پنبه
پَنْبه، از گیاهان بومی ایران با گلهای زیبا و مصارف متنوع در زندگی ایرانیان.
پنبه گیاهی است از تیرۀ پنیرکیان، که الیاف آن از مهمترین الیاف نباتی است و از دورههای بسیار قدیم مورد استفادۀ بشر بوده است. میوۀ آن غوزهای گرد یا بیضیشکل است که در داخل آن تخمها، و دور آنها تارهای سفید یا زردرنگ پنبه قرار دارد (زرگری، 1 / 363- 365). تخم پنبه ازجمله دانههای روغنی محسوب میشود که به مصرف تغذیۀ انسان و ساخت کره، روغن نباتی و نیز تهیۀ صابون میرسد. کنجالۀ آن نیز بهعنوان کود و علوفۀ دامها مصرف دارد. پنبه از گیاهان بومی ایران است که از گذشتههای دور در این سرزمین کشت میشده است و امروزه نواحی عمدۀ زراعت آن عبارتاند از استانهای مازندران، گرگان، آذربایجان (دشت مغان)، خراسان، فارس و اصفهان (نیاکی، 222).
پنبه واژهای است فارسی که از پمبگ پهلوی برآمده (مکنزی، 64) و در گویشهای مختلف با تلفظهایی چون پمبه بیان میشود (معین، حاشیه بر ... ، 419). پنبه اسامی عربی متعددی دارد نظیر قُطْن، بِرَش، طوط و کُرسُف (نک : ابنمیمون، 37؛ لغتنامه ... ) که معمولاً در متون قدیمی و طبی فارسی به کار برده شده است (قهرمان، 1 / 242). وقتی پنبه در غلاف است، به آن غوزه و کلوزه هم میگویند (داعیالاسلام).
همچنین واژههای محلی دیگری برای پنبه به کار برده میشوند. مثلاً در گویشهای متعدد نواحی مرکزی ایران، به آن لوکه میگویند یا چُلَه و چُلَّه که در جوشقان و ابیانه استعمال میشود. در ابوزیدآباد، نراق و دلیجان به پنبۀ خام ویش یا ویژ میگویند که برگرفته از واژۀ ایرانی باستان *bīza- در معنای تخم و بذر است (نک : آساتوریان، ذیل مدخلهای vēš, lūka, čola). منظور از وش دانۀ همراه با الیاف است. گاهی نیز واژۀ کرپاس مشتق از کرپسه در سنسکریت، در معنای پنبه استعمال میشود (جودائیکا، V / 238).
خصوصیات منحصربهفرد لیف پنبه نظیر نرمی و لطافت، جذب رطوبت زیاد، استحکام، مقاومت سایشی بالا، مقاومت زیاد در برابر حرارت و مقاومت کم در برابر چروکشدن، قابلیت بالا در جذب رنگها، ضدحساسیت بودن و بسیاری محاسن دیگر، آن را به یکی از محصولات مهم کشاورزی تبدیل نموده است. پنبه علاوه بر تأمین مواد اولیۀ صنایع نساجی و روغنکشی، نقش مهمی در اشتغالزایی بخشهای کشاورزی، صنعت و بازرگانی ایفا میکند (حائری، 3).
پروتئین غنی موجود در پنبه، دانۀ آن را از لحاظ اهمیت، در میان 5 دانۀ روغنی مهم در دنیا یعنی سویا، آفتابگردان، بادام زمینی و کلزا، در ردیف دوم قرار داده است، بهطوریکه بهتنهایی تأمینکنندۀ 6٪ پروتئین مورد نیاز دنیا به حساب میآید (همو، 2؛ افروس، 65). کارایی و ارزش بالای اقتصادی این گیاه باعث شده تا در جهان صنعت و کشاورزی، اصطلاح طلای سفید را برای آن برگزینند (برای مثال، نک : «پنبه طلا ... »، 38).
به استشهاد تئوفراستوس، در فلات ایران گیاهان و درختانی وجود داشت که برای یونانیها ناآشنا بود و برایشان هیچ معادلی نداشتند. او به کشت منظم درخت پنبه (که به آن درخت مواد پشم میگوید) در سرزمین بلخ و نیز در کرانهها و جزایر خلیج
فارس، ازجمله جزیرۀ بحرین (تایلوس)، توسط ایرانیان اشاره میکند (II / 317, 343). هرودت نیز در وصف پوشاک سپاه هندیان که تحت فرماندهی پسر اردوان بودند، جنس لباس آنها را از درخت پشم (منظور پنبه) ذکر میکند (VII / 65). پلینی اکبر هم در گذر از دریای کاسپیها و دریای سکاها و در مسیرش به سمت مشرق تا چین در مواجهه با مردم، متوجه جنس لباس آنها میشود که از گیاه پنبه بوده و با دوکهای نخریسی به دست زنان تهیه میشده است (VI / 20).
