پیران
پیران، از ایلهای کرد ساکن در شمال غربی ایران (استان آذربایجان غربی)و شمالشرقی عراق. گفته میشود که نام ایل ابتدا «وُسو» بوده، پس از آن «وُسوسَوار» شده، آنگاه به «پیران» تغییر یافته است. وسو و وسوسوار نام رئیس ایل بوده است(بلوکباشی، ایل...). از علت چگونگی این تغییر اطلاعی دردست نیست.
پیرانها کردزباناند و با گویش کرمانجی جنوب، یا سورانی (شافعی کورد، 91) سخن میگویند و اهل سنت و شافعی مذهباند (راسخ،122).
پراکندگی جغرافیایی
به گفتۀ میرزاجعفر مشیرالدوله (ص 145-147) در1272ق، پیرانها 7 ماه از سال را در ملک لاهیجان (در شمال غربی ایران) و5 ماه از فصول سرد سال را در گرمسیر ملک عثمانی (در عراق کنونی) بهسر میبردند. در آن زمان، آبادی مهم جلگۀ لاهیجان قصبۀ پسوه بود، اما پیش از آن قصبۀ کهنۀ لاهیجان پیران نامیده میشد و در دامنۀ شرقی رشتهکوههای قندیل (در مغرب جلگه، چراگاه دامهای عشایر مُکری و بلباس) نزدیک به رود بادین آوا قرار داشت که آبادی اصلی و حاکمنشین این جلگه بود.
درحدود آغاز سدۀ14ش پیرانها که درسرزمین عراق میزیستند، بهایران آمدند و بخشی از آنها در قسمتهایی از جلگۀ لاهیجان سکناگزیدند(کریمی، 207). به گفتۀ ادمندز که در سالهای 1298-1304ش / 1919-1925م درمناطق کردنشین شمال شرقی عراق بهسر میبرد، پیرانها در دوبخش کوهستانی شمال منگور و غرب رود لاون (قسمت بالادست رود زاب در ایران) و بخش دشتی در روستاهای بیتوین ساکن بودند (ص 221). تا زمان تثبیت و نشانهگذاری مرز ایران و عراق در اواخر دهۀ 1930م (تکمیل همایون، 74-75)، طوایف این ایل و چند ایل دیگر در دو سوی مرز، ییلاق و قشلاق میکردند (بلوکباشی، همانجا؛ ادمندز، 222).
مناطق زندگی پیرانها در عراق را کویسنجق، بیتوین، قره جوغ و اربیل (عزاوی، 2 / 119) و نواحی سکنای پیرانهای ایران را در فاصلۀ رودهای لاون و بادینآوا نوشتهاند (تابانی، 76).
در تقسیمات کشوری کنونی ایران، منطقۀ زندگی پیرانها در شهرستان مرزی پیرانشهر (شامل دهستانهای لاهیجان شرقی، لاهیجان غربی، پیران، لاهیجان و منگور غربی) قرار دارد (سرشماری...، جمعیت،22-23؛ اسکندرینیا، 402-403). شهرستان پیرانشهر به نام این ایل خوانده شده است (افخمی، 2 / 406).
طایفههای ایل پیران در دهۀ 1340ش در آبادیهای بسیاری پراکنده بودند. شین آوا (شینآباد)، مرکز عشایر پیران و محل زندگی رئیس ایل، نَمَنجا، قَلاتْ رَش، گَزْگَسْک، کاسورده، زیو، زِدان، کُنه لاهیجان (کهنه لاهیجان)، کُنه خانه (کهنه خانه)، جَران، سِلْکْ آوا، دیلْزه، دَلاوان، چییان، بادینآوا، گُرگول و سُخانْلو ازجملۀ این آبادیها هستند (بلوکباشی، همانجا).
سازمان ایلی و سرپرستی
پیرانها در گذشته عضو اتحادیۀ ایلی بلباس (ه م) بودند. بلباس خود از ابتدا جزو عشیرۀ روزکی (روژکی) بود (بدلیسی، 467-474؛ عزاوی، همانجا).
عزاوی تقسیمات ایل پیران را چنین برمیشمارد: مورک، برچم، احمد الکه، هُوله مِله، حسن آغایی، مخانه، سه بریمه، فقی خالیا (فقی خلیا)، وسطا پیرا، ییوا، هرزن سما و هون هل کرینا (همانجا).
