آیه 62 سوره مؤمنون

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ ۚ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ

[23–62] (مشاهده آیه در سوره)


<<61 آیه 62 سوره مؤمنون 63>>
سوره :سوره مؤمنون (23)
جزء :18
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و ما هیچ نفسی را بیش از وسع و توانایی او تکلیف نمی‌کنیم و نزد ما کتابی است (از لوح محفوظ الهی) که آن کتاب سخن به حق گوید و به هیچ کس هرگز ستم نخواهد شد.

و هیچ کس را جز به اندازه گنجایش و توانش تکلیف نمی کنیم، و نزد ما کتابی [چون لوح محفوظ] است که [درباره همه امور آفرینش و نسبت به اعمال بندگان] به درستی و راستی سخن می گوید، و آنان [در پاداش و کیفر] مورد ستم قرار نمی گیرند.

و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‌كنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‌گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.

بر هيچ كس جز به اندازه توانش تكليف نمى‌كنيم. و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‌گويد. و بر آنها ستمى نمى‌رود.

و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی‌کنیم؛ و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) بحق سخن می‌گوید؛ و به آنان هیچ ستمی نمی‌شود.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We task no soul except according to its capacity, and with Us is a book that speaks the truth, and they will not be wronged.

And We do not lay on any soul a burden except to the extent of its ability, and with Us is a book which speaks the truth, and they shall not be dealt with unjustly.

And we task not any soul beyond its scope, and with Us is a Record which speaketh the truth, and they will not be wronged.

On no soul do We place a burden greater than it can bear: before Us is a record which clearly shows the truth: they will never be wronged.

معانی کلمات آیه

  • وسعها: وسع: طاقت و توانايى آن در اصل به معنى فراخى و گسترش است. منظور از آن پائين‌‏تر از طاقت است گويند: اين در وسع انسان است يعنى مى‌‏تواند آن را انجام دهد.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «62»

و ما هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمى‌كنيم، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مى‌گويد (و بر كار مردم گواه است) و به آنان هيچ ستمى نمى‌شود.

نکته ها

در فقه قاعده‌اى به نام قاعده‌ى «نفى عُسر و حَرَج» وجود دارد، كه مبناى آن همين آيه است. يعنى هرگاه تكليفى موجب سختىِ غير قابل تحمّل گرديد، آن تكليف ساقط مى‌شود.

پیام ها

1- گرچه سبقت و سرعت در كارهاى خير ارزش دارد، ولى افراط ممنوع است.

«إِلَّا وُسْعَها»

2- تكليف همه‌ى انسان‌ها يكسان نيست. هر كس به مقدار توانِ جسمى، فكرى و ماليش مكلّف است و خداوند تكليف غنى را از فقير نمى‌خواهد. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»

3- در جهان‌بينى الهى، هيچ كس گرفتار عقده و احساس حقارت نمى‌شود، چون بيش از توانش تكليفى ندارد. «إِلَّا وُسْعَها» (آرى هر كس توانى دارد و وظيفه‌اى، پس بايد آرامش داشته باشيم)

4- نظام آفرينش، حساب و كتاب دارد. «وَ لَدَيْنا كِتابٌ»

5- برخى از شرايط مديريّت در اين آيه ذكر شده است، از جمله:

الف: آشنايى به توانايى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان. «وُسْعَها»

ب: نظارت دقيق بر كار و وظايف آنان. «كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ»

ج: عدالت در تنبيه يا تشويق آنان. «وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 112

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62)

«1». تفسير صافى، ج 3، ص 402 و 403 به نقل از كافى، چ سعيد مشهد.

«2». سوره آل عمران، آيه 148.

