پوشاک
پوشاک، مجموعۀ جامههایی از پوست، الیاف گیاهی، پشم، کتان و ابریشم و جز آن که آنها را در اصل برای پوشاندن اندامهای بدن و مصون نگهداشتن آنها در برابر عاملهای طبیعی، اقلیمی و آب و هوایی میپوشند.
I. پوشاک و جامعهشناسی
پس از توسعۀ جامعههای انسانی و شکلگیری فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و پدیدار شدن عقاید و آرمانهای قومـی و دینی ـ مذهبی، پوشاک و جنس، رنگ، شکل و دوخت هر تکۀ جامه نقش و معنای فرهنگی یافت و کارکرد نمادین ارتباطی آنها آشکار و برجسته شد. امروزه هر پاره از پوشاک و آرایههای مربوط به آنها بنابر ویژگیهای فرهنگی جامعهای که در آنها به کار میروند، به صورت رمزی مفهوم یا مفاهیمی را میرسانند.
پوشاک، زبان ارتباطی: لباس مانند زبان علاوه بر هویت قومی، اجتماعی و جغرافیایی،وابستگیهایشغلی ـ صنفی، سیاسی، مذهبی و شأن و منزلت اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی، همچنین تفاوتهای سنی و جنسی را مشخص میکند. برای اینکه عملکرد اجتماعی و فرهنگی پوشاک در هویتسازی قشرهای جامعهای را دریابیم و بدانیم که چگونه پوشاک هویت اجتماعی و فرهنگی فرد و گروه را در اجتماعات گوناگون ایلی ـ عشیرهای، روستایی ـ دهقانی و شهری بازمینماید و آنها را از یکدیگر جدا میکند، لازم است پوشاک مردم را همچون مجموعهای از نشانههای زبانی مادی بنگریم و بررسی و تحلیل کنیم.
اعضای جامعه از راه نشانههای نمادین جامههایی که بر تن دارند، میان خود یک نظام ارتباطی فرهنگی برقرار میکنند. رمزگشایی از این نشانهها و دریافت معانی و مفاهیم آنها در هر گروه اجتماعی مستلزم درک رفتارهای اجتماعی و فرهنگی مردم آن گروه و شناخت نظامهای دینی ـ اعتقادی و اعمال جادویی ـ تابویی و باورهایی است که پوشاک ارزشهای نمادین خود را از آنها گرفتهاند. این ارزشها نقش مهم و برجستهای در نگهداشت هویت اجتماعی و فرهنگی و استمرار و تداوم آن در حیات تاریخی نسلها ایفا میکنند. مثلاً، همان اندازه که زبان هر یک از گروههای قومی کرد، لر، بلوچ، ترکمن و فارس آنها را از یکدیگر جدا و متمایز میکند، پوشاک بومی و سنتی هر یک نیز متمایزکنندۀ این اقوام از یکدیگر است. بنابراین، همچنانکه ممکن است با تغییر زبان یک قوم هویتقومی یا فرهنگیمردم آنقوم نیزتغییرکند، یا ازمیان برود، از راه تغییر لباس بومی ـ محلی یک قوم نیز میتوان کم و بیش چشم به راه هویتزدایی از آن قوم بود.
جنس، رنگ، طرز دوخت، شکل لباس و فرهنگ واژگان مربوط به جامهها با مجموعهای از ارزشها و معیارهای فرهنگی، اخلاقی و معنوی، مانند شرم و حیا، وقار و متانت، جاذبۀ جنسی، اهمیت و اعتبار اجتماعی و اقتصادی، سوگ و شادی، فقر و غنا و باورهای دینـی ـ مذهبی و آرمانـی درآمیختـهاند. از اینرو، مطالعۀ پـوشاک مردم یک گروه و قوم و جامعه، چه در گذشته و چه در حال، و بـررسـی روند تحـول و دگرگونـی تاریخـی ـ اجتماعی هـریک از قطعات لباس و کارکردهای اجتماعی و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری آنها زمینهای مهم و ارزشمند در شناسایی الگوهای رفتاری مادی و معنوی آن گروه خواهد بود (نک : بلوکباشی، مقدمه...، ١٧-18، ٢٠).