ایل پیران ایران به 4 طایفه به نامهای موریک، سادات (یا ساداتِ حسینی)، امین عشایری و قرنی احمدی تقسیم میشود (اسکندرینیا، 403-404؛ نیز نک : سرشماری، فرهنگ، 90) و دارای 50 تیره است (برنامۀ توسعه...، 7 / 58). پیرانها برآناند که امین عشایری و قرنی احمدی هر دو از طایفۀ وسوسوار (رئیس ایل) بوده، و از آن منشعب شدهاند. طایفۀ سادات حسینی در اصل جزو ایل پیران نبوده، و در اثر همجواری و آمیختن با پیرانها از طایفههای این ایل بهشمار آمدهاند (بلوکباشی، همانجا). طایفۀ موریکها نیز گویا زمانی پیش از 1272ق به پیرانها پیوستهاند و از ابتدا جزو آنان نبودهاند (مشیرالدوله، 147).
ریچکه درسفربهکردستان(1235ق / 1820م) مدتیدرمیان بلباسها میزیسته است، مینویسد: در اتحادیۀ ایلی بلباس، ازجمله پیران هریک از مردان ایلها، در مسائل عمومی حق رأی داشت و دربارۀ حل و فصل امور با رؤسای بلباس مشورت میکرد (I / 150-151).
افراد ایل هنگام کوچ، گروههایی به نام «هُبه» (اُبه) تشکیل میدهند. هر گروه شامل چند خانواده است که هریک در چادر خاص خود زندگی میکند. سرپرست «هبه» را «رِدِن پی» (ریش سفید) مینامند (بلوکباشی، همانجا).
پیرانها رهبر و بزرگ ایل را «رئیس»، و رهبر و بزرگ طایفه را «گُوره» (= بزرگ) مینامند.به گفتۀ یکی از آگاهان محلی پس از وسو یا وسوسوار، نخستین رئیس ایل پیران، پسرش قرنی آقا سرپرست ایل شد. او دو پسر به نامهای ««مامندآقا» و «کاک احمد» داشت. مامندآقا، پسر بزرگتر، رئیس ایل پیران شد و کاک احمد سرپرست دستهای شد که اکنون طایفۀ «احمدی» نامیده میشود. مامندآقا و پس از او جانشینانش، افزون بر ریاست ایل، سرپرستی طایفۀ «امین عشایری» را نیز که خود از این طایفه بودند، برعهده داشتهاند (همانجا).
کوچنـدگی و دهنشینی
پیرانها ابتدا کوچنده بودند (مشیرالدوله، همانجا). در نیمۀ سدۀ 14ش بسیاری از پیرانها اسکان یافتند و در روستاهای قشلاقی خود ساکن شدند. اکنون برخی از آنها نیمه کوچنده و برخی دیگر در کهنه و لاهیجان اسکان یافتهاند و در فاصلۀ ماههای اردیبهشت تا اواخر مرداد در مراتع اطراف روستاهای قشلاقی خود به حدود کوهسران به رمهگردانی میپردازند (برنامۀ توسعه، 7 / 50، 51؛ راسخ، 122؛ دهقان، 64).
شمار بخش کوچندۀ ایل پیران در 1366ش، 133 خانوار (115‘1 نفر) بوده است، اما در سرشماری 1377ش، بخش با 95 خانوار (964 نفر)، 9 / 15٪ کاهش نشان میدهد که حدود 05 / 0٪ کل عشایر کوچندۀ ایران را تشکیل میدهد. در 1366ش کوچندگان پیرانی در 23 «اُبه» کوچ میکردند (سرشماری، نتایج، 31، 33؛ همان، فرهنگ، 77، 78؛ همان، جمعیت، 23).
گروههای کوچندۀ ایل پیران از اوایل اردیبهشت به مدت 4 تا 5 ماه در ییلاق بهسر میبرند. قندیل دولَنی، گُرِردِنی، سَرقَلات، حاجی ابراهیم، کنه کوِتِر، خِدِر شَرَفان و کانی خدا واقع در نوار مرزی ایران و عراق، از ییلاقات پیرانها بودند (اسکندرینیا و منصور افشار، 15؛ اسکندرینیا، 403؛ بلوکباشی، همانجا).
جمعیت و معیشت
جمعیت کل ایل پیران را در 1272ق، 600 خانوار(مشیرالدوله،همانجا)، در1311ش، 300 خانوار (کیهان، 2 / 109) و در1342ش، 650 خانوار(راسخ، همانجا) و در1350ش حدود5 هزارنفرنوشتهاند(اسکندرینیا ومنصورافشار، همانجا). از جمعیتکل ایل در زمان کنونی آماری دردست نیست؛ شمار جمعیت کوچندگان پیران که در دهستان پیران شهرستان پیرانشهر سکنـا دارند ــ چنانکـه گذشت ــ در1377ش، 95 خانوار (964 نفر) بوده است.
