زمان تقریبی مطالعه: 20 دقیقه
 

اعلال





اِعْلال‌، مجموعه‌ دگرگونی‌هایی‌ که‌ ممکن‌ است‌ در حروف‌ علّه‌ ، یعنی‌ دو نیم‌ مصوت‌ِ (و، ی‌) و یا ۳ مصوت‌ بلندِ a u, و i (که‌ به‌ شکل‌های ا، آ، ی، و و نگارش‌ می‌یابند) و یا در ۳ مصوت‌ کوتاه‌ِ( -، - و - a i, و )پدید آید.


۱ - بررسی‌ ویژگی‌های حروف‌ عله‌



برای آشکار شدن‌ چگونگی‌ این‌ دگرگونی‌ها لازم‌ است‌ ویژگی‌های حروف‌ عله‌ بررسی‌ و تعیین‌ گردد. این‌ کار را چند تن‌ از محققان‌ انجام‌ داده‌اند و تا حد شایسته‌ای موضوع‌ روشن‌ شده‌ است‌، اما اشکال‌ کار در گزارش‌ این‌ پدیده‌ از آن‌جا برمی‌خیزد که‌ علمای صرف‌ و نحو در تعریف‌، نام‌گذاری و توصیف‌ این‌ واجک‌ ها به‌ راه‌های شگفت‌ و گاه‌ غیرمنطقی‌ و غیرواقعی‌ گام‌ نهاده‌، و سرانجام‌ قواعد متعدد و بی‌پایانی‌ - که‌ ساختی‌ منطقی‌ نیز دارند - از آن‌ها استنباط کرده‌اند. این‌ قواعد کمتر بر واقعیات‌ زبان‌ شناسی‌ و آواشناسی‌ استوارند، به‌ همین‌سبب‌، آن‌ها زمانی‌ قابل‌ فهمند که‌ نظریه‌های پایه‌ای نحویان‌ را پیشاپیش‌ پذیرفته‌ باشیم‌. به‌ عبارت‌ دیگر، نحویان‌ در توضیح‌ پدیده‌های اعلالی‌ اطلاعات‌ سخت‌ گرانبهایی‌ باقی‌ گذاشته‌اند، اما سرانجام‌ به‌ نظریه جامعی‌ که‌ موضوع‌ اعلال‌ را در برگیرد، دست‌ نیافته‌اند. اساس‌ اعلال‌ را سه اصل‌ حذف‌، قلب‌ و تسکین‌ تشکیل‌ داده‌ است‌.

۲ - دگرگونی‌ها در دو زمینه



این‌ دگرگونی‌ها نیز در دو زمینه‌ رخ‌ می‌دهد: یکی‌ تاریخی‌، و دیگر زنده‌ و معمول‌. مراد از زمینه تاریخی‌، احوالی‌ است‌ که‌ از دیرباز در زبان‌ عربی‌ موجود بوده‌، و زاییده تحول‌ و تطورِ نه‌ تنها زبان‌ عربی‌، که‌ زبان‌های کهن‌تر سامی‌ بوده‌ است‌. نمونه اعلای این‌ پدیده‌، افعالی‌ است‌ که‌ حرف‌ اول‌ آن‌ها یکی‌ از حروف‌ عله‌ (نیم‌ مصوت‌) است‌ (مانند وَرِث‌َ) و چون‌ به‌ شکل‌ مضارع‌ در می‌آیند، دیگر در قالب‌ ثلاثی‌های سالم‌ جای نمی‌گیرند و تقریباً در همه آن‌ها، نیم‌ مصوت‌ حذف‌ می‌شود (یَرِث‌ُ). اما نحویان‌، برای تحلیل‌ شیوه‌های خود، قالب‌ مفروض‌ را اصل‌ و واقعی‌ قرار داده‌، اظهار داشته‌اند که‌ در آن‌ «اعلال‌ به‌ حذف‌» رخ‌ داده‌ است‌. حالت‌ دوم‌ نیز پدیده‌ای تاریخی‌ است‌، مثلاً آنچه‌ در اصل‌ می‌توانست‌ طبق‌ الگو «نیم‌ مصوت‌ + مصوت‌ کوتاه‌» باشد، در عمل‌ - تقریباً همیشه‌ - به‌ مصوت‌ بلند آ تبدیل‌ شده‌ است‌ (قَوَل‌َ < قال‌َ). نحویان‌ با توجه‌ به‌ نیم‌ مصوت‌ اصلی‌ و شکل‌ معمول‌ (با مصوت‌ بلندِ آ)، پدیده اعلالی‌ را قلب‌ (تبدیل‌) خوانده‌