بر پایۀ این گزارشها و اسناد دیگر، مشخصاً دوخت البسه با نخ حاصل از پنبه بهویژه همراه با حاشیهدوزیهای زربافت در لباس پادشاهان مناطق شرقی ایران، ازجمله پارتها، صورت میگرفته است (لاوفر، 488). در متن بندهش در وصف انواع گیاهان به وضوح آمده است: «هرچه چون شان و نای، پنبه و دیگر از این گونه را، جامه خوانند» (ص 88). بهتدریج واژۀ فارسی میانۀ pambak به panpa در فارسی نو تغییر یافت (قس: bambag در اُستی، bambak در ارمنی) و آن نیز در ترکی چغتای بهصورت pakhta درآمد و نهایتاً وارد گویشهای چینی شد (لاوفر، 490). اصطخری به مرغوبیت ابریشم و پنبۀ نواحی شرقی ایران بهویژه نیشابور و مرو و البسۀ تهیهشده از آنها اشاره کرده است (ص 296). قمی از دیگر مورخانی است که در همان عصر (سدۀ 4 ق) به کشتزارهای پنبه اشاره میکند (ص 108).
پنبه ازجمله اقلام مهم در دادوستدهای نواحی خوارزم و غزنه و سیستان در سدۀ 5 ق محسوب میشد (نک : نظامالملک، 323). جمالی یزدی (سدۀ 6 ق) در بحثی که دربارۀ سنگهای معدنی دارد، ذیل واژۀ طلق آورده است: «اگر طلق محلول با خطمی و سرکه بسایند و بر چیزی اندایند و در آتش افگنند، نسوزد و اگر طلق محلول و شبّ یمانی و مغز دانۀ پنبه همه [را] بکوبند و بر کاغذ اندایند و بر آتش اندازند، نسوزد و محلول کردن آن [را] فصل بباید» (ص 200). همین میرساند که پنبه علاوه بر صنایع نساجی و کشاورزی، در سایر صنایع نیز کاربرد داشته است. این موضوع خود منجر به وضع قوانینی در خصوص نظارت بر کار پنبهفروشان و حلاجان شده بود، به طوریکه فصلی مجزا از کتاب معالم القربة به این امر، یعنی «در حسبت بر پنبهفروشان» اختصاص یافته است (ابناخوه، 142).
طب قدیم و طب مردمی
دانۀ پنبه و روغن آن مصارف متعددی در طبابتهای مردمی از دیرباز تاکنون داشته است. البته عمدۀ این مصارف برگرفته از مکتب طب قدیم ایران و خواص برشمرده برای پنبه بوده است. محمد بن زکریای رازی ذیل قُطُن، به نقل از دمشقی و ابنماسویه، فوایدی از مغز دانۀ پنبه و عصارۀ برگ آن را ذکر کرده است. مغز دانۀ پنبه گرمکننده، نرمکنندۀ سینه و مفید برای سرفه، و عصارۀ برگ آن برای اسهال کودکان سودمند دانسته شده است (21(2) / 185). ابنسینا نیز ذیل قطن، پنبهدانه را بادشکن، خشکاننده و دیرهضم که گرمی زیاد میدهد، وصف میکند. به گفتۀ او اگر بیخ پنبۀ بیابانی را در آب بپزند و ضماد تهیه کنند، برای درمان ورم گرم و باد سرخ مؤثر خواهد بود. همچنین افشره و روغن پنبه، درد گوش را دوا میکند. از سوی دیگر، معایب پنبه دانه نیز بیان شده است، مثل دیرهضم بودن، ایجاد سردرد و زیانبخش برای قوای جنسی (2 / 296). وی در مورد درمان موفق ناخنۀ (ناخنک) چشم مینویسد: «شکستۀ چینی را بعد از حککردن طرف شکسته بسیار نرم میکوبند، با روغن پنبهدانه آمیخته و میسایند و در سرمهدان پوستی میریزند، با میل از آن بیرون کشند و هر روز بر دوام چندینبار بر ناخنه میمالند که آن را نازک گرداند و از بین ببرد» (3(1) / 232). در متون طبی قدیم به پنبۀ تازه، قور و به کهنۀ آن، قضم گفته میشد (ابنبیطار، 3 / 271). در مجموع برای پنبه طبیعت گرم و معتدل قائل بودند.