پیرانها دارای زمینهایمساعدکشاورزی هستند و ضمن دامداری که پیشۀ اصلی آنهاست، به زراعت گندم، جو، توتون و برنج نیز میپردازند (راسخ، نیز اسکندرینیا و منصور افشار، همانجاها؛ برنامۀ توسعه، 7 / 51).
پیشینۀ تاریخی
ظاهراً در متون تاریخی تا دورۀ قاجار به ایل پیران اشاره نشده است. این بیتوجهی احتمالاً از اینجاست که این ایل در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران اهمیت چندانی نداشته است. با توجه به وجود روستاهایی به نام پیران و پیرانلو و نیز طایفۀ پیرانلو در نواحی کردنشین شمال خراسان، میتوان پیشینۀ کهنتری برای ایل پیران فرض کرد. امکان دارد که بخشی از ایل پیران در جریان انتقال کردان از مناطق کردنشین شمال غربی ایران و نواحی مرزی سرزمین عراق برای پاسداری از مرزهای شمال شرقی در دورۀ صفویه در مقابل حملات ازبکان و مغولان، به این منطقه کوچانده شده باشند؛ زیرا در جریان این جابهجاییها بود که معمولاً ایلات نام ایل و آبادیهای قدیم خود را بر اقامتگاههای جدیدشان میگذاشتند (توحدی، 1 / 28-31، 2 / 180-241؛ مفخم، 94).
پیرانها در 1297ق شیخ عبیداللـه شَمْزینی را در قیام برضد حکومت وقت آذربایجان همراهی کردند (نادر میرزا، 428؛ دهقان، 401؛ غوریانس، 37، 62، 67). در تابستان 1300ش / 1921م درشورش اسماعیل آقاسیمکو(یا سمیتقو)رهبر ایل شکاک برضد حاکمان وقت دولت ایران در آذربایجان، به او پیوستند (ارفع، 58-59؛ نیز نک : ایرانیکا، IV / 122). پیرانها از تشکیل جمهوری مهاباد در 1325ش / 1946م پشتیبانی کردند و با 300 سوار به رهبری محمد امین آقا و قرنی آقا در ارتش کردها عضویت داشتند (ایگلتن، 166-167).
مآخذ
اسکندرینیا، ابراهیم، ساختار سازمان ایلات و شیوۀ معیشت عشایر آذربایجان غربی، ارومیه، 1366ش؛ همو و سیامک منصور افشار، سیری در عشایر آذربایجان غربی، سازمان برنامه و بودجۀ آذربایجان غربی، گزارش تایپ شده؛ افخمی، ابراهیم، تاریخ فرهنگ و ادب مکریان مهاباد و سردشت و اشنویه، بوکان، 1370ش؛ ایگلتن، ویلیام، جمهوری 1946 کردستان، ترجمۀ محمد صمدی، مهاباد، 1360ش؛ بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، تهران، 1343ش؛ برنامۀ توسعۀ اقتصادی و اجتماعی استان آذربایجان غربی، سازمان برنامه و بودجه، 1355ش، شم 33؛ بلوکباشی، علی، ایل پیران، پژوهشهای میدانی سالهای 1340-1341ش، جزوۀ چاپ نشده؛ تابانی، حبیباللـه، بررسی اوضاع طبیعی، اقتصادی و انسانی کردستان، تبریز، 1345ش؛ تکمیل همایون، ناصر، مرزهای ایران در دورۀ معاصر، تهران، 1380ش؛ توحدی،کلیماللـه، حرکت تاریخی کرد به خراسان، مشهد، 1364ش؛ دهقان، علی، سرزمین زردشت، تهران، 1348ش؛ راسخ، شاپور و جمشید بهنام، «ایلات و عشایر ایران»، ایرانشهر، تهران، 1342ش، ج 1؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1377ش)، نتایج تفصیلی، استان آذربایجان غربی، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1377ش)، جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366ش)، فرهنگ عشایری، حوزههای 01 و 02، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ شافعی کورد، جلالالدین، جوغرافیای تاریخی کوردستان، تهران، 1378ش؛ عزاوی، عباس، عشائرالعراق، بغداد، 1366ق / 1947م؛ غوریانس، اسکندر، قیام شیخ عبداللـه شمزینی در عهد ناصرالدین شاه، به کوشش عبداللٰـه مردوخ، 1356ش؛ کریمی، بهمن، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران، تهران، 1329ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ مشیرالدوله، تحقیقات سرحدیه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348ش؛ مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، 1339ش؛ نادر میرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، 1373ش؛ نیز: