آیه 59 سوره انعام

از دانشنامه‌ی اسلامی

۞ وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ

[6–59] (مشاهده آیه در سوره)


<<58 آیه 59 سوره انعام 60>>
سوره :سوره انعام (6)
جزء :7
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست همه را می‌داند و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه‌ای در زیر تاریکی‌های زمین و نه هیچ تر و خشکی، جز آنکه در کتابی مبین مسطور است.

و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.

و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند، و آنچه در خشكى و درياست مى‌داند، و هيچ برگى فرو نمى‌افتد مگر [اينكه‌] آن را مى‌داند، و هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت ]است.

كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مى‌داند. هيچ برگى از درختى نمى‌اُفتد مگر آنكه از آن آگاه است. و هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آنكه در كتاب مبين آمده است.

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند؛ هیچ برگی (از درختی) نمی‌افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‌ای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

With Him are the treasures of the Unseen; no one knows them except Him. He knows whatever there is in land and sea. No leaf falls without His knowing it, nor is there a grain in the darkness of the earth, nor anything fresh or withered but it is in a manifest Book.

And with Him are the keys of the unseen treasures-- none knows them but He; and He knows what is in the land and the sea, and there falls not a leaf but He knows it, nor a grain in the darkness of the earth, nor anything green nor dry but (it is all) in a clear book.

And with Him are the keys of the Invisible. None but He knoweth them. And He knoweth what is in the land and the sea. Not a leaf falleth but He knoweth it, not a grain amid the darkness of the earth, naught of wet or dry but (it is noted) in a clear record.

With Him are the keys of the unseen, the treasures that none knoweth but He. He knoweth whatever there is on the earth and in the sea. Not a leaf doth fall but with His knowledge: there is not a grain in the darkness (or depths) of the earth, nor anything fresh or dry (green or withered), but is (inscribed) in a record clear (to those who can read).

معانی کلمات آیه

مفاتح: مفتح (به كسر ميم و سكون فاء و فتح تاء) و مفتاح، به معنى كليد و مفتح بر وزن مقعد، به معنى خزانه و انبار است. جمع اولى، مفاتح و مفاتيح و جمع دومى، فقط مفاتح آيد. به نظرم آن در آيه، به معنى خزائن است.

ورقه: ورق: برگ. مفرد آن ورقه است.

رطب: رطب: تر.

يابس: خشك.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «59»

و گنجينه‌هاى غيب، تنها نزد خداست و جز او كسى آن را نمى‌داند و آنچه را در خشكى ودرياست مى‌داند، و هيچ برگى از درخت نمى‌افتد جز آنكه او مى‌داند و هيچ دانه‌اى در تاريكى‌هاى زمين وهيچ تر وخشكى نيست، مگر آنكه (علم آن) در كتاب مبين ثبت است.

جلد 2 - صفحه 474

نکته ها

«مَفاتِحُ»، يا جمع «مِفتَح» به معناى گنجينه و خزانه است، يا جمع «مِفتاح» به معناى كليد است، ولى معناى اوّل مناسب‌تر است. «1»

كلمه‌ى تر و خشك، كنايه از همه‌ى چيزهايى است كه مقابل همند، مثل مرگ و حيات، سلامتى و مرض، فقر و غنا، نيك و بد، مجرّد و مادّى. اين مطلب در آيه‌ى‌ «وَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» «2» نيز بيان شده است.

شايد مراد از سقوط برگ‌ها، حركات نزولى و مراد از دانه‌هاى در حال رشد زير زمين، حركات صعودى باشد. «3»

پیام ها

1- دليل آنكه عذاب عجولانه‌اى كه كفّار تقاضا مى‌كنند فرا نمى‌رسد، علم خداوند به اسرار هستى است. ما تَسْتَعْجِلُونَ‌ ... وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‌

2- احكام الهى بر اساس آگاهى او بر غيب و شهود است. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ‌- وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ»

3- دامنه‌ى علم غيب، گسترده‌تر از علوم عادّى است. (زيرا قرآن درباره آن تعبير انحصارى دارد.) «لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»

4- بر خلاف كسانى كه مى‌گويند خداوند تنها به كليّات علم دارد، خداوند به همه چيز دانا و از همه‌ى جزئيّات هستى آگاه است. پس بايد مواظب اعمال خود باشيم. ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ ...

