پرکلس
پِرُكْلُس (در منابع اسلامی: ابرقُلُس، برقلس، برقلیس، یا فورقلس)، مهمترین فیلسوف نوافلاطونی قرن 5 م. وی پس از درگذشت دُمْنینوسِ لاریسایی جانشین و خلیفۀ او در آكادمیِ آتن شد و به همین جهت، او را «دیادُخُس» (یعنی خلیفه یا عقیب) لقب دادهاند. در تاریخ فلسفۀ اسلامی او را میشناختند و پارهای از آثار او در قدیم به عربی ترجمه شده است.
زندگی
زندگینامۀ پركلس را شاگرد و جانشین او در آكادمی، مارینوس پس از درگذشتِ استاد خود نوشته كه خوشبختانه بر جا مانده است. به گفتۀ مارینوس، پركلس در 410 یا 412م در قسطنطنیه متولد شد. پدر و مادرش او را در كودكی برای تحصیلاتِ ابتدایی به شهر اصلی خود لیقیه كه در جنوب غربی آسیای صغیر بود، بردند. او پس از تحصیلات ابتدایی، برای ادامۀ تحصیل به اسكندریه رفت و نزدِ یكی از سوفسطاییان به نام لِئوناسِ ایساریایی، و همچنین نزد نحویِ معروفِ مصر اُریون درس خواند، زبان لاتینی را از معلمان رُمی فرا گرفت و در فن خطابه و سخنوری هم بسیار پیشرفت كرد (مارینوس، 17).
پركلس ابتدا قصد داشت كه مانند پدرش وكیل دعاوی شود، ولی در سفری كه همراه استادش لئوناس به قسطنطنیه كرد، شبی در خواب آتنا (الاهۀ فلسفه) را دید كه او را برای آموختن فلسفه به آتن فرا میخواند. این خواب در پركلس تأثیر گذاشت؛ ازاین رو، پس از بازگشت به اسكندریه نزد فیلسوفِ مشهورِ ارسطوییِ شهر به نام المپیودُروس به فراگرفتن فلسفۀ ارسطویی پرداخت و در ضمن نزد استاد دیگری به نام هِرون به آموختن ریاضیات مشغول شد. هنوز 20 سالش تمام نشده بود كه اسكندریه را به قصد آتن ترك كرد.
در آتن ابتدا با سوریانوس كه شاگرد پلوتارخُسِ آتنی بود، آشنا شد و همراه او نزد پلوتارخس رفت. پلوتارخس كه استاد آكادمی بود، چون علاقۀ شدید پركلس را به فلسفه و زندگیِ فیلسوفانه دید، شادمان شد و با وجود كبرسن، او را به شاگردی پذیرفت. پركلس كتاب النفسِ ارسطو و رسالۀ فایدونِ افلاطون را نزد پلوتارخس خواند، و شرحی كه بعداً بر رسالۀ فایدون نوشت، در واقع حاصل یادداشتهایی بود كه از درسهای پلوتارخس برداشته بود.
در آن زمان پركلس كم غذا میخورد و از خوردن گوشت هم پرهیز میكرد؛ پلوتارخس كه سخت به شاگردش علاقهمند شده بود، به او توصیه میكرد كه آن قدر به خودش سخت نگیرد. در همین زمان، سوریانوس هم پركلس را شریك زندگیِ فیلسوفانۀ خود كرده بود و در ظرف دو سال كتابهای ارسطو دربارۀ منطق و اخلاق و سیاست و همچنین الالهیات را برای پركلس خواند. حاصل این درسها نیز كتابهایی بود كه پركلس بعداً تألیف كرد؛ از آن جمله شرح رسالۀ تیمائوس افلاطون است كه آن را در 30 سالگی نوشت. كتابهای «قانونها» و «(جمهوری)» افلاطون را نیز پركلس خواند و از این طریق با فلسفۀ عملی نیز آشنا شد (همو، 17-26).
