شیخ مرتضی آشتیانی

از دانشنامه‌ی اسلامی


آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی (۱۳۶۵-۱۲۸۰ ق) فرزند میرزای آشتیانی (مبارز سرشناس جنبش تنباکو)، از علمای مبارز شیعه در قرن چهارده هجری بود. وی از رهبران برجسته مشروطیت ایران بود و نقش بسیار مهمی در پیروزی مشروطه داشت. او همچنین در جریان کشف حجاب و متحدالشکل کردن لباس مردها، به مخالفت با رضاخان برخواست.

نام کامل شیخ مرتضی آشتیانی
زادروز ۱۲۸۰ قمری
زادگاه تهران
وفات ۱۳۶۵ قمری
مدفن مشهد
اساتید

میرزا ابوالحسن جلوه، آخوند خراسانى، میرزا حبیب الله رشتى،...

شاگردان

جلال الدین همایی، شیخ مهدى فاضل اندرمانى، سید مصطفى خوانسارى،...

آثار

کتاب الاجاره، رساله اى در معنای حدیث «نیة المؤمن خیرٌ من عمله»،...

ولادت

مرتضی آشتیانی در سال ۱۲۸۰ قمری (یا ۱۲۸۱) در تهران به دنیا آمد. پدرش، میرزا محمدحسن آشتیانی، از بزرگان علما و مجتهدان و از شاگردان شیخ انصارى بود که نقش تعیین کننده در نهضت تنباکو داشت.

تحصیلات و استادان

مرتضى در سنین نوجوانى مقدمات و سطح فقه و اصول را از محضر پدر آموخت و مدتها از حوزه فلسفى حکیم میرزا ابوالحسن جلوه سود برد.

میرزا حسن آشتیانى در سال ۱۲۹۲هـ .ق. به حج مشرف گردید و در بازگشت براى زیارت عتبات عالیات، به عراق رفت. حاج شیخ مرتضى که پدر را در این سفر همراهى مى نمود، به توصیه والدش در نجف اشرف اقامت اختیار کرد و محضر بزرگانى چون آخوند خراسانى، میرزا حبیب الله رشتى، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل را درک کرد و به درجاتى عالى رسید. همچنین در محضر پرآوازه شیخ عبدالحسین صالحى حکمت و فلسفه را آموخت و در سال ۱۳۱۷هـ .ق. با تقاضاى علما و مردم تهران به ایران بازگشت.

تدریس و شاگردان

حاج شیخ مرتضى آشتیانى ضمن تحصیل، حوزه درسى در نجف تشکیل داد و چون به تهران آمد، به تشکیل حوزه علمیه و سرپرستى طلاب همت گمارد. بعد از رحلت پدر، مسئولیت موقوفاتى را که بر دوش آن فقیه نامدار بود، عهده دار گردید، از جمله آنها تولیت مدرسه فخریه (مروى) مى باشد.

مسجد سید ولى (خازن الملک) در بازار کفاشها و جوار مزار سید ولى، چون پدرش در آن اقامه جماعت مى کرد و بسیارى از حوادث قیام تنباکو در آنجا روى داده بود، برایش اهمیت داشت، لذا امامت آن را بر عهده گرفت و بعد از عزیمت وى به خراسان، برادرش میرزا احمد آشتیانى در آن نماز جماعت را اقامه کرد.

ایشان در سال ۱۳۴۰هـ .ق. به مشهد مقدس مشرف شد و به تدریس، اقامه جماعت و اصلاح امور شرعى و تبلیغى مردم پرداخت. شیخ سیزده سال به عنوان مجتهدى سرشناس به تربیت طلاب مشهد و تلاشهاى علمى و مبارزاتى مشغول بود و پس از حادثه گوهرشاد به اجبار، به تهران آمد و چند سالى در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى به تدریس و تبلیغ روى آورد. آنگاه در سال ۱۳۶۰هـ .ق. به عراق رفت و دو سال در حوزه علمیه کربلا به پرورش شاگردانى گرانمایه همت گمارد. در سال ۱۳۶۲هـ .ق. به دلیل کسالت و سالخوردگى به مشهد مشرف برگشت و بار دیگر در این شهر امور آموزشى حوزه و مسایل شرعى و اجتماعى را پى گرفت.

برخی از شاگردان مبرّز او عبارتند از:

۱ـ استاد جلال الدین همایى: همایى ضمن تدریس به تحقیق و تألیف پرداخت و در ادبیات و مباحث تاریخى مقالات و کتابهاى ارزنده اى تألیف کرد. همایى این افتخار را داشت که از شیخ اجازه روایت بگیرد. خود مى نویسد: «بزرگترین مشایخ روایت من مرحوم آیت الله مرتضى آشتیانى است که در تهران به من اجازه ى روایت داد. اجازه ى ایشان به اصطلاح اهل روایت و درایت جزو اسناد عالى است بدین سبب که فقط از او به یک واسطه (پدرش) به شیخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه مى رسد و کمتر اجازه اى به این قلت واسطه، به شیخ مزبور مى پیوندد.»

۲ـ حجت الاسلام شیخ مهدى فاضل اندرمانى: وی در مشهد نزد شیخ مرتضى آشتیانى و... به تکمیل علوم و ادبیات پرداخت و به تهران و رى آمد و به تدریس سطح حوزه پرداخت.

۳ـ آیت الله سید مصطفى خوانسارى: او در مشهد محفل پرفیض آیت الله آشتیانى را مغتنم شمرد.

۴ـ آیت الله سید محمود علوى (۱۳۴۰-۱۲۷۶هـ.ش.): در هیجده سالگى به مشهد آمد و از محفل درس آیات ارجمند میرزا محمد آقازاده و شیخ مرتضى آشتیانى استفاده کرد و از این دو استاد اجازه نقل حدیث و روایت گرفت.

۵ـ آیت الله سید عبدالرضا شهرستانى (۱۴۱۸-۱۳۴۰هـ.ق.): وی براى فراگیرى دروس خارج فقه و اصول به محضر آیت الله مرتضى آشتیانى در کربلا شتافت. از وى آثار ارزشمندى در فقه، تاریخ و کلام باقى است.

۶ـ آیت الله حاج سید على علم الهدى(۱۳۵۹-۱۲۷۳هـ.ش.): وی مقدمات و سطح را از حلقه درس حاج آقا حسین قمى، سید ابراهیم خراسانى و نیز شیخ مرتضى آشتیانى فراگرفت. او ضمن تبلیغ و تألیف، با رژیم پهلوى مبارزه مى کرد. محل دفنش دارالسیادة حرم رضوى است.

۷ـ حاج شیخ على گنابادى (۱۳۷۹-۱۳۰۱هـ.ق.): محضر شیخ مرتضى آشتیانى را درک کرد و موفق به دریافت اجازه روایات از وى و شیخ محمدباقر امینى بیرجندى و شیخ على اکبر نهاوندى گردید.

۸ـ شیخ على معصومى (۱۳۷۹-۱۳۰۱هـ.ق.): وی خارج فقه و اصول را در محضر آیات بزرگ حسین قمى، محمد آقازاده و مرتضى آشتیانى آموخت.

۹ـ حاج شیخ مرتضى عیدگاهى (۱۳۹۲-۱۳۰۳هـ.ق.): او فقه و اصول را در محضر آیات بزرگوار میرزا محمد آقا زاده و شیخ مرتضى آشتیانى فراگرفت. در بیان احادیث معصومین و تفسیر قرآن بسیار دقیق و خوش ذوق و در فنّ خطابه به ثقة المحدثین و شیخ الخطباء ملقب بود.

۱۰ـ حاج میرزا حسن اشرف الواعظین (متولد ۱۳۱۷هـ.ق.): وی ازشیخ مرتضى آشتیانى و شیخ عباس قمى اجازه روایت گرفت. کتابهاى «جواهرالکلام در وقایع ایام» و «دُرّالسنّیه در مواعظ عددیه» از آثار اوست.

۱۱ـ شیخ محمد تقى همدانى (۱۳۵۸-۱۲۸۱هـ.ق.): او در نجف به حوزه درسى مرحوم آشتیانى راه یافت و از وى اجازه روایت دریافت کرد. اثر معروف و مفصل او «الاربعون حدیثاً» در آداب و اخلاق است.

آثار و تألیفات

آیت الله آشتیانى به دلیل اشتغال مداوم به بحث و درس و فیض رسانیدن به طلاب مشتاق و نیز مهاجرتهاى پى در پى و فعالیتهاى مبارزاتى مستمر، کمتر موفق گردید به تألیف و تحقیق روى آورد. از او دو اثر به جاى مانده است:

۱- کتاب الاجاره، که تقریرات درس آن بزرگوار است و توسط فرزند فاضلش آیت الله میرزا محمود آشتیانى تدوین و در سال ۱۳۴۳هـ .ش. در تهران چاپ شده است.