شیوههای نظری تحقیق
مطالعه و بررسی علمی پوشاک و دستیابـی به آگاهیهای دقیـق دربارۀ جامههای اقوام و گـروههای گوناگون اجتماعی و روشن کردن چگونگی سیر تحول و دگرگونی پوشاک در دورههای تاریخی گذشته و تعیین رابطه میان پوشاک و محیط جغرافـیای زیست ـ بـومـی و فـرهنگ و پـایـگاه و منـزلت اجتماعی، دینی و اقتصادی پوشنـدگان و نقش و کارکـردهای مختلف هر تکه از تنپوشها در جامعههای کهن و امروزی از موضوعهای بسیار مهم در پژوهشهای تاریخـی ـ اجتماعـی و فرهنگی دانش نویـن مردمشناسی است.
به پوشاک از دیدگاههای مختلف میتوان نگریست و آن را با اسلوبهای گوناگون بررسی و تحقیق کرد. ولفگانگ بروکنر در بررسی زمینۀ جهتگیریهای نظری گروهی از دانشمندان غربی در گزینش روشهای ویژه در پژوهشهای پوشاک مردم اروپای مرکزی به ٤ مجموعه نظریه و روش دست یافته است: ١. نظریههای قومی: نگرش بر انواع لباس بر مبنای شناسۀ گروههای قومی، منطقهای و زبانی؛ ٢. نظریۀ اشاعهگرایی: نگرش به پوشیدنیها به مثابۀ بازماندۀ انواع پوشاک بنیادین و اولیّه؛ ٣. نظریۀ تاریخی توسعه: نگرش به تحول و تکامل درونی پوشاک و تأثیرات فرهنگی بیرونی در همانندسازی آنها؛ ٤. نظریههای کارکرد اجتماعی، یا بنابر اصطلاح بروکنر، نظریههای غیرتاریخی: نگرشهایی که به پوشاک همچون زبانی از نشانهها مینگرد و این نشانهها را قابل بازخوانی و رمزگشاییمیداند( ایرانیکا،V / 721؛ نیز نک : بلوکباشی،همان،٢٨).
پوشاک را برحسب ملاکهای گوناگون تقسیمبندی، و با نگرشهای متفاوت علمی بررسی و تجزیه و تحلیل کردهاند. از شیوههای کم و بیش عمومی و رایج تقسیمبندی و پژوهش، اینها را میتوان نام برد: 1. تقسیمبندی پوشاک از لحاظ گروههای قومی ـ زبانی، ایلی ـ عشیرهای، روستایی ـ دهقانی، شهری و حوزههای جغرافیایی ـ فرهنگی در دورههای گذشته و حال. 2. تقسیمبندی بر مبنای گروههای جنسی و سنی، کار و اشتغال، فصلهای چهارگانه، درون و بیرونخانه، جشن و سوگواری. 3. تقسیمبندی براساس پوشش اندامهای تن انسان، مانند سرپوشها؛ چهرهبندها: پیشانیبند، روبنده، برقع و دهانبند؛ تن پوشها: جامههای زیرین (زیرپوشها) و رویی (بالاپوشها)؛ کمرپیچها؛ دستپوشها: دستکش و مچبند؛ پای جامهها: شلوار و تنبان و شلیته؛ پاپوشها و پاافزارها: پاتاوهها و موزهها. در هر یک از این شیوههای پژوهشی، جامهها از جنبههای گوناگون در برنامۀ کار پژوهش قرار گرفته است که برخی از این جنبهها عبارتاند از جنس، رنگ، شکل، طرز دوخت، اندازه و قواره، نقش و نگارههای زمینه، حاشیه، آرایهها و زیورهای جامهها، نامها و اصطلاحهای مربوط به هر پاره جامه، حرفهها و پیشههای وابسته به پوشاک (همان، ٢٦).
