آیه 28 سوره نمل

از دانشنامه‌ی اسلامی

اذْهَبْ بِكِتَابِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ

[27–28] (مشاهده آیه در سوره)


<<27 آیه 28 سوره نمل 29>>
سوره :سوره نمل (27)
جزء :19
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

اینک نامه مرا ببر و به سوی آنان بیفکن و از نزد آنها باز شو آن گاه بنگر تا پاسخ چه می‌دهند.

این نامه مرا ببر و به سوی آنان بیفکن، سپس به دور از دیدگان آنان خود را کناری بگیر و بنگر چه پاسخیمی دهند؟

«اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مى‌دهند.»

اين نامه مرا ببر و بر آنها افكن، سپس به يكسو شو و بنگر كه چه جواب مى‌دهند.

این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه‌ای توقّف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می‌دهند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Take this letter of mine and deliver it to them. Then draw away from them and observe what [response] they return.’

Take this my letter and hand it over to them, then turn away from them and see what (answer) they return.

Go with this my letter and throw it down unto them; then turn away and see what (answer) they return,

"Go thou, with this letter of mine, and deliver it to them: then draw back from them, and (wait to) see what answer they return"...

معانی کلمات آیه

  • القه: فعل امر است از القاء، هاء آن براى سكت است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27»

(سليمان بعد از شنيدن گزارش هدهد) گفت: به زودى خواهيم ديد كه آيا (در گزارشت) راست گفتى يا از دروغگويانى؟

اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28»

اين نامه‌ى مرا ببر و به سوى آنها بيفكن؛ آن گاه از آنان روى‌برتاب، پس بنگر چه جوابى مى‌دهند.

نکته ها

نامه‌نگارى و مكاتبه پيامبران با كفّار و مشركان، سابقه‌اى طولانى دارد و سيره‌ى پيامبراسلام صلى الله عليه و آله نيز بود. آن حضرت نامه‌هايى به سران كشورهاى ايران و روم فرستادند.

فرستادن پيام و رايزن فرهنگى و سفير و مأمور، و پيش قدم شدن در اين مسايل، به خاطر رسيدن به اهداف ارشادى و فرهنگى، از سيره‌ى پيامبران است.

پیام ها

1- زودباورى ممنوع؛ ردّ كردن حرف ديگران نيز بدون دليل ممنوع. «سَنَنْظُرُ»

(در مورد مسايل مهم، به يك گزارش اعتماد نكنيد.)

2- ادّعا وتبليغات ديگران، ما را از تحقيق باز ندارد. (هدهد ادّعا كرد: خبر من يقينى است، ولى سليمان گفت: ما بايد بررسى كنيم) «سَنَنْظُرُ»

3- تحقيق كردن، مخصوص گزارش‌هاى شخص فاسق نيست؛ بلكه هنگام شك نيز تحقيق و بررسى لازم است. «سَنَنْظُرُ»

جلد 6 - صفحه 415

4- نه تصديق، نه تكذيب، بلكه تحقيق. «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ»

5- نقاط مثبت را قبل از نقاط منفى بازگو كنيد. أَ صَدَقْتَ أَمْ‌ ...

6- با يك راستگويى در گروه صادقين قرار نمى‌گيريم، ولى با يك دروغ جزو دروغگويان مى‌شويم. ( «صَدَقْتَ» به صورت فعل ولى «كاذبين» به صورت اسم فاعل آن هم با كلمه‌ى‌ «كُنْتَ» آمده است).

7- پرندگان نيز در اختيار اجراى اوامر خدا و اولياى او قرار دارند. «اذْهَبْ بِكِتابِي»

8- قلم، يكى از مهم‌ترين ابزار هدايت و ارشاد است. «اذْهَبْ بِكِتابِي»

9- براى ارشاد و هدايت ديگران و برقرارى ارتباط صحيح و مفيد با آنان، پيش قدم باشيم. «اذْهَبْ بِكِتابِي»

10- در گزينش افراد براى انجام مأموريّت‌ها، هر كس شناخت و احساس بيشترى دارد اولويت خواهد داشت. «اذْهَبْ»