پركلس شخصیتی اخلاقی و اجتماعی داشت. مارینوس در ابتدای رسالۀ خود به ذكر صفاتِ جسمانی و فضایل اخلاقی و قدرت فكری و عقلیِ استادش پرداخته، و نوشته است كه پركلس از بدو تولد از بنیۀ بدنی بسیار خوبی برخوردار بود. بینایی و شنواییِ قوی و حافظهای فوقالعاده داشت. سرما و گرما او را آزار نمیداد و از كار و عبادت و تدریس و تألیف خسته نمیشد. در طول 75سالی كه عمر كرد، فقط دوبار بیمار شد (همو، 14-15). از لحاظ اخلاقی نیز جامعِ فضایلِ عفت، شجاعت، عدالت و حكمت یا حقیقتجویی بود. به لذات جسمانی و مال و ثروت كه خانوادهاش از آن بهرهای وافی داشت، وقعی نمینهاد. به امور جزئی زندگی بیاعتنا بود. از مرگ و چیزهای دیگر كه مردم از آنها میترسند، هراسی نداشت.
پركلس از كودكی به عدالت عشق میورزید و خود انسانی منصف، نرم خو، فروتن و خوش باطن بود؛ مردی بود با فرهنگ كه در همۀ شاخههای علمی و فلسفی درس خوانده بود و مردم در مجالس و میهمانیها از حضور او و سخنانش لذت میبردند؛ به دوستان و شاگردانش نیز بسیار وفادار بود (همو، 21). خودش همسر و فرزندی نداشت، لیكن به خانوادۀ دوستان و شاگردانش كمك میكرد؛ شخصی بود متدین و اهل عبادت و نیایش؛ در مراسم مذهبی كه برای تصفیۀ نفس برگذار میشد (ثئورگی)، شركت میكرد؛ روزهای آخر ماه روزه میگرفت و به روزهای مذهبیِ ادیانِ مختلف و خدایان آنها احترام میگذاشت. مارینوس او را سعادتمندترین شخص در میان معاریفِ گذشته دانسته، و تصویری كه از او ارائه كرده است، تصویر یك فیلسوف آرمانی است.
پس از پلوتارخس، سوریانوس كه دوست و استاد پركلس بود، به مقام استادیِ آكادمی رسید و پس از سوریانوس، دمنینوس جانشین او گردید؛ پركلس هم پس از دمنینوس استاد آكادمی و جانشین او شد و تا پایان عمر (17 آوریل 485) در این مقام باقی ماند (روزن، 12-13).
آثار
پركلس نویسندهای كثیرالتألیف بود كه پارهای از آثار او تصنیف خود او، و پارهای دیگر شروحی است كه به تصانیف دیگران نوشته است. پارهای از آثار او مفقود گردیده، ولی بسیاری از آنها خوشبختانه در دسترس است. بعضی از آثار او را نیز در قدیم به زبان عربی ترجمه كردهاند. آثار پركلس را به طور كلی به 4 دستۀ فلسفی، دینی، علمی (ریاضیات و نجوم و طبیعیات) و ادبی تقسیم كردهاند (همو، 36) كه در اینجا آثار موجودِ او در هر 4 دسته معرفی میشوند (همو، 36-57):
الف ـ آثار فلسفی
1. معروفترین كتاب فلسفی پركلس مبادئ الالهیات یا («عناصر الاهیات») است كه به شیوۀ كتاب اصول هندسۀ اقلیدس نوشته شده، و شامل 211 قضیه است. میتوان حدس زد كه كتاب اخلاق اسپینوزا هم تحت تأثیر همین كتابِ پركلس نوشته شده باشد (والیس، 146). بخشهایی از این كتاب به عربی ترجمه شده است (نک : دنبالۀ مقاله). .
2. مهمترین اثر فلسفی پركلس كتاب «الاهیاتِافلاطونی» است كه در واقع نظام فلسفی و ما بعد الطبیعیِ او در آن شرح داده شده است. این كتاب مشتمل بر 6 باب است كه در آن به ترتیب دربارۀ معنی الاهیات افلاطون و صفات خداوند، احد، وجود، قدرت، عقل و سرانجام نفس و طبیعت بحث شده است.
3- 5. «شكوك دهگانه دربارۀ عنایت پروردگار»؛ «دربارۀ عنایت پروردگار و تقدیر او و اختیار ما»؛ «دربارۀ وجود شرّ». اصل یونانیِ این 3 كتاب مفقود شده، لیكن ترجمۀ لاتینی آنها موجود است.
6. «شرح رسالۀ پارمنیدس». این اثر به دو بخش تقسیم شده است: بخش اول دربارۀ مُثُل افلاطونی است و بخش دوم دربارۀ احد.