۲- رساله اى در معنا و مفهوم حدیث «نیة المؤمن خیرٌ من عمله» که به خط وى باقى است و در کتاب گلزار معانى چاپ شده است.

فعالیتهای سیاسی

مخالفت با نقشه هاى بیگانگان:

هنگامى که مبارزه علما در ماجراى تنباکو اوج گرفت و میرزاى آشتیانى در عرصه سیاست وارد شد و از سوى میرزاى شیرازى رهبرى مخالفت با قرارداد رژى را بر عهد گرفت، شیخ مرتضى در این حرکت بزرگ با پدر هماهنگ گردید و مردم تهران را به صحنه تظاهرات آورد و محتواى فتواى میرزاى شیرازى را براى مردم تشریح کرد. وى در بسیج نیروها و تشکیل اجتماعات مردمى و جلوگیرى از سوءاستفاده از اجتماعات مردمى و هدایت نهضت با پدر همکارى جدى مى کرد و چون احساس کرد حکام قاجار راه ستم را ادامه مى دهند و در به خطر انداختن استقلال ایران اصرار دارند، مبارزه با آنان را از سنگر مسجد و محراب پى گرفت و فساد دربار قاجار و ستم حاکمان بیدادگر به ویژه حرکات ناپسند امین السلطان و کامران میرزا، این عالم و دیگر دانشوران را به فکر اصلاح این تشکیلات انداخت.

هنگامى که علما در مراسم سوگوارى بر فراز منبر رفتارهاى توهین آمیز مسیو نوژ بلژیکى را مذمت کردند، او در سخنرانیهاى خود حرکت هاى ضد ارزشى و نیز مخالفتهاى وى با تاجران شیعه را به شدت تقبیح کرد. اگرچه عین الدوله به این اعتراضها اعتنا نکرد و شاه هم پروایى ننمود، ولى همین برنامه سرچشمه اصلى جنبش مشروطه گردید.

ستیز با استبداد و برقراری مشروطه:

با گسترش اعتراضهاى مردمى عین الدوله (صدراعظم مستبد شاه) در اندیشه گوشمالى مردم برآمد و عده اى از بازرگانان را که قبلا در مخالفت با مسیونوژ بلژیکى تحصن کرده بودند، به بهانه ى گران کردن قند به چوب بست. بازاریان با شنیدن این خبر در مساجد اجتماع کردند. فراشان و چماقداران با تحریکات عده اى از وابستگان به دربار قاجار، بر سر مردم ریختند و آنها را پراکنده ساختند. علما براى اخذ تصمیم در منزل آیت الله سید محمد طباطبایى گرد آمدند و پس از بررسى جوانب امر، مقرر گشت فرداى آن روز از شهر خارج شوند و به سوى حرم حضرت عبدالعظیم حسنى حرکت کنند. بدین گونه آیت الله مرتضى آشتیانى و رهبران مشروطه خواه در روز چهارشنبه ۱۶ شوال ۱۳۲۳هـ .ق. در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم تحصن کردند. هدف آنان مبارزه با استبداد و گرفتن مجوز برقرارى عدالت خانه و کسب آزادى بود. عین الدوله خواست با پول بین آنان تفرقه بیفکند و چون از این نیرنگ ناامید گردید، امیر بهادر وزیر جنگ با دویست نفر سوار و چند کالسکه و گارى وارد زاویه مقدسه گردید و در صحن حضرت عبدالعظیم از متحصنین خواست به تهران حرکت کنند و گفت باید شما را نزد شاه ببرم تا شخصاً با شماها گفتگو نماید و مقاصدتان را عملى سازد. وقتى علما از آمدن امتناع کردند، امیر بهادر گفت: من مأمورم شما را بازگردانم، اگرچه این گنبد مطهر ویران و عده اى تلف شوند!