جلد 9 - صفحه 152

بعد از اخبار حال مؤمنان و كافران، بيان فرمايد كه ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او، پس مى‌فرمايد:

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها: و تكليف نفرمائيم هيچ نفسى را و امر ننمائيم او را مگر بقدر طاقت و توانائى بجاى آوردن؛ بدين فرمايش خداوند عالميان تحريص و ترغيب فرموده بندگان را بر آنچه وصف فرمود براى نيكان و تسهيل آن بر نفوس تا راغب شوند به درك اخلاق حسنه و ترك صفات رذيله. وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ‌: و نزد ما است، يعنى نزد ملائكه ما كتابى است گويا باشد به راستى و شهادت دهد به معصيت و طاعت شما به حق كه نوشته‌اند ملائكه آن را به امر ما، يعنى صحائف اعمال شما. وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‌: و ايشان ستمديده نخواهند شد در جزاى اعمال به زيادتى عقاب و كمى ثواب، بلكه وافيا مجازات شوند و مؤاخذه نشوند به گناه غير خود.

تبصره: آيه شريفه دال است بر بطلان قول جبريه، زيرا مى‌فرمايد ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او. بنابراين چگونه مى‌شود كه كفر را در كافر خدا قرار دهد و بعد او را مكلف فرمايد به ايمان؛ البته منافات با صدر آيه شريفه خواهد بود، پس مذهب حق آنست كه كافر خودش بسوء اختيار كفر را بر ايمان اختيار نموده و عذابش در قيامت بالاستحقاق مى‌باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)

ترجمه‌

- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه‌

جلد 3 صفحه 645

سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند

بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان‌

تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند

زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد

بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنه‌هاتان بر ميگشتيد

تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد

آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان‌

يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان‌

يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.

تفسير

- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحه‌ئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفته‌اند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها

جلد 3 صفحه 646

فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنه‌هاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانه‌گوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهوده‌گوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بى‌سابقه بوده لذا مستبعد شمرده‌اند و ايمان نياورده‌اند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن‌

جلد 3 صفحه 647

را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناخته‌اند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بى‌فكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا نُكَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ لَدَينا كِتاب‌ٌ يَنطِق‌ُ بِالحَق‌ِّ وَ هُم‌ لا يُظلَمُون‌َ (62)

و ‌ما تكليف‌ نمي‌كنيم‌ نفسي‌ ‌را‌ مگر ‌به‌ مقدار وسع‌ و توانايي‌ ‌او‌ و ‌در‌ نزد ‌ما ‌ما كتابي‌ ‌است‌ ‌که‌ بيان‌ ميكند ‌به‌ آنچه‌ حق‌ ‌است‌ و ظلم‌ بآنها نميشود.

(مسئلة مشكلة) اختلافي‌ ‌است‌ ‌بين‌ ارباب‌ مذاهب‌ درباره افعال‌ عباد، بعضي‌ گفتند عباد مجبورند ‌در‌ افعال‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ هيچ‌ فعلي‌ ‌در‌ عالم‌ تحقق‌ پيدا نمي‌كند مگر ‌به‌ اراده‌ خداوند و اراده ‌او‌ ‌هم‌ تخلف‌ پذير نيست‌ و ‌اينکه‌ طايفه‌ ‌را‌ جبريه‌ ميگويند: و جواب‌ ‌آنها‌، ‌اگر‌ امر چنين‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ دستگاه‌ تكليف‌ و ثواب‌ و عقاب‌ و ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ تماما لغو مي‌شود و عقوبت‌ كفار و فساق‌ ظلم‌ بآنهاست‌، زيرا مجبور ‌به‌ كفر و فسق‌ هستند، چنانچه‌ خيام‌ ‌گفت‌:

مي‌ خوردن‌ ‌من‌ حق‌ ز ازل‌ مي‌دانست‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 62)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سر چشمه انجام هر گونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را بر می‌انگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه بر نمی‌آید.

در این آیه به پاسخ پرداخته، می‌گوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمی‌کنیم» و از هر کس به اندازه عقل و طاقتش می‌خواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

این تعبیر نشان می‌دهد که وظائف و احکام الهی در حدود توانایی انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایی باشد ساقط می‌شود و به تعبیر علمای اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامی حکومت دارد و بر آنها مقدم است.

و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسی قرار می‌گیرد؟

ج3، ص258

اضافه می‌کند: «و نزد ما کتابی است که به حق سخن می‌گوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو می‌کند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمی بر آنها نمی‌شود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).

این اشاره به نامه‌های اعمال و پرونده‌هایی است که همه کارهای آدمی در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص137

منابع