نهضت ترجمه در عهد خلفای عباسی
پس از آن که اوج دوران فتوح فروکش کرد و قلمرو حکومت اسلامى ثبات یافت و مسلمانان از تدوین اساسى علوم اسلامى فراغتى نسبى یافتند، در پرتو اهتمام و سیاست هاى تشویقى برخى از خلفاى عباسى با استفاده از ثروت هاى کلان بیتالمال، توجه جامعه مسلمانان رفتهرفته به سوى علوم و صنایعى جلب شد که عمدتاً در اختیار تمدن هاى غیرمسلمان قرار داشت. منبع اصلى این توجه آیات قرآن و احادیث بسیارى بود که مؤمنان را به کسب علم و فن ترغیب مىکرد.
آنچه بیش از همه در فراهم آوردن شرایط این حرکت اهمیت داشت فتوح مسلمانان و به ویژه استیلاى آنان بر سراسر قلمرو ساسانیان و بخش هایى از امپراتورى روم شرقى بود. این سرزمین ها هر یک فرهنگ و تمدنى دیرپا داشتند، افزون بر آن که در هزاره قبل از این، با لشکرکشى اسکندر مقدونى کم و بیش یونانىمآبى نیز در میانشان رسوخ کرده بود.
فاتحان مسلمان از سرزمین هاى مغلوب قلمرو یکپارچهاى ساختند و در کنار دیگر فرهنگ ها با یونانىمآبان دور و نزدیک نیز مبادله و مشارکت فرهنگى جدیدى را تجربه کردند. در مدتى کوتاه، اشتیاق و فعالیت حکام، اندیشمندان و دوستداران دانش در جهان اسلام چنان بالا گرفت که بعدها آن دوره را «عصر نهضت ترجمه» نام نهادند.
این نهضت، اگرچه در عصر بنىامیه آغاز شد، تأثیر اصلى خود را در عصر بنىعباس برجاى گذاشت. بیشتر مطالب ترجمه شده در عهد بنىامیه، اسناد ادارى، دیوانى، سیاسى و بازرگانى بود که به اقتضا و ضرورت ارتباط بین حکام جدید و اتباع غیرعربزبان ترجمه شد و حتى متونى را که مىتوان آنها را فرهنگى نامید نیز به ضرورت نظامى یا ادارى ترجمه شده بود.
نهضت ترجمه آگاهانهاى که آثار تاریخى و اجتماعى و فرهنگى عمیق و دامنهدارى از خود برجاى گذاشت با ظهور نخستین خلفاى عباسى آغاز شد. این نهضت علمى بیش از دو سده تداوم یافت. به ویژه از زمان حکومت منصور، دومین خلیفه عباسى (حک: ۱۵۸-/۱۳۶ ق)، اقدامات مهمى در زمینه ترجمه علوم بیگانگان به دو روش تحتاللفظى و معنایى صورت گرفت. در این دوره، نخستین ترجمهها از فارسى به عربى بود.
مترجمان این آثار معمولاً زرتشتى زادگانى نومسلمان بودند. ترجمه چند کتاب ادبى از جمله کلیله و دمنه بدست عبداللَّه بن مقفع، نویسنده ایرانى (م ۱۴۱ ق) از آن جمله است. طى دورههاى بعد، مترجمان اسلامى در فنون ترجمه تبحر بیشترى یافتند و بر اساس تجربهاى که در این راه یافتند آثارى از زبان هاى سریانى و یونانى به عربى ترجمه کردند.
در این دوره، حنین بن اسحاق، مشهور به شیخ المترجمین، پزشک حاذق نسطورى مذهب که به زبان هاى یونانى و سریانى و عربى و پهلوى تسلط داشت، نخستین مترجمى بود که گروهى را گرد آورد و به کار ترجمه نظم بخشید. از جمله شاگردان او در ترجمه فرزندش اسحاق و خواهرزادهاش حُبیش بن اعسم بودند. حنین همچنین ترجمههاى بسیارى از مترجمان دیگرى را با اصل متن آنها مقابله و اصلاح مىکرد.
به طور کلى، نهضت ترجمه در دوره عباسى را مىتوان به دورههایى تقسیم کرد. در هر کدام از این دورهها، بسته به علاقه خلیفه یا عواملى دیگر، تفاوتى در موضوع یا تعداد ترجمهها رخ مىداد. این دورهها را، بهویژه از زمان خلافت پنجمین خلیفه عباسى، هارونالرشید (حک: ۱۹۳-/ ۱۷۰ ق)، مىتوان چنین دستهبندى کرد:
الف) دوره هارون الرشید:
در این دوره، تکیه اصلى بر ترجمه آثارى در علوم بود و یحیى بن خالد برمکى، وزیر هارون براى بدستآوردن مترجمانى قابل کوشش بسیارى کرد. در زمان هارون، کتابخانه شهرهایى که بدست مسلمانان مىافتاد کلاً به بغداد منتقل مىشد. نخستین آثار علوم یونانى، از جمله کتاب هاى اصول هندسه نوشته اقلیدس و مجسطى، نوشته بطلمیوس و نیز آثارى در پزشکى از زبان هندى در این دوره به عربى ترجمه شد.
ب) دوره مأمون (حک: ۲۱۸-/ ۱۹۸ ق):
مأمون، دوره کوتاهى پس از هارونالرشید به حکومت رسید و هنگام به خلافت رسیدن او اوج دوره رواج مباحث کلامى بر اساس برداشت هاى متفاوت از آیات قرآن کریم بود. در این دوره به ویژه آثار فلسفى متعددى به عربى ترجمه شد.
ج) دوره پس از مأمون:
پس از مأمون و در دوره متوکل عباسى (حک: ۲۴۷-/ ۲۳۲ ق) کار ترجمه همچنان ادامه داشت. از جمله حنین بن اسحاق همچنان در دوره متوکل به کار ترجمه اشتغال داشت؛ اما انتقال مرکز حکومت اسلامى از بغداد به سامرا در دوره معتصم (حک: ۲۲۷-/ ۲۱۸ ق) باعث تغییراتى در چگونگى ترجمه آثار مختلف به عربى شد. مهمترین علت این تغییر کاسته شدن اهمیت بیتالحکمه، مهمترین نهاد علمى این دوره بود.
د) پایان نهضت ترجمه:
نهضت ترجمه در بغداد پس از دو قرن کار جدى به تدریج رو به افول نهاد و سرانجام در آستانه هزاره جدید میلادى به پایان کار خود رسید. البته افول نهضت ترجمه به معناى کاهش علاقه به علوم ترجمه شده یا کم شدن شمار دانشمندان مسلط به ترجمه از زبان یونانى نبود، بلکه سبب اصلى خاموشى نهضت ترجمه را فقط مىتوان عدم ارائه مطالب تازه دانست.
به عبارت دیگر این نهضت موضوعیت اجتماعى خود را از دست داده بود. عدم ارائه مطالب تازه به این معنا نبود که کتاب غیردینى یونانى دیگرى براى ترجمه وجود نداشت بلکه به این معنا بود که کتاب یونانى دیگرى که به ملاحظات و خواستههاى بانیان، عالمان و دانشمندان مربوط شود، وجود نداشت.
در بیشتر رشتههاى علمى، متون اصلى از مدتى پیش تألیف شده بود. در نتیجه همه رشتهها به سطحى بالاتر از سطوح آثار ترجمه شده رسیده بودند و بانیان و حامیان، اکنون بیش از گذشته به جاى سفارش و پشتیبانى از ترجمه، پشتیبان و سفارشدهنده مطالب اصیل و به زبان عربى بودند.
منابع
- علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 29 تا 31.