زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

چگنی

چِگِنی، یا چگینی، یکی از ایلات بزرگ لُر لرستان که گروههایی از آن به نقاط مختلف ایران، ازجمله کردستان، خراسان، فارس و قزوین کوچیده‌اند.

وجه تسمیه و خاستگاه

دربارۀ وجه تسمیۀ چگنیها اطلاعات موثقی در دست نیست؛ برخی چون مان گمان برده‎اند میان واژۀ «چگینی» و چنگانه (چینگانه)، به معنای کولی ارتباطی وجود دارد (مقدمه، 24؛ نیز نک‍ : ایرانیکا، V / 109). همچنین به گزارش رابینو کولیهای استراباد خود را چگینی می‎نامند (ص 77). نظر احتمالی ‎مان نزد دانشمندان زبان‎شناسی سندیت ندارد. برخ نیز بر اساس روایات محلی، چگنی را همان «چه‎گه‎نۀ» (چگنه) کردی دانسته‎اند که به‌معنای گله‎ای کوچک از بز و‌گوسفند متعلق به مردم کم‌بضاعت است. اینان در تبیین نظر خود نوشته‎اند: چون کردهای چگنی مانند دیگر ایلات و عشایر کرد گله‎های بزرگ گوسفند نداشتند، به چگنی معروف شدند (توحدی، 2 / 105-106). واژۀ چگنه به این معنا در فرهنگهای کردی از‌جمله فرهنگ کردی هژار و فرهنگ مردوخ یافت نشد.
بدلیسی در شرف‌نامه چگنیها را کرد، و یکی از 3 گروه عمدۀ کردهای ایران دانسته‎ است. همو این 3 گروه، یعنی سیاه منصور، چگنی و زنگنه را اصلاً 3 برادر دانسته است که ابتدا در ولایت لرستان یا گوران و اردلان می‎زیستند و به جهت ملازمت سلاطین ایران سکونتگاه خود را ترک کردند و به کردستان رفتند و اسکان یافتند و در آنجا به امارت نیز رسیدند (ص 423-424). چگنیها به شجاعت و دلیری نیز معروف‎اند. گفته شده است که هرگاه امیر و امیرزاده‌ای نداشته‌اند، به راهزنی می‌پرداخته‌اند. این خوی و خصیصۀ آنها را سبب رانده شدنشان در دوران صفویه از کردستان به مناطق مختلف ایران دانسته‎اند (همو، 429-430).

