آیه 2 سوره فتح

از دانشنامه‌ی اسلامی

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا

[48–2] (مشاهده آیه در سوره)


<<1 آیه 2 سوره فتح 3>>
سوره :سوره فتح (48)
جزء :26
نزول :مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

تا خدا از گناه گذشته و آینده تو در گذرد (مفسرین در این آیه گویند: مراد از گناه پیغمبر گناه او بود به عقیده مشرکان که دعوت او را به توحید خدا بزرگترین گناه او می‌شمردند و مقصود از گناه گذشته و آینده دعوت قبل از هجرت و بعد از هجرت بود) و نعمت خود را بر تو به حد کمال رساند و تو را به راه مستقیم (شرع اسلام به وحی خود) هدایت کند.

تا خدا [با این پیروزی آشکار] آنچه را [به وسیله دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] در گذشته پیش آمده و آینده پیش خواهد آمد از میان بردارد، و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهی راست راهنمایی ات نماید؛

تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند.

تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد.

تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛

ترجمه های انگلیسی(English translations)

that Allah may forgive you what is past of your sin and what is to come, and that He may perfect His blessing upon you and guide you on a straight path,

That Allah may forgive your community their past faults and those to follow and complete His favor to you and keep you on a right way,

That Allah may forgive thee of thy sin that which is past and that which is to come, and may perfect His favour unto thee, and may guide thee on a right path,

That Allah may forgive thee thy faults of the past and those to follow; fulfil His favour to thee; and guide thee on the Straight Way;

معانی کلمات آیه

«لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ مَا ...»: حرف لام برای تعلیل است. فتح، سبب غفران بحساب آمده است، چرا که فتح، جهاد است، و جهاد عبادت است، و عبادت موجب عفو و بخشش. در اصل فتح را خدا کرده است، و جائزه‌اش را به پیغمبرش داده است. مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت، نصرت.

نزول

انس گوید: این آیه در هنگام مراجعت رسول خدا صلى الله علیه و آله از حدیبیه براى او نازل گردید پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: از جانب خداوند براى من آیه اى نازل گردید که از هر چیزى که در روى زمین است براى من عزیزتر است سپس این آیه را براى اصحاب قرائت فرمود.

ابن سنان از امام صادق علیه‌السلام نقل نماید که فرمود: علت نزول سوره فتح و نیز پیروزى بزرگى که در فتح مکه نصیب مسلمین گردیده آن بود که خداوند به رسول خود در خوابى که دیده بود، فرمان داد که داخل مسجدالحرام بشود و طواف نماید و با محلقین سر خود را بتراشد.

پیامبر پس از دیدن این خواب اصحاب خود را از فرمان پروردگار مطلع ساخت و دستور فرمود که از مدینه بیرون روند پس از بیرون آمدن از مدینه وقتى که به ذوالحلیفه رسیدند. براى انجام عمرة محرم گردیدند و از ذوالحلیفه لبیک گویان براى انجام عمرة حرکت کردند وقتى که قریش از تصمیم پیامبر اطلاع حاصل کردند. خالد بن ولید را با دویست سوار در کمین گذاشتند که در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین قرار بگیرد و البته یک چنین قتال و نبرد در مقابل کوه انجام مى گردید پس از طى طریق موقع ظهر شد.

بلال اذان ظهر را گفت و پیامبر هم نماز ظهر را شروع کرد. خالد بن ولید که در کمین ایستاده بود به لشکریان خود گفت: اگر ما حین خواندن نماز به مسلمین حمله کنیم، پیروز خواهیم گشت زیرا از عادت مسلمین این است که وقتى نماز را شروع کنند. اگر سنگ بر سرشان ببارد نماز را قطع نمى‌کنند بنابراین ما صبر مى کنیم وقتى که نماز بعد را شروع کردند. حمله را آغاز مى کنیم در این موقع بود که جبرئیل آمد و پیامبر را به اداى نماز خوف طى آیه شریفه «وَ إِذا کنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ» خبر داد (و ما شأن و نزول آن را در سوره نساء آیه 102 ذکر نموده ایم) وقتى که روز دوم شد.

پیامبر به حدیبیه وارد گردید و در بین راه به اعراب اعلام کوچ کردن می‌نمود. آنان توجهى نمی‌کردند و مى گفتند: محمد با یاران خود طمع ورود به مسجدالحرام را دارند در حالتى که قریش خود را آماده براى حمله به آنان نموده اند و حتما در این قتال و نبرد یاران محمد کشته خواهند شد. به قسمى که خود و یارانش براى همیشه به مدینه نخواهند برگشت، وقتى که پیامبر به حدیبیه وارد شد قریش از مکه بیرون آمدند و به لات و عزّى سوگند یاد کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمین را از دخول مکه مانع شوند.

پیامبر نماینده اى از جانب خود نزد قریش فرستاد و فرمود که ما براى جنگ با شما نیامده ایم بلکه به خاطر انجام مناسک حج و طواف خانه کعبه و قربانى نمودن آمده ایم. قریش از میان خود عروة بن مسعود الثقفى را که مردى عاقل و فهمیده بود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند. عروة نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمّد قریش تصمیم جدى گرفته و عزم خود را جزم نمودند و نیز از شهر و دیار خویش دور افتادند و سوگند بلات و عزى یاد کرده اند که به هر وسیله اى باشد از آمدن شما به مکه جلوگیرى نمایند و البته به صلاح شما نخواهد بود که وارد مکه بشوید زیرا نتیجه اى جز هلاکت و نابودى قوم و یاران تو نخواهد بود. پیامبر به عروة فرمود: ما قصد جنگ نداریم و منظور ما جز به جاى آوردن مناسک حج و قربانى کردن چیز دیگرى نیست.

عروة متوجه شد که محمد و یارانش تصمیم جدى به انجام مناسک حج دارند لذا نزد قریش آمد و قصد پیامبر را به آنان ابلاغ نمود. قریش گفتند: اگر بگذاریم محمد به مکه داخل بشود. اعراب بر ما خواهند شورید و وضع ما دگرگون خواهد شد لذا حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو را دوباره به سوى محمد فرستادند. وقتى که پیامبر به این دو نفر نظر افکند. فرمود: واى بر قریش که خود را آماده کارزار و جنگ نموده اند.

