پادزهر
پادْزَهْر، نیز پازهر، مركب از پیشوند پاد (در ایرانی باستان: *pāta- / pāti، در اوستایی: patiti-) و واژۀ زهر (ایرانی باستان: *jaθra- مشتق از ریشۀ gan-= زدن، كشتن)، صورتهای معرب آن: بادزهر، فادزهر، بازهر یا فازهر؛ لفظاً به معنی ضد زهر. این واژه از طریق یكی از زبانهای ایرانی شمال غربی به زبان لاتینی (به صورت bezar یا مانند آن) و از آنجا به زبانهای اروپایی جدید (مثلاً انگلیسی و آلمانی: bezoar) راه یافته است (هوبشمان، 36؛ بیلی، 253؛ مكنزی، 63؛ «فرهنگ ... »، ذیل bezoar). در برخی آثار عربی گاه اشتقاقهای عامیانه دربارۀ این واژه آمده است (مثلاً نک : تیفاشی، 125: بازهر = باك + زهر = پاك كننده از زهر).
در متون فارسی و عربی پادزهر به مادهای اطلاق میشود كه بتواند از كاركرد زهر در بدن جلوگیری كند؛ اما پزشكان هر چیزی را كه عوارض زیانبار مواد دیگر را از میان میبرد، پادزهر مینامیدند (ابنبیطار، 1 / 81؛ قس: غافقی، 1 / 86). از اشارات پزشكان و داروشناسان كهن میتوان دریافت كه آنان معمولاً داروهای مفرد ضد زهر را كه به صورت طبیعی یافت میشد، پادزهر، و داروهای مركب ضد زهر را تریاق (ه م) نامیدهاند، اما تنها شمار اندكی از آنان این نكته را به تصریح آوردهاند (مثلاً نک : ابن سینا، 1 / 235؛ حاجی زین عطار، 113: «حجر التیس پادزهر است و تریاق طبیعی خوانند»؛ قس: ابن سینا، 1 / 280: «بیش میش بوحا:... و هو اعظم التریاق البیش»؛ برای تكرار همین عبارات، نک : جرجانی، الاغراض ... ، 616؛ ابن بیطار، 1 / 133؛ نیز قس: عقیلی، 196: «پادزهر... اسم فارسی جنس تریاق است»). این پزشكان از داروهای مفردی كه خاصیت ضد زهر داشتند، معمولاً با عناوینی چون الادویة البادزهریة یاد كردهاند (ابن سینا، 2 / 232، 502، 521؛ قس: جرجانی، ذخیره ... ، 685). اما اگر داروی مفردی در رفع عوارض نوع خاصی از سموم كاربرد داشت، كلمۀ پادزهر به نام آن سم اضافه میشد، مانند «الجوز بادزهر البلاذر؛ و اصل الكبر بادزهر البیش؛ و الحلتیت بادزهر السم الارمینی» (رازی، 19 / 386؛ نیز ابوالخیر، 1 / 111؛ ابنبیطار، 1 / 133، سطر 9) یا «گوز پازهر بلادر است» (ابومنصور، 63؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ه د، تریاق، نیز سم).
در آثار سنگشناسی كهن از كتاب احجار منسوب به ارسطو گرفته تا جواهرنامههای متأخر، آثاری با عنوان عمومی «خواص» (كه به بیان خواص جادویی اجسام اختصاص دارد) و نیز آثار داروشناسی مكتب اندلس و دارونامههای متأثر از این مكتب، برای دو نوع سنگ پادزهر (حجر البادزهر)، یكی با منشأ معدنی و دیگری حیوانی كه «پادزهر همۀ زهرها به شمار میرود»، خواص و ویژگیهای غالباً شگفتانگیز و آمیخته با جادو یاد شده است (ابن بیطار، 1/81-82؛ غافقی، همانجا؛ ابن اكفانی، 75- 78؛ حاجی زین عطار، 51، 113؛ عقیلی، 196-199). اما تیفاشی بر آن است كه پادزهر كانی تنها در درمان گزیدگی كژدم به كار میآید و همۀ ویژگیهای دیگر این دو نوع پادزهر را تنها به پادزهر حیوانی نسبت میدهد (ص 117-141). در الجماهر بیرونی (و نیز در آثار گوهرشناسی فارسی كه عمدتاً از این كتاب بهره بردهاند) تنها از پادزهر كانی سخن به میان آمده است. به گفتۀ بیرونی پیشینیان سنگ مشهور به پادزهر را از كانیها برشمردهاند، اما چندان به ویژگیها و نشانههای آن نپرداختهاند. به نظر بیرونی این گوهر باید برتر از گوهرهای دیگر شمرده شود، زیرا برخلاف آنها كه تنها برای زینت و سرگرمی به كار میروند، میتواند جان آدمی را نجات دهد. وی در ادامه اشارات كوتاه محمدبن زكریای رازی (احتمالاً به نقل از طب الملوكی)،ابن مندویه، و ابوالحسن طبری (ه م م) و دیگران دربارۀ برخی ویژگیهای پادزهر كانی و شیوۀ تشخیص اصل از بدل را یاد میكند، اما به خوبی پیداست كه خواص شگفتانگیز منسوب به این سنگ را باور ندارد (ص 323- 328؛ نک : نیشابوری، 230- 235، كه تنها برخی حكایات یا خواص شگفتانگیز و نیز اشارهای كوتاه به پادزهر حیوانی را به گزارش بیرونی افزوده است؛ نیز نک : نصیرالدین، 130-131؛ ابوالقاسم، 148-149، كه خلاصهای از گزارش فارسی وی را آوردهاند). پزشكان برجستۀ ایرانی نیز چندان به گزارشهای پیشینیان دربارۀ خواص این سنگ اعتماد نكردهاند و به همین لحاظ استناد آنان به سنگ پادزهر بسیار نادر است (برای نمونههایی از آن، نک : رازی، 19 / 282، كه به نقل چرك / شرك هندی به خود آویختن سنگ پادزهر را در ایمنی از مسمومیت مؤثر دانسته است؛ قس: ابنبیطار، 1 / 81؛ غافقی، 1 / 86؛ نیز نک : بیرونی، 325، 327، مطالبی كه در این باره از یكی از آثار ابوالحسن طبری نقل كرده است).