آقا سید جمال الدین افجه اى که از مشاهیر فقها بود، بناى تغیر گذاشت و وى را به باد ملامت گرفت. امیر بهادر هم شروع به توهین و تهدید کرد. این وضع شیخ مرتضى آشتیانى را آشفته کرد و سرانجام علما پس از مذاکرات، حاضر به حرکت به سوى تهران شدند، اما طلاب و خدام حرم احساس هراس نمودند و اجازه خروج ندادند. عین الدوله براى تضعیف علماى مخالف و تقویت حامیان استبداد، تولیت مدرسه خان مروى (از مهم ترین مدارس تهران) و امامت مسجد خازن الملک را که در دست آیت الله شیخ مرتضى آشتیانى بود، به دو نفر از پشتیبانان استبداد داد و نیز موقوفات دیگرى را که در اختیار این عالم مبارز بود، ضبط کرد اما این کارها وى را از تصمیم خود منصرف نکرد و بر انزجار علما از استبداد افزود. اصولا در درخواستهاى علما این نکته قید شد که باید تولیت مسجد خازن الملک و مدرسه مروى به آیت الله آشتیانى بازگردد. عین الدوله هم موظف گردید آن ها را به شهر بازگرداند و پیشنهادات علما را عملى سازد. اگرچه شاه با تقاضاهاى علما موافقت کرد و آنان با احترام به شهر بازگردانیده شدند، عین الدوله هرگز حاضر نبود به اجراى درخواستهاى مردم تن بدهد و سعى مى کرد با ایجاد اختلاف میان صفوف رهبران و مردم، برخى از علما و یا دیگر شخصیتها را زندانى و احیاناً تبعید کند و به این ترتیب غائله را بخواباند. روحانیان برجسته نیز به دلیل کارشکنى صدراعظم، موفق نشدند شاه را از مقاصد عین الدوله باخبر کنند. سرانجام به دلیل یورش نیروهاى عین الدوله به اجتماع عظیم مردم در مساجد، علما تصمیم گرفتند از تهران خارج شوند و به قم بروند و مهاجرت کبرى را آغاز کنند.

در طلوع صبح ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴هـ .ق. آقایان بهبهانى، طباطبائى، حاج شیخ مرتضى آشتیانى و عده اى دیگر از علما به ابن بابویه آمدند و از آنجا به کهریزک رفتند و براى ملحق شدن به آیت الله شیخ فضل الله نورى چند روزى آنجا ماندند و سپس به حسن آباد رفتند. آقا سید على یزدى در این آبادى، آن ها را ملاقات کرد و گفت: عین الدوله قول داده است مقاصد شما را برآورده سازد هرچه او اصرار کرد، آن ها نپذیرفتند و با زحمت زیاد به قم رفتند و در بست حرم حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) توقف کردند. از شهرهاى دیگر هم عده اى به آنان ملحق شدند. علما و مهاجران در قم متوقف شدند و از سوى علماى نجف و دیگر شهرها توسط تلگرافهایى با آنان همدردى و از توهینى که در خصوص آنان صورت گرفته بود، اظهار نگرانى نمودند. این تلگرافها به ضعف عین الدوله افزود و به همین جهت وى عزل گردید و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر امور خارجه وقت، به وزارت اعظم منصوب شد. نصرالدوله در دوشنبه هشتم جمادى الثانى براى عودت آقایان به قم رفت ولى آیات طباطبائى، بهبهانى، آشتیانى، صدرالعلما، شیخ محمدرضا قمى و افجه اى، امتناع کردند تا آنکه در روز یکشنبه ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴هـ .ق. مصادف با روز تولد مظفرالدین شاه، توسط وى، فرمان مشروطیت صادر گردید. مهاجران پس از اطمینان قطعى، چهارشنبه شب ۲۴ جمادى الثانى به تهران آمدند و مردم با وجد و شوق با آنان ملاقات مى نمودند.

همچنین آیت الله آشتیانى قبل از صدور فرمان مشروطه در نامه اى که به مظفرالدین شاه نوشت، ضمن اشاره به اوضاع آشفته کشور و نابسامانى و ناتوانى کارگزاران حکومت، ضعف نظام سیاسى را یادآور شد. در بخشى از این نامه آمده است: «امروز اصلاح امور و انتظام... مملکت منحصر به اقامه مشروطه مى دانم و استدعا مى نمایم توجهى فرموده و مرض عمومى مملکت را که منحصر است به اجراى قانون اساسى به اصدار دست خط بر اقامه مجلس شوراى ملى، صادر شود.»