اینان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: یا محمد اگر تمایل به جنگ دارى قریش خود را آماده این جنگ نموده اند زیرا ورود شما به مکه توام با نبرد و قتال بوده و ممکن است عده زیادى از دو طرف طعمه هلاک و نابودى شوند. روى این اصل از تو می‌خواهیم که از انجام مناسک حج در این سال خوددارى کنى و ما نیز به تو قول می‌دهیم که اگر سال آینده بدین منظور به سوى مکه بیائى فقط سه روز به تو اجازه دهیم که فرائض حج را بجاى آورده و مراجعت نمائى.

پیامبر از درخواست قریش با شرائطى جانبدارى فرمود و به آنان گوشزد کرد که اگر مسلمین مکه از دست آنان در آسایش باشند و از اذیت و آزار آن‌ها صرف‌نظر نمایند او هم حاضر خواهد بود در این سال از انجام مناسک حج خوددارى نماید و سال آینده بدین منظور به مکه بیاید قریش هم پذیرفتند. وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده براى انجام صلح گردید. عموم صحابه زیر بار چنین معاهده و صلحى نرفتند و کسى که از همه بیشتر در قبال چنین صلح استقامت می‌نمود و آن را مورد قبول قرار نمى داد. عمر بن الخطاب بود که گفت: یا رسول اللّه آیا ما بر حق نیستیم؟ و آیا دشمن ما باطل و بیهوده نیست؟ پیامبر فرمود: بلى ما بر حق هستیم و دشمن ما هم بر باطل، سپس عمر گفت: بنابراین ما ذلت و خوارى در دین را براى خود خریده ایم، پیامبر فرمود: خداوند به من وعده داده و در انجام وعده خود مخالفت نخواهد کرد سپس فرمود: اگر چهل نفر مرد جنگى با من باشند هر آینه زیر بار چنین صلحى نخواهم رفت (در این موقع سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف از نزد پیامبر به سوى قریش رفته بودند که موضوع صلح را به آن‌ها خبر بدهند) سپس عمر بن الخطاب گفت: یا رسول اللّه آیا به ما خبر نداده بودید که به طرف مسجدالحرام هجوم خواهیم برد و در آنجا به حلق و تراشیدن سر به خاطر مناسک حج خواهیم پرداخت.

پیامبر فرمود: بلى من گفتم که به طرف مسجدالحرام خواهیم رفت ولى به شما نگفته بودم همین امسال این کار انجام خواهد گرفت بلکه گفتم خداوند وعده فتح مکه را به ما داده است و ما مکه را فتح نموده و به طواف و سعى بین صفا و مروة و حلق با محلقین خواهیم پرداخت. وقتى که به پیامبر فشار آوردند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر صلح را نمى پذیرید، آماده جنگ شوید و به طرف قریش حمله کنید زیرا آنان مستعد از براى نبرد و قتال با شما مى باشند.

در اینجا اصحاب سستى به خرج دادند و آمادگى کامل براى جنگ از خود نشان ندادند. پیامبر خندید و خطاب به على بن ابى‌طالب کرد و فرمود: یا على این شمشیر را بگیر و به طرف قریش رهسپار شو. على بن ابى‌طالب شمشیر را از پیامبر گرفت و به طرف قریش رهسپار گردید. وقتى که قریش روى آوردن على را دیدند، برگشتند و فریاد می‌زدند یا على آیا در تصمیم پیامبر براى صلح بدا حاصل شده و از عقیده خود برگشته است؟

على گفت: چنین چیزى نیست، در این موقع بود که اصحاب پیامبر از رفتار خود شرمگین شدند و به حالت اعتذار و معذرت خواهى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و از اصرار خویش بر جنگ عذر خواستند و گفتند: خدا و رسول او در این باره بهتر می‌دانند و هر کارى که به صلاح مسلمین است، انجام خواهند داد و به هر قسمی که دستور فرمایند ما مطیع خواهیم بود.

در این موقع حفص بن الاحنف و سهیل بن عمرو بسوى پیامبر بازگشتند و گفتند: یا محمد قریش براى صلح آماده اند و شرائط شما را نیز پذیرفته اند. پیامبر دستور داد على بن ابى‌طالب معاهده صلح را بنویسد. على شروع به نوشتن نمود و در ابتداى عهدنامه بسم اللَه الرحمن الرحیم نوشت، سهیل بن عمرو گفت: ما رحمن نمى شناسیم بهتر است دستور دهى که بسمک اللّهمّ بنویسند، آن قسمى که پدران تو مى نوشته اند. پیامبر فرمود: به همان ترتیب بنویسند و نیز فرمود: بسمک اللّهمّ هم اسمى از اسامى پروردگار است سپس على بن ابى‌طالب چنین نوشت این عهدنامه اى است که بین محمد رسول اللَّه و طایفه قریش بسته می‌شود. باز سهیل بن عمرو گفت: اگر ما در عهدنامه محمد رسول اللّه بنویسیم تصدیق ضمنى است که به نبوت شما کرده ایم بنابراین جنگى با شما نخواهیم داشت زیرا گواهى به نبوت شما نموده ایم بلکه باید نوشته شود: این عهدنامه ایست که بین محمد بن عبدالله با طایفه قریش بسته می‌شود.

پیامبر فرمود: اگر چه شما گواهى به نبوت من ندهید. من رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و پیامبر خداوند مى باشم سپس به على دستور داد که بنویسد محمد بن عبدالله على گفت: یا رسول الله چون من رسول اللّه نوشته ام آن را برنمی‌گردانم و پاک نمی‌کنم. پیامبر خود شخصاً اسم خویش را که به عنوان رسول اللّه نوشته شده بود پاک کرد عهدنامه بدین کیفیت نوشته شد و قرار گذاشتند که تا ده سال در صلح و صفا باشند و عداوت و کینه اى بین آن‌ها موجود نباشد و موافقت کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال بعد از معاهده به مکه براى انجام مناسک حج شرکت کند و به این عهدنامه مهاجر و انصار شهادت دادند و عهدنامه مزبور در دو نسخه تنظیم گردید که یکى در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگرى نزد سهیل بن عمرو باشد سپس سهیل بن عمرو و حفص بن الاحنف نزد قریش مراجعت کردند و آن‌ها را از چگونگى عهدنامه باخبر ساختند سپس پیامبر به اصحاب دستور فرمود: قربانى کنند و حلق رأس (تراشیدن سر) نمایند.