7. «شرح رسالۀ تیمائوس».این اثر بهترین منبع برای مطالعۀ نظر پركلس دربارۀ جانِ جهان، زمان، اجرام سماوی و مطالب دیگر در باب طبیعیات است. اشاراتی هم در آن به آراء فلاسفۀ پیشین شده است. بخشهایی از ترجمۀ عربیِ این اثر (به قلم حنین بن اسحاق) بر جا مانده است (نصر، II/92).
8. «شرح رسالۀ الكبیادس اول» كه دربارۀ انسان و اخلاق و مسائلی چون تزكیۀ نفس و خودشناسی و عشق است.
9. «شرح رسالۀ كراتیلوس»، كه فقط بخشهایی از آن بر جا مانده، و نویسنده در آن مسئلۀ كلمات و اسامی و تسمیه و اسماء الاهی را مطرح كرده است.
10. «شرح جمهوری افلاطون». از این اثر هم فقط بخشهایی بر جا مانده است.
11. «شرح « انئادهایافلوطین». از این اثر نیز فقط قطعههایی بر جا مانده است.
12. «حجج هجدهگانه در اثبات قدیم بودن عالم و برضد مسیحیان». اصل یونانی این اثر نیز مفقود شده، لیكن یحیی نحوی این ححج را (به استثنای حجت اول) در اثری كه در رد آنها
نوشته، آورده است (دربارۀ ترجمۀ عربیِ این حجج و تأثیر آنها در عالم اسلام، نک : دنبالۀ مقاله).
ب ـ آثار دینی
1. «دربارۀ مناسك دینی». در این اثر پركلس دربارۀ «ثئورگی» كه نوعی از اعمال عبادی است و شخص با انجام دادنِ آنها میتواند حقایق معنوی را در زندگیِ روزمره مشاهده كند، شرح داده است. آداب خاص این نوع عبادت و چگونگیِ تقرب پیدا كردن به خدایان نیز شرح داده شده است (والیس، همانجا).
2. «دربارۀ فلسفۀ كلدایی». این اثر شرحی است بر «هاتفهای كلدایی»، غیبگوییهایی كه پركلس دربارۀ آن گفته است: «اگر كتابها همه از بین برود و فقط این كتاب و تیمائوس افلاطون را نگاه دارند، جای تأسف نخواهد بود» (بریه، 2 / 267). موضوع اصلی كتاب بازگشتِ نفس از عالم مادی به خدایان، و سرانجام به احد است.
ج ـ آثار علمی
1. «شرح اصول اقلیدس».
2. «شرح مقدمۀ حساب از نیكوماخس». این اثر را قبلاً به یحیی نحوی و پركلسی دیگر نسبت میدادند، ولی پل تَنِری ثابت كرد كه از آنِ پركلس دیادخس است (روزن، 46).
3. «فلك»، خلاصهای است از كتاب گِمینوس به نام «مدخل پدیدارها» كه به آلمانی نیز ترجمه شده است (1830م).
4. هیپوتیپوسیس، كتابی است دربارۀ نظریههای نجومی در عصر پركلس.
5. اورانودرموس. فقط قطعههایی از این اثر بر جا مانده، و ظاهراً دربارۀ ستارگان و منطقۀ البروج و مباحث نجومی دیگر بوده است.
6. «تقریری از كتاب تترابیبلوس به قلم بطلمیوس». این اثر دربارۀ احكام نجوم و طالعبینی است.
7. «شرح كتاب تترابیبلوس».بسیاری از مطالب این كتاب عین مطالب كتاب قبلی است.
8. «دربارۀ خسوف و كسوف».
9. «اصول طبیعیات»، مانند كتاب مبادئ الالهیات به صورت قضایا نوشته شده است (جمعاً 52 قضیه) و در واقع خلاصهای است از دو كتاب ارسطو، یكی «طبیعیات» (بخشهای 6, 7) و دیگر «آسمان» (همو، 50).
10. «بررسی اعتراضات ارسطو به تیمائوس افلاطون».
د ـ آثار ادبی
آثار ادبی پركلس شامل نیایشهای او به خورشید یا آپولو، و نیز نیایشهای او به افرودیت و خدایان دیگر است. پركلس در نیایشهای خورشید قدرت او را میستاید و از او میخواهد كه گناهانش را ببخشاید. پركلس شروحی هم بر آثار هزیود و هُمر نوشته است (همو، 52-57).