در مآخذ به ندرت دربارۀ ماهیت و چگونگی پدید آمدن پادزهر كانی به مطلبی برمیخوریم. در «آثار العلویۀ» اخوان الصفا، پادزهر شبنمی است كه بر برخی سنگها مینشیند، سپس در شكافهای آن نفوذ میكند و در این شكافها، در جایهای مخصوص و زمانی معلوم منعقد میگردد ( رسائل ... ، 2 / 104). داوود انطاكی نیز در تذكره به نقل از ارسطو این سنگ را آمیزهای از جیوه و گوگرد میداند كه رطوبت بر آن غلبه كرده، و سپس بر اثر گرما منعقد شده است (ص 98). اینان معدن پادزهر كانی را كوههای واقع در مرز هندوچین، كوههای زرند كرمان و گاه كوههای غور میدانستند (بیرونی، 324؛ نیشابوری، 231؛ نصیرالدین، 130؛ ابوالقاسم، 149). تیفاشی به حضور در یكی از معادن در شمال موصل تأكید كرده است (ص 117- 118). اما پادزهر حیوانی به
نظر بیشتر آنان در بدن ایل (بزكوهی) پدید میآمده است. برخی به پدید آمدن این سنگ در بدن گاو كوهی، میمون و قنفذ نیز اشاره كردهاند. محل پیدایش این سنگ را به اختلاف چشم، قلب یا شیردان، زهره و روده و معدۀ این حیوان یا حیوانات دانستهاند (ابنبیطار، 1 / 82، با استناد به ابن جمیع؛ تیفاشی، 119-122؛ عقیلی، 196؛ حكیم مؤمن، 139). گفتنی است كه قلقشندی در میان 12 گوهر مورد علاقۀ پادشاهان كه كاتبان و كارمندان دیوان باید آن را بشناسند، از سنگ پادزهر حیوانی نیز یاد كرده است (1 / 116- 118).
مآخذ
ابن اكفانی، محمد، نخب الذخائر فی احوال الجواهر، به كوشش انستاس كرملی، قاهره، 1939م؛ ابن بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق، 1291ق؛ ابن سینا، القانون، بولاق، 1294ق؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدة الطبیب فی معرفة النبات، به كوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1995م؛ ابوالقاسم كاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به كوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به كوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردكانی، تهران، 1346ش؛ انطاكی،داوود، تذكرة اولى الالباب، به كوشش علیشیری، بیروت،1411ق / 1991م؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به كوشش یوسف هادی، تهران، 1374ش؛ تیفاشی، احمد، ازهار الافكار فی جواهر الاحجار، به كوشش محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره، 1977م؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به كوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1345ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به كوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، به كوشش محمدتقی میر، تهران، 1372ش؛ حكیم مؤمن، محمدمؤمن، تحفة، تهران، 1402ق؛ رازی، محمد بن زكریا، الحاوی، حیدرآباددكن، 1374-1390ق / 1955-1970م؛ رسائل اخوان الصفاء، بیروت، 1957م؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، كلكته، 1851 م؛ غافقی، احمد، جامع المفردات، انتخاب ابن عبری، به كوشش ماكس مایرهوف و جورجی صبحی، بولاق، 1940م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1913-1919م؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ نامۀ ایلخانی، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1348ش؛ نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به كوشش ایرج افشار و رسول دریاگشت، تهران، 1383ش؛ نیز:
Bailey, H. W., Dictionary of Khotan Saka, Cambridge, 1975; Hübschmann, H., Persische Studien, Strassburg, 1895; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; The Oxford English Dictionary, 1989.
یونس كرامتی