اصحاب از اجراى دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله امتناع ورزیدند و گفتند: ما چگونه قربانى کنیم و حلق رأس نمائیم در حالتى که طواف خانه کعبه نکرده ایم و سعى بین صفا و مروة را انجام نداده ایم. پیامبر از امتناع اصحاب غمگین و محزون گردید و نزد ام‌سلمه رفت. ام‌سلمه وقتى از موضوع اطلاع حاصل کرد. گفت: یا رسول اللّه اگر چه اصحاب امتناع کرده اند ولى شما دستور قربانى و حلق رأس را صادر فرمائید و خود نیز انجام بدهید.

پیامبر چنین کرد و فرمود: خداوند رحمت کند کسانى که حلق رأس نموده و قربانى نمایند سپس به سوى مدینه کوچ نمودند و به طرف تنعیم مراجعت کردند و زیر درخت آن فرود آمدند سپس اصحابى که مخالف صلح بودند از رفتار خویش ابراز ندامت و پشیمانى نموده و از پیامبر خواستند که آنان را مورد عفو قرار بدهد و از براى آن‌ها استغفار نماید سپس آیه رضوان (یعنى آیات 1 و 2 سوره فتح) نازل گردید.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


سیمای سوره فتح‌

اين سوره بيست و نه آيه دارد و در سال ششم هجرى بعد از ماجراى صلح حديبيّه، در مدينه نازل شده است.

عمده مطالب اين سوره در مورد بشارت فتح مكّه و مسائل مربوط به صلح حديبيّه، بيعت رضوان، كارشكنى منافقان و كسانى كه از جهاد تخلّف كردند و در پايان سيمايى از ياران پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى‌باشد.

جلد 9 - صفحه 111

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

به نام خداوند بخشنده مهربان‌

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1»

همانا ما گشايش آشكارى را براى تو پيش آورديم.

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2»

تا خداوند براى تو گناهِ پيش و پس (از هجرت را كه كفّار مكّه به تو نسبت مى‌دهند) ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت نمايد.

وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3»

و خداوند تو را با پيروزى شكست ناپذيرى يارى نمايد.

نکته ها

در اين‌كه مراد از «فتح مبين» در آيه اول سوره فتح چيست، ميان مفسران اختلاف است؛ گروهى مانند: آلوسى، ابوالفتوح، علامه طباطبايى و فيض كاشانى، آن را مربوط به صلح حديبيّه مى‌دانند و گروه ديگرى مانند شيخ طوسى، زمخشرى و فخررازى، آن را مربوط به فتح مكّه دانسته‌اند و هر دو گروه به رواياتى استناد كرده‌اند.

صلح حديبيّه از آن جهت مهم است كه سرآغاز فتح مكّه و پيروزى‌هاى مهم پس از آن بوده است، علاوه بر آنكه تا آن روز مشركان تنها به نابودى مسلمانان مى‌انديشيدند و براى آنان جايگاهى قائل نبودند، امّا با پذيرش صلح، در حقيقت مسلمانان را پذيرفتند كه اين در واقع‌

جلد 9 - صفحه 112

پيروزى بزرگى در صحنه سياسى اجتماعى بود.

فتح مبين از آن جهت بود كه در سال ششم، يك هزار و چهارصد نفر همراه حضرت بودند ولى بعد از دو سال، ده هزار نفر در فتح مكّه با پيامبر همراه بودند.

در نظام هدايت الهى، ابهامى وجود ندارد و همه روشن و روشنگر مى‌باشند، از جمله:

فرستاده‌اش روشنگر است. «رَسُولٌ مُبِينٌ» «1»

قرآنش روشن و روشنگر است. «قُرْآنٍ مُبِينٍ» «2»

با زبانى روشن و واضح بيان شده است. «هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» «3»

هشدارهايش نيز بدون ابهام است. «نَذِيرٌ مُبِينٌ» «4»

حتّى جنگ و صلحش نيز روشن است. «فَتْحاً مُبِيناً»

پس هر گروهى در برابر اين همه شفّافيت مخالفت كند، گمراهى او نيز بسيار روشن است.

«وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً» «5»

در اين آيات، شش مرتبه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مورد خطاب واقع شده است، فَتَحْنا لَكَ‌ ... لِيَغْفِرَ لَكَ‌، ذَنْبِكَ‌، عَلَيْكَ‌، يَهْدِيَكَ‌، يَنْصُرَكَ‌ كه بيانگر جايگاه ويژه پيامبر اسلام نزد خداوند است.

كلمه «ذنب» به معناى دنباله و آثار و پيامدهاى هر چيز است و بيشتر در مورد گناه و پيامدهاى سوء آن بكار مى‌رود.

شكى نيست كه هر حركت حق طلبانه، براى منحرفان خوشايند نيست و آن ندا را گناه مى‌شمرند و بر ضدّ مناديان آن، انواع مشكلات، نگرانى‌ها، آزار و شكنجه‌ها، نسبت‌هاى ناروا، توطئه‌ها، اختلافات و شايعات را به راه مى‌اندازند، امام رضا عليه السلام فرمودند: گناه هيچ كس نزد مشركان، بيشتر از گناه پيامبر نبود، زيرا پيامبر با بت‌پرستى مبارزه مى‌كرد و حال آنكه مشركان تا قبل از فتح مكّه 360 بت داشتند، امّا با فتح مكّه و پيروزى قدرتمند پيامبر و مسلمانان، تمام اشتباهات پوشانده ماند. «6»

خداوند در سال دوم هجرى كه قبله تغيير كرد و سال ششم كه صلح حديبيّه به وقوع‌

«1». دخان، 13.

