فرامرز
فَرامَرْز، فرزند رستم، و از پهلوانان نامدار ایران در ادبیات حماسی و پهلوانی ایران.
افزونبر فرامرزنامه (ه م) که به سرگذشت وی اختصاص دارد، در شاهنامه و بیشتر منظومههای پهلوانی مانند بهمننامه، بانوگشسپنامه، جهانگیرنامه، برزونامه و شهریارنامه (ه مم) روایاتی دربارۀ این پهلوان آمده است. نزهتنامۀ علایی، مجمل التواریخ و تاریخ بلعمی نیز از مهمترین منابع منثور کهن در زمینۀ روایات فرامرزند؛ بهویژه نزهتنامه از این نظر دربارۀ روایات فرامرز اهمیت دارد که محققان با استناد به منبع روایت فرامرز و رستم در آن (نک : شهمردان، 329 بب ) معتقدند تحریری از خداینامه در دست بوده که بیش از شاهنامه ماجراهای فرامرز را در بر داشته است (زوتفن، 39).
تاریخ سیستان نیز از دیگر منابع کهنی است که به روایات فرامرز اشاره کرده، و مؤلف آن اخبار فرامرز را 12 مجلد دانسته است (ص 7)، هرچند برخی از محققان در درستی این مطلب، چنانکه بیان شده است، تردید کرده، و آن را مشروط به ملاحظاتی دانستهاند (خالقی مطلق، 86)؛ همچنین، خویشکاریهای فرامرز در طومارهای نقالی نیز بازتابی گسترده یافته، و روایاتی فراوان دربارۀ وی نقل شده است؛ بهطوریکه با توجه به کثرت این روایات میتوان گفت پس از رستم، فرامرز بیش از همۀ پهلوانان مورد توجه نقالان بوده است؛ همچنین، در دارابنامه (ه م) روایتی دربارۀ فرامرز آمده است (ابوطاهر، 1 / 4-5).
در منابع شفاهی نیز روایات متعددی دربارۀ فرامرز ثبت شده، و در سندی شفاهی دربارۀ علاقۀ ویژۀ نقالان به فرامرز آمده است که نقالان کهنهکار، که بهطور مستمر، در قهوهخانه (ه م)ها نقل میگفتند، هرگاه به بیان روایات فرامرز میرسیدند، با خواندن این بیت از فردوسی که «دلیری به ایران چو رستم کم است / فرامرز جنگیتر از رستم است»، بر برتریِ شجاعت و جنگاوری فرامرز نسبت به دیگر پهلوانان ایران تأکید میکردند (انجوی، مردم و فردوسی، 131). مخاطبان مجالس نقالی نیز ارادت ویژهای به فرامرز داشتند و چنانکه نقل شده است، پس از بیان روایت کشتهشدن فرامرز، در قهوهخانهها به سوگواری میپرداختند و از نقال میخواستند ادامۀ داستان را به شب آینده موکول کند (همانجا). یکی دیگر از نشانههای توجه به شخصیت فرامرز، بهویژه ماجرای رزم او در برابر کینخواهی بهمن، باور مردم دربارۀ ناحیهای به نام حوض دارا در سیستان است که آنجا را محل رزم فرامرز با بهمن میدانستند (سیستانی، 2 / 237)؛ همچنین در روایتی از چهارمحال و بختیاری، مردمْ محلی به نام تنگدز در کوههای بختیاری را مکان واپسین رزم فرامرز با سپاه بهمن و جاندادن او میدانند (انجوی، همان، 149-151).