11- براى رسيدن به اهداف الهى، نامه نوشتن مرد به زن مانعى ندارد. «بِكِتابِي»

12- در زمينه مسايل عقيدتى، بعد از شنيدن گزارش‌هاى تلخ، بايد عكس‌العمل فورى و غيرت دينى از خود نشان داد. «اذْهَبْ بِكِتابِي»

13- در انتقال مطالب و مفاهيم، امين باشيم. «بِكِتابِي هذا»

14- شناسايى مخفيانه و دور از چشم، عميق‌ترين نوع شناخت‌هاست. «ثُمَّ تَوَلَّ»

15- با حكومت‌ها و سيستم‌هاى سياسى و پيچيده، نمى‌توان ساده برخورد كرد. «فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ»

16- قدرت طرّاحى وبرنامه‌ريزى، از شرايط مديريّت است. «اذْهَبْ بِكِتابِي‌- ثُمَّ تَوَلَّ»

17- به ديگران فرصت تفكّر دهيم. «فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ»

18- شرط توفيق در ارشاد و امر به معروف، شناسايى حالت‌ها و روحيّه‌ى ديگران است. «فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ»

19- شناسايى فرد كافى نيست؛ نظام و دست اندركاران را بايد به حساب آورد. «إِلَيْهِمْ‌- عَنْهُمْ‌- يَرْجِعُونَ»

20- حالت‌هاى دشمن را زير نظر داشته باشيد. «فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 416

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28»

اذْهَبْ بِكِتابِي هذا: ببر اين نوشته را، فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ‌: پس بيفكن به سوى ايشان، ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ‌: پس روى بگردان از آنها، يعنى دور شو از ايشان و بگوشه‌اى كه نزديك آنها باشد متوارى شو و تفحص كن. فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ‌: پس ببين كه ايشان به چه چيز باز مى‌گردند، يعنى در جواب مكتوب به چه نوع با يكديگر رجوع مى‌كنند و سخن را بر چه قرار مى‌دهند.

هدهد به سرعت تمام به پرواز آمد. هدهد ديگر به او رسيد، او را به ترفع و تزئين ديد، گفت: اين ترفع و تزئين تو از كجاست؟ گفت: من رسول رسول خدايم، خلعت او بر تن من، و تاج او بر سر من، و نامه او در منقار من، و مهر او بر آن، و مهر خداى او در دل من است. پس نزد بلقيس در مآرب كه سه ميل راه بود رفت، در مجمعى كه بلقيس بر تخت، و اركان دولت او حاضر بودند. در زير تخت بلقيس به پرواز آمد. مردمان در او مى‌نگريستند، نامه بر تخت افكند. قول اشهر آنست كه بلقيس در قصر خلوت كرده درها بسته و كليدهاى آن در زير سر گرفته و به قيلوله خفته بود، هدهد بيامد از روزنه، نامه بر سينه او انداخت. بر جست آن را برداشت، زبان عربى مى‌دانست، خواند. چون حال هدهد را مشاهده كرد و عنوان نامه را ديد، دانست نامه پادشاهى باشد كه ملكش عظيمتر از ملك او است؛ زيرا هر كه مرغ، مسخر او باشد در رسالت، البته پادشاهى‌

«1» تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 396.

جلد 10 - صفحه 38

عظيم الشأن خواهد بود. بعد از مطالعه بر خود بلرزيد و بترسيد و امر كرد تا اعيان و اشراف او حاضر شدند، نامه را در دست گرفته متوجه ايشان شد «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)

قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)

ترجمه‌

گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان‌

ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند

گفت اى جماعت همانا من افكنده شده‌

جلد 4 صفحه 148

بسويم نامه‌ئى سر بمهر

همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است‌

كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان‌

گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من‌

گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى‌

گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند

و همانا من فرستنده‌ام بسوى ايشان هديه‌اى پس نگرنده‌ام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.

تفسير

بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامه‌ئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتاب‌پرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكره‌اى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنه‌اى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفته‌اند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفته‌اند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفته‌اند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد

جلد 4 صفحه 149

و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشته‌اند و گفت من فعلا هديه‌ئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مى‌آورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديه‌ئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمى‌كند پس حقه‌اى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كرده‌اند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفته‌اند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.