«2». حجر، 1.

«3». نحل، 103.

«4». اعراف، 184.

«5». احزاب، 36.

«6». تفسير نورالثقلين.

جلد 9 - صفحه 113

پيوست و سال هشتم كه مكّه فتح گرديد، وعده تمام كردن نعمت را در آينده مى‌دهد مى‌فرمايد: «يُتِمَّ نِعْمَتَهُ»، امّا در حجّة الوداع به آن وعده‌ها جامه عمل پوشاند و با اعلام نصب حضرت على عليه السلام به امامت، نعمت را تمام كرد و فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «1»

ماجراى صلح حديبيّه‌

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ماه ذى القعده سال ششم هجرت، به قصد سفر حج به سوى مكّه حركت كرد و مسلمانان را به شركت در اين سفر، تشويق نمود و سرانجام با جمعيّت يك هزار و چهارصد نفرى، با لباس احرام به سوى مكّه حركت كردند. خبر به مشركان مكّه رسيد و در نزديكى مكّه (روستاى حديبيّه) راه را بر مسلمانان بستند و مانع ورود آنان به مكّه شدند.

در اين ماجرا، نمايندگانى از دو طرف براى گفتگو رفت و آمد كردند، نماينده مشركان هنگامى كه ديد مسلمانان چنان شيفته پيامبرند كه قطرات آب وضوى پيامبر را براى تبرك برمى دارند، به مشركان گفت: با اين عشق و علاقه‌اى كه مردم به محمد دارند، نمى‌توانيد آنها را از او جدا كنيد.

عثمان به عنوان سفير مسلمانان براى مذاكره به مكّه رفت، امّا شايع شد كه او را در مكّه به قتل رسانده‌اند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى آماده‌باش مسلمانان، در زير درختى با يارانش تجديد بيعت كرد كه اين بيعت، بيعت رضوان نام گرفت.

پس از چند روز، عثمان به سلامت برگشت و با حضور نمايندگان دو طرف، صلح نامه‌اى در چند ماده تهيه و توسط حضرت على عليه السلام نوشته شد و به امضاى طرفين رسيد. از جمله اين‌كه دو گروه متعهد شدند:

تا ده سال، جنگى ميان آنان صورت نگيرد.

مسلمانان از همانجا برگردند و سال آينده به مدت سه روز براى عمره به مكّه بيايند.

به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله شترانى را كه براى حج آورده بودند، در همانجا قربانى كردند و سرهاى‌

تفسير نور(10جلدى) ج‌9 ص113

«1». مائده، 3.

جلد 9 - صفحه 114

خود را تراشيده و از احرام خارج شدند و به مدينه بازگشتند.

گرچه مسلمانان به حج نرفتند، ولى اين صلح نامه و مفاد آن كه تعطيل شدن جنگ به مدت ده سال و آزاد شدن مراسم عمره بود، براى مسلمانان پيروزى آشكارى به حساب مى‌آمد.

زيرا پايانى بر خصومت‌ورزى آشكار مشركان و گشودن راهى براى تبليغ دين و تجديد قواى مسلمانان بود و زمينه‌ساز فتح مكّه گشت.

پیام ها

1- پيروزى هميشه در سايه جنگ و جهاد نيست. إِنَّا فَتَحْنا ... (خداوند صلح حديبيّه يا فتح مكّه را پيروزى ناميده است.)

2- موفّقيّت و پيروزى خود را در سايه لطف خدا بدانيم، نه نتيجه فكر، طرح، تدبير و قدرت خود. إِنَّا فَتَحْنا ...

3- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مورد عنايت مخصوص خداست. فَتَحْنا لَكَ‌ ... لِيَغْفِرَ لَكَ‌ ... يَهْدِيَكَ‌ ... يَنْصُرَكَ‌ (مخاطب شخص پيامبر است)

4- همه چيز به دست خداست. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، يُتِمَ‌، يَهْدِيَكَ‌، يَنْصُرَكَ» (تا خدا اراده نكند، هيچ چيزى تحقق پيدا نمى‌كند.)

5- پيروزى بر دشمن، هدف نهايى نيست، بلكه مقدّمه‌اى براى دريافت نعمت‌هاى ديگر است. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»

6- اگر براى خدا كار كنيم، خداوند خود پاسخ دشمنان ما را مى‌دهد و دهان آنان را مى‌بندد. «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»

7- حتّى پيامبر هم با هدايت و توفيق الهى به راه مستقيم مى‌رود. «يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»

8- آنچه خداوند مرحمت مى‌كند، برجسته‌ترين، روشن‌ترين و بهترين‌هاست.

پيروزى آشكار، نعمت تمام، هدايت به راه مستقيم و نصرتش غالب است. «فَتْحاً مُبِيناً، يُتِمَّ نِعْمَتَهُ‌، يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً، نَصْراً عَزِيزاً»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌9، ص: 115

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2»

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ‌: تا بيامرزد خدا، ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ.

تفسير اين آيه محتاج به بيان مقدمه است:

مقدمه: عصمت انبياء: برهان عقلى قائم است به اينكه پيغمبران از اول عمر تا آخر معصوم مى‌باشند يعنى گناه صغيره و كبيره و خطا و سهو و نسيان از ايشان صادر نگردد، زيرا حصول غرض الهى از بعثت انبياء موقوف است به عصمت ايشان، پس اگر معصوم نباشند نقض غرض سبحانى لازم آيد، لكن نقض غرض الهى ممتنع است؛ نتيجه دهد پس عصمت انبياء واجب باشد. و چون عصمت ثابت شد، محقق گردد هر شخصى كه نبوتش ثابت شود جزم حاصل شود كه‌

جلد 12 - صفحه 142

معصوم است؛ پس طريق علم بتحقيق عصمت در نبى، نبوت او خواهد بود.