یکی دیگر از وجوه مهم مرتبط با فرامرز، تنوع روایاتی است که دربارۀ مادر این پهلوان وجود دارد؛ مادر فرامرز در ابیات الحاقی شاهنامه شهربانو ارم، خواهر گیو (فردوسی، 2 / 437، حاشیۀ 9)؛ در مجمل التواریخ، خالۀ کیقباد (ص 25)؛ در روایاتی شفاهی از شهرکرد، زرند و ساوه، دختر گودرز (انجوی، همان، 84)؛ در تهمینهنامۀ بلند (ص 358)، تهمینهنامۀ کوتاه (ص 346) و تاریخ گزیده (حمداللٰه، 92)، تهمینه؛ و در منظومۀ «ببر بیان» (ص 272-273) و طومار نقالی شاهنامه (ص 430-431)، دختر شاه هند معرفی شده است. برخی منابع در این زمینه بیش از یک روایت مطرح کردهاند؛ در طومار هفتلشکر، مادر فرامرز در روایتی تهمینه، و در روایتی دیگر دختر شاه هند معرفی شده است (ص 155، 196)؛ در طومار دیگری، مرشد عباس زریری ضمن آنکه بیان میکند فردوسی شهربانو ارم، دختر گودرز را مادر فرامرز دانسته است، به روایات زادهشدن فرامرز از تهمینه و دختر شاه هند نیز اشاره میکند (ص 370).
در طومار شاهنامۀ فردوسی نیز به 3 روایت دربارۀ مادر فرامرز اشاره شده است؛ در این روایات دختر گودرز، تهمینه، و دختر فریدون شاه هندی مادر فرامرز معرفی شدهاند؛ نقال ضمن بیان این روایات سهگانه، با استناد به روایت مرگ تهمینه یک سال پس از کشتهشدن سهراب و نیز بیان این عبارت که پذیرفتنی نیست زنی با ازدستدادن چنان جوانی (سهراب)، قاتل او را به همسری برگزیند، روایت زادهشدن فرامرز از تهمینه را رد میکند (سعیدی، 1 / 522-523). صداقتنژاد در طومار کهن نیز ضمن بیان روایت زادهشدن فرامرز از تهمینه پس از کشتهشدن سهراب، در پانویس طومار آورده است که بر اساس روایت شاهنامه و خداینامه، تهمینه یک سال پس از مرگ سهراب درگذشت و مادر فرامرز گلاندام بود (ص 404، حاشیۀ 1).
از کهنترین آثار منثوری که در آن، به منظومههایی دربارۀ فرامرز اشاره شده، مجمل التواریخ و القصص است؛ نویسندۀ این کتاب در برشمردن منابع خود، از منظومههایی چون شاهنامه، گرشاسبنامه، فرامرزنامه، اخبار بهمن و قصۀ کوش پیلدندان نام برده، و به روایاتی چون اخبار نریمان، سام و کیقباد از شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و نیز برخی روایات دیگر اشاره کرده است (ص 2)؛ اما در روایات گستردهای که از آنها نام برده، به روایات یا منظومههایی دربارۀ شخصیتهایی چون برزو، جهانگیر و شهریار هیچ اشارهای نکرده است؛ بنابراین، باید روایات این پهلوانان خاندان رستم را در مقایسه با روایاتی که نام آنها در مجمل التواریخ آمده است، متأخر دانست. با استفاده از این مطلب میتوان بهطور اجمالی، روایات بیانشده دربارۀ فرامرز را به دو بخش تقسیم کرد: بخش کهن یعنی روایاتی دربارۀ فرامرز، که در بهمننامه، شاهنامه و فرامرزنامه آمده است و همچنین، روایاتی از طومارهای نقالی و منابع شفاهی که در روایات منظومههای یادشده ریشه دارند، و بخش متأخر شامل روایاتی دربارۀ فرامرز، که شخصیتهایی چون برزو، شهریار یا جهانگیر در آن نقش محوری دارند (برای بسیاری از خویشکاریهای کهن فرامرز، نک : ه د، فرامرزنامه). در ادامۀ مقاله، نخست، خویشکاریهای کهن فرامرز در منابع مکتوب ــ بهجز فرامرزنامه ــ بررسی، و سپس بـه نقل خویشکاریهای وی در منظومههای متأخر پرداخته میشود.
