پاپیروس
پاپیروس (تلفظ اصلی: پاپوروس)، نام یونانی گیاهی كه در مصر باستان از آن برای تهیۀ كاغذی به همین نام بهره میگرفتند (برای این كاربرد، نک : ه د، كاغذ) و در پزشكی كهن نیز كاربرد دارویی داشت. این واژه در متون عربی و فارسی به شكل فافورس / بابوروس / بابُروس (نک : ابوالخیر، 1 / 84؛ شرح لكتاب ... ، 25؛ ابن بیطار، تفسیر ... ، 134، قس: الجامع ... ، 1 / 87، سطر 10: كه این بار هنگام نقل سخن دیوسكوریدس به غلط «بانوروس» آمده است)، فافیروس (غافقی، 2 / 76) و فافیر / بابیر (همو، 2 / 75؛ ابوالخیر، همانجا؛ ابن بیطار، تفسیر، همانجا، الجامع، 3 / 155، سطر 20)، و نیز در متن چاپی آثار داروشناسی دورۀ اسلامی به صورتهای تصحیف شدۀ عافر، غافر، فاقیر و مانند آن آمده است (نک : همان، 1 / 86؛ عقیلی، 211).
در بیشتر آثار گیاه ـ داروشناسی دورۀ اسلامی و نیز واژهنامههای عربی بَردی را نام عربی این گیاه دانستهاند ( شرح لكتاب، همانجا؛ ابنبیطار، تفسیر، همانجا، الجامع، 1 / 86-87؛ غافقی، 2 / 75، به نقل از ابن جلجل)، اما برخی همچون ابوالعباس نباتی، مشهور به ابنرومیه (ابن بیطار، همان، 1 / 86)، غافقی (همانجا) و ابوالخیر اشبیلی (1 / 84-85) برای بردی چندگونه (صنف) ــ و از جملۀ آنها: پاپیروس ــ برشمردهاند (قس: خلیل بن احمد، 5 / 250، كه تلویحاً «بردی مصر» را نوعی از انواع بردی دانسته است). در برخی لهجههای عربی (از جمله عربی اندلس)، بردی را خوص نیز نامیدهاند، زیرا برگ آن شبیه «برگ نخل» (= خوص) است (ابوالخیر، 1 / 83، 220؛ غافقی، نیز ابن بیطار، همانجاها، كه هر دو از ابن جلجل نقل كردهاند؛ نیز نک : عقیلی، همانجا؛ قس: رازی، 3 / 228، به نقل از عیسی بن حكم دمشقی، مشهور به مسیح به شباهت خواص درمانی خوص و بردی نیز اشاره كرده است).
به گفتۀ خلیل بن احمد فراهیدی بردی سبزی را كه در رویشگاه خود بسیار مانده باشد، حَفَأ (مفرد آن: حفأة) گفتهاند (3 / 306؛ قس: بیرونی، 102؛ نیز ابوالخیر، 1 / 41، 83، 84، 189، كه بردی و حفأ و نیز أباء را بدون هیچ شرطی معادل هم دانستهاند). نیز بخشی از نوك ساقۀ آن را كه شبیه به پنبه است (قُطن البردی) طوط (دینوری، 254؛ خلیل بن احمد، 4 / 204، 7 / 469؛ ابوالخیر، 1 / 84)؛ پیه سفید رنگی را كه از ریشۀ بردی گرفته میشود: خُراط (ابوالخیر، 1 / 203؛ خلیل بن احمد، 4 / 216) و ریشۀ بردی (و نیز ساقۀ تازۀ هرگیاه) را عنقر یا عنقز نامند (بیرونی، همانجا؛ ابوالخیر، 2 / 439). همچنین این گیاه را در خراسان «لُخ» (بیرونی، 101؛ كاسانی، 1 / 121)، در شیراز «تك» (حاجی زینعطار، 56) و در اصفهان «پیزر» نامند (حكیم مؤمن، 150؛ عقیلی، همانجا).
كاربردهای درمانی و دارویی پاپیروس
پزشكان دورۀ اسلامی دربارۀ طبع بردی (در آثار پزشكی همیشه معادل پاپیروس) دیدگاههای مختلفی داشتهاند، از جمله: سرد كننده از درجۀ دوم و خشك كننده و گیرنده (مقبض) در اعتدال (ابن بیطار، الجامع، 1 / 87، سطر 27: به نقل از عیسی بن حكم دمشقی)، سرد و خشك از درجۀ دوم (ابنجزار، 70؛ ابومنصور، 68؛ نیز حاجی زین عطار، همانجا)؛ سرد و خشك بدون اشاره به درجه (ابن ربن، 404؛ ابن سینا، 1 / 278)؛ و نیز سرد از درجۀ دوم و خشك از درجۀ اول (حكیم مؤمن، نیز عقیلی، همانجاها).