بنابراين مطابق مذهب حق آيه شريفه به يكى از وجوه بيان مى‌شود:

وجه 1:

آنكه خدا بيامرزد گناهان امت تو را آنچه پيش از اين زمان واقع شده و آنچه بعد از اين زمان واقع شود به شفاعت تو، و بنابراين اضافه گناه به آن حضرت به جهت شدت انتساب و ارتباط امت است به آن حضرت؛ و مؤيد اين وجه است:

تفسير برهان 1- عمر بن يزيد از حضرت صادق عليه السّلام از اين آيه سؤال نمايد، حضرت فرمايد: ما كان له ذنب و لا هم بذنب و لكن اللّه حمله ذنوب شيعته ثم غفرها له‌ «1»: نبود براى رسول خدا هيچ گناهى و هيچ قصد گناهى ننمود، و لكن خداى تعالى حمل نمود بر او گناه شيعيان او را پس آمرزيد آن را.

2- مفضل بن عمر معنى اين آيه را سؤال نمايد، حضرت فرمود: و اللّه ما كان له ذنب و لكنّ اللّه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة علىّ ما تقدّم من ذنبهم و ما تاخّر «2»: به خدا سوگند رسول خدا را هيچ گناهى نبود و هرگز از او گناهى صادر نشد، و لكن خدا ضامن شد براى او كه بيامرزد گناهان شيعيان على عليه السّلام را آنچه مقدم شده و آنچه متاخر واقع شده.

3- از حضرت رضا عليه السّلام سؤال شد از اين آيه، فرمود: اى ذنب كان لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله متقدما او متأخرا و انما حمله اللّه ذنوب شيعة على عليه السّلام من مضى منهم و من بقى منهم ثم غفرها له‌ «3»: يعنى چه گناه براى رسول خدا بود متقدم يا متأخر، و جز اين نيست خدا تحميل نمود گناهان شيعه على عليه السّلام را كسانى كه گذشته و كسانى كه باقى هستند از ايشان، پس آمرزيد آن را.

وجه 2:

علم الهدى رضوان اللّه عليه در تنزيه الانبياء «4» فرمايد كه (ذنب) مصدر و اضافه‌

«1» تفسير برهان، سيد هاشم بحرانى، ج 4 ص 195 روايت 6.

«2» مجمع البيان طبرسى، ج 5 ص 110.

«3» تفسير برهان ج 4 ص 195 روايت 8.

«4» تنزيه الانبياء (منثورات الرضى- قم) ص 117.

جلد 12 - صفحه 143

مصدر به فاعل و مفعول هر دو جايز است، و در اين مقام اضافه آن به مفعول است، و معنى آنكه: خدا بپوشاند گناهان اهل مكه را كه به تو بجا مى‌آورند از اخراج تو از ديار خود و آزار رسانيدن تو بعد از اخراج از منع كردن و مسدود ساختن تو را از زيارت كعبه معظمه. و بنابراين تأويل مغفرت به معنى ازاله و نسخ احكام و تدابير دشمنان او، پس معنى آنكه صلح حديبيه و فتح مكه به جهت آنست كه بپوشاند و زايل گرداند خدا براى تو افعال شنيعه و اعمال قبيحه اهل مكه كه نسبت به تو ظاهر ساختند از اخراج و سد و منع و ايذا و آزار تو و انواع مكايد، و لذا مغفرت را جزاى جهاد و فتح گردانيده و از اينجا معلوم شود كه مراد به تقدم و ذنوب افعال قبيح اهل مكه است كه پيش از فتح مكه و بعد از آن نسبت به آن حضرت و اهل اسلام بجاى مى‌آورند.

وجه 3: بيامرزد خدا آنچه مقدم شد از گناه ابو ين تو آدم و حوا به بركت تو و آنچه متأخر شد از گناه امت تو به دعوت (و مراد گناه آدم عليه السّلام ترك اولى باشد چنانچه سابقا بيان شد).

وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ‌: و تمام گرداند به فضل عميم خود نعمت خود را بر تو در دنيا به نصرت بر اعدا و فتح بلاد و اعلاى امر و بقاى شرع تو و ضم نبوت به سلطنت و غلبه دين اسلام بر ساير ملل، و در آخرت به اعطاى مقام محمود و رفعت رتبت و شفاعت در حق امت. وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً: و بنمايد تو را راه راست در تبليغ رسالت و اقامه مراسم رياست، يا ثابت دارد تو را به راهى كه مؤدى باشد به محبت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1» لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2» وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً «5»

ترجمه‌

همانا ما گشوديم براى تو گشودنى آشكار

تا بيامرزد براى تو خدا آنچه را كه پيش گذشت از گناهت و آنچه را كه مؤخّر است و تمام گرداند نعمتش را بر تو و هدايت كند تو را براهى راست‌

و يارى كند تو را خدا يارى كردنى بى‌نظير و با عزّت‌

او است آنكه فرو فرستاد آرامش را در دلهاى مؤمنان تا بيفزايند گرويدنى با گرويدنشان و براى خدا است لشگرهاى آسمانها و زمين و بوده است خدا داناى درست كردار

تا داخل كند مردان با ايمان و زنان با ايمان را در بهشتهائى كه ميرود از زير آنها نهرها جاودانيان در آن و بپوشاند از ايشان بديهاشانرا و باشد اين نزد خدا كاميابى بزرگ.

تفسير

خداوند سبحان گشود ابواب علم و معرفت را بر پيغمبر خود و رسانيد او را باوج كمال ظاهرى و باطنى وقتى كه بشارت داد بآنحضرت فتح مكّه و موفقيّت او را بجهاد و حج و اسلام آوردن اقارب و ارحام او كه علاقه‌مند بهدايت آنان بود در عالم رؤياء صادقه تا محو فرمايد از وجود اقدس او جمله‌ئى از نقائص امكانيّه را و بيامرزد ببركت ذات شريف او گناهان سابقه و لاحقه دوستان و شيعيان آنخاندان عصمت و طهارت را كه در دست گرفته و بخود نسبت داده و در پيشگاه الهى براى شفاعت حاضر نموده و بأدنى ملابست باو اضافه شده و تا تمام نمايد نعمت نبوّت را