5- جز خداوند، هيچكس از پيش خود علم غيب ندارد. «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»

6- در جهان، مركزيّتى براى اطلاعات وجود دارد. «فِي كِتابٍ مُبِينٍ»


«1». تفسير الميزان.

«2». يس، 12.

«3». تفسير فى ظلال القرآن.

جلد 2 - صفحه 475

7- نظام هستى، طبق برنامه‌ى پيش بينى شده‌اى طراحى شده است. «كِتابٍ مُبِينٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (59)

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‌: و نزد او است خزينه‌هاى غيب و آنچه مخفى و مستور از خلق است مانند ثواب و عقاب و انقضاى آجال و خواتيم اعمال از سعادت و شقاوت و غير آن متعلق است به او. و راه گشايش به اعلام و اخبار اوست. و علم ازلى الهى احاطه دارد به جميع مخزونات و مكنونات سرائر لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ: نمى‌داند آن را هيچيك از موجودات مگر ذات يگانه سبحانى و عالم ست به اوقات آن و آنچه در ضمن تعجيل و تأخير آن است از وجوه حكم و مصالح. پس آن را ظاهر مى‌سازد بر وجهى كه حكمت او مقتضى و مشيت او متعلق به آنست. از حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله مروى است. «1» مفاتيح غيب پنج چيز است و كسى آن را نمى‌داند مگر او سبحانه، بعد آيه شريفه تلاوت نمود: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ- الخ» «2». از ائمه هدى عليهم السّلام مروى است: اين پنج چيز را تفصيلا و تحقيقا نمى‌داند كسى غير از خداى تعالى: 1- قايم قيامت. 2- نزول باران در زمان و مكان. 3- آنچه در ارحام‌

«1» مجمع البيان ج 2 ص 311.

«2» لقمان 34.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 289

است مذكر يا مؤنث، يكى يا بيشتر. 4- عمل هر نفسى در آينده. 5- مكان موت هر فردى‌ «1». بعد از آن اخبار فرمايد علم سبحانى را به مشاهدات‌ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ: و مى‌داند خداى تعالى مشاهدات را كه آن تعلق علم ازلى است به آنچه در بيابان است از نباتات و حيوانات و جمادات و غير آن، و آنچه در دريا است از جواهر و حيوانات آبى، يا آنچه در عالم شهادت و آنچه در عالم غيب است‌ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها: و ساقط نشود هيچ برگى از درخت مگر آنكه مى‌داند آن را و عالم است به آنكه چند برگ از او افتاده و چند برگ باقيمانده و آن برگ، از درخت تا زمين چند نوبت بر پشت و روى منقلب گشته تا زمين رسيده. اين مبالغه است در احاطه علم سبحانى به جزئيات و دقايق امور وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ‌: و نيفتد هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى زمين. مراد تخم است كه در زمين افتد. نزد ابن عباس، مراد حبه‌اى است كه در تحت صخره واقع شده در اسفل زمين هفتم‌ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‌: و نيست ترى و نه خشكى مگر آنكه ثبت است در كتاب مبين كه علم ازلى سبحانى باشد. يعنى هيچ چيز در صحرا و دريا نيست و هيچ ورقه‌اى از درخت نيفتد و هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى زمين نباشد و هيچ تر و خشكى نيست، مگر در علم الهى مثبت و او سبحانه از آن غافل نيست. طبرسى رحمه اللّه در مجمع‌ «2» فرمايد: بتحقيق جمع باشد تمام اشياء در فرمايش «و لا رطب و لا يابس» زيرا اجسام تماما خالى نيست از يكى از اين دو، و آن به منزله قول توست كه:

لا مجتمع و لا متفرّق چه اجسام يا مجتمعند يا متفرق. و يا مراد كتاب مبين، لوح محفوظ است، يعنى همه اين امور در لوح محفوظ ثبت است. و در رطب و يابس اقوالى است: 1- مراد ماديات و جسميات است، زيرا جسم از رطوبت يا يبوست خالى نيست 2- رطب، روحانيات؛ يابس، ماديات. 3- رطب زمينى‌

«1» خصال صدوق، باب الخمسه، صفحه 290، حديث 49- تفسير نور الثقلين، جلد 4، صفحه 218، حديث 109 (نقل از تفسير على بن ابراهيم، ذيل آيه 34 لقمان)

«2» مجمع البيان، جلد 2، صفحه 311.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 290

است كه نبات روياند، يابس زمينى كه نروياند. 4- رطب زبان مؤمن است مشغول به ذكر خدا. يابس لسان كافر كه از ذكر خدا خشك گشته. 5- رطب قطره باران است كه نبات روياند، يابس موقع آن.

در كتاب كافى و عياشى- از حضرت صادق عليه السّلام: الورقة السّقط و الحبّة الولد و ظلمات الارض الارحام و الرّطب ما يحيى و اليابس ما يغيض و كلّ ذلك فى كتاب مبين. «1» فرمود «ورقه» سقط، «حبه» ولد، «ظلمات ارض» ارحام، «رطب» آنچه زنده مانده، «يابس» آنچه فوت شده، و تمام آن در كتاب مبين است يعنى امام مبين.

تنبيه- آيه‌ «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» براى قرب به فهم، معقول را به محسوس تشبيه فرموده، يعنى چنانچه خزائن حاوى است مال را، همچنين غيب احاطه دارد به همه موجودات. بعد تنزل نمايد كه‌ «يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- الخ» و اين دليل است بر آنكه ذات سبحانى عالم به جزئيات است و ذكر «حبّه» به جهت آنكه دانه هر شيئى نسبت به آن چيز كوچكتر است، كنايه از آنكه احاطه دارد علم الهى به چيزى كه كوچكى آن به اندازه دانه و در انتهاى قعر زمين باشد. و ثبت اين امور در لوح محفوظ، نه براى حفظ الهى باشد، چه حق سبحانه عالم بالذات است قبل از آن، بلكه ثبت به جهت زيادتى علم و يقين ملائكه است به صفات خداى تعالى. و نيز چون مكلف بداند اعمال او مكتوب در لوح محفوظ و هر روز ملائكه مطالعه آن نمايند، هر آينه موجب ترك قبايح، و داعى كسب افعال حسنه شود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (59)

ترجمه‌

و نزد او است كليدهاى غيب نميداند آنرا مگر او و ميداند آنچه را در بيابان و دريا است و نمى‌افتد هيچ برگى مگر كه ميداند آنرا و نه دانه در تاريكيهاى زمين و نه ترى و نه خشكى مگر كه در كتابى است آشكار.

تفسير

مفاتح يا جمع مفتح بفتح ميم است كه بمعنى خزانه است و يا جمع مفتح بكسر ميم است كه بمعنى مفتاح و كليد است در هر حال مراد آنستكه اختيار مقدّرات با خدا است هر وقت صلاح بداند عذاب ميفرمايد و عالم غيب ماوراء عالم محسوسات است و علل وجوديّه آنها است و از پيغمبر (ص) روايت شده است كه مفاتح غيب پنج است كه نميداند آنها را مگر خدا آنچه در ارحام است و آنچه در آتيه واقع ميشود و وقت نزول باران و رسيدن مرگ و ساعت قيامت و علم خداوند چنانچه تعلق بكليّات دارد احاطه تامّه بتمام‌

جلد 2 صفحه 329

جزئيات دارد و تمام موجودات صحرائى و دريائى را ميداند و ميشناسد حتى هيچ برگى بى‌اجازه خدا از درخت نمى‌افتد و هيچ حبّه در تخوم ارض واقع نميشود مگر آنكه خدا ميداند آنرا و هر موجودى خواه تر باشد خواه خشك خواه زنده باشد خواه مرده در علم خداوند يا در لوح محفوظ يا در قرآن مندرج و مضبوط و ثابت است و چون سقوط متضمّن معنى وقوع است حبّه و رطب و يابس عطف بر ورقه شده است خلاصه آنكه هيچ امرى واقع نميشود مگر آنكه آن عكسى است از نسخه اصل كه در نزد خدا است و در كافى و معانى و عياشى ره از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه ورقه سقط است و حبّه ولد است و ظلمات ارض ارحام است و رطب آنستكه زنده ماند و يابس آنستكه بميرد و همه اينها در كتاب مبين است و عياشى ره از حضرت كاظم (ع) نقل نموده كه كتاب مبين امام (ع) است و در اول سوره بقره معانى كتاب بيان شد و اين استثناء بدل است از استثناء اول و اختلافى ميان تفاسير و روايات نيست چون بنظر حقير مراد امام (ع) توسعه مدلول است نه انحصار آن و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَيب‌ِ لا يَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعلَم‌ُ ما فِي‌ البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن‌ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي‌ ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا يابِس‌ٍ إِلاّ فِي‌ كِتاب‌ٍ مُبِين‌ٍ (59)

و نزد ‌او‌ ‌است‌ خزائن‌ غيب‌ ‌که‌ احدي‌ جز ‌او‌ خبر ندارد ‌که‌ ‌آن‌ خزائن‌ چيست‌ و ميداند آنچه‌ ‌در‌ صحاري‌ و بحار ‌است‌ و ساقط نميشود برگي‌ مگر آنكه‌ ميداند و نيست‌ دانه‌اي‌ ‌در‌ تاريكيهاي‌ زمين‌ مگر آنكه‌ ميداند و هيچ‌ تر و خشكي‌ نيست‌ مگر ‌در‌ كتاب‌ روشن‌ واضح‌.

كلام‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌در‌ چند مقام‌ واقع‌ ميشود: مقام‌ اول‌‌-‌ ‌در‌ جمله‌ وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَيب‌ِ مفاتح‌ جمع‌ مفتح‌ بفتح‌ ‌است‌ ‌يعني‌ چيزي‌ ‌که‌ داراي‌ مفتاح‌ ‌باشد‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ خزينه‌ جواهرات‌ ‌است‌ ‌که‌ درب‌ ‌او‌ مقفّل‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌از‌ ‌ما ‌في‌ الخزانه‌

جلد 7 - صفحه 91

اطلاعي‌ ندارد جز صاحب‌ خزينه‌ و لذا تعبير بغيب‌ كرده‌ مگر آنكه‌ درب‌ ‌آن‌ ‌را‌ باز كند و ببعض‌ ‌از‌ خواص‌ ‌خود‌ ارائه‌ دهد مثل‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ و ديگر ‌بر‌ ‌آنها‌ غيب‌ نيست‌ ‌پس‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ غيب‌ ‌است‌ علمش‌ مختص‌ بخدا ‌است‌ لا يَعلَمُها إِلّا هُوَ و آنچه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ مكشوف‌ ‌است‌ و ‌بر‌ ديگران‌ مستور و ‌لو‌ صدق‌ غيب‌ ميكند چون‌ ‌بر‌ ديگران‌ مستور ‌است‌ و باين‌ لحاظ مي‌گوييم‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ عالم‌ بغيب‌ هستند ولي‌ چون‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ مكشوف‌ ‌شده‌ ‌از‌ عنوان‌ غيب‌ بيرون‌ ميآيد و علم‌ غيب‌ منحصر ميشود بآنچه‌ ‌که‌ ‌بر‌ تمام‌ بنده‌گان‌ مستور ‌است‌ و علمش‌ مختص‌ بخدا ‌است‌.