فلسفه و علم
نظام فلسفیِ پركلس نو افلاطونی است و اصولِ مابعد الطبیعیِ این فلسفه در كتاب مبادئ الالهیات بیان شده است. او مانند افلوطین واحد را ذاتاً بری از همۀ صفات و تعینات میداند و معتقد است كه او ورای علم و ادراك است. واحد بینهایت است و حتى از وجود هم برتر است، یعنی بر آن تقدم دارد. به همین جهت، پركلس او را «لاوجود» میخواند (قضیۀ 138).
واحد علت همه چیز است و كمال حقیقی و خیر محض است و همۀ موجودات شوق دارند تا به او بازگردند. از نظر پركلس واحد خدای متعال است (نک : روزن، 101). از اوست كه كل عالم وجود نشأت میگیرد و در ذات هـر موجودی هست ــ حتى در پستترین موجودات ــ پرتوی از او هست (قضیۀ 145). ابتدا پرتوهایی از واحد پدید میآید كه پركلس آنها را سلسلۀ وَحَدات میخواند. این سلسله در مرتبۀ نخست به نحو غیرمنقسم و غیر متمایز در واحد پدید میآید؛ سپس در مرتبۀ دوم دیگر وحدات به طور منقسم و متمایز پدید میآیند و بدین ترتیب، منظومهای از موجوداتِ متعین و متمایز از یكدیگر به وجود میآید. برای این موجودات پركلس جنبۀ الوهیت قائل میشود و معتقد است كه تدبیرِ عالَم از ایشان است.
پس از این سلسلۀ وحدات، عالَم عقلاست كه خود دارای 3 صفتِ وجود و حیات و تعقل است. این عقل كه عقل كلی است، از راه تعقل، صُوَرِ موجودات را پدید میآورد. بنابراین، خالق یا مصوِرِ موجودات عقل كلی است. پس از عالَم عقل، عالَم نفس است. این نفس نفس كلی، و منشأ حیات در عالَم جسمانی است كه فروتر از آن است؛ در واقع نفس واسطهای میان عالم معقول و عالم محسوس است؛ آینهای است كه صورِ معقول در آن نقش میبندد و از پرتوِ این نقوش صورِ عالمِ محسوس پدید میآید.
عالَمِ نفس خود به 3 عالم دیگر تقسیم میشود: یكی عالمِ نفوسِ الاهی كه پركلس آنان را با خدایان یونان یكی میانگارد؛ دیگر نفوسِ دیوگونه؛ سدیگر نفوس انسانی. این 3 عالم نیز خود به عوالم دیگر تقسیم میشوند. نفس كلی جانِ جهان طبیعی و عالَمِ اجسام است. تدبیر عالم جسمانی كه فروتر از عالم نفس كلی است، بر عهدۀ نفوس الاهی است. موجودات زنده در عالم طبیعی و جسمانی دارای طبعاند و فعالیت آنها غریزی است. جمادات كه پایینترین مرتبه از مراتب وجودند، فاقد حیات و عقلاند.
ماده یا هیولا نه نبات و نه جماد، بلكه قوۀ محض است و چون به هر حال، اصلِ آن از واحد است، نمیتواند شر باشد. شر یا بدی از نظر پركلس حاصل ضعف و نقص است و افعال انسان نیز زمانی آمیخته به شر است كه شخص عقل و نفسِ ضعیف داشته، و نسبت به نیكی جاهل باشد. چون شر امری موهوم و اعتباری است، تنها چیزی كه حقیقت دارد و انسان باید آن را اختیار كند، نیكی است؛ اگر نیكی را اختیار نكرد، دلیل بر جهل و ضعف و نقصانِ دركِ اوست (سیوروانس، 727-728).
نَفْسهای جزئی كه از نفس كلی پدید میآیند، چون به حیوانات تعلق میگیرند، غیرناطقاند و چون به انسان تعلق میگیرند، از جهتی غیرناطق، و از جهت دیگر ناطقاند. نفس انسانی دارای قوای متعددِ ظاهری و باطنی است. بالاترین قوه در نفس انسان قوۀ عاقله است كه او به وسیلۀ آن صورتهای عقلی یا مُثُل را درك میكند. نفس از این حیث به منزلۀ آینهای است كه صورِ مجرد در عقل در آن منعكس میشود.
