علامت
عَلامَت، از وسایل عزاداریهای مذهبی، بهویژه سوگواریهای محرم.
علامتها وسیلهای مخروطیشکل و فلزی در ادامه و تکامل علم و طوق (نک : ه د، علم و علمگردانی) هستند. درواقع قدیمیترین وسایل، علم و طوق بود. طوق، علمی تکتیغهای بود که با افزایش افقی و تعداد تیغههای آن، و نیز شالها و ترمههایی که بر آن میآویختند، علامت به وجود آمد. اولین علامتها سهتیغه بودند که در رقابتهای محلی برای باشکوهتر ساختن دستهها بر تعداد آنها افزودند (برای نمونهای از علامتها، نک : تصویر 1).
دهخدا علامت را به دو گونه تعریف کرده است: «صلیبمانندی که بر چوب یا آهن افقی آن از سوی پایین، شالهای ترمه آویزند و ازسوی زبر، لاله و تندیسهایی از مرغ و جز آن نصب کنند و در میانه، زبانهای از فلز طویل دارد و بر نوک آن فلز، پر یا گلولهای از شیشۀ الوان نصب کنند و این زبانههای فلزی که به تیغ مشهور است، 3 یا 5 باشد و در مراسم عزاداری محرم پیشاپیش دستهها به حرکت آرند» ( لغتنامه ... ). به عبارت دیگر، «شیئی است فلزی و کار صنعتگران اصفهان، که قدمت آن به عهد سلاطین صفوی میرسد؛ دارای تعدادی زبانه، گنبد، گلدان و طاووس بوده، و آن را با شالهای سبز و سیاه و قهوهای و پر طاووس و سکههای نقره و شمشیر و قمه و خنجر زینت میکنند و در آخر دستهها به حرکت درمیآورند» (عباسی، 214).
علامت، وسیلهای فلزی است که بر روی آن تیغههای فلزی نصب شده، و روی هریک از آنها کتیبهای خوشنویسی به خط نسخ یا ثلث، و اشعار و نگارههای اسلیمی وجود دارد و مزین به انواع ترنجها و سرترنجهای تزیینی است و تعدادی از جـوانان پرتـوان، به نوبت، تا پایان مراسم آن را پیشاپیش دستههای سوگواری حمل میکنند (باقی). بروگش در سفرنامهاش آورده است: مردی قویهیکل وارد میدان شد که علامت بزرگ و مرتفعی را بلند کرده، و آن را روی کمربند خود تکیه داده بود و سنگینی فوقالعادهاش را تحمل میکرد. بعد از او، مرد چهارشانه و بلندقدی وارد شد که او هم علامتی، کمی کوچکتر، در دست داشت و درویشی روی شانۀ او نشسته بود و اشعاری را در مدح پادشاه میخواند (1 / 225).
شمار تیغههای علامت، فرد است؛ بزرگترین تیغه که شاهتیغ نامیده میشود، در وسط قرار دارد و بهتدریج تیغههای کناری تا منتهاالیه سمت راست و چپ علامت، کوتاهتر میشوند. این تیغهها از ورقهای فلزی ساخته شدهاند و حالت انعطاف و انحنا دارند. روی تیغهها عبارات، آیات و اشعار مذهبی با خطی زیبا حکاکی شدهاند. در فاصلۀ هریک از تیغهها مجسمههای فلزی کبوتر یا دیگر حیوانات نصب شده است که بدنۀ آنها به طرز زیبایی با کلمات و عباراتی مانند یاحسین، یازهرا (ع) و جز آن حکاکی و تزیین گردیده است. بر قاعدۀ افقی علامت که درازای آن، از ابتدا تا انتها ممکن است از 2 تا 5 یا 6 متر باشد، انواع پارچههای گرانقیمت یا شال آویزان شده است که معمولاً بهوسیلۀ خانوادهها بهعنوان نذر و تبرک در اختیار هیئتها قرار میگیرند. علامت که ممکن است ازسوی فردی مؤمن یا گروهی از افراد بهصورت وقف در اختیار هیئت معینی قرار گیرد، در دیگر ایام سال در تکیهها و حسینیهها نگهداری میشود.