در این مقاله قصد آن نیست که صرفاً به توصیف پوشاک بر مبنای تقسیمبندی و شیوههای پژوهشی یادشده پرداخته شود، چون این نوع بررسیها از گسترۀ تبیین توصیفی ـ تاریخی فراتر نمیرود (برای مثال، نک : مقالات توصیفی ـ جمعی از مردمشناسان و پژوهشگران سرزمینهای مختلف جهان دربارۀ پوشاک ایرانیان در ایرانیکا، ذیل «عبا»، «عمامه»، «کمربند»، «چادر»، «کندیز»، «پوشاک»)، بلکه میکوشد تا پوشاک را در گسترۀ ارتباطات اجتماعی پوشندگان آن در زندگی گذشته و حال و در طبقات مختلف اجتماعی در جهان اسلام و ایران بنگرد و نشانههای زبانی و نشانههای نمادین ارتباطی آنها را بشناسد و معرفی کند و تأثیرگذاریهای عوامل زیست ـ محیطی، اجتماعی ـ فرهنگی، دینی ـ آیینی و اقتصادی ـ سیاسی را در شکل بخشی جامهها تا حد ممکن نشان دهد.
تأثیر جغرافیای زیست ـ بومی بر پوشاک
جغرافیای طبیعی محیط زیست و عاملهای طبیعی ـ محیطی و نوع شکل معیشت مردم، نقش و تأثیر بسیاری بر نوع پوشاک مردم از جهت جنس، شکل، رنگ و اسلوب دوخت داشته است. انتخاب نوع پوشاک مردم هر سرزمین را میتوان جدا از رابطه و سازگاری مستقیم آن با فرهنگ جامعه، نوعی سازگاری با جغرافیای زیست ـ بومی و شیوۀ معیشت مردم نیز بهشمار آورد. از این روست که پوشش مردم جامعههای کهن اولیه و مردم دورۀ باستان و تا حدودی پوشش مردم جامعههای کوچندۀ کنونی که با طبیعت محیط زیست خود نزدیکی و ارتباط مستقیمتری داشته و دارند، تأثیرات جغرافیای بومی و بومشناسی فرهنگی را بیشتر نشان میدهند.
با بررسی پوشاک اقواممختلف، چه پوشاک اقوام روزگاران پیش از تاریخ ــ که آثاری از آنها برروی سنگنگارهها و کندهکاریهای رویسفالبازمانده است ــ و چهپوشاکمردم دوران کهن تاریخی و دوران امروزی، پژوهشگران توانستهاند به چگونگی شرایط زیست جغرافیایی و چگونگی شکل معیشت آنها پی ببرند. بنابر اسناد موجود، مردمانی که در روزگاران بسیار کهن در سرزمینهای گرمسیر ایران میزیستند، پوشاکی بسیار ساده و طبیعی بر تن میکردند. از روی جامههای پارسیان که در سرزمینی گسترده در جنوب ایران، از خوزستان و فارس گرفته تا کرمان پراکنده بودند، این واقعیت به دست میآید که پارسیان در منطقهای گرم و نمناک زندگی میکردند و از راه گلهداری و چوپانی زندگی میگذراندند و مردمی خودآرا و آرایشدوست بودند. در آغاز جامۀ آنان دو تکه پارچۀ چهارگوش یا نیم دایره بود که یکی را همچون کُرْته (= قرطه و قرطق: قطیفه و نیم تنه) به کمر میبستند و دیگری را روی شانههای خود میانداختند و گوشههای بالای آن را در پیش سینه گره میزدند یا به هم میدوختند. مردانشان همچون زنان گوشواره بر گوش میآویختند و النگو و طوقهای زرین و سیمین به کار میبردند (ذکاء، «جامه...»، ٩).
تأثیر شیوۀ پوشش همسایگان، پارسیان را به استفاده از موبند که مناسب با محیط گرمسیر است، به جای کلاه واداشته بود. موبندها دو گونه بودند: یکی مانند عِقال عربهای امروزی که به بالای سر و بر روی موها و گیسهای خود میگذاشتند و بر روی پیشانی استوار میکردند؛ دیگری نواری پهن از نمد یا پارچههای ستبر گوناگون که بر بالای پیشانی مینهادند و دنبالههای آن را در پشت سرگره میزدند (همو، «نگاهی...»، ١٨). ذکاء بستن موبند را به گواهی سند معتبر نقشبرجستههای تختجمشید یک رسم ملی ایرانی از روزگاران باستانی و دورۀ هخامنشی میداند و نظر برخی تاریخنویسان و باستانشناسان را که احتمال دادهاند موبند با نوار در دورۀ اشکانی از یونانیان و رومیان تقلید شده است، رد میکند و میگوید شاید آنها رسم موبند بستن را از ایرانیان فرا گرفته باشند (همان، ١٨- 19).