وَ يَعلَم‌ُ ما فِي‌ البَرِّ وَ البَحرِ تعبير ببرّ و بحر اشاره‌ باين‌ ‌است‌ ‌که‌ چيزي‌ ‌از‌ علم‌ ‌او‌ بيرون‌ نيست‌ جزئي‌ و كلّي‌، علوي‌ و سفلي‌ چون‌ علم‌ عين‌ ذات‌ ‌است‌ و ذات‌ ‌غير‌ متناهيست‌ لذا علم‌ ‌غير‌ متناهي‌ و ‌غير‌ محدود ‌است‌ ‌حتي‌ علم‌ ذات‌ بذات‌ ‌که‌ اختصاص‌ بذات‌ دارد و ‌غير‌ ‌او‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌باشد‌ و ‌هر‌ چه‌ ‌باشد‌ محدود ‌است‌ و ممكن‌ نيست‌ احاطه‌ محدود بغير محدود ‌از‌ جهت‌ لزوم‌ تناقض‌ و خلف‌.

مقام‌ سوم‌‌-‌ وَ ما تَسقُطُ مِن‌ وَرَقَةٍ إِلّا يَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي‌ ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ ‌در‌ اخبار بسياري‌ ‌در‌ برهان‌ نقل‌ كرده‌ ‌که‌ فرمودند

(الورقة السقط و الحبّة الولد و ظلمات‌ الارض‌ الارحام‌ و الرطب‌ ‌ما يحيي‌ ‌النّاس‌ ‌به‌ و اليابس‌ ‌ما يغيض‌)

و ‌در‌ بعض‌ ‌آنها‌ دارد

(الورقة السقط قبل‌ ‌ان‌ يهل‌ّ و الحبة الولد ‌بعد‌ ‌ان‌ يهل‌ّ اذا سقط قبل‌ الولادة و الرطب‌ المضغة و اليابس‌ الولد التام‌)

لكن‌ ‌هذه‌ الاخبار ‌با‌ تأويل‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ بيان‌ احد مصاديق‌ و منافي‌ ‌با‌ ظاهر ‌آيه‌ نيست‌ و معناي‌ ظاهر اينست‌ ‌که‌ هيچ‌ برگي‌ ‌از‌ درخت‌ نميافتد مگر اينكه‌ خداوند ميداند و ‌اينکه‌ ‌هم‌ ‌از‌ باب‌ مثال‌ ‌است‌ و مراد اينكه‌ ‌هر‌ امر جزئي‌ ‌که‌ اتفاق‌ افتد ‌خدا‌ ميداند عالم‌ بقطرات‌ باران‌ و پشمهاي‌ چهارپايان‌ و عدد تنفسات‌ و لحظات‌ عيون‌ و ريگهاي‌ بيابان‌ و امثال‌ اينها ‌است‌ و ‌ يا ‌ عالم‌ ‌است‌ بهر دانه‌ ‌که‌ زير زمينها و قعر درياها و مغز سنگها ‌است‌ و ‌از‌ تربيت‌ ‌آنها‌ و نشو و نماي‌ ‌آنها‌ و قوت‌ و مدد دادن‌ بآنها و برشد و كمال‌ رساندن‌ ‌آنها‌ و تغذيه‌ ‌آنها‌ غافل‌ نيست‌.

جلد 7 - صفحه 92

مقام‌ چهارم‌‌-‌ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا يابِس‌ٍ إِلّا فِي‌ كِتاب‌ٍ مُبِين‌ٍ رطب‌ و يابس‌ دو موضوع‌ مقابل‌ ‌هم‌ هستند و كنايه‌ ‌از‌ ‌هر‌ متقابلين‌ ‌است‌ موت‌ حيات‌، صحت‌ مرض‌ صلاح‌ و فساد، غني‌ و فقر، عزّت‌ و ذلّت‌، جوهر و عرض‌، نور و ظلمت‌، ايمان‌ و كفر، ثواب‌ و عقاب‌، جنّة و نار، مجرد و مادّي‌، ايجاد و اعدام‌، طاعت‌ و عصيان‌، نيك‌ و بد و ‌غير‌ اينها تماما ‌در‌ كتاب‌ مبين‌ ثبت‌ ‌است‌ و مراد ‌از‌ كتاب‌ مبين‌ لوح‌ محفوظ ‌است‌ و بعضي‌ بقرآن‌ مجيد تفسير كرده‌اند و بعضي‌ بامام‌ مبين‌ مستفاد ‌از‌ اخبار و بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ تفسير منطبق‌ ميشود ‌اينکه‌ جمله‌ ‌با‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ كُل‌َّ شَي‌ءٍ أَحصَيناه‌ُ فِي‌ إِمام‌ٍ مُبِين‌ٍ يس‌ ‌آيه‌ 11، و بالجمله‌ قبل‌ ‌از‌ خلقت‌ عالم‌ تقديرات‌ امور ‌تا‌ انقراض‌ عالم‌ ‌شده‌ (و للّه‌ ‌فيها‌ المشيئة) ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ لوح‌ محو و اثبات‌ ‌است‌ يَمحُوا اللّه‌ُ ما يَشاءُ وَ يُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الكِتاب‌ِ رعد ‌آيه‌ 39، و مسئله‌ بداء ‌که‌ ‌از‌ ضروريات‌ مذهب‌ شيعه‌ ‌است‌ و ‌از‌ منكرات‌ نزد عامه‌ ‌است‌ ‌از‌ همين‌ باب‌ ‌است‌ و تفصيل‌ ‌آن‌ و بيان‌ اخبارش‌ گذشت‌ و ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيّب‌ ‌در‌ باب‌ صفات‌ متعرض‌ شده‌ايم‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 59)