روایات کهن
یکی از روایات کهن دربارۀ فرامرز، کشتن فرزندان اسفندیار (ه م) است. این روایت پیش از همه در شاهنامه مطرح شده، و در برخی از طومارها، چون مشکیننامه (مشکین، 201)، هفتلشکر (ص 474)، طومار نقالی شاهنامه (ص 848) و طومار شاهنامۀ فردوسی (سعیدی، 2 / 1099-1100) نیز آمده است. در این زمینه، روایتی شفاهی از ملایر نیز موجود است (نک : انجوی، مردم و شاهنامه، 13-14). بر اساس روایت شاهنامه، رستم و اسفندیار به نبرد تنبهتن میپردازند (فردوسی، 5 / 376 بب ؛ نیز برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نک : ه د، اسفندیار)؛ با طولانیشدن رزم آنها میان سپاهیانشان نیز رزم درمیگیرد. در این رزم، فرامرز یکی از فرزندان اسفندیار به نام مهرنوش، و زواره فرزند دیگر اسفندیار به نام نوشآذر را میکشد (فردوسی، 5 / 381-384). برخی روایتهای نقالی و شفاهی در این زمینه کموبیش شبیه روایت شاهنامهاند و برخی با روایت فردوسی تفاوت دارند. در یک روایت نقالی، فرامرز هر دو فرزند اسفندیار، نوشآذر و مهرنوش را میکشد (سعیدی، 2 / 1099)؛ در روایت مشکیننامه نیز فرامرز دو فرزند اسفندیار را میکشد؛ اما افزونبر آن در این طومار، رستم پس از خواندن نامۀ اسفندیار، که بهمن، پسر اسفندیار آن را به دست او میرساند، به فرامرز دستور میدهد بهمن و سپاه همراه او را نابود کند؛ بنابراین، رزم میان سپاهیان بهمن و سیستان به فرماندهی فرامرز درمیگیرد و در همین جنگ، فرامرز بسیاری از سپاهیان بهمن ازجمله نوشآذر و مهرنوش را میکشد؛ افزون بر آن، با بهمن نیز میجنگد و بر او دست مییابد، هرچند در نهایت، بهمن از چنگ فرامرز میگریزد (مشکین، همانجا).
به نظر میرسد، روایت مشکیننامه دربارۀ کشتهشدن پسران اسفندیار به دست فرامرز با روایت مقابلۀ فرامرز در برابر کینخواهی بهمن آمیخته شده است. از جملۀ وجوه روایت مقابلۀ فرامرز در برابر لشکرکشی بهمن، که با این روایت آمیختگی پیدا کرده است، میتوان به حضور بهمن در این رزم؛ نبرد چیرۀ فرامرز با بهمن و فرار او از چنگ فرامرز؛ نیز حضور سام، پسر فرامرز در این نبرد؛ و رزم چیرۀ او با پشوتن اشاره کرد (نک : ایرانشاه، 214- 218، 328- 329؛ مشکین، همانجا).
دیگر روایت کهن دربارۀ فرامرز، خویشکاری او در خونخواهی مرگ رستم از کابلیان است؛ در شاهنامه (فردوسی، 5 / 461-463)، طومارهای نقالی (طومار، 862-863؛ هفتلشکر، 490؛ سعیدی، 2 / 1120؛ صداقتنژاد، 791-793؛ مشکین، 209) و دو روایت شفاهیِ ثبتشده (انجوی، مردم و فردوسی، 131 بب ) پس از کشتهشدن رستم، فرامرز برای خونخواهی مرگ پدر با سپاهی از سیستان به کابل میرود، حاکم آنجا را میکشد و شهر را ویران میکند. در شاهنامه (فردوسی، 5 / 454) و هفتلشکر (همانجا)، رستم پیش از جانسپردن، به شاه کابل میگوید که فرامرز کین مرا از تو خواهد ستاند. نقش فرامرز در مقام فرمانده سپاه خونخواهان مرگ رستم در این روایات درخور توجه است؛ بهویژه آنکه بهجز روایت طومار کهن، که در آن از جهانبخش، پسر فرامرز و انوشیروان، پسر بیژن نیز در شمار شرکتکنندگان در این خونخواهی نام برده شده است (صداقتنژاد، همانجا)، در هیچیک از دیگر روایات یادشده، نامی از دیگر شخصیتهای خاندان رستم چون برزو و جهانگیر نیست و این نکته نشاندهندۀ کهنبودن این روایت، نیز شخصیت فرامرز نسبت به دیگر شخصیتهای برساختۀ خاندان رستم در منابع متأخر چون برزو، جهانگیر و جز آنها ست.
