عود
عود، چوبی خوشبو که برای معطرکردن فضا سوزانده میشود و کاربردهایی نیایشی و دارویی ـ درمانی دارد.
در لغتنامهها، عود به معنی «چوب مطلق از هر درخت» آمده است (غیاث ... ؛ آنندراج) که «چون در آتش سوزند، بویهای خوش دهد» (غیاث)، یا آن را برای بخور (برهان ... ) با مصارف دارویی (انوری) بسوزانند.
در کتابهای تاریخی و طبی عود را به انواع گوناگون تقسیمبندی، و برای شناخت هریک خصوصیاتی را ذکر کردهاند؛ برای نمونه، در صیدنۀ بیرونی انواع عودْ هندی، صنفی، قماری، جندرانی، اشباه و بادبیزنی شمرده شده، و برای هریک ویژگیهایی یاد گردیده است (نک : کاسانی، 1 / 500-501؛ نیز «عطرنامه ... »، 262-264؛ عقیلی، 626؛ ابنسینا، 2 / 264-265).
در برخی از منابع، سرزمین عدن تا سرندیب (نک : بیرونی، 154)، و در بعضی دیگر، بلاد هند و چین و عربستان را جایگاه روییدن عود ذکر کردهاند (نک : ابنسینا، 2 / 264؛ شهری، 5 / 379).
بنا بر شواهدی، در ایران باستان و در زمان هخامنشیان عود سوزانده میشده است؛ چنانکه کخ میگوید: در گنجینۀ هخامنشی که از پاسارگاد به دست آمده است، در کنار «کندردود»، عودسوزهای پرکاربردِ هخامنشی دیده میشود که نمونههای مفرغی آن به زمان ما رسیده است (ص 195). به روایتی، «در زمان شاپور فرزند اردشیر ساسانی عود را استخراج (؟) میکردند» (بیرونی، 164).
جملی کارری (سدۀ 17 م / 11 ق) نیز در سفرنامهاش هنگام توصیف کاخ داریوش و ویرانههای پرسپولیس [تختجمشید]، به نقل از هرودت نوشته است: «ایرانیان آتش را میپرستیدند و هنگام عزیمت شاه به جنگ، در جلو او مجمری میبردند که گاهگاه عود و سپندی در آن میافکندند» (ص 185).
در زمان ساسانیان، در جشن سده، موبدان با جامههای سفید و هریک مجمری به دست که چوب صندل در آن افروخته بود و بوی عود هوا را معطر میکرد، پشتههای هیزم را آتش میزدند (مهرین، 186).
در بزمهای شاهانه و مجالس سرور و نشاط پادشاهان، همواره شمیم عنبر و عود در فضا پخش میشده (واله، 82، 158، 473)، و عودسوز ــ به معنای مجمر (غیاث، ذیل واژه) و ظرفی که در آن عود میسوزانند ( آنندراج، ذیل واژه) ــ بهعنوان اسبـاب مجالس ملوکانه وجود داشته است (بیغمی، 2 / 271، 731). نمونههایی از این عودسوزها در تصاویر برجامانده از دیوارههای پاسارگاد (کخ، 197- 198) دیده میشود و نیز تصاویر عودسوزهای مفرغی و نقرهکوب دوران اسلامی، از سدۀ 8 ق / 14 م در مشهد (آلمانی، 2 / 174، تصویر)، و نمونۀ دیگری از آن متعلق به سدۀ 10 ق / 16 م در تهران (همو، 2 / 381، تصویر) در دست است.
شاردن (سدۀ 17 م / 11 ق) در سفرنامۀ خود، در شرح رسم پذیرایی از پادشاه صفوی، به مجمرهای گرانبها و عودسوزهای عالی متعددی اشاره میکند که در مقابل او و همراهان عالیقدرش گذاشته میشد و عود تا هنگامی که مهمانان مایل بودند، میسوخت (3 / 112). کمپفر هم به سوزاندن مواد خوشبو بر روی عودسوزهای طلایی در عصر شاه سلیمان صفوی اشاره میکند که تمام مجلس را آکنده از بوی خوش میکرده است (ص 251-252).