از ویژگیهای بارزی که برای پنبه عنوان شده است به این موارد میتوان اشاره کرد: سوختۀ آن خونریزی را بند میآورد؛ پنبۀ کهنه بافتهای پوسیده را حل میکند؛ دود آن برای زکام مفید است؛ استفاده از جوشاندۀ آن برای رفع اختناق رحم سودمند است؛ ضماد حاصل از برگ گیاه پنبه التیامبخش التهاب مفاصل و نقرس است (نک : حاجی زین عطار، 352). حکیم مؤمن پنبه را گرم و خشک در دوم معرفی میکند که شربت آن رافع خفقان و اختناق رحم و وسواس و ابتدای جنون میباشد (ص 342). اما کاملترین توضیح دربارۀ پنبه را عقیلی علوی شیرازی به دست میدهد و دربارۀ طبیعت آن مینویسد: «طبیعت آن در دوم گرم و خشک و بعضی تر دانستهاند و حب آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیه و کل آن گرم و تر و با قوت مفرحه [است]» (ص 702). عمدۀ تأکید وی بر آثار ضد التهاب و ضد بثورات پنبه در امراضی چون جذام و جرب و سایر جراحات پوستی است (همانجا).
اصولاً خاصیت جاذب پنبه آن را بهعنوان ابزاری درمانی برای کشیدن آب ضایعاتی چون جراحات و زخمها بسیار کارآمد ساخته است. برای همین در بسیاری از اختلالات چشمی، مثل ورود جسم خارجی به داخل ملتحمه، با توجه به قدرت جذب بالای آن، پنبه کاربرد درمانی دارد (مثلاً نک : شاهارزانی، 1 / 222-223). امروزه هم در برخی دهات قوچان برای معالجۀ درد چشم، مگسی را لای دو انگشت له میکنند و جسد لهشدۀ او را در خون کبوتر میاندازند و با پنبه به چشم میکشند (شکورزاده، 248). همچنین برای معالجۀ درد گوش، سرگین مادهالاغ را در آتش میریزند؛ سپس یک تنورۀ سماور روی آن میگذارند و یک تکه پنبه هم بالای دهانۀ تنوره میگیرند تا دود سرگین از دهانۀ تنوره خارج شود و پنبه را آغشته کند. آنگاه پنبۀ آغشته به دود را داخل گوش میکنند (همو، 252).
اعمال مشابهی در سایر نقاط ایران نیز جهت التیام دردهای موضعی بهویژه در چشم و گوش صورت میگیرد (برای مثال، نک : مؤیدمحسنی، 144؛ صفینژاد، 411). گیلانیها برای درمان یبوست نوزاد، روی ساقۀ باریک جارو (جارو سیبیل) کمی پنبه میپیچند و پس از آمیختن با روغن کرچک، در مقعد بچه فرومیکنند (پاینده، 261). در ایزدخواست کسی که اطراف نافش درد میگرفت، معتقد بودند که پایۀ نافش افتاده و باید آن را جا انداخت. طبیب برای جااندازی ناف، مریض را در حالت ناشتا به پشت میخواباند و اطراف نافش را با روغن حیوانی مالش میداد تا محل افتادگی ناف را بیابد. بعد پنبهای را روشن کرده در لیوان میگذاشت؛ سر لیوان را در محل درد قرار میداد و مقداری فشار وارد میکرد تا پنبۀ داخل لیوان بدن مریض را نسوزاند. وقتی هوای داخل لیوان تمام میشد، مقداری از گوشت شکم مریض را به داخل لیوان میکشید و بعد از چند دقیقه لیوان را برمیداشت. این کار دو یا 3 روز تکرار میشد (رنجبر، 515). این عمل تقریباً مشابه همان کاری است که به طور سنتی در عمل حجامت (ه م) انجام میگرفت. دفع کرمک اطفال با بهکارگیری پنبۀ آغشته به سرکه یا نفت یا سرخاب و یا حتى خرخاکی لهشده و استفاده از آن به شکل شیاف، از دیگر روشهای درمانی مردمی میباشد (طباطبایی، 700).