دیگر نکتۀ درخور توجه در روایات خونخواهی فرامرز از کابلیان، شدت عمل وی در این زمینه است. در همۀ روایات یادشده دراینباره، به اقداماتی نظیر بهآتشکشیدن کابل یا از دم تیغ گذراندن همۀ کابلیان اشاره شده است؛ اما تنها در طومار کهن و دو روایت شفاهی یادشده، شدت عمل فرامرز در این زمینه ناروا و بیداد، و سبب بیزاری مردم از خاندان رستم و زمینهساز تباهی خاندان وی دانسته شده، و دشواریهای این خاندان در برابر لشکرکشی بهمن کیفر شدتِ عمل ناروای فرامرز در خونخواهی رستم به شمار آمده است (همانجا؛ انجوی، همان، 131-133). باید یادآور شد که در طومار نقالی شاهنامه، فرامرز مدتی پس از کینستاندن از کابلیان و ویرانکردن کابل، دوباره آنجا را آبادان میکند (ص 863).
در روایات کهن دربارۀ فرامرز، روایت مقابلهاش با لشکرکشی بهمن به سیستان، قویترین روایت از نظر نمود چهرۀ پهلوانی او ست. این روایت در منابع مختلف کتبی، نقالی و شفاهی آمده است (فردوسی، 5 / 477-480؛ ایرانشاه، 226 بب ؛ ثعالبی، 239-240؛ مجمل، 53؛ بلعمی، 1 / 686-687؛ تاریخ، 34؛ سعیدی، 2 / 1122 بب ؛ هفتلشکر، 492 بب ؛ طومار، 866 بب ؛ صداقتنژاد، 806 بب ؛ ابوطاهر، 1 / 4-5). طرح کلی این روایت در منابع مختلف چنین است که پس از کشتهشدن رستم، بهمن، پسر اسفندیار، به خونخواهی مرگ پدرش، که به دست رستم کشته شده است، به سیستان لشکرکشی میکند. فرامرز در مقام فرمانده سپاه سیستان با سپاه بهمن میجنگد؛ اما در نهایت کشته میشود. بهطورکلی، میتوان روایات رسمی در زمینۀ مقابلۀ فرامرز با لشکرکشی بهمن را در 4 گروه طبقهبندی کرد:
1. روایت شاهنامه و غرر الاخبار که در آن، فرامرز و سپاهش پس از نبردی سهروزه در برابر سپاه بهمن، با تندبادی مخالف روبهرو میشوند. ازاینرو، سپاه فرامرز شکست میخورد؛ فرامرز نیز در نهایت اسیر میشود و بهمن او را زنده بر دار میکند (فردوسی، ثعالبی، همانجاها).
2. روایت بهمننامه که برخلاف روایت کوتاه شاهنامه روایتی مفصل است (نک : ایرانشاه، 204 بب ؛ ه د، بهمننامه).
3. روایت مجمل التواریخ که در آن، فرامرز پس از چیرگی بهمن بر سیستان، به هند میرود. در این منبع، دو فرجام برای فرامرز آمده است: یکی اینکه او در کشمیر کشته میشود؛ یا از خطاکردن اسب در خندق میافتد و در آب میمیرد و در هر دو صورت، بهمن دستور میدهد مردۀ وی را بر دار کشند (ص 53).
4. روایت تاریخ سیستان، که در آن، فرامرز در مبارزه با سپاه بهمن اقدام چندانی انجام نمیدهد و پس از لشکرکشی بهمن به سیستان، برای مقابله با او از هند به سیستان برمیگردد؛ اما چون بازمیآید، غرق میشود (همانجا).
روایات عامه در این زمینه بهطور عموم، با روایت بهمننامه یکیاند و در مواردی نیز با روایت شاهنامه و مجمل التواریخ مشابهت دارند و در پارهای بخشها نیز عناصر منحصربهفرد در این روایات دیده میشود که در منابع رسمی نیامده است.