جلد 5 صفحه 19

بر آنحضرت بسلطنت و اعلاء كلمه توحيد برفع امير المؤمنين عليه السّلام براى كسر اصنام و ارتفاع علم اسلام كه او صراط مستقيم و آن راه راست ببهشت جاويد است و تا نصرت دهد او را بر دشمنان نصرت با عزّت و عظمتى كه بى‌مانند يا كم‌نظير بود چون بدون جنگ حاصل و رعب و شهرتش بأقطار عالم واصل گرديد و باين بيان دفع ميشود اشكالاتى كه در اين آيات بدوا بنظر رسيده و ميرسد يكى آنكه اضافه گناه بآنحضرت شده با آنكه او قطعا معصوم بوده و بنظر حقير ترك اولى هم از او صادر نشده است ديگر آنكه چه مناسبت دارد فتح مكّه كه مشهور در شأن نزول اين سوره است با مغفرت گناهان تا آن سبب اين باشد ديگر آنكه مغفرت نسبت بگناهان آتيه چگونه تصوّر ميشود تا فتح موجب غفران ما تقدّم و ما تأخّر گردد چون مراد از گناه اعمّ از قصور جنبه امكانى و معاصى شيعيان اهل بيت اطهار است چنانچه در مجمع بدو طريق و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ذنب گناهان شيعيان على عليه السّلام است كه خداوند آنها را به پيغمبر خود اضافه فرموده پس مغفور قرار داده و در اين اضافه محسّنات بسيارى است كه ارباب ذوق سليم بآن پى ميبرند يكى آنكه شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام چه قدر بستگى بساحت مقدّس نبوى دارند كه خداوند گناه آنانرا گناه او شمرده و باو نسبت داده ديگر آنكه مردم بدانند شيعيان آنحضرت چه قدر نزد خداوند قرب و منزلت دارند كه ببركت دوستى او تمام گناهان گذشته و آينده آنها مغفور خواهد شد ديگر آنكه خود آنها بدانند كه گناهانشان اضافه بموالى آنها پيدا ميكند و ايشان از اينجهت نگران ميشوند و دست نياز بدرگاه كارساز دراز مينمايند و اين موجب ردع آنها گردد بيشتر از آنچه اوامر اصليّه موجب ارتداع ميشود و امثال اين نكات كه با ذره‌بين علم و ادب ميتوان مشاهده نمود و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خود حامل آنگناهان به پيشگاه الهى شده و در دست گرفته و شفاعت نموده و در اضافه ادنى ملابست كافى است خلاف ظاهرى در آيه نميباشد بخلاف تقدير امّت يا قوم يا شيعه يا آدم و حوّا يا كفّار مكّه در باره آنحضرت كه گفته‌اند و خلاف اصل و ظاهر است و بدل نمى‌چسبد چون حذف مضاف اگرچه شايع است ولى بايد از كلام فهميده شود و اينجا نميشود

جلد 5 صفحه 20

بلى در بعضى از روايات ذنبك در آيه شريفه بگناه آنحضرت باعتقاد اهل مكّه تفسير شده و مغفرت را بزوال اين اعتقاد بعد از فتح تأويل فرموده‌اند و منافات با بيان حقير ندارد چون آنها نوعا از قريش بودند كه مسلمان شدند و گناهانشان آمرزيده شد ببركت وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و براى توئى كه خدا فرموده اعمّ است از وجود و شفاعت چنانچه فتح اعمّ است از نيل بمقام شامخ معرفت كه موجب قابليّت براى شفاعت است و فتح مكّه كه موجب اسلام قريش و رغبت مردم بقبول دين حق شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم علاقه‌مند باسلام آنها و مغفرت گناهانشان بود و اهتمام بزوال و رفع آثار آنها داشت چون رحمة للعالمين بود گوئى آنها را هم در بر گرفته بود و ميكوشيد كه مغفور گردد و مؤيّد اين معنى است روايت مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در وقت نزول اين آيه فرمود نازل شد بر من آيه‌اى كه محبوب‌تر است نزد من از دنيا و ما فيها چون مناسب با اين درجه از محبّت نيل بمقام علم و معرفت و فوز برتبه شفاعت است نه صرف فتح مكّه يا صلح حديبيّه كه آنهم فتح خوانده شده و ساير فتوحات كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پى در پى ميفرمود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول اين سوره و اين فتح بزرگ حديث مفصّلى نقل نموده كه اجمالش آنستكه سبب آن بود كه خداوند امر فرمود پيغمبر خود را در خواب كه داخل شود در مسجد الحرام و طواف نمايد و حلق كند با حلق كنندگان پس او باصحاب خبر داد و امر بخروج فرمود پس خارج شدند از مدينه و چون بذو الحليفه رسيدند محرم باحرام عمره شدند و پيغمبر (ص) شصت و شش شتر سوق داد و همه تلبيه گويان حركت كردند با قربانيهاشان تا در حديبيّه كه نزديك حرم است نزول نمودند و قريش هم قسم شدند كه نگذارند آنحضرت داخل مكّه شود و او براى آنها پيغام داد كه من براى جنگ با شما نيامدم بلكه براى آن آمده‌ام كه مناسك خود را بجا آوردم و قربانيها را نحر نمايم و گوشتهاشان را براى شما بگذارم و آنها قبول ننمودند و گفتند اگر اين خبر بگوش عرب رسد موجب ذلّت ما و جرئت آنها بر ما خواهد شد و دو نفر را فرستادند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند كه عرب شنيده‌اند شما بعزم مكّه بيرون آمده‌ايد اگر امسال داخل حرم و بلد ما شويد موجب ذلّت ما و