پنبه در درمان دنداندرد هم کاربرد دارد؛ بدینصورت که اندکی پنبه را به عطر آغشته کرده، روی دندان میگذارند و قدری تریاک هم ساییده، بر پیشانی و شقیقهها میمالند (تحقیقات ... ). در سروستان اگر دندان بچهای کنده شد، جایش نمک و پنبه میگذارند (همایونی، 334).
اما احتمالاً مهمترین کارکرد پنبه در طبابتهای مردمی، نقش آن در عمل ختنه به روش سنتی است. ازجمله ابزارهای اصلی عمل ختنه که توسط دلاکها یا سلمانیها صورت میگرفت، مقداری پنبـۀ نیـمسوختـه ــ کـه هنـوز آتـش داشت و داغ بـود ــ و نیز خاکستر آن بود. این مجموعه را که پنبهداغ مینامیدند، برای بندآوردن خونریزی محل عمل و نیز ضدعفونیکردن آن موضع به کار میبردند (نک : رضایی، 355-356؛ پاینده، 37؛ مؤیدمحسنی، 204). حتى اشعاری که در مراسم ختنهسوران خوانده میشد، بیارتباط با پنبه نبود، مثل «مرد غریبم، گل پنبه / از راه رسیده گل پنبه»، که در خراسان در طول مدت عمل ختنه بهمنظور شادی در جشن همراه با ساز (دهل و دوتار و سرنا)، پشت سر هم (رد به رد) خوانده میشد (شکورزاده، 162).
فرهنگ مردم
غیر از جایگاهی که پنبه در نظام معیشتی و نظام پزشکی ایرانیان از دیرباز داشته است، بارزترین و ملموسترین نقش این گیاه را در یکی از اساسیترین نیازهای اولیۀ بشر میتوان دید و آن پوشاک است. ایران یکی از کهنترین تمدنهای بشری است که ضمن اهلیکردن این گیاه (نک : مطالب پیشین) از الیاف آن برای تولید پارچه طی عمل نخریسی بهمنظور تولید لباس استفاده کرد و برپایۀ مرغوبیت و جنس پنبه و نیز مهارت تولیدکننده، منسوجاتی از پنبه تهیه شد که طیفی گسترده از کرباس تا چیت و پارچههای زربافت نخی را در بر میگرفت. هریک از این منسوجات با توجه به جایگاه اقتصادی و اجتماعی افراد و بسته به شرایط محیطی و فرهنگی مورد استفاده قرار میگرفتند. ویژگی پنبه و قابلیت آن برای تولید البسه، آن را به گیاهی استراتژیک تبدیل کرده است که همواره بخش جداییناپذیر از زندگی روزمرۀ مردمان به حساب میآید.
شعر، قصه، مَثَل و ترانه انواع مختلف ادبیاند که پنبه در آنها راه یافته است. تشبیه غوزۀ رسیدۀ پنبه به جرس یا زنگ، پنبه در گوش داشتن و پنبه از گوش برکشیدن به معنی غافلبودن و از غفلت درآمدن، پنبه از سر مینایی شراب برگرفتن برای بادهگساری، و مثال آتش و پنبه برای ناسازگاری، ازجمله بنمایههای مربوط به این گیاه در شعر فارسی است (گرامی، 74). نقش پررنگ دوک و پنبهریسی را در زندگی روزمرۀ ایرانیان طی ابیات شاهنامه بهوضوح میتوان دید: چو بنهاد بر نامه بر، مُهر شاه / بفرمود تا دوکدانی سیاه / / بیارند با دوک و پنبه دروی / نهاده بسی ناسزا رنگ و بوی (فردوسی، 7 / 580). نحوۀ حلاجیکردن پنبه و جداساختن دانه از وَش و پاککردن پنبه با زدنِ آن، یا پنبهشدن مجدد آنچه ریسیده شده، بنمایۀ بسیاری از تشبیهات و کنایات شعر فارسی بوده است. مثلاً قاآنی میگوید: در جوانیم موی شد سپید / دهر پنبه کرد چرخ هرچه رشت (ص 897). از سویی تناسب شهرت منصور حلاج با پنبه، و تفکر عارفانۀ او که حقیقت را از مجاز بازشناخته بود، بهمثابۀ جداکردن پنبهدانه از پنبه، خود مضامینی بدیع در شعر فارسی پدید آورده است (گرامی، 75).