گرچه جالینوس تأكید داشت كه این گیاه نه به صورت طبیعی، كه تنها خاكستر آن (بهویژه حل شده در سركه) در پزشكی كاربرد دارد (ابن وافد، 104؛ غافقی، 2 / 76؛ ابن بیطار، همان، 1 / 87)، اما دیوسكوریدس بر آن بود كه چون خواهند سر زخم كهنۀ چركین (ناسور) را باز كنند، بردی را در آب میافكنند و سپس پهن میكنند تا خشك شود. سپس نوك آن را در زخم فرو میكنند. بردی رطوبت زخم را به خود میگیرد و باد میكند و زخم را میگشاید (نک : رازی، 20 / 170-171؛ ابن وافد، نیز ابن بیطار، همانجاها). به نظر ماسرجویۀ جندیشاپوری بوی بد دهان كسی كه سیر یا پیاز خورده، یا شراب نوشیده است، با لیسیدن بردی از میان میرود (نک : ابن بیطار، همانجا؛ قس: جرجانی، ذخیره ... ، 659، سطر 13؛ حكیم مؤمن، 151). ابن جزار نیز نوشیدن افشرۀ برگ سبز كوبیده شدۀ بردی را برای درمان بیماریهای طحال بسیار سودمند میدانست (ص 70؛ نیز ابنبیطار، همانجا؛ حكیم مؤمن، 150-151).
یعقوب كشكری برای بیرون آوردن آب از گوش این دستور را یاد كرده است: بیمار را طوری به پهلویی میخوابانیم كه گوشی كه در آن آب رفته، رو به بالا باشد. نیمی از یك قطعۀ بردی به طول یك ذراع را با پنبه میپوشانیم و در روغن میافكنیم تا خوب روغن اندود شود. سر دیگر بردی را در گوش بیمار فرو میكنیم و سر روغناندود را آتش میزنیم. بردی همچنان كه آتش میگیرد، آب درون گوش را به خود میگیرد. آن هنگام كه بیمار از آتش به رنج افتد، آب نیز از گوش وی كاملاً بیرون آمده است (ص 108؛ قس: ابن سینا، 2 / 159). حكیم مؤمن نیز آب این گیاه را به تنهایی جلا دهندۀ دندان و بند آورندۀ خونریزی، و همراه با سركه برای درمان طحال نیك میشمرد (همانجا).
اما كاربرد خاكستر بردی و نیز سوختۀ كاغذ فراهم آمده از پاپیروس، بهویژه به عنوان بند آورندۀ خونریزی و خشك كنندۀ زخمها بسیار رایجتر بود. در واقع در آثار پزشكی مقصود از كاغذ (قرطاس) و بهخصوص كاغذ سوخته (القرطاس المحرق) همواره كاغذی بود كه از پاپیروس ساخته شده باشد. رازی با
نقل عبارت «بردی: خاصیتش بند آوردن خون است چون سوخته شود» از كتاب ابدال بدیغورس (شم 3572، گ 42ب، شم 4838، گ 178ب)، یك بار به صورت «القرطاس المحرق فیما ذكر بدیغورس یقطع الدم» (12 / 226) و بار دیگر ذیل بردی به شكل «و قال بدیغورس: خاصته قطع الدم متی احرق» (20 / 172) تلویحاً این سخن را تأیید كرده است؛ اما گویا ابن جلجل نخستین كسی است كه در این مورد به صراحت سخن گفته (نک : غافقی، 2 / 75؛ ابنبیطار، الجامع، 1 / 86، قس: 4 / 17، تفسیر، 134، كه نام ابنجلجل نیامده است؛ نیز حكیم مؤمن، 150). بیشتر پزشكان قدیم خواص درمانی قرطاس (معمولی یا سوخته) را بیش از خاصیت بردی، و نیز سوختۀ قرطاس یا بردی را در خشك كنندگی برتر از خود آنها میدانستند (رازی، 20 / 171؛ ابنجزار، 71؛ بیرونی، 101؛ ابومنصور، 68؛ ابنبیطار، همانجا؛ قس: ابنسینا، 1 / 278؛ جرجانی، الاغراض ... ، 615).