جلد 4 صفحه 150

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


اذهَب‌ بِكِتابِي‌ هذا فَأَلقِه‌ إِلَيهِم‌ ثُم‌َّ تَوَل‌َّ عَنهُم‌ فَانظُر ما ذا يَرجِعُون‌َ «28»

حضرت‌

جلد 14 - صفحه 132

سليمان‌ فرمود بهدهد ‌که‌ ‌اينکه‌ نوشته‌ مرا ببر ‌پس‌ بينداز بسوي‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ دور شو ‌از‌ ‌آنها‌ ولي‌ باندازه‌اي‌ ‌که‌ متوجه‌ شوي‌ ‌که‌ چه‌ نظري‌ ميگيرند.

‌در‌ جواب‌ ‌اينکه‌ نامه‌ نوشت‌ نامه‌ ‌را‌ حضرت‌ سليمان‌ و مهر و امضاء نمود و داد بهدهد بمنقار گرفت‌ و برد بالاي‌ سر بلقيس‌ انداخت‌ نامه‌ ‌را‌ ‌در‌ دامن‌ بلقيس‌ و ‌اينکه‌ قانون‌ انبياء ‌بود‌ ‌که‌ بايد اولا دعوت‌ كنند و اقامه‌ معجزه‌ و دليل‌ ‌اگر‌ مخالفت‌ كردند بايد جهاد كنند بهر نحوي‌ ‌که‌ مقتضي‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ بعذاب‌ الهي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ خداوند هلاك‌ كند و حضرت‌ سليمان‌ ميتوانست‌ قاصدي‌ ‌از‌ مسلمين‌ بفرستد و بهدهد داد يكي‌ ‌براي‌ اينكه‌ همين‌ معجزه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ببينند طائري‌ ‌اينکه‌ نامه‌ ‌را‌ آورده‌ و مخصوصا ‌در‌ دامن‌ بلقيس‌ انداخته‌ و ‌آن‌ طائر دور ‌شده‌ و ‌در‌ محل‌ نزديكي‌ توقف‌ كرده‌ و ديگر آنكه‌‌-‌ سريعتر ‌اينکه‌ نامه‌ بدست‌ بلقيس‌ برسد و غرض‌ حضرت‌ سليمان‌ فقط دعوت‌ بلقيس‌ نبود بلكه‌ جميع‌ اهل‌ سبأ ‌را‌ دعوت‌ بدين‌ حق‌ ميكرد لذا بخطاب‌ جمع‌ فرمود:

(اذهَب‌ بِكِتابِي‌ هذا) ‌اينکه‌ نامه‌ ‌که‌ نوشته‌ام‌ و مهر كرده‌ام‌.

(فَأَلقِه‌ إِلَيهِم‌) ضمير جمع‌ آورد و همچنين‌ جمله‌ ‌بعد‌ ‌که‌ فرمود:

(ثُم‌َّ تَوَل‌َّ عَنهُم‌) ضمير جمع‌ و كذا.

(فَانظُر ما ذا يَرجِعُون‌َ) و چون‌ عالم‌ بزبان‌ حيوانات‌ بوده‌ البته‌ عالم‌ بجميع‌ لغات‌ ‌بود‌ و بتمام‌ السنه‌ صحبت‌ ميكرد چنانچه‌ ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ بزبان‌ فارسي‌، عربي‌، عبراني‌، سرياني‌ و ساير لغات‌ ‌در‌ موارد مختلفه‌ صحبت‌ ميكرد و نظر ‌به‌ اينكه‌ اهل‌ سبا يمن‌ و شام‌ لسان‌ ‌آنها‌ عربي‌ ‌بود‌، كتابت‌ و نامه‌ سليمان‌ بلسان‌ عرب‌ نوشته‌ شد بلقيس‌ باز كرد و ديد رو كرد بوزراء و امراء مملكت‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- به هر حال سلیمان نامه‌ای بسیار کوتاه و پر محتوا نوشت و به هدهد داد و گفت: «این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن، سپس بر گرد (و در گوشه‌ای توقف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می‌دهند»؟ (اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص442

منابع