پركلس بدن را مَرْكَبِ نفس میخواند و معتقد است كه نفس چندین مركب یا بدن دارد و بالاترین آنها مركب اثیری است كه بدن لطیف و نورانی شخص است و مانند نفس جاودان است. بدنِ نورانیِ اثیری مَركبِ نفس ناطقه است (روزن، 195) و نفس انسانی میتواند با آن انوارالاهی را مشاهده كند. یكی دیگر از بدنها مَركبِ هوایی است كه مانند نَفَس یا دَم است. این مركب واسطۀ میان طبیعتِ آدمی و بدن جسمانی و محسوس ماست. بدن جسمانی ما نازلترین مركبی است كه نفس بر آن سوار میشود. نفس وقتی از صفا و پاكی برخوردار شد، مركبش اثیری میشود؛ ولی چون در عالم محسوس آلوده شد، بر مركب جسمانی خود مینشیند.
پس از مرگ، نفس از طبیعت جسمانیت و عالم عناصر چهارگانه رها میشود و بار دیگر بر مَركبِ نورانی و لطیف خود سوار میگردد. البته در این جهان نیز نفس میتواند در طی سفر معنوی خود به سمت واحد برود و به آن حضرت تقرب یابد. پركلس برای این سفر 3 طریقه در نظر میگیرد: اول طریقۀ عشق است كه در آن سالك به مشاهده و درك زیبایی میپردازد؛ دوم طریقۀ حقیقت است و آن شناخت و درك حقایق معقول است؛ و سوم طریقۀ ایمان است كه در آن نفس به واسطۀ آن لطیفۀ ربّانی و سرّ یگانگی كه در نهاد خود دارد، مجذوب واحد میشود.
پركلس به جاودانگیِ نفس و به تناسخ نیز قائل است، ولی به مسخ بدن (یعنی بازگشت نفس به صورت حیوانات ) قائل نیست. در جایی كه افلاطون از مسخ سخن میگوید (42b-42c)، پركلس آن را مسخ نفسانی (به تعبیر مولوی «مسخ دل») میانگارد (سیوروانس، 729).
پركلس در نجوم و ریاضیات و طبیعیات نیز صاحب نظر بود. در نجوم نظریۀ بطلیموس را مبنی بر حركت خاصۀ فلكِ ثوابت قبول نداشت و منكر این بود كه ستارگان در فلكاند (همانجا). در ریاضیات نیز برخلاف ارسطو اشیاء ریاضی، از قبیل عدد، نقطه، خط و جز آنها را امور انتزاعی نمیدانست، بلكه مانند افلاطون معتقد بود كه آنها مستقل از تجربۀ ما در خارج از ذهن وجود دارند. پركلس معتقد بود كه ریاضیات در مرتبۀ عقل آدمی فاقد ابعاد است، ولی وقتی به مرتبۀ خیال میآید، دارای بُعد میشود. بنابراین، ریاضیات آمیزهای از عقل و خیال، و برزخ یا پلی میان ادراك حسی و تعقل است؛ ازاینرو، در تعلیم و تربیت آموزش ریاضیات میتواند نفس را برای آموختن حقایق عقلیِ محض آماده سازد (همانجا). در طبیعیات (فیزیك) نیز پركلس با ارسطو مخالفتهایی داشت. وی منكر عنصر پنجم یعنی اثیر برای افلاك بود و معتقد بود كه اجرام سماوی نیز از عناصر 4گانه تشكیل شدهاند (همانجا).
تأثیر در عالم اسلام
متفكران مسلمان از قدیم با نام پركلس و پارهای از آثار و آراء او آشنایی داشتند. مهمترین نظریۀ پركلس كه برای مسلمانان مطرح بوده، استدلالهایی است كه وی برای اثبات قدیم بودنِ عالم ارائه كرده، و یحیی نحوی آنها را رد كرده بوده است. ترجمۀ عربیِ بخشی از رسالۀ یحیی نحوی با عنوان «حجج برقلس فی قِدَم العالم» در ضمن كتاب الافلاطونیة المحدثة عندالعرب، گردآوری عبدالرحمان بدوی چاپ شده است. ابن ندیم در الفهرست جزو آثار یحیی نحوی از كتاب الرد علی برقلس نام برده (ص 315)، و قفطی كه در تاریخ الحكماء (ص 125) از پركلس به عنوان «برقلس دهری» یاد كرده، گفته است كه كتاب یحیی نحوی نزد او موجود بوده است. ابوریحان بیرونی در مواضع مختلف در كتاب تحقیق ماللهند (ص 26-27، 184، 189) به آن اشاره كرده است. ابوحامد غزالی در تهافت الفلاسفه از استدلالهای یحیی نحوی استفاده كرده، هر چند كه از او نامی نبرده است (بدوی، الافلاطونیة...، 34). ابوالبركات بغدادی نیز كه بحث حدوث و قدم را در كتاب المعتبر (3/28- 35) آورده، تحت تأثیر غزالی بوده است. عبدالكریم شهرستانی (د 548ق/1153م) فصلی از كتاب الملل و النحل (2/149-153) را تحت عنوان «شبهههای برقلس در قِدَم عالَم» به بحث دربارۀ 8 استدلال یا شبهه از استدلالهای پركلس اختصاص داده است.