لباس مردمی که در جبال زاگرس میزیستند، تحت تأثیر لباس بابلیان بود (برای نوع لباس مادها و قبایل اتحادیۀ ماد، نک : بخش II همین مقاله).
لباس کردها نیز رابطۀ مستقیم با محیط زیست آنها داشته است. به نوشتۀ دیکسن مردان کرد ساکن در مناطق کوهستانی و مرتفع شمالی ایران که غالباً همه سوارکار بودند، لباس چسبان با چینهای گشاد و شلوار تنگ و چسبان و پوتینهای ساقه بلند میپوشیدند؛ عرقچین نمدی سفیدرنگ مخروطی بر سر میگذاشتند و دستاری سیاه از جنس شال کشمیر به دور آن میپیچیدند که ریشهها و منگولههایی از اطراف آن میآویخت. کردهای کوههای کردستان جنوبی که اسب در زندگیشان نقش کماهمیتـی داشت، لباس گشـاد میپوشیدند و شلـوارشان گشاد همچون کیسه بوده است؛ نیمتنهای از نمد سفید و ضخیم به تن میکردند و کلاه نمدی سفید مخروطی بر سر مینهادند و دستاری سفید یا آبی نقشدار هم به سر میپیچیدند و شال رنگینی بهدورکمرمیبستند. لباسکردهایچادرنشین هم کموبیش تقلیدی از شکل لباسهای عربی بوده است (نیکیتین، 53, 154).
سیار محتمل است که جامۀ گشاد که بیشتر با اقلیم بیابانی و گرمای طاقتفرسا سازگاری دارد، نخست در میان عربان رواج یافتهباشد. بیتردید رختهای ساده مانندعبایاجامۀ ندوخته وبیدرز،مانند«حیک»که سر و دوش را میپوشاند، با زندگی بیابانگردی بیشتر تناسب دارد. شاید جامۀ مغربی که مشتمل است بر یک پیراهن بلند و یک قبا یا جبّۀ چهار گوش با آستین یا بیآستین و سرپوش یا عمامهای پیچیده یا یک لِثام، همانا جامه و پوشش عربی و اسلامی بوده باشد (بورکهارت، ١١١). «لثام» تکه پارچهای بلند است که اعراب بدوی با آن بخش زیرین چهرۀ خود را میپوشانند. این پارچه دیگران را از شناختن آنان بازمیدارد (دوزی، ٣٧٤-٣٧٥).
رنگ نیز در لباس مردم اقوام گوناگون بنابر محیط زیستشان، اهمیت داشته است. مثلاً مردم بیاباننشین قلب شبه جزیرۀ عربستان بهطور سنتی لباسهایی به رنگ روشن تند، مانند قرمز، ارغوانی و زرد، و مردم شهرنشین نواحی غربی عربستان لباسهایی به رنگ خاکستری کمرنگ، آبی، سبز یا بژ میپوشیدند. زنان سالخورده پوشیدن جامه به رنگهای کاملاً ملایم و با نقش و نگارهای ریز را زیبندۀ خود میدانستند، در حالی که تنها بدویان بودند که لباس به رنگهای تند و با طرح و نقش درشت و بزرگ را میپسندیدند (یمنی،61-62 ).
در سراسر بخشهای شمالی بَطینه در عمان، در میان اجتماعاتی از شبانان کوچندۀ اسکان یافته، زارعان بلوچ و اجتماعات دیگری که پیوندهای نزدیک با سواحل امارات متحد عربی و قطر و ساحل بلوچستان مکران دارند، لباسهایی که میپوشند، به لباس مردم اجتماعات کوهستانی عِبادی ناحیۀ شمالی عمان شباهت دارد. افزون بر آن، زنان برقعی خاص به صورت میزنند (چتی، 137، نیز برای شرح هر یک از پوشاک آنها، نک : 136-138).