زبطره

از دانشنامه‌ی اسلامی


شهر «زبطره» در قسمت بالاى رودخانه قراقیس که یکى از سرشاخه‌هاى رود قباقب بود، قرار داشت. رومیان این شهر را سوزپطره مى‌گفتند و بعید نیست «ویران شهر» در چند فرسخى جنوب شهر ملطیه در ساحل رودخانه سلطان سو که نام جدید نهر قراقیس است، خرابه‌هاى شهر قدیم زبطره باشد.

بلاذرى مى‌نویسد: زبطره دژى کهن از آن رومیان بود... حبیب بن مسلمه فهرى آن را تصرف کرد و همچنان برپاى بود تا رومیان در ایام ولید بن یزید ویرانش کردند. این شهر را بارها رومیان ویران کردند. پس از ویرانى زبطره در فتنه مروان بن محمد، منصور عباسى آن را بازسازى کرد؛ اما رومیان مجدداً شهر را ویران کردند. هارون الرشید زبطره را بدست محمد بن ابراهیم آباد کرد و در آن نگاهبانانى گمارد؛ ولى در دوران خلافت مأمون رومیان دوباره به‌ زبطره حمله و آنجا را ویران کردند و چهارپایان و مردم شهر را به اسارت بردند.

مأمون دستور داد تا آنجا را بازسازى و قلعه آن را مستحکم کنند... در سال ۲۱۰ فرستادگان طاغیه (امپراتور) روم براى درخواست صلح آمدند؛ اما مأمون نپذیرفت و به کارگزاران خود در مرزها دستور داد تا به بلاد روم حمله کنند. آنها به روم حمله کرده و کشتار فراوان کردند.

در خلافت معتصم رومیان مجدداً به زبطره حمله کردند، مردان را کشتند، زنان را به اسارت گرفتند و شهر را ویران کردند. معتصم به تلافى این کار به عموریه لشکر کشید، آنجا را ویران کرد و مردانشان را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت. معتصم دستور داد تا زبطره را از نو بازسازى کنند.

ابن خرداذبه، زبطره را جزء مرزهاى جزیره نام برده است. به نوشته قدامه زبطره در روزگار معتصم خراب شد؛ چون او به سرزمین دشمن لشکر کشید و عموریه را فتح کرد، در بازگشت در محل زبطره ساختمان هایى بنا کرد و در نزدیکى آن قلعه‌هایى ساخت تا جایگاهى براى سپاه باشد.

اصطخرى مى‌نویسد: زبطره حصارى است نزدیک روم که رومیان آن را ویران کردند. به نوشته یاقوت حموی، زبطره میان ملطیه و سمیساط و حدث به سمت سرزمین روم قرار داشت.

ابوالفداء مى‌نویسد: در محرم سال ۷۱۵ هجرى قمرى، سالى که ملطیه تصرف شد، من (ابوالفداء) از آن دیار گذشتم... ما در زبطره در میان درختان بلوط خرگوش هاى بسیار بزرگ که در شام همانند آنها را ندیده بودیم، شکار کردیم.

پانویس

  1. سرزمین هاى خلافت شرقى؛ ص ۱۲۹.
  2. فتوح البلدان؛ ص ۲۷۶ و ۲۷۷.
  3. المسالک والممالک؛ ص ۷۳.
  4. نبذ من کتاب الخراج؛ ص ۱۶۷ والتنبیه والاشراف؛ ص ۱۵۲.
  5. مسالک و ممالک؛ ص ۶۵.
  6. معجم البلدان؛ ج۳، ص۱۳۰ و ۱۳۱.

منابع

  • حسین قره چانلو، جغرافیاى تاریخى کشورهاى اسلامى، سمت، تهران، ۱۳۸۰، ج‌۱، ص ۳۲۴ و ۳۲۵.