ابوتمام شاعر

از دانشنامه‌ی اسلامی

ابوتمام، حبیب بن اوس الطائى (م، ۲۳۱ ق‌) الامامى؛ نجاشى و علامه (در خلاصه) فرموده که ابوتمام امامى بود و براى اهل بیت شعر بسیار گفته و احمد بن الحسین نقل کرده که نسخه کهنه‌اى را دیدم که شاید در ایام ابوتمام یا قریب به آن نوشته شده بود و در آن قصیده‌اى بود از ابوتمام که ذکر کرد در آن ائمه اطهار علیهم‌السلام را تا حضرت ابوجعفر امام جواد علیه‌السلام و تجاوز از آن حضرت نکرده؛ زیرا که در ایام آن حضرت وفات کرده؛ و جاحظ در (کتاب حیوان) گفته که حدیث کرد مرا ابوتمام و او از رؤساى رافضه بود، انتهى.

و بالجمله: ابوتمام صاحب حماسه اوحد عصر خویش بوده در فصاحت و بلاغت، گویند چهارده هزار ارجوزه از عرب از حفظ داشته و غیر از قصاید و مقاطیع و او را در صناعت شعر محلى منیع و مرتبتى رفیع است.

و ابراهیم بن مدبر با آن که از اهل علم و معرفت و ادب بود، از اشعار او چیزى حفظ نمى‌کرد، چه آن که او را دشمن مى‌داشت و گاهى او را سب و لعن مى‌کرد. روزى شخصى چند شعر از اشعار ابوتمام بدون نسبت به وى از براى ابراهیم خواند، ابراهیم را خوش آمد و فرزند خود را امر کرد که آن اشعار را در پشت کتابى بنویسد، پس از آن که آن اشعار نوشته شد، بعضى گفتند: ایها الامیر! این اشعار از ابوتمام است. ابراهیم چون این بشنید فرزند خود را گفت که آن صفحه را پاره کند.

مسعودى این عمل را از ابن مدبر نپسندیده، فرموده که این عمل از او قبیح است، چه عاقل باید اخذ فایده کند چه از دشمن باشد یا دوست، از وضیع باشد یا شریف. همانا از امیرالمومنین علیه‌السلام روایت شده که فرموده: «الْحِکمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذْ ضالَّتَک وَلَوْ مِنْ اَهْلِ الشِّرْک». و از بزرجمهر حکیم نقل شده که فرمود: من از هر چیز صفت نیک او را اخذ کردم حتى از سگ و گربه و خوک و غراب، گفتند: از سگ چه آموختى؟ گفت: الفت او را با صاحب خود و وفای او را، گفتند: از غراب چه آموختى؟ گفت: شدت احتراز او و حذر او را، گفتند: از خوک چه گرفتى؟ گفت: بُکور او را در حوائج خود، گفتند: از گربه چه اخذ کردى؟ گفت: حسن نغمه و کثرت تملق او را در مسئلت.

و وفات کرد ابوتمام در ایام واثق، سنه دویست و سى و یک در موصل و ابونهشل بن حمید طوسى بر قبر او قبه‌اى بنا کرد.

مدح اهل بیت در شعر ابوتمام

رَبِّی اللهُ و الأمِینُ نَبیی صفوة الله و الوصی إمامِی

ثُمَّ سبطا مُحمَّد تالیاه ثالثاه وَ عَلی و باقِرِ العِلم حَامِی

والتَّقی الزَّکی جعفر الطَیبِ مَأوَى المُعتَرِ والمُعتَامِ

ثُمَّ مُوسَى ثم الرِّضا عَلَم الفَضلِ الذی طَالَ سَائر الأعلامِ

والمُصَفَّى مُحمَّد بن عَلی والمُعَرَّى من کلِّ سُوء و ذامِ

والزَّکی الإمام مع نجله ثم ابنه القَائِمِ مَولى الأنام نُورُ الظلامِ

أُبرِزَتْ منه رَأفَةُ اللهِ بالنَّاسِ لِتَرک الظَّلام بَدْر التمامِ

فَرْعُ صِدقٍ نَما إلى الرُّتبة القُصْوَى وفَرعُ النَّبی لا شَک نَامِی

فهو ماضٍ عَلى البَدیهة بالفَیصَلِ مِن رأی هبرزی هَمَامِ

عَالِمٌ بالأمور غَارَتْ فلم تَنْجُمُ وماذا یکونُ فی الإنجامِ

هؤلاء الأُلَى أقام بهم حُجَّتُهُ ذو الجلالِ والإکرامِ

پانویس

  1. رجال علامه حلی، ص ۶۱.
  2. مروج الذهب، ۳/۴۸۵.
  3. مراة الجنان، یافعى، ۲/۷۹، ذیل حوادث سال ۲۳۱.

منابع