در اوستا آمده است که اگر در خانهای کسی بمیرد، آن خانه را با خوشبوترین گیاهان بخور دهند (1 / 447) که یکی از آنها وهو ـ کِرِتی یا همان عود است (همانجا؛ نیز نک : رضی، 1 / 479). این چوب و گیاهان را برای دیوزدایی، پس از مرگ میسوزاندند (همو، 1 / 479-480). زردشتیان گیاهانی چون عود، لبان، چوب انار و صندل را نیز در دخمه و خانهای که پیکر مردگان در آن قرار داشت، میسوزاندند (نک : همو، 1 / 479-482).
فردوسی گاه انواع بخور و سوزاندن عود و پراکندن بوی آنها را از آداب اعمال سحرآمیز میداند (5 / 397- 398). در کلیات شمس نیز آمده است که پری از آتش و بوی عود میگریزد (مولوی، 8 / 215؛ نیز نک : فطورهچی، 29). همچنین به روایت مونسالدوله، در زمان ناصرالدین شاه قاجار در مراسم طاسنشاندن و ناخننویسی ساحرهها و جادوگران، پیرزنِ ساحر منقل پر از آتش را در وسط اتاق میگذاشت و عود و کندر و اسپند دود میکرد (ص 202-203).
یکیدیگر از کاربردهای عود، فرستادن آن بهعنوان هدیهای در ردیف دُر و گوهر و سیم و زر بود که به شاهان اهدا میشد (واله، 154؛ مجدی، 210).
عود بهعنوان بخور
انواع بخورهای گیاهی، با سوزاندنِ چوبهایی مانند عود، صندل و آبنوس (نک : ه د، بخور) در ظرفهایی مخصوص این کار مثل آتشدان، مجمره / مجمر، بخورسوز، بویسوز، عطرسوز، عودسوز، عودگردان، مدخنه، مذبح و منقل متداول بوده است (دانشنامه ... ، 2 / 446). هنوز هم عود بهعنوان یکی از بخورهای خوشبوکننده در بازار تهران به فروش میرسد. در قدیم رسم بوده است که زنان زیر دامن خود را با عود معطر میکردهاند ( آنندراج، ذیل عود زیر دامن). در گذشته، هر زن باسلیقه هنگامی که میخواست به رختخواب برود، چه در زمستان و چه در تابستان، یک منقل آتش میکرد و عود و کندر و اسپند و مورد سبز در آن میریخت و چند دقیقه روی دود آن میایستاد تا تنش خوشبو شود (مونسالدوله، 31).
تعبیرهای دیدن عود در خواب
دیدن عود دلیل بر مردی لطیف خوبروی است؛ اگر کسی در خواب ببیند که عود را در زیر خود دود میکند، دلیل این است که از مردم راحت یابد؛ اگر کسی در خواب ببیند که عود خام دارد، دلیل این است که از پادشاه عطا یابد؛ و هرچندکه عـود در خواب بیشتر ببیند، منفعت بیشتـر باشد. همچنین، دیدن عود در خواب 4 تعبیر دارد: اول، مردی خوبرو و خوشسخن؛ دوم، پادشاه بزرگ پارسا؛ سوم، ثنا و آفرین؛ و چهارم، مال و منفعت. دیدن عودسوز در خواب، دلیل غلام یا کنیزک است؛ اگر ببیند که عودسوز دارد، دلیل آن است که غلام یا کنیزک حاصل کند؛ و اگر ببیند که عودسوز را کشت، دلیل این است که غلام یا کنیزک بمیرد (حبیش، 325).
عود در مثلها
مثلها و تعبیرهای کنایی مختلفی دربارۀ عود در ادب فارسی دیده میشود، ازجمله: عود که بویش نبُوَد، هیزم است (دهلوی، 193)؛ عود اگر دم نزند، خانه معطر نشود (خواجو، 259)؛ عود و سرگین هر دو بر آتش نهی، خاکستر است (دهخدا، 2 / 1119)؛ عود خاکستر چو گردد، میکند دندان سپید (صائب، 3 / 1357)؛ عود ناید ز دود چوب اراک (سنایی، 263).