جلد 5 صفحه 21

جرئت آنها بر ما خواهد شد امسال مراجعت نمائيد سال ديگر همين ماه بيائيد ما سه روز بيت را باختيار شما ميگذاريم مناسك خود را بجا آوريد و مراجعت كنيد و حضرت قبول فرمود ولى بيشتر اصحاب مخالفت نمودند و شديدتر از همه در مخالفت عمر بود كه گفت مگر ما بر حق نيستيم چرا بايد زير بار ذلّت برويم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند بمن وعده فرموده و تخلّف نميفرمايد بالاخره فتح و ظفر با ما است عمر گفت مگر تو نگفتى بما كه داخل مسجد الحرام ميشويم و طواف و حلق ميكنيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ گفتم امسال اصحاب ساكت شدند و عمر گفت اگر چهل نفر با من بيايند من با قريش جنگ ميكنم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم فرمود اگر مايل بصلح نيستيد جنگ كنيد آنها بقريش حمله نمودند و با رسوائى فرار كردند و پيغمبر تبسّم فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بحمله فرمود و آنها تا آنحضرت را ديدند برگشتند و گفتند يا على مگر محمّد از رأيش نسبت بما برگشت فرمود خير و در اين بين اصحاب خدمت پيغمبر رسيده از كرده خود پشيمان و عذر خواه شدند و حضرت پذيرفت و قريش ملتزم شدند كه مسلمانان را در مكّه آزار نكنند و در دين خودشان آزاد بگذارند و صلح‌نامه بخط امير المؤمنين عليه السّلام تقريبا بمضمونى كه ذكر شد نوشته و ردّ و بدل گرديد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود قربانيها را نحر كنيد و سرهاتان را بتراشيد و مراجعت نمائيد باز اصحاب تخلّف نمودند و گفتند ما چگونه نحر نمائيم با آنكه طواف و سعى ننموديم و حضرت مغموم شد و بامّ سلمه شكايت فرمود و او عرضه داشت يا رسول اللّه شما نحر و حلق فرمائيد و حضرت عمل فرمود و اصحاب تبعيّت كردند با يقين و شك و ريب و حضرت در حق آنها دعا فرمود و بجانب مدينه كوچ كرد و چون به موضع تنعيم رسيد در زير درختى جلوس فرمود و اصحاب گرد آنحضرت جمع شدند و عذرخواهى از تقصير خود نمودند و خواهش كردند كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى آنها استغفار فرمايد پس آيه رضوان نازل شد حال ملاحظه كنيد حال اكثر اصحاب و خلوص نيّت آنها را اين قضايا در روضه كافى و تواريخ هم نقل شده و با اينحال چگونه ميتوان بعمل آنها اعتماد نمود با نبودن معصوم در ميان آنها و شايد اشاره باين معانى باشد مدح خداوند از اهل ايمان‌

جلد 5 صفحه 22

بنزول سكينه و آرامش و اطمينان در قلوب ايشان از جانب خداوند كه ثابت و راسخ شدند در متابعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و انكار و اشكال ننمودند در امرى از امور بر آن حضرت و ترديد نكردند در اطاعت فرمان او و اين موجب مزيد يقين آنان بوجود مصلحت در احكام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و صدق مواعيد آنحضرت گرديد و آنكه خداوند هر وقت صلاح باشد بعساكر آسمانى و زمينى خود اهل ايمانرا نصرت مينمايد و هر وقت نباشد امر بصلح ميفرمايد و تمام افعال و اوامر او از روى علم و حكمت بوده و هست و در كافى از صادقين عليهما السلام سكينه بايمان تفسير شده و ظاهرا مراد ايمان مؤكّد است كه موجب اطمينان خاطر گردد و شك و ريب در آن راه نيابد و آيه اخيره مؤكّد بيان حقير است در آيه اولى چون نتيجه شفاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از اهل ايمان و اسلام مشركين غفران گناه و محو سيّئات و دخول در بهشت و فوز عظيم و نيل به مقصود است و اينها همه نتايج فتح واقعى و معنوى و ظاهرى و خارجى است كه براى پيغمبر اسلام روى داده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لِيَغفِرَ لَك‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن‌ ذَنبِك‌َ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَيك‌َ وَ يَهدِيَك‌َ صِراطاً مُستَقِيماً «2»

‌تا‌ اينكه‌ بيامرزد ‌از‌ ‌براي‌ تو آنچه‌ مقدم‌ داشته‌ ‌شده‌ ‌از‌ گناه‌ تو و آنچه‌ مؤخر ‌شده‌ و تمام‌ كند نعمت‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ تو و هدايت‌ كند تو ‌را‌ بصراط مستقيم‌ راه‌ راست‌.

لِيَغفِرَ لَك‌َ اللّه‌ُ ما تَقَدَّم‌َ مِن‌ ذَنبِك‌َ وَ ما تَأَخَّرَ ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ جمله‌: اما مفسرين‌ عامه‌ خذلهم‌ اللّه‌ وجوهي‌ گفتند ‌که‌ تمام‌ منافي‌ ‌با‌ مقام‌ عصمت‌ انبياء ‌است‌ چه‌ قبل‌ ‌از‌ بعثت‌ و چه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ بعثت‌، بعضي‌ گفتند: گناهاني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ بعثت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌، ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ صادر ‌شده‌، بعضي‌ گفتند گناهاني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ فتح‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ فتح‌ و بعضي‌ گفتند گناهاني‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر ‌شده‌ و آنهايي‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر مي‌شود.

بعضي‌ گفتند: گناه‌ آدم‌ و حوا و گناهاني‌ ‌که‌ ‌از‌ امت‌ صادر مي‌شود. بعضي‌ گفتند: مراد صغاير ذنوب‌ ‌است‌ و چون‌ ‌در‌ مقام‌ ‌خود‌ ثابت‌ كرده‌ايم‌ عصمت‌ انبياء و اوصياء ‌را‌ ‌از‌ زمان‌ ولادت‌ ‌تا‌ حين‌ رحلت‌ و ‌از‌ ضروريات‌ مذهب‌ شيعه‌ ‌است‌ بلكه‌ شرط اولي‌ نبوت‌ و امامت‌ ‌است‌ ‌حتي‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌ و اوصياء ‌او‌ ‌که‌ ‌از‌ ترك‌ اولي‌ ‌هم‌ مصون‌ و محفوظ بودند. ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ جمله‌ وجوهي‌ گفتند:

