو گروه بوده است: درویشان و عزلتگزینانی چون میرعلی صفه، و شاهان و جوانانی که به دنبال محلی دور از انظار برای عیشونوش و خوشگذرانی بودهاند (فلاندن، 197).
مردمْ درههای پرپیچوخم جنوب این کوه را که «هزاردره» میگویند، مسکن غول و عفریت میدانستهاند (براون، 191). عبدالحسین سپنتا دربارۀ صفه چنین سروده است: کوهی است که فتنهها مکرر دیده / بر قلۀ خود قلعه و سنگر دیده / / سرسختی باطنیه بر سر دیده / جنگیدن دارا و سکندر دیده (ص 117). همو قطعهای دیگر دربارۀ کوه صفه دارد که با این ابیات آغاز میشود: شبانگه مینماید کوه صفه / هیولای سیاه دیوساری / / که سر بر آسمان برده است و بر گوش / بود از ماه چرخش، گوشواری (ص 119).
مآخذ
ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1310 ق / 1892 م؛ براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمۀ ذبیحالله منصوری، تهران، کانون معرفت؛ بهار، محمدتقی، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1351 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1336 ش؛ جناب اصفهانی، علی، الاصفهان، اصفهان، 1371 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362 ش؛ دوستخواه، جلیل، «کاوۀ آهنگر به روایت نقالان»، ایراننامه، تورنتو، 1370 ش، شم 37؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1385 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن، تهران، 1387 ش؛ سپنتا، عبدالحسین، اشعار، به کوشش گوهرتاج سپنتا، ]اصفهان[، 1341 ش؛ صدر هاشمی، محمد، «بعد از حملۀ عرب به ایران»، فرهنگ اصفهان، اصفهان، 1336 ش، شم 17؛ عظیمی، احسانالله، «وجه تسمیۀ کوه صفۀ اصفهان»، فرهنگ اصفهان، اصفهان، 1378 ش، شم 12؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، اصفهان، 1324 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1389 ق / 1969 م؛ کاظمی، یاغش، آتشگاه اصفهان، اصفهان، 1386 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ میناسیان، کارو اوئن، شاهدژ اصفهان، ترجمۀ حسن حکیمیان و دیگران، به کوشش حشمتالله انتخابی، اصفهان، 1387 ش؛ نفیسی، سعید، ماه نخشب، تهران، 1334 ش؛ نیساری، سیروس، کلیات جغرافیای ایران، تهران، 1350 ش؛ هنرفر، لطفالله، «تصویری از اصفهان پیش از اسلام»، وقف میراث جاویدان، تهران، 1376ش، شم 19-20.