نمونههایی از كاربرد خاكستر بردی و به ویژه كاغذ سوخته در درمان بیماریهای مختلف چنین است: درمان زخمهای چركین دهان (رازی، 3 / 199، 9 / 169، 20 / 171؛ ابن جزار، همانجا؛ ابن سینا، 1 / 278؛ ابومنصور، همانجا)؛ بند آوردن خون دماغ (رعاف) و درمان زخمها و گوشت اضافی داخل بینی (رازی، 3 / 71-72، 88-89؛ كشكری، 113-115؛ ابنجزار، 70؛ اهوازی، 2 / 296-297، 603-604؛ ابن سینا، 1 / 424، 2 / 164-165، 172؛ جرجانی، ذخیره، 375، الاغراض، 688)؛ درمان زخم معده و روده (ابن ربن، 249، 251؛ ابنسرابیون، گ 114، 172؛ رازی، 8 / 9، 22، 40، 46، 66؛ كشكری، 454- 455، 464؛ اخوینی، 408، 410؛ ابن سینا، 2 / 441، 3 / 436-437؛ جرجانی، ذخیره، 669، الاغراض، 467، 657؛ نفیس، 346-347)؛ درمان بواسیر و زخمهای درونی و بیرونی آلت تناسلی (رازی، 9 / 51-52، 196، 10 / 32، 216- 219، 11 / 79؛ ابومنصور، همانجا؛ ابنسینا، 2 / 554؛ جرجانی، همان، 615). كاربرد به تنهایی یا با سركه در درمان بیماریهای پوست و مو (ابن سرابیون، گ 186آ؛ كشكری، 136؛ ابن سینا، 1 / 424، 3 / 288، 295)؛ و سرانجام كاربرد به عنوان بند آورندۀ خونریزی و جوش دهندۀ زخمها (ابن سینا، 1 / 278، 3 / 167، 176، 178؛ ابومنصور، همانجا).
همچنین بدل بردی را تنها بدیغورس یاد كرده كه به نظر وی هم وزنش اقاقیا، نیم چند آن ورد یابس یا ثلث وزن آن دم الاخوین است (شم 3572، گ 42 ب، شم 4838، گ 178ب).
مآخذ
ابن بیطار، عبدالله، تفسیر كتاب دیاسقوریدوس، به كوشش ابراهیم بن مراد، بیروت، 1989م؛ همو، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق، 1291ق؛ ابن جزار، احمد، الاعتماد فی الادویة المفردة، چ تصویری، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت، 1405ق / 1985م؛ ابن ربن، علی، فردوس الحكمة، به كوشش محمد زبیرصدیقی، برلین، 1928م؛ ابن سرابیون، الكناش الصغیر، نسخۀ خطی كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم 9668؛ ابن سینا، القانون، بولاق، 1294ق؛ ابن وافد، عبدالرحمان، الادویة المفردة، به كوشش احمد حسن بسج، بیروت، 1420ق / 2000م؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدۀ الطبیب فی معرفة النبات، به كوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1995م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به كوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردكانی، تهران، 1346ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به كوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اهوازی، علی، كامل الصناعة الطبیة، بولاق، 1294 ق؛ بدیغورس، دستنویسهای شم 3572 و 4838 كتابخانۀ ایاصوفیه؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة، به كوشش عباس زریاب، تهران، 1370ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به كوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1345ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به كوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، به كوشش محمدتقی میر، تهران، 1371ش؛ حكیم مؤمن، محمد، تحفة، تهران، 1402ق؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به كوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، دارالهجره؛ دینوری، احمد، النبات، به كوشش برنهارد لوین، ویسبادن، 1394ق / 1974م؛ رازی، محمد بن زكریا، الحاوی، حیدرآباد دكن، 1374-1390ق / 1955-1970م؛ شرح لكتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب، به كوشش آلبرت دیتریش، گوتینگن، 1408ق / 1988م؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، كلكته، 1851م؛ غافقی، احمد، جامع المفردات، انتخاب ابن عبری، به كوشش ماكس مایرهوف و جورجی صبحی، بولاق، 1940م؛ كاسانی، ابوبكر، ترجمه ]و تحریر[ كهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به كوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ كشكری، یعقوب، كناش فی الطب، به كوشش علی شیری، بیروت، 1414ق / 1994م؛ نفیس بن عوض كرمانی، شرح الاسباب و العلامات نجیبالدین سمرقندی، به كوشش عبدالمجید، كلكته، 1251ق / 1836م.
یونس كرامتی