عبارات، اصطلاحات و مثلهای متنوعی با پنبه ساخته شده است (نک : آنندراج؛ داعیالاسلام؛ معین، فرهنگ ... ). احتمالاً اصطلاحات پنبۀ کسی را زدن، با پنبه سر کسی را بریدن، و مصرعِ شتر در خواب بیند پنبهدانه، رایجترین زبانزدها در میان مردم باشند که در آنها پنبه واژۀ کلیدی است. با این حال مثلهای زیاد دیگری هستند که در افواه، بهویژه در لهجههای محلی پربسامدند، مثل: پنبۀ لحاف کهنه باد دادن (دهخدا، 45)؛ پنبهدزد دست به ریشش میکشد؛ پنبۀ کهنه کرباس نمیشود، دشمن دیرینه هم دوست (ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلها ... ، 1 / 644)؛ و یا: به روز نمیدیدم، به شو پنبه میکُتیدم (میکوبیدم) (رفعتی، 93). آتش و پنبه دستمایۀ رایجی است برای کنایهزدن و بهویژه متلکهای زنانه، چنانکه مادرشوهران یا خواهرشوهران وقتی عروسشان خود را زیادی به شوهر میچسباند، میگویند: آتش به پنبه افتاد، سگ به شکمبه افتاد / گربه به دنبه افتاد، خاتون به سنبه افتاد (شهری، قند ... ، 9).
قصههای مشهوری در ارتباط با پنبه میان مردم رواج دارد، مثل قصۀ «جام و آینه و پنبه» (درویشیان، 2 / 279-283، 3 / 215-220). یکی دیگر از قصههایی که به مثل تبدیل شده، همان قصۀ «اوستا پنبهزن هرچه دیدی دم مزن» است (امینی، 63-64)، اما انتزاعیترین قصهها در این میان، روایتهایی از قصۀ ماهپیشونی است که به نامهایی چون «گاو زنپدر» یا «فاطیکو» اشتهار دارد (نک : شریعتزاده، 131-135؛ لریمر، 152-157). در این قصه گلولههای پنبه توسط مادر که تبدیل به گاو شده، خورده میشود و از سوی دیگر، از دهان گاو، کلافهای نخ بیرون میآید و به قهرمان داستان (فاطمه) تحویل داده میشود. روزی باد پنبههای دختر را با خود به درون چاهی میبرد و دختر به دنبال آن وارد چاه شده، با دیوی ملاقات میکند. این برخورد مقدمۀ ماجراهای بعدی و نهایتاً سعادتمندشدن دختر است (قس: ه د، سفرۀ بیبی حور؛ شریعتزاده، 390 بب ).
سفیدی و لطافت پنبه دستمایهای برای ترانههای محلی است که معمولاً در آنها زیبایی دختران را به پنبه تشبیه میکنند. یکی از معروفترین این ترانهها، ترانۀ «دختری دارم ... به کِس کِسونش نمیدم، به همه کسِونش نمیدم» است که در آن دختر به سبب سفید و پنبهای بودن، تحسین میشود (رنجبر، 449).
از دیگر مصادیق بارز حضور پنبه در فرهنگ مردم، نقش آن در برخی مراسم و مناسک است. گاه این نقش بسیار جزئی است، در حد صرفاً یک ابزار یا شیء. برای مثال در مراسم کوسهگردی نوروزی در کردستان، برای آرایش و چهرهپردازی فردی که بهعنوان کوسه انتخاب شده، ریشی از پنبه درست میکنند (کیوان، 117). در همین حد میتوان به نقش پنبه بهعنوان چشمروشنی یا پیسری که در اردکان برای عروس فرستاده میشود، اشاره کرد (طباطبایی، 352-353؛ نیز نک : احمدپناهی، 240). گاهی نقش پنبه پررنگتر میشود. مثلاً تا همین اواخر، حلاجها در تهران به بختگشایی توسط کمان حلاجی میپرداختند؛ یعنی وقتی برای لحافدوزی به خانهها میرفتند، زنان و دختران بیشوهرمانده را از وسط کمان خود عبور میدادند، چراکه عقیده بر آن بود با ردشدن آنها از میان کمان حلاج، بخت بستۀ آنها باز میشود، همچنانکه کمان حلاجی گرهها و گیروبندهای پنبهها را باز میکند. زنان بهترین تأثیر این نوع بختگشایی را وقتی میدانستند که دور از چشم حلاج، زه کمانش را پاره کنند، چراکه هرگونه گشایش در کار از همان زمان ظاهر میگشت (شهری، تاریخ ... ، 3 / 60).