هنگام اجرای مراسم، دستۀ سوگواران زنجیرزن یا سینهزن که از روبهرو در مقابل یکدیگر قـرار میگیرند، بـه نشانۀ احترام به استقبـال یکدیگر میروند و لحظاتی در کنار هم حرکت میکنند؛ در موقع اجرای این مراسم با تکاندادن علامت، تیغههای آن را بهعنوان تعظیم، سلام و ادای احترام، در جهت بالا به پایین، به حرکت درمیآورند. رسم تعظیم به این سبب است که در گذشته دستههای سوگواری محلههای مختلف گاه با یکدیگر به منازعه میپرداختند که در نتیجه عدهای کشته یا زخمی میشدند و این کار برای جلوگیری از خصومتها بود (فربد، 75-76).
انواع علامت
علامتها بسته به شمار تیغهها، متفاوتاند و به نیت حسنین، 12 امام و 14 معصوم، بهترتیب دارای 3، 12 و 14 تیغۀ اصلیاند. شمار تیغههای علامتها نباید زوج باشد، زیرا دو طرف آن باید مانند ترازویی از وزن یکسان برخوردار باشند تا فردی که در وسط قرار میگیرد، بتواند تعادل آن را حفظ نماید؛ ازاینرو، تیغۀ میانی (شاهتیغه) را تیغۀ تعادل مینامند. البته علامتهای 21تیغه هم ساخته شده، و نگارنده در شهر رشت آن را مشاهده کرده است، اما اصل علم از 3 تا 14تیغه (با تیغۀ تعادل، 15تیغه) است و علمهای با تیغههای بیشتر، جنبۀ نمایشی دارند. یکی از سازندگان علامت ادعا کرده که علم 63تیغ هم ساخته، است؛ او میگوید: «خودم علم 151تیغ هم دیدهام»؛ اما تصویر یا گزارشی از آن وجود ندارد.
اجزاء علامت
میلۀ افقی علم که تیغه و دیگر اجزاء و قطعات علامت روی آن سوار میشوند، شاسی نام دارد. تیغۀ بزرگ و اصلی، شاهتیغ است و تیغههای چپ و راست آن را تیغۀ وزیر یا نیزه میگویند.
تیغهها چشمگیرترین و شاخصترین جزء علامتاند. تیغۀ میانی که در گرانیگاه علم قرار میگیرد، از همه بلندتر، و پایین آن مانند توپ، گرد است (نک : تصویر شم 2). روی برخی علامتها چراغ گردسوز یا فانوس نصب میشود. تبرزین و پایهاش که به آنها تبری و تبرنگ میگویند، و زنگولهها که حیدری نامیده میشوند، از دیگر اجزاء علامتاند. در فاصلۀ میان تیغهها، در یک ردیف، تندیس برنجی یـا آهنی خروس، طاووس، بُراق، آهـو، شیر، کبوتر یا هدهد، و در برخی علامتها، تندیس شتر وجود دارد. علامتها از نظر داشتن این تندیسها متفاوتاند؛ در برخی علامتها، این تندیسها وجود دارند و در برخی وجود ندارند.
وزن علامتها
برخی سازندگان علم و علامتها وزنکشی آن را کار پسندیدهای نمیدانند، زیرا باور بر این است که علامت را افراد بلند نمیکنند، بلکه با یاری امام حسین (ع) است که افرادی که در شرایط عادی یک وزنۀ 20کیلوگرمی را بهزحمت بلند میکنند، علامت با وزن زیاد را حرکت میدهند. حاج عباس گلمحمدی فرزند حاج حسن، از قدیمترین علامتسازان در محلۀ مولوی تهران، میگوید که بزرگترین علامت سهچوبه (که دارای 3 پایه است) در مشهد وجود دارد.
علامتها وزنهای متفاوتی دارند؛ مثلاً یک علم پنجتیغۀ بزرگ در یک بررسی میدانی در 1378 ش در تهران، 70-80 کیلوگرم وزن داشته است. علمهای 15تیغه بین 120 تا 140 کیلوگرم وزن دارند؛ حمل آنها نه بهسبب سنگینی، بلکه بهسبب مشکلبودن حفظ تعادل علامت و لنگرانداختن آنها، بهدشواری انجام میشود. افراد زیادی در اثر حمل علامتها دچار عوارضی در ستون فقرات و دیسک کمر و یا حتى پارگی بافتها شدهاند، اما علمداری را افتخاری بزرگ میدانند. ابزارهای حمل علامت، «هیکلی» و «قُبُل»اند. هیکلی به کمربند حمل علامت و علم گفته میشود که 3-4 نوار چرمی یا برزنتی دارد و آن را دور کمر یا روی شانه میبندند. قبل هم استوانۀ کوچکی است که پایۀ علم یا علامت در موقع حملکردن داخل آن قرار میگیرد.