پس از استقرار حکومت مشروطه، آیت الله آشتیانى در دوران استبداد صغیر از این حرکت حمایت کرد و در پاسخ مقلدان خود انعقاد مجلس شوراى پس از پیروزى مشروطه را موافق روایات و شرع مقدس دانست و مخالفان مستبد را خائن به کشور و مردم معرفى نمود. در استبداد صغیر که با روى کار آمدن محمدعلى شاه آغاز گردید، بار دیگر این عالم مبارز در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن گردید و به انحلال مجلس و نقض قانون اساسى اعتراض کرد. مفاخرالملک که از سوى حکومت وقت ملاقاتى با وى داشت، نتوانست او و دیگر همراهان را منصرف سازد.

مقاومت در برابر رضاخان:

آیت الله آشتیانى انتظار داشت پس از این همه مبارزه، فرمانروایى خیرخواه بر سر کار آید، اما در سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتاى رضاخان صورت گرفت و از بین بردن ارزشها و سنت هاى مذهبى در دستور کار دولت قرار گرفت و ستیز با علما و روحانیان آغاز شد. از این جهت در سال ۱۳۴۰هـ .ق. تهران را به قصد اقامت در مشهد مقدس ترک کرد و ضمن رهبرى حوزه مشهد، ستیز با رضاخان را در برنامه خود گنجاند. وى در تلگرافى به رضاخان، جلوگیرى از جمهورى رضاخانى را یک نوع موفقیت اعلام کرد و از اینکه چنین حرکتى استقرار نیافت، اعلام شادمانى کرد و افزود: اگر عملى مى شد، ایران را به سوى بلیشوکى شدن سوق مى داد. همچنین از رضاخان خواست به جاى این امور به مسایل مسلمانان و علماى اسلام و حافظان شرع توجه کند.

در شهریور سال ۱۳۰۶هـ .ش، وى و گروهى از مجتهدان خراسان به بیانیه مخبرالسلطنه هدایت، نخست وزیر وقت، معترض گردیدند. در این بیانیه روحانیان از امر به معروف و نهى از منکر منع شده بودند. همچنین آیت الله آشتیانى تلگرافهاى شدیدالحنى در این ارتباط به تهران مخابره کرد و اقدامات وى را مخالف با احکام ضرورى اسلام معرفى نمود. بر اثر جدیت ایشان و پیگیرى و حمایت سایر علماء، سرانجام دولت وادار به عقب نشینى گردید.

رژیم بعد از تصویب قانون لباس متحدالشکل، آیت الله آشتیانى را تحت فشار شدید سیاسى قرار داد تا از صدور جواز اجتهاد براى طلبه ها امتناع کند، اما او به این تهدیدها اعتنایى نکرد.

آیت الله آشتیانى با شهید آیت الله مدرس مراوده داشت و در ایام تبعید آن عالم مجاهد به خواف، براى رهایى ایشان از حبس کوشید اما نتیجه اى به دست نیاورد. از مستوفى الممالک کمک خواست، ولى او گفت: شاه در دو صورت امکان دارد مدرس را آزاد کند، یا به قدرى قدرتش زیاد شود که از اعتراضهاى وى بیم نداشته باشد یا آن قدر ضعیف شود که به مدرس محتاج گردد.

از گزارش نصرت الدوله فیروز به تیمور تاش (وزیر دربار) برمى آید که آیت الله مرتضى آشتیانى و آقازاده (فرزند آخوند خراسانى) با قیام حاج آقا نورالله اصفهانى و مهاجرت علما به قم موافق بودند و در راستاى تقویت این حرکت، اقداماتى انجام دادند. حتى آنان و حاج آقا حسین قمى براى ایجاد وحدت رویه میان تمام علماى ایران، نمایندگانى به برخى شهرها اعزام کردند اگرچه ناکام شدند.

اقدامات آیت الله آشتیانى و چند نفر دیگر از علماى خراسان براى ایجاد وحدت دولت را به تکاپو واداشت و چنان رژیم تحت فشار قرار گرفت که با روحانیون برخى شهرها تماس برقرار کرد و آنان را در اقدام به امر به معروف و نهى از منکر آزاد گذاشت. اما به دلایلى آنان نتوانستند به مقاومت ادامه دهند. اقتدار دولت که با تزویر شاه و نخست وزیر همراه بود و نیز عدم حمایت برخى دیگر از علما، از دلایل این ناکامى به شمار مى رود.