وجه‌ اول‌: ‌که‌ مفاد بسياري‌ ‌از‌ اخبار هست‌ ‌که‌ ‌از‌ ائمه‌ سؤال‌ مي‌كنند ميفرمايند: مراد اينكه‌ ‌براي‌ تو ‌خدا‌ بشفاعت‌ تو گناه‌ امت‌ تو ‌را‌ مي‌آمرزد، و مراد ‌از‌ امت‌ فقط شيعيان‌ ‌که‌ معتقد بجميع‌ عقايد حقه‌ باشند زيرا لفظ امت‌ ‌از‌ ام‌ ‌است‌ بمعني‌ متابعت‌ ‌که‌ جميع‌ فرمايشات‌ ‌او‌ ‌را‌ پذيرفته‌ باشند و باو اقتدا كنند ‌که‌ ‌او‌ امام‌ ‌باشد‌ و ‌آنها‌ مأموم‌ و لذا ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ اخبار بلفظ شيعه‌ تعبير

جلد 16 - صفحه 197

فرموده‌، و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ فرداي‌ قيامت‌ جماعتي‌ ‌را‌ ‌که‌ مدعي‌ ميشوند ‌که‌ ‌ما امت‌ ‌اينکه‌ پيغمبر هستيم‌ حضرت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ رد ميكند ‌که‌ ‌شما‌ قبول‌ ولايت‌ نكرديد و ‌از‌ امت‌ ‌من‌ خارج‌ شديد.

اقول‌: ممكن‌ ‌است‌ ‌از‌ ظاهر ‌خود‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌هم‌ استفاده‌ كرد يكي‌ تعبير ‌به‌ يغفر ‌که‌ بلفظ مضارع‌ بيان‌ كرده‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مي‌آمرزد ‌که‌ روز قيامت‌ ‌باشد‌ بشفاعت‌ تو و ديگر كلمه‌ لك‌ ‌که‌ لام‌ لك‌ ‌يعني‌ ‌براي‌ خاطر تو و شفاعت‌ تو و مقام‌ محمود تو ‌که‌ ميفرمايد عَسي‌ أَن‌ يَبعَثَك‌َ رَبُّك‌َ مَقاماً مَحمُوداً اسراء ‌آيه‌ 81 وجه‌ دوم‌: فرمايش‌ سيد مرتضي‌‌-‌ قدس‌ سره‌‌-‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ ذنب‌ مصدر ‌است‌ گاهي‌ اضافه‌ بفاعل‌ مي‌شود و بسا اضافه‌ بمفعول‌ و ‌در‌ اينجا افاضه‌ بمفعول‌ ‌است‌ ‌يعني‌ گناهاني‌ ‌که‌ نسبت‌ بشما كرده‌اند ‌يعني‌ كساني‌ ‌که‌ بفرمايشات‌ تو عمل‌ نكردند و اطاعت‌ نكردند ‌آنها‌ ‌را‌ ‌براي‌ خاطر تو ميبخشيم‌ و ميآمرزيم‌.

وجه‌ سوم‌: ‌که‌ مكرر اشاره‌ كرده‌ايم‌ اينكه‌ نظرهاي‌ سويي‌ ‌که‌ كفار و مشركين‌ بشما داشتند و نسبت‌هاي‌ زشتي‌ ‌که‌ بشما ميدادند مثل‌ كذاب‌ مفتري‌ مجنون‌ ساحر و امثال‌ ‌آنها‌ ‌از‌ نظر ‌آنها‌ مي‌بريم‌ ‌که‌ بشرف‌ اسلام‌ مشرف‌ شوند و بفهمند اينكه‌ تمام‌ ‌اينکه‌ نسبت‌ها ناروا ‌بود‌ و معرفت‌ بمقام‌ و شئونات‌ ‌شما‌ پيدا كنند.

و اللّه‌ العالم‌.

وَ يُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَيك‌َ نعمت‌هايي‌ ‌که‌ خداوند بپيغمبر (ص‌) عنايت‌ فرموده‌ ‌از‌ اول‌ خلقت‌ نور مقدسش‌ و سير ‌در‌ حجب‌ دوازده‌گانه‌ و ‌در‌ ساق‌ عرش‌ ‌تا‌ ‌در‌ صلب‌ آدم‌ و سير دادن‌ ‌در‌ اصلاب‌ شامخه‌ و ارحام‌ مطهره‌ و آثاري‌ ‌که‌ ‌در‌ شب‌ ولادتش‌ ظاهر فرمود، و ‌او‌ ‌را‌ افضل‌ ‌از‌ همه انبياء قرار داد، دينش‌ افضل‌ اديان‌، كتابش‌ افضل‌ كتب‌، شريعتش‌ افضل‌ شرايع‌، اوصيائش‌ افضل‌ اوصياء ‌تا‌ مقام‌ محمود و مقام‌ شفاعت‌ كبري‌ و ‌غير‌ اينها و بالجمله‌ آنچه‌ ‌در‌ خور امكان‌ ‌بود‌ باو عنايت‌ شد ‌که‌ مفاد: «وَ يُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَيك‌َ» ‌است‌ ‌که‌ بالتمام‌ جميع‌ نعم‌ باو عنايت‌ ‌شده‌ و نقصاني‌ و كوتاهي‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ نشده‌، و ‌هر‌ چه‌ تفسير ‌شده‌ بيان‌ مصداق‌ ‌است‌ تنافي‌ ‌با‌ عموم‌ ندارد.

جلد 16 - صفحه 198

وَ يَهدِيَك‌َ صِراطاً مُستَقِيماً هادي‌ خداي‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌، مهدي‌ پيغمبر اكرم‌، هادي‌ تام‌ الفاعليه‌، مهدي‌ تام‌ القابليه‌، صراط مستقيم‌ راهي‌ ‌که‌ هيچگونه‌ اعوجاجي‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌ چه‌ ‌از‌ حيث‌ عقايد و چه‌ ‌از‌ حيث‌ اخلاق‌ و چه‌ ‌از‌ حيث‌ احكام‌ باو عنايت‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 2)- نتایج بزرگ فتح المبین! در این آیه و آیه بعد قسمتی از نتایج پر برکت «فتح مبین» (صلح حدیبیه) که در آیه قبل آمده است تشریح شده.

ج4، ص469

می‌فرماید: هدف این بود «تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید» (لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. صحیح بخارى و صحیح مسلم و صحیح ترمذى و حاکم صاحب المستدرک.
  2. تفسیر على بن ابراهیم.

منابع