پیشینه
دربارۀ منشأ علامت، این دو روایت وجود دارد: یکی اینکه علامت سوغات فرهنگ مسیحیت غرب است که در دورۀ صفویه وارد فرهنگ سوگواری ایرانیان شده، و پیش از آن هیچ نشانهای از وجود علامت در سوگواریها دیده نمیشود. در دورۀ صفویه که جنگی طولانی و دویستساله میان امپراتوری تازهتأسیس و شیعهمذهب صفوی با امپراتوری سنیمذهب عثمانی جریان داشت، غرب که در جنگهای صلیبی از امپراتوری عثمانی شکست خورده، و تحت فشار و تهدید آن بود، به حمایت از صفویه برخاست و همین کار راه مراودات ایران با غرب را گشود. صفویه نیز در ارتباط با غرب مسیحی تساهل میورزید و مسیحیان، تحت حمایت و امنیت به سر میبردند، درحالیکه اهل سنت به اندازۀ آنان آزادی نداشتند. در جریان همین مراودات بود که یکی از سنتهای سوگواری مسیحیان، که در آن برای همانندسازی با بازداشت و شکنجۀ مسیح، صلیب بزرگی را بر دوش میکشیدند، در ایران تقلید شد و با تغییراتی بهشکل علم درآمد.
شریعتی مینویسد: هدف صفویه فقط تحریک تعصب و احساسات ناآگاهانۀ توده، و برگزاری کارناوالهای مذهبی و تراژدی تاریخی به سبک مسیحیت بود؛ درحالیکه از روزگار ائمه، اصل سوگواریْ سنتی مترقی و انقلابی به شمار میرفت. این مراسم و تشریفات رسمی و مخصوص عزاداری اجتماعی و رسمی، همه تقلیدی از عزاداری و مصیبتخوانی و شبیهسازی مسیحیت اروپایی است و حتى گاه بهقدری ناشیانه این را تقلید کردهاند، که شکل صلیب را هم که مسیحیان در مراسم مذهبی خود جلو دستهها میبرند، بدون کمترین تغییری به کار بردند و هم اکنون نیز کاربرد آن رایج است (ص 219- 228).
برخی پژوهشگران نیز گفتهاند ابزارمندشدن عزاداریها مانند زینتبخشیدن دستههای سوگواری با علم، علامت، کتل، طوق و بیرق، بیتردید از ابداعات صفویه بوده است (مظاهری، 69). گروهی نیز آن را برگرفته از مسیحیت خوانده، و گفتهاند: شباهت علامت به صلیب، بیانگر آن است که پس از ارتباط ایران با اروپاییها در عصر قاجار، از آیینهای مذهبی مسیحیت اقتباس شده است. بههرحال، اینها نمودها و مظاهری است که گاهی عزاداران را از محتوا و اصل عزاداری و اقامۀ شعایر دینی بازمیدارد (محدثی، 346). برخی هم گفتهاند: در زمان شاه عباس اول، سفیری که از سوی او به ونیز و ایتالیا رفته بود، پس از بازگشت، به شاه گزارش میدهد که در سالروز به صلیب کشیدهشدن عیسی (ع)، مسیحیان بهصورت دستهجمعی راهپیمایی میکنند و نوحه میخوانند و در جلو دسته، صلیب به دوش میکشند. شاه عباس هم ازآنپس، دستور میدهد که مردم اصفهان در عزاداری تاسوعا و عاشورا علامت حمل کنند (نک : نیازمند، 175-176).