در اینجا 3 شبهه به صورتی كه شهرستانی خلاصه كرده است، نقل میشود: در شبهۀ اول میگوید: باری تعالی جواد به ذات است و علت وجودِ عالَم نیز جود اوست، جود او هم ازلی است؛ پس لازم میآید كه وجود عالَم نیز قدیم و ازلی باشد. این استدلال را قاضی عبدالجبار، ابنسینا، ابنحزم اندلسی، فخرالدین رازی، آمِدی و ایجی، و در غرب توماس اكوینی نیز آوردهاند (دیویدسن، 62). در شبهۀ دوم میگوید: مسئله از دو حال خارج نیست: یا صانعِ عالَم همیشه بالفعل صانع بوده، یا همیشه بالقوه صانع بوده است؛ یعنی میتوانسته است بكند یا نكند. اگر شق اول درست باشد، در آن صورت مصنوع (یعنی عالَم) نیز همیشه بوده است؛ و اگر شق دوم درست باشد در آن صورت چیزی باید بوده باشد كه قوه را به فعل برساند؛ و آن چیز هم غیر ذاتِ شیء است. پس لازم میآید كه چیزی خارجی در صانع مؤثر باشد كه این با لایتغیر بودن و تأثیر ناپذیری او منافات دارد. در شبهۀ سوم میگوید: هر علتی كه حركت و استحاله نپذیرد، از جهت ذات علت است، نه از جهت انتقال از غیرفعل به فعل؛ و هر چه از جهت ذاتش علت باشد؛ معلول آن نیز از جهت ذاتش است؛ و چون ذات علت همیشه بوده، پس معلول هم همیشه بوده است.
شهرستانی پس از نقل این 3 شبهه و شبهههای دیگر، آنها را مغالطهآمیز میخواند. وی همچنین به بعضی دیگر از آراء پركلس اشاره میكند، از جمله به رأی او در اینكه علم باری تعالی نه فقط به كلیات (اجناس و انواع)، بلكه به جزئیات (اشخاص) هم تعلق میگیرد (2 / 152). پس از شهرستانی، برخی از حكمای دیگر نیز به استدلالها یا شبهات پركلس اشاره، یا عیناً بعضی از آنها را نقل كردهاند، مانند صدرالدین شیرازی در الاسفار (5 / 243) و رسالة فی الحدوث (ص 21، 234-242)، و دیلمی در محبوب القلوب (ص 368-370).