پراکندگی

شاه طهماسب (سل‍ 930-984ق / 1524-1576م) در پی شکایت سوداگران و بازرگانان نواحی کردستان از حملات غارتگرانۀ چگنیها دستور داد 500 تن از بزرگان چگنی را همراه مردم ایلات و طوایفشان از ایران بیرون کنند. از این رو گروه بزرگی از چگنیها کردستان را ترک، و به سمت هند حرکت کردند، لیکن وقتی که به خراسان رسیدند، با موافقت شاه‌طهماسب گروهی در نواحی اطراف خبوشان (قوچان) ساکن شدند و گروهی دیگر به هرات و غرجستان رفتند و در آنجا سکنا گزیدند. چند سال بعد نیز به فرمان شاه، بوداغ بیگ از امیرزادگان چگنی به حکومت خبوشان منصوب شد (بدلیسی، همانجا؛ اسکندربیک، 1 / 226).
رشادتها و دلاوریهای چگنیها در مبارزه بـا ازبکها ــ که در زمـان شاه عبـاس (سل‍‍ 996- 1038ق / 1587- 1629م) به خراسان هجوم آورده بودند ــ سبب شد تا مورد تفقد بیشتر دربار صفوی قرارگیرند و بوداغ‌بیگ، سرکردۀ آنها به لله‎گی و اتابیکی شاهزاده سلطان حسن میرزا و حکومت مشهد منصوب شود (همو، 2 / 402). 5 پسر بوداغ خان نیز در زمان شاه عباس به امارت رسیدند و اجازه یافتند به مساکن نخستین خود در کردستان و عراق باز گردند (بدلیسی، 430). برخی مانند توحدی (2 / 106، حاشیه) برآن‌اند که پس از اسکان چگنیها در خراسان منطقۀ سرولایت (از بخشهای شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی که مرکز آن چکنۀ پایین نام دارد، نک‍ : جعفری، 386)، به نام آنها چکنه (چگنه) نامیده شده است.
گروه‎ بزرگی از چگنیها از دیرباز در لرستان، سرزمین اصلی خود، زندگی می‎کرده‎اند و منطقۀ چگنی لرستان نیز نامش را از ایـل گرفتـه است. منطقۀ چگنی بـا مساحت حدود 500‘1 کمـ‍ 2 از شمال به سفیدکوه، از غرب و جنوب‌غربی به بخش طرحان و از شرق به خرم‌آباد محدود می‎شود (مردوخ، 99؛ ایزدپناه، 169؛ مجیدزاده، 4).
چگنیها در نقاط دیگر ایران نیز پراکنده‎اند و در بخشهایی از منجیل، طارم و درۀ شاهرود استانهای قزوین و گیلان زندگی می‎کنند (گلریز، 856-857؛ ورجاوند، 456). به گزارش میرزا ابراهیم، چگنیهای قزوین در زمان آقامحمدخان قاجار از خرم‎آباد به قزوین کوچیده‎اند (سفرنامه ... ، 174). گروهی از چگنیها نیز به قشقاییها پیوسته، تیره‎ای از طایفۀ عملۀ اتحادیۀ قشقایی را تشکیل می‎دهند. چگنیهای قشقایی میان روستاهای منگرک در فیروزآباد و نواحی اطراف سمیرم و بوشگان در خورموج پراکنده‎اند (کیهان، 2 / 82؛ قهرمانی، 426؛ مردوخ، همانجا؛ اُبرلینگ، 223-225؛ ایرانیکا، 110 / V). همچنین یکی از طایفه‎های شیری عربهای جبارۀ استان فارس به نام چگنی خوانده می‎شوند (همانجا).

تقسیم بندی ایلی

ایل چگنی لرستان به دو شاخۀ طهماسب‌خانی و حاتم‎خانی تقسیم می‎شوند. هر یک از این شاخه‎ها، چند تیره دارند، مانند میرزاوند، فلاوند، بوداق، صفر و جز آنها (رابینو، 26؛ ایرانیکا، همانجا؛ نیز نک‍ : امان‎اللٰهی، 156). تیلاوی (طولابی) امیر، حیات غیبی و پیرحیاتی نیز از لرهایی هستند که به منطقۀ چگنی لرستان آمده، و به ایل چگنی پیوسته‎اند (همو، 157). طایفۀ چگنی قزوین به شاخه‎های بهادی‎وند، بابایی، پاپایی، پیرمرد وند، پیرقلی وند، پاچناری، خرکانی، درویشوند، کلوند، گوگیر، گودرزوند، مالمیر (مال‎امیر)، میرخواند، مختاروند و نظامی‎وند تقسیم می‎شوند (گلریز، 856؛ ورجاوند، همانجا؛ نیز قس: امان‎اللٰهی، 179).

کوچ و اسکان

چگنیهای لرستان بیشتر یک‌جانشین شده‎اند. برخی از آنها میان نواحی سردسیر و گرمسیر منطقۀ چگنی ییـلاق و قشـلاق می‎کنند. در سـرشماری اجتمـاعی ـ اقتصـادی عشایر کوچنده (1377ش)، محلهای ییلاق و قشلاق ایل دلفان چگنی دهستانهای شهرستانهای پلدختر، خرم‎آباد و کوهدشت استان لرستان یادشده است (سرشماری، جمعیت، 147-154؛ نیز نک‍ : ایرانشهر، 1 / 140). شماری از چگنیهای قزوین نیز هنوز کوچنده‎اند و میان دهستانهای شهرستانهای رودبار و قزوین استانهای گیلان و قزوین ییلاق و قشلاق می‎کنند (سرشماری، جمعیت، 117، 146).