برخی نیز برآناند که علم نهتنها از ابداعات صفویه یا برگرفته از مسیحیت نیست، بلکه چهبسا متأثر از فرهنگ ایران باستان باشد. برایناساس، صلیب ملهم از چلیپا و چلیپ است که حرف «چ» آن در زبان عربی تبدیل به «ص» گردیده، و همان خورشید آریایی است. بنابراین، علامت نمونهای از انواع تحولیافتۀ چلیپا ست که برخی به آن رایت هم گفتهاند. به بیان دیگر، علامت امروزی ترکیبی از مجموعههایی از زبانههای فولادی، چوبی یا پارچهای است که هر یک از اجزاء آن معرف دورهای خاص است: زبانهها و تیغههای فلزی آن، ترکیبی از علم پارتیان است که بهشکل سروی فولادی سر بـه آسمـان کشیده؛ اژدهای طلایی دو طرف آن اشاره به مارهای طماع ضحاکیان است که همواره سرو آزادگان را تهدید مینماید؛ پوشالها و ترمههای آویختۀ آن تحول شرابههای درفش کاویانی را بیان میکند؛ محور چوبی یا آهنی آن نیز سمبل وحدت است، زیرا هریک از شالها و ترمهها سمبل یکی از فوجهای لشکرند. دیگر اجزاء فلزی در فاصلهها شامل حجمهایی مکعبی به نشانۀ کعبۀ عماریها و اماموارهها و مشاهد قدسی است که در کنار آنها پرندگان بهشتی قرینهسازی شدهاند. اصول قرینهسازی آنها نسبت به فاصلۀ زبانۀ میانی بهگونهای متعادل است که بهطور هماهنگ بهتدریج کوچکتر میشوند. کبوتران فولادی و تندیسهای طاووس، فیل، شیر و غزال هریک بیانگر پیکار ابدی عدل و ظلم و نور و ظلمتاند (هراتی، 39). آنها در تأیید این دیدگاه به اشعاری از منظومۀ ویس و رامین و برخی شعرهای خاقانی نیز استناد میکنند (همانجا).
پس از واقعۀ کربلا، هر سال به مناسبت سوگواری شهدا، بیرقی که سر آن پنجهای نصب میشد، برمیافراشتند و سوگواران به این پنجه که نماد دست بریدۀ حضرت عباس (ع) بود، دخیل میبستند. این پنجهها کمکم بزرگ شدند و بهصورت «طوق» درآمدند. طوق یک تیغه داشت و با افزودهشدن تیغههای جدید به نیت دیگر امامان و شهدا، علم به وجود آمد.
برایناساس، علامت ارتباطی با مسیحیت و نیز ایران باستان ندارد. معتقدان به این دیدگاه تأکید میکنند که مردم ایران با تمثیلهای سنتی خود راحتتر برخورد میکنند و کمتر به سمبلهای جدید تن میدهند (نک : «علامتکشی ... »، 18). آنها میگویند آیین علمگردانی به پیش از حکومت صفویه بازمیگردد و نشانهای برای حضور یک قبیله یا خاندان در جنگ بوده است؛ اما دولت صفویه مانند دیگر آیینهای این دوره، علامتسازی را مرسوم کرد و هنرمندان اصفهانی، آن را به اوج خود رساندند.
برخی گزارشها نیز جنبۀ افسانهای دارند؛ برای نمونه، یکی از سازندگان قدیمی علامتْ واضع این وسیله را سلطان محمود میداند و میگوید: استفاده از علم به دورۀ سلطان محمود غزنوی برمیگردد. زمانی که او به سوی ارمنستان رفته بود، میبیند آنها به نشان مکتبشان با خود صلیب حمل میکنند. سلطان محمود نیز با خود میگوید ما که مسلمانیم و آخرین دین دنیا را داریم، چرا نمادی از مکتب خودمان نداریم؛ بنابراین به اصفهان میآید و به فولادگرها میگوید نمادی بسازند که سمبلی از قدرت، شجاعت و مکتب اسلام باشد. هنرمندان نیز تیغهای کوتاه میسازند که روی آن آیات کوتاه قرآنی نوشته شده بود. همچنین زیر آن یک ششگوشه، به نیت ششگوشۀ قبر حضرت آقا سیدالشهداء، میسازند و زیر آن هم یک گوی بهعنوان نمادی از کرۀ زمین، و دو شیر به نشانۀ قدرت در دو طرف تیغه میگذارند که در واقع به نشان لشکر سلطان محمود غزنوی تبدیل میشود. وقتی به دورۀ صفویه میرسیم، شاه عباس اول این نشان مکتبی را از لشکر درمیآورد و به جمعخانه میبرد تا بهعنوان طوق (یک تیغه را طوق میگفتند) در ایام محرم شور و حالی به جماعت بدهد. در زمان قاجار، ترکیب و شکل و شمایل آن عوض، و علامتها هر روز به همت هنرمندان ایرانی سنگینتر، و نشانههای بیشتری به آن افزوده میشود، به طوری که علم یکتیغه به سهتیغه، پنجتیغه و هفتتیغه تغییر میکند. شمار تیغهها بستگی به نیت افرادی داشت که سفارش ساخت میدادند و هنوز هم ادامه دارد (بهرام، 10).