مؤثرترین كتاب پركلس در عالم اسلام كتاب مبادئ الالهیات ( اسطقسات الثیولوجیا) است. بخشهایی از این كتاب دست كم دو بار از زبان یونانی به عربی ترجمه شده است. یكی از این ترجمهها كتاب الایضاح فی الخیر المحض نامیده شده است كه مشتمل بر 31 قضیه از قضایای مبادئ الالهیات است (والتسر، 1340). این اثر به واسطۀ ترجمهای كه گرادوس كرمونایی در قرن 6ق/12م از عربی به لاتینی كرده بوده، در اروپا شناخته شده بوده است (بدوی، همان، 2) و كسانی چون آلبرت كبیر، راجر بیكن و توماس اكوئینی بر آن شرح نوشتهاند (تیلر، «تحلیلی...»، 13). اگر چه توماس اكوئینی گفته بود كه این اثر از مبادئ الالهیات پركلس اقتباس شده است (همانجا)، با این حال، در اروپا مؤلفِ آن را غالباً ارسطو میپنداشتند، همچنان كه در عالم اسلام نیز آن را كتاب ارسطوطالیس فی ایضاح الخیرالمحض میخواندند. البته بعداً آن را كتاب فی العلل یا كتاب العلل نیز خواندهاند (بدوی، همان، 3). ابن ندیم از این اثر در ضمن آثار پركلس با عنوان الخیرالاول یاد كرده است (نک : چ تجدد، ص 313 كه به غلط الحیزالاول ضبط شده است)، ولی بعضی مانند ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء (ص 105) و ابن سبعین در المسائل الصقلیه، آن را به ارسطو نسبت دادهاند (بدوی، همان، 15). اُتو بار دِنْهِوِر در 1882م و عبدالرحمان بدوی در 1955م،در ضمن الافلاطونیةالمحدثة عندالعرب، ذیل عنوان كتاب الایضاح فی الخیر المحض لارسطوطالیس آن را چاپ كردهاند. در بعضی از نسخههای خطی، عنوان آن كلام فی محض الخیر قید شده است (تیلر، همان، 11, 22). ترجمهای عربی از 20 قضیه از قضایای این كتاب را نیز گرهارداندرس تصحیح، و با ترجمۀ آلمانی و یادداشتهای مفصل چاپ كرده است (نک : مآخذ).
ابوالحسن عامری نیشابوری (د 381ق/991م) از بخشهایی از كتاب الایضاح در رسالۀ الفصول فی المعالم الالهیه سود برده (روسون، 72؛ تیلر، همان، 11-12)، و سبحان خلیفات این مطالب را با هم مقایسه كرده است (ص 134-150). رسالۀ عامری ظاهراً قدیمترین متن اسلامی است كه در آن از مطالب الخیرالمحض استفاده شده است. پس از عامری، عبداللطیف بغدادی (557- 629ق/1162-1232م) كه آثار شیخ اشراق را در موصل مطالعه كرده بود (585ق/1189م)، خلاصهای از الخیرالمحض را در فصل بیستمِ كتاب خود به نام فی مابعد الطبیعه آورده است (قنواتی، 94-103؛ تیلر، «عبداللطیف...»، 237). فصل بیستم كتاب بغدادی را بدوی در كتاب الافلاطونیة المحدثه (ص 248-256) چاپ كرده است. همین فصل را ریچارد تیلر با استفاده از متن چاپیِ بدوی و دو نسخۀ خطی دیگر، همراه با یادداشتهایی، به انگلیسی ترجمه كرده است (تیلر، همان، 238-248). ترجمۀ عربی بخش دیگری از كتاب مبادئ الالهیات پركلس كه به اسكندر افرودیسی نسبت داده شده است، به همت گرهارد اندرس در كتاب مقتطفات عربیة من كتاب برقلس الافلاطونی المعروف بكتاب مبادئ الالهیات تصحیح، و با ترجمۀ آلمانی چاپ شده است (بیروت، 1973م). در هر یك از فصول این مقتطفات قضیهای اثبات شده است، مثلاً در فصل اول قضیۀ «در هر كثرتی واحد موجود است»، و در فصل دوم قضیۀ «هر چیزی كه واحد در آن موجود باشد، هم واحد، و هم لاواحد است».
در میان آثاری كه به اسكندر افرودیسی نسبت دادهاند، رسالۀ كوتاه دیگری هست كه مطالب آن از مبادئ الالهیات پركلس اقتباس شده است. این رساله را فریتس زیمرمان تصحیح و چاپ كرده است (نک : مآخذ) و اثر كوتاه دیگری منسوب به اسكندر افرودیسی، با عنوان «مقالۀ الاسكندر فی اثبات الصور الروحانیۀ التی لا هیولی لها»، را بدوی در ارسطو عندالعرب (ص 290-291) چاپ كرده كه والتسر آن را از پركلس دانسته است (ص 1340).
به پركلس اثر كوتاهی با نام «مسائل فرقلیس فیالاشیاء الطبیعیه» نیز نسبت دادهاند و عبدالرحمان بدوی آن را در ضمن الافلاطونیة المحدثه (ص 43-49) چاپ كرده است. در این رساله دربارۀ علتِ بعضی از امور طبیعی، مانند علت خواب و درآمدن موی سر در مرد و زن و درآمدن ریش در مردها و كلفتیِ صوت مردها و نازكیِ صوت زنها بحث شده است. قطعۀ كوتاهی با عنوان «كلام لابرقلس من كتابه اسطوخوسیس الصغری» در یك نسخۀ خطی پیدا شده كه 3 قول در آن درج شده است. بخشی از اثر پركلس با نام «دربارۀ جاودانگی نفس از نظر افلاطون» را نیز فرانتس روزنتال به انگلیسی ترجمه كرده است (والتسر، همانجا). شروح پركلس به رسالۀ گرگیاس و رسالۀ فایدونِ افلاطون نیز ظاهراً به عربی ترجمه شده بوده است، ولی هیچ اثری از آنها در دست نیست (همانجا).