سفرۀ ابوالفضل (ع) ازجمله مناسکی است که پنبه در آن نقش مشخصی ایفا میکند. پس از گستردن سفره و چیدن غذاها و میوههای مختلف در آن، دو بشقاب آرد نیز روی سفره میگذارند. بعد چند شمع را روشن کرده، به شکل عمودی در آردها یا خمیر داخل بشقاب قرار میدهند. سپس مقداری پنبه برداشته، در روغنی که قرار است غذاهای نذری با آن تهیه شود، فرومیکنند. آنگاه 5 یا 12 یا 14 عدد چوب به طول تقریبی 20 سانتیمتر و قطر 5 تا 10 میلیمتر انتخاب کرده، بر سر هریک از آنها مقداری پنبه که به روغن آغشته شده باشد، میپیچند و به این طریق، 5 شمع شبیه به مشعلهای کوچک به نام پنجتن آل عبا، یا 12 شمع به اسم 12 امام، یا 14 شمع به نام 14 معصوم درست میکنند و در گوشهای از سفره میگذارند (شکورزاده، 48- 49).
استفاده از پنبه، در آیینها و مناسک تدفین مردگان نیز دیده میشود. قراردادن دو عدد ترکۀ نیممتری که سر آنها پنبه پیچیده شده، در زیر بغل میت بهعنوان عصا هنگام سؤال نکیرین در شب اول قبر، یکی از این رفتارها ست (رنجبر، 347).
از جذابترین نمودهای پنبه در فرهنگ مردم، باورهای شکلگرفته در پیرامون آن است. عمدۀ این باورها را میتوان در چند زمینه تقسیمبندی کرد. یکی موضوع زایمان و حفاظت از نوزاد است. در گذشته، دور زائو را با زغال خط میکشیدند و طناب میبستند و چند تکه پنبه را سیاه کرده، بالای سرش آویزان میکردند تا آل به او آزار نرساند. اگر هم جفت دیر میآمد، آب خاکستر به زائو میدادند و پنبه در حلقش میکردند. 3 شب پس از زایمان، بر روی یک خشت، آدمکی از پنبه میساختند. بعد روی آن زاغ و اسفند و یک دهشاهی میگذاشتند تا قضا و بلا از زائو دور شود. به این کار «خشتدرکردن» میگفتند (ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ باورها، بش ). همچنین اعتقاد بر این بود که اگر زن حاملهای پنبهای را به شیر آغشته کند و جلو سوراخ لانۀ مورچه بگذارد، اگر مورچهها پنبه را بردند، فرزندش پسر خواهد شد و در غیر این صورت، دختر خواهد بود (بختیاری، 284). از دیگر رفتارها در شب شش زائو، مُهرکردن وی توسط قابله بود؛ بدینسان که قابله یک تکه پنبه را میگرفت و آن را لوله و دراز میکرد. سپس وسط آن را بندبند کرده و به پشت دیگی میسایید تا سیاه شود. آنگاه پنبۀ بندبند سیاه و دراز را بالای سر زائو و داخل طاقچه آویزان، یا آن را تکهتکه میکرد و دور تا دور اتاق میکوبید (کتیرایی، 52). گاه اگر کودکی حین راه رفتن یا دویدن میافتاد، فوراً در محل افتادن وی آب میریختند و میگفتند: تو نیفتادی، بار پنبهدانه افتاد (سعیدی، 273).
دربارۀ پنبه باورهایی نیز میان مردم رایج بوده است، مثل شوم و نحس بودن نخریسی در شبهای چهارشنبه و جمعه: «شب چهارشنبه مریس، اگر زار و مضطری سر شب مریس، سحر بریس!» (طباطبایی، 451). اگر کسی تخلف کند، در سبد پنبۀ او دست بریده پیدا خواهد شد و اگر در شب چهارشنبه به دیوار خانۀ کسی تکیه دهند و پنبهریسی کنند، صاحب آن خانه خواهد مرد، یا اگر مسافری در راه باشد، خبر ناگواری میرسد (همانجا). گالهها یا لولههای پنبهای که زنان برای رشتن آماده میکردند، میباید تا شب جمعه تمام شود و اگر گالهای به روز شنبه میافتاد، برای اهل خانه بدیمن محسوب میشد (هدایت، 200).