عود در فرهنگ مردم
تا چندی پیش، در میناب، قبل از فرارسیدن سال نو، منازل سرشار از بوی خوش میشد. مردم میناب از ترکیب خوشبویی به نام گِشته با مواد اولیهای چون پوچ عود (خردههای عود ناشی از بریدن و رندهکردن آن)، لوبن، مشک، عنبر، بنت سودان و شکر برای معطرکردن اتاق و لباسها استفاده میکردند (سعیدی، «نوروز ... »، 176، نیز حاشیۀ 1). آنان بر این باور بودند که دودکردن گشته و عود در خانه، سبب درامانماندن از شر شیطان و جنیان میشود (همو، فرهنگ ... ، 275). در همین شهر، در مراسم حنابندان، رسم بر این است که حنا را همراه یک کاسه آب، گلاب، اسپند، نقل و نبات، عود و شمعهای رنگی و یک بشقاب نقل و کلوچه در خنچه میگذارند (همو، «نوروز»، 226). بلوچها نیز از عود برای خوشبوکردن فضای خانه و لباسها استفاده میکنند (علایی).
زردشتیان چند روز پیش از نوروز، محل زندگی خود را تمیز میکنند، در آتشدان خانهشان آتش میافروزند و کندر و چوب صندل بر آن مینهند و عود میسوزانند و با پراکندن بوی خوش در خانه، مهر و دوستی را در میان خانوادۀ خویش افزون میسازند (نیکنام، یادگار ... ، 115-116).
ایرانیان باستان هنگام نوروز، «خوان نوروزی» میگستردند و روی آن چیزهایی میچیدند که یکی از آنها عود بود (ابونیا، 49). امروزه نیز بر سفرۀ نوروز زردشتیان وجود آتشدان اهمیت خاصی دارد. آنها معمولاً در کنار آتشدان دانههای اسفند، کندر، اُشتُره و نیز چوبهایی خوشبو چون عود و صندل میگذارند (رمضانخانی، 112-113).
زردشتیان در نخستین روز از سال جدید، به آتشکده میروند و در کنار آتش مقدس به نیایش میپردازند. در این هنگام، عطر و بوی کندر و عود در فضا پراکنده میشود (همو، 121). در قسمتهایی از نیایشگاههای زردشتی، جایی برای سوزاندن عود وجود دارد (نیکنام، همان، 51). همچنین، زردشتیان در جشن عروسی، با بوی عود و چوب صندل که بر آتش مینهند، هوا را عطرآگین میکنند (همان، 70).
در مراسم خاکسپاری زردشتیان، بیشتر بانوان شرکتکننده در مراسم، عود و شاخههای مورد و شمشاد با خود میآورند. هنگامیکه پیکر درگذشته را به خاک میسپارند، عودهای افروخته را با شاخههای سبز بر خاک آرامگاه میگذارند (همان، 106؛ رمضانخانی، 258؛ حیدری، 59)؛ در پسینِ روز سوم، خویشان و آشنایان به خانۀ درگذشته میآیند. آنها، بهویژه بانوان، شاخههایی از گیاه مورد سبز و عود با خود میآورند و در محل ویژۀ مراسم دینی میگذارند (نیکنام، همان، 107، از نوروز، 82). در پُرسۀ همگانی زردشتیان نیز برخی از بانوان بنابر باور سنتی خود، شاخههایی از برگ سبز گیاه مورد یا شمشاد، مقداری عود، کندر و یا چوب صندل را با خود میآورند و به تمام خانههایی که در آنها مراسم پرسه برقرار است، میروند و آنها را در کنار سفرۀ پرسه میگذارند (همان، 77- 78، یادگار، 111-112).
کردها برای عید مولود (جشن تولد حضرت رسول <ص>) تدارک بسیار باشکوهی میبینند؛ مردان در جایی و زنان در جای دیگر به تهیۀ طعام و سوزاندن عنبر و بخور و عود میپردازند (افندی، 106) و فضای مراسم را با سوزاندن عود معطر میکنند (علایی).