رسم علمگردانی در دورۀ قاجار شکل تازهای گرفت و علامتها هر روز به همت هنرمندان ایرانی سنگینتر، و نشانههای بیشتری به آن افزوده شد. معیرالممالک از «علم زنبورکخانه» نام میبرد که پیشاپیش دستۀ سلطنتی حرکت میکرد. در مراسم سینهزنی و دستهگردانی این دوره، علامتهایی در جلو دسته به حرکت درمیآوردند که بعضی به اندازهای سنگین بود که کمتر کسی قادر به حرکتدادن آنها بود و شخص ورزیده و زورمندی میبایست آنها را بر روی سینه و شکم خود، که بهطور عمودی قرار میگرفت و با شال مخصوصی بسته میشد، حمل نماید (ص 65-67).
این علامتها را با پارچههای فاخر و شالهای گرانقیمت زینت میدادند و در پشت آنها، عزاداران و سینهزنها راه میافتادند و با نوای نوحهخوان سینه میزدند و یا بهاصطلاح، دم میگرفتند. بیشتر دستههای سینهزن محلات علامت مخصوصی داشتند. در آخر دستهها، مشعل و فانوس و طبقهای چراغ حرکت داده میشد. اینگونه معمول بود که وقتی یک دستۀ عزادار و سینهزن از محلۀ خود به محلۀ دیگر وارد میشد، دستۀ عزادار این محل با چراغ و فانوس و دستههای گل و طبقهای گلاب به استقبال میآمدند و بر سر و روی آنها گلاب میپاشیدند و علامت را گلریزان میکردند، آنگاه بهطور جمعی صلوات میفرستادند و تازهواردان را درحالیکه مشایعت میکردند، به تکیۀ محله میبردند و در طاقنماهای فرششدۀ آن، جای میدادند. هنگامیکه جماعت در محلهای خود مینشستند، نوحهخوانی و سینهزنی بار دیگر شروع میشد (نجمی، 485-486).
سازندگان
مرکز اصلی ساخت علامتها در اصفهان و سپس مشهد، تهران و قم بود که با ابداع و رونق آن در عهد صفویه، که پایتخت آن اصفهان بود، بیارتباط نیست. بعد از اصفهان، تهران در سطحی بسیار محدودتر، از حدود 50 سال پیش یکی دیگر از مراکز ساخت علم بوده است. براساس جستوجوی نگارنده، ظاهراً نخستین علامتساز در تهران حاج حسن گلمحمدی است که در جوانی شاگرد علامتسازی در اصفهان بوده، و پس از فراگیری این فن و بازگشت به تهران دست به ساخت آن زده است. نگارنده در محرم 1390 ش حاج حسن گلمحمدی را در سن 90سالگی ملاقات کرد. شخص دیگر که 42 سال است در زمینۀ علامتسازی فعالیت میکند و تا زمان گفتوگو حدود 140 علامت ساخته، و در نمایشگاههای مختلف حضور یافته است، میگوید: با این هنر در 15سالگی، در اصفهان نزد استاد حاج محمد جوهریان که از استادان فن فولادگری ایران است، آشنا شدم و دو سال نزد او آموزش دیدم (بهرام، 10).
5 سازندۀ اصلی که دارای کارگاه رسمی هستند، در تهران شناسایی شدند. علامتسازی برای برخی از آنها شغل اول، و برای برخی شغل دوم است، مانند علامتسازی که خانۀ خود را کارگاه کرده است (عمادی).