جمعیت و معیشت

از شمار کل جمعیت چگنیها در سالهای اخیر آمار دقیقی در دست نیست. ویلسن در 1329ق / 1911م (نک‍ : ایرانیکا، همانجا) و مسعود کیهان (2 / 66) در‌1311ش / 1932م شمار ‌جمعیت چگنیهای لرستان را دو هزار خانوار تخمین زده‎اند. مردوخ نیز جمعیت آنها را 3 هزار خانوار دانسته است (ص 98- 99). شمار جمعیت چگنیهای پراکنده در سلیمانیۀ عراق و کردستان را 300 خانوار، و چگنیهای قزوین را در سالهای مختلف میان 800 تا 500‘1 خانوار تخمین زده‎اند (گلریز، 857 ؛ سفرنامه، نیز ورجاوند، همانجاها؛ زنگنه، 1 / 176). ابرلینگ شمار خانوار چگنیهای طایفۀ عملۀ قشقایی را 200 تا 300، و طایفۀ چگنی ایل عرب جباره را 120 خانوار یاد کرده است (ص 225؛ نیز نک‍ : ایرانیکا، همانجا). شمار کوچندگان ایل دلفان چگنی لرستان 351 خانوار و طایفۀ مستقل چگنی قزوین 87 خانوار برآورد شده است (سرشماری، نتایج، 16، 32).
کشت گندم و جو، دامداری و تولید برخی صنایع دستی از مهم‎ترین مشاغل چگنیهای ساکن لرستان است. تهیه و فروش زغال چوب از جنگلهای انبوه منطقۀ چگنی لرستان از دیگر مشاغل درآمدزای چگنیها به شمار می‎رود (ساکی، 194-195). چگنیهای ساکن در درۀ شاهرود در استان قزوین با بهره‎گیری از زمین حاصلخیز محل، در کنار دامداری به کشت برنج، گندم و جو نیز می‎پردازند (ورجاوند، 456)؛ همچنین در بافت و تهیۀ گلیم، جاجیم، خورجین، نمد و سیاه‌چادر و جز اینها مهارت دارند (سفرنامه، همانجا).

زبان و مذهب

گویش چگنیهای لرستان، لُری است (ایزدپناه، همانجا). چگنیهای قزوین به لری و ترکی (سفرنامه، همانجا؛ فیلد، 170)، و گروههایی از چگنیهای خراسان به سبب درآمیختگی با همسایگان ترکشان به ترکی سخن می‎گویند (توحدی، 2 / 105). بازماندۀ چگنیهای کردستان، سنی شافعی، و چگنیهای قزوین و لرستان شیعه‌مذهب هستند (زنگنه، نیز ایرانشهر، همانجاها).

مآخذ

اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ امان‎اللٰهی بهاروند، سکندر، قوم لر، تهران، 1370ش؛ ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران، 1342ش؛ ایزدپناه، حمید، آثار باستانی و تاریخی لرستان، تهران، 1376ش؛ بدلیسی، شرف‌خان، شرف‌نامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛ توحدی، کلیم‎الله، حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران، تهران، 1364ش؛ جعفری، عباس، دایرة‎المعارف جغرافیایی ایران، تهران، 1379ش؛ زنگنه، مظفر، دودمان آریایی، کرد و کردستان، تهران، 1347ش؛ ساکی، علی‎محمد، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، تهران، 1343ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1377ش)، جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ همان، نتایج تفصیلی؛ سفرنامۀ استراباد و مازندران و گیلان، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1355ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابوالورد فارس، شیراز، 1335ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب‌الجنۀ قزوین، تهران، 1337ش؛ مجیدزاده، یوسف و دیگران، «آگاهیهایی دربارۀ ایلها و طایفه‎های لر خرم‎آباد»، هنر و مردم، تهران، 1343ش، شم‍ 22؛ مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ، سنندج، 1351ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران، 1374ش؛ نیز:

Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Iranica; Mann, O., Die Mundarten der lur-Stämme im südwestlichen Persien, Berlin, 1910; Oberling, P., The Qashqā’i Nomads of Fārs, Paris, 1974; Rabino, H. L., Les Tribus du Louristan médailles des Qādjārs, Paris , 1916.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.