در بندرعباس و جزیرۀ قشم، شروع مراسم زار (ه م) با دودکردن و گرداندن انواع بخور (مواد تند و خلسهآور مثل عود و کندر و گشته و جز آن) است که با آن اهل هوا را به خلسه میبرند (صبا، 26). در بین مردم جزایر و بنادر خلیج فارس، هنگام زیارت در قدمگاههای خضر، افزون بر روشنکردن شمع، سوزاندن اسفند و بخور، بهویژه عود و گشته، بسیار مرسوم است (نک : ه د، خضر).
در طب مردمی بلوچستان، برای درمان برخی بیماریها، اورادی را بر تعدادی عود میخوانند و آنها را به بیمار میدهند تا هر روز یکی از آنها را در خانه بسوزاند (علایی). برخی از زنان این منطقه نیز برای کسب محبت شوهرانشان، عودی را که «ملا» بر آن ورد خوانده است، در خانه میسوزانند تا شوهر بوی آن را استشمام کند (همو). در جزایر و بنادر خلیج فارس، مردم هنگام رفتن بر سر قبور مردگان، عود میبرند و در آنجا میسوزانند (جعفری).
در طب قدیم، طبیعت عود گرم و خشک (ابنسینا، 2 / 265؛ عقیلی، 626)، و برای سردمزاجها و بلغمیها مفید دانسته شده است (شهری، 5 / 379) و همچنین از آن بهعنوان یکی از گونههای شربتی خوراکی نام بردهاند (نک : ابناخوه، 110-111)؛ خوردن عود که بـا سوهـان تـراشیده و ساییده شده بـاشد، هـر قسم بلغم را از میـان میبرد و معده را قوت میدهد؛ جویدن عود باعث خوشبویی دهان میشود. این چوب لزجی لطیفی دارد و اگر بر اعصاب بمالند، آن را تقویت میکند؛ برای مغز و تقویت حواس مفید است؛ برای قلب شادیآور و توانبخش است؛ رطوبتهای گندیدۀ معده را بر میچیند و معده و کبد را توانا میکند؛ و برای اندامهای راننده قبض است (ابنسینا، همانجا؛ ابومنصور، 228؛ نیز نک : شهری، 5 / 379-380).
مآخذ
آلمانی، هانری رنه دُ، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1378 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1360 ش؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ ابونیا عمران، فرحناز، نوروز باستانی، ساری، 1388 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، به کوشش الکساندر ژابا، تهران، 1369 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ اوستا، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ برهان قاطع؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ بیغمی، محمد، دارابنامه، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1391 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، گفتوگو با مؤلف؛ جملی کارری، ج. ف.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، 1348 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حیدری، ملیکا و رضا مهرآفرین، یشت و خشت (آیینهای زردشتیان یزد)، تهران، 1394 ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، دیوان، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، حیدری؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1375 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ دهلوی، امیر خسرو، مطلع الانوار، به کوشش طاهر احمداوغلی محرمُف، مسکو، 1395 ق / 1975 م؛ رضی، هاشم، یادداشتها بر اوستا (هم )؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ همو، «نوروز در میناب»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، س 2، شم 5-6؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1368 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1370-1383 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، 1383 ش؛ صبای مقدم، ماریا، «نگاهی به اعتقادات و مراسم زار در میان ساکنان سواحل جنوب غربی ایران»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم 11؛ «عطرنامۀ علایی»، فرهنگ ایرانزمین، تهران، 1347 ش، شم 15؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، کلکته، 1259 ق / 1844 م؛ علایی حسینی، بیان، تحقیقات میدانی؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فطورهچی، مینو، «بازتاب باورهای مردم در غزلیات شمس»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، شم 23؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کخ، ه . م.، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1379 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ مجدی، محمد، زینت المجالس، تهران، 1342 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1355 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهرین، عباس، کشورداری و جامعۀ ایران در زمان ساسانیان، تهران، ]1350 ش[؛ نیکنام، کورش، از نوروز تا نوروز، تهران، 1385 ش؛ همو، یادگار دیرین، تهران، 1394 ش؛ واله، محمدیوسف، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1380 ش.