اسرار غیب

در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده می شود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، می گوید: «کلیدهای غیب ( یا خزانه های غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسی آنها را نمی داند» (وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یعلَمُها إِلّا هُوَ).

سپس برای توضیح و تأکید بیشتر می گوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا می داند» (وَ یعلَمُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ).

«برّ» به معنی مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته می شود، و «بحر» نیز در اصل به معنی محل وسیعی است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهی به نهرهای عظیم نیز گفته می شود.

در هر حال آگاهی خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنی احاطه علم او بر همه چیز است.

یعنی، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، از شماره واقعی سلولهای بدن هر انسان و گلبولهای خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشه هایی که از لابلای پرده های مغز ما می گذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ می کند ....

آری؟ از همه اینها بطور یکسان باخبر است.

باز در جمله بعد برای تأکید احاطه علمی خداوند، اشاره بخصوص در این مورد کرده و می فرماید: «هیچ برگی از درختی جدا نمی شود، مگر این که آن را می داند» (وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلّا یعلَمُها).

یعنی، تعداد این برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخه ها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روی زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است. «و هم چنین هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین قرار نمی گیرد» مگر این که تمام خصوصیات آن را می داند (وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الأَرضِ).

در حقیقت دست روی دو نقطه حساس گذارده شده است، که برای هیچ انسانی هر چند میلیونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاه های صنعتی تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.

چه کسی می داند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهایی را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطه ای می پاشد، کدام مغز الکترونیکی می تواند، تعداد برگهایی که در یک روز از شاخه درختان جنگلها جدا می شود حساب کند!؟ نگاه به منظره یک جنگل مخصوصا در فصل پاییز، و منظره بدیعی که سقوط پیدرپی برگها پیدا می کند، به خوبی این حقیقت را ثابت می کند، که این گونه علوم هیچ گاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.

در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست، و سقوط دانه ها در مخفیگاه زمین گامهای نخستین حیات و زندگی آنهاست، اوست که از نظام این مرگ و زندگی باخبر است.

بیان این موضوع یک اثر «فلسفی» دارد و یک اثر «تربیتی»، اما اثر فلسفی آن این است که پندار کسانی را که علم خدا را منحصر به کلیات می دانند، و معتقدند که خدا از جزئیات این جهان آگاهی ندارد، نفی می کند، و صریحا می گوید که خدا از همه کلیات و جزئیات آگاهی کامل دارد.

و اما اثر تربیتی آن روشن است، زیرا ایمان به این علم وسیع پهناور به انسان می گوید تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگی برای ذات پاک او آشکار است با چنین ایمانی چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد و اعمال و گفتار و نیات خود را کنترل نکند.

و در پایان آیه می فرماید: «هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتاب مبین (و در مقام علم پروردگار) ثبت است» (وَ لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فِی کتابٍ مُبِینٍ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع

آرشیو عکس و تصویر