برای دسترسی به اطلاعات بیشتر به این منابع مراجعه شود:
1. كتاب «فلسفۀ پركلس» اثرِ روزن (نک : مل ) كه تحقیق بسیار خوب و جامعی است دربارۀ زندگی و آراء فلسفی او. ترجمۀ انگلیسی «زندگی پركلس» به قلم مارینوس به طور، كامل در ضمن فصل دوم، و معرفی كامل آثار پركلس در فصل سوم، و كتابشناسی مفصلی هم دربارۀ او در انتهای كتاب آمده است.
2-3. دوسایت «پركلس» و «دائرةالمعارف الاهه آتنا» (نک : مل ). سایت اخیر شامل برخی از آثار پركلس است.
مآخذ
ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به كوشش نزار رضا، بیروت، دارمكتبة الحیاة؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالبركات بغدادی، هبةالله، المعتبر فیالحكمة، حیدرآباد دكن، 1357ق؛ ابوالحسن عامری، محمد، رسائل، به كوشش سبحان خلیفات، همان، 1988م؛ بدوی، عبدالرحمان، ارسطو عندالعرب، كویت 1978م؛ همو، الافلاطونیة المحدثۀ عندالعرب، كویت، 1977م؛ بریه، امیل، تاریخ فلسفه، ترجمۀ علی مراد داوودی، تهران 1374ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، حیدرآباددكن، 1958م؛ خلیفات، سبحان، مقدمه بر رسائل ابوالحسن عامری (هم )؛ دیلمی، محمد، محبوب القلوب، مقالۀ اول، به كوشش ابراهیم دیباجی و حامد صدقی، تهران، 1378ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به كوشش محمدسید كیلانی، بیروت 1395ق / 1975م؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق / 1963م؛ همو، رسالة فی الحدوث، به كوشش حسین موسویان، تهران، 1378ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحكماء، بغداد، مكتبۀ المثنی؛ نیز:
Anawati, G. C., «Prolégomènes á une nouvelle édition du De Cansis arabe (Kitāb al- Ḥayr al-Maḥḍ)», Mélanges Louis Massignan, Damascus, 1956, vol.II; Aristotle, De Caelo; id, Physica; Davidson, H. A., Proofs for Eternity, Creation and the Existence of God in Medieval Islamic and Jewish Philosophy, Oxford, 1987; The Encyclopedia of the Goddess Athena, www.goddess-athenaorg / Encyclopedia / Friends / Proclus / index.htm; Endress, G., Proclus Arabus, Beirut, 1973; Marinus of Samaria, «Proclus or About Happiness», The Philosophy of Proclus (vide: Rosán); Nasr, S. H., An Annotated Biblography of Islamic Science, Tehran, 1975-1978; Plato, Timaios; Proclus, Eléments de Théologie, tr. J. Trouillard, Paris, 1965; «Proclus Diadochus», www.kheper.net / topics / Neoplatonism / Proclus.htm; Rosán, L. J., The Philosophy of Proclus, New York, 1949; Rowson, A. K., «Al-‘Āmirī»,EI2, S; Siorvanes, L., «Proclus», Rutledge Encyclopedia of Philosophy, London, New York, 1998; Taylor, R. C., «‘Abd al-Latif al- Baghdādī’s Epitome the Kalām fī Maḥḍ al-Khayr», Islamic Theology and Philosophy, ed. M. E. Marmura, New York, 1984; id, «A Critical Analysis of the Structure of the Kalām fī Maḥḍ al-Khair», Neoplatonism and Islamic Thought, ed. P. Morawedge, New Yourk, 1992; Wallis, R.T., Neoplatonism, London, 1972; Walzer, R.,» «Buruḳ-lus», EI2, vol. I; Zimmermann, F., «Proclus Arabus Rides Again», Arabic Sciences and Philosophy, 1994, pp. 9-51.