در ماجراى کشف حجاب، اعتراض روحانیان و دیگر اقشار مردم در مشهد مقدس به قیامى مهم اما خونین تبدیل گردید. در این شهر مقدس مردم به خانه علماى دینى ازجمله آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى پناه بردند و خانه ایشان و منزل آیت الله سید یونس اردبیلى را به پایگاهى براى مبارزه تبدیل کردند. همچنین حاج شیخ مرتضى و هفت نفر دیگر از روحانیان مشهد تلگرافى خطاب به رضاخان ارسال کردند و از وى خواستند طرح حجاب زدایى و تغییر لباس مردان را متوقف سازد. در پاسخ به این تلگراف دستور حمله و کشتار مردم بى دفاع که در مسجد گوهرشاد اجتماع کرده بودند، داده شد. در نیمه شب ۲۱ تیر ۱۳۱۴ این مسجد که مرکز تجمع و تظاهرات اهالى مسلمان مشهد بود از سوى قواى نظامى ارتش رضاخان به گلوله بسته شد که در نتیجه تعدادى کشته و گروهى زخمى شدند. علمایى هم که به شاه تلگراف کرده بودند، دستگیر، تبعید یا محبوس شدند، اما آیت الله آشتیانى چون نفوذ فوق العاده اى در جامعه داشت، از حبس و تبعید مصون ماند و رضاخان دستور داد وى به طور اجبارى در تهران اقامت گزیند و حدود ۳ سال در شهرری تحت نظر شهربانی قرار گیرد.

فضایل اخلاقى

آن بزرگوار انسانى پرهیزکار و شجاع بود و محصول این خصالش مقاومت در برابر نفوذ استعمار و مبارزه با استبداد شد. او براى دخالت در مسایل سیاسى و اجتماعى نخست جوانب و ابعاد امور را در نظر مى گرفت و با فراست و درایت دشمن مورد نظر را هدف قرار مى داد، اگر مخالفش اهل نصیحت بود، او را موعظه مى نمود تا به راه راست بیاید و از شرارت دست بر دارد و در غیر این صورت حرکت تهاجمى و توفانى خویش را آغاز مى نمود و در این مسیر هم مى کوشید اولا مبانى ارزشى و شرعى را در نظر بگیرد و در ثانى هیچ وقت هیجانات و عواطفش بر بعد اعتقادى و الهى پیش نمى گرفت و مى کوشید اهداف اسلامى را در هر حرکتى پى گیرد.

در مشهد با وجود آنکه ریاست حوزه را عهده دار بود و شهرت اجتماعى و نفوذ علمى فوق العاده اى به دست آورده بود، با فروتنى ویژه اى هر عالمى را که توانایى فکرى براى تقویت حوزه و ایجاد وحدت در بین طلاب داشت، دعوت مى کرد تا در این امر مهم مشارکت داشته باشد. ازجمله وقتى آیت الله سید محمدهادى میلانى (۱۳۹۵-۱۳۱۳هـ .ق.) در سال ۱۳۳۲هـ .ش. به مشهد مشرف شد و در خانه شیخ على اکبر نوقانى (متوفاى ۱۳۳۹هـ .ق.) اقامت گزید، آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى، حاج شیخ مجتبى قزوینى و خود مرحوم نوقانى از ایشان خواستند در مشهد بماند و به حوزه این شهر گرمى ببخشد و او هم پذیرفت.

این فقیه وارسته در تمامى اعیاد و موالید معصومان و ائمه هدى (علیهم السلام) جشنهاى مفصلى ترتیب مى داد و مداحان و وعاظ را دعوت مى کرد تا به ذکر فضایل و مکارم اهل بیت بپردازند. در مناسبتهاى شهادت ائمه نیز مجالس سوگوارى برگزار مى کرد و خود در مصائب خاندان عترت به شدت مى گریست. جالب اینکه وى با وجود کهولت سن شخصاً از عزاداران پذیرایى مى نمود.

وفات

مرحوم آیت الله آشتیانى در سال ۱۳۶۲هـ.ق. هنگام اقامت در کربلا دچار کسالت و اختلال در مزاج گردید و به دلیل بیمارى به ایران آمد و در مشهد ماندگار شد. سرانجام در ۲۴ ذی الحجه در سال ۱۳۶۵هـ.ق. (۲۸ آبان ۱۳۲۵) در ۸۵ سالگى دار فانى را وداع گفت. پیکرش با حضور هزاران تن از علما، طلاب و سایر اقشار تشییع گردید و در دار السعاده حرم مطهر امام رضا علیه السلام دفن گردید.

منابع