یکی از باورها چنین بود که مقداری پنبه (یا پشم) داخل دودکش تنور میگذاردند و پس از مدتی سراغ آن میرفتند. اگر جریان هوای بیرون پنبهها را بهصورت رشتههای بلند درمیآورد، نتیجه میگرفتند که مسافر در راه است و در غیر این صورت، از آمدن مسافر مأیوس میگشتند (هاشمی، بش ).
گاه تکهای پنبه را در مشت جای میدادند و ذرهذره از آن جدا میکردند و همزمان با جداکردن هر ذره، نام کسی را که به او شک داشتند، بر زبان میآوردند و در نهایت، ذرههای پنبه را همراه مقداری اسفند در آتشدان میسوزاندند و بعد آن را دور سر بیمار میچرخاندند و از خاکستر سوخته با انگشت بر پیشانی بیمار خال میزدند (ذوالفقاری، همانجا).
در خراسان، چهارشنبۀ آخر صفر پلو میپختند و بالای خانه آتشبازی راه میانداختند. سپس اسفند و نمک و پنبهدانه و جو نارس از پشتبام به زمین میزدند (هدایت، 197). برخی نیز اعتقاد داشتند که هنگام تحویل سال، پنبه بر روی آب میچرخد (نجفی، 91).
رؤیای پنبه در خواب تعابیر زیادی دارد. به گفتۀ ابنسیرین درخت پنبه نشانۀ مردی است بزرگ و پنبه نشان از خواستهای دارد و اگر از دانه جدا بود، به معنای رسیدن روزی است. حال اگر فرد در خواب ببیند که دست به درخت پنبه زده، یعنی به مردی (بلوغ) رسیده است. اگر ببیند که دانه را از پنبه جدا میکند، یعنی اتفاقی غمانگیز در راه است و اگر ببیند که آن پنبه یا پنبهدانه را فروخته است، غم و اندوه از وی دور خواهد شد. دیدن رؤیای خشکشدن درخت پنبه، تعبیر از اتفاقی دارد که برای یکی از اعضای خانه رخ خواهد داد (خوابگزاری، 317).
مآخذ
آساتوریان، گارنیک، هومبابا یا فرهنگ گویشهای مرکزی ایران، تهران، 1390 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابناخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، کیمبریج، 1937 م؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1366-1370 ش؛ ابنمیمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، مکتبة المثنى، 1940 م؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اصطخری، ابراهیم، ممالک و مسالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1373 ش؛ افروس، علیشیر، «مروری بر اهمیت پنبه و مقایسۀ شرایط آن در ایران و جهان»، صنعت نساجی و پوشاک (مل )؛ امینی، امیرقلی، داستانهای امثال، اصفهان، 1351 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش، شم 4؛ «پنبه طلای سفید»، نامۀ اتاق بازرگانی، تهران، 1373 ش، شم 321؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حائری، علیرضا و آزیتا آسایش، «بررسی وضعیت پنبه در ایران و جهان»، دفتر مطالعات آماری و راهبردی صنعت نساجی، تهران، 1388 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، نشر اعظم استیم پریس، 1358 ق؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1378 ش؛ دهخدا، علیاکبر، گزیدۀ امثال و حکم، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ باورها، در دست چاپ؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رفعتی، حسین، هزار مثل جیرفتی، کرمان، 1379 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1365 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، طب اکبری، قم، 1387 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ قاآنی، حبیبالله، دیوان، به کوشش محمدحسن سامانی و محمدجعفر محجوب، تهران، 1336 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1361 ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کیوان، مصطفى، نوروز در کردستان، تهران، 1349 ش؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386 ش؛ لریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 1 برهان قاطع؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامالملک، حسن، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355 ش؛ نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، دانشگاه جندیشاپور؛ هاشمی، نرگس، «برخی باورها و اعتقادات مردم ما در مورد آمدن مسافر از راه دور و بختگشایی دخترانشان»، اوج سماع (مل )؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ نیز:
Encyclopaedia Judaica, Detroit etc., 1945; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, Cambridge, 1920; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1945; Nargishashimi, www.nargishashimi.blogfa.com; Pliny, The Natural History, ed. J. Bostock, London, 1855; Sanatnassaji, www.sanatnassaji. com; Theophrastus, Enquiry into Plants, tr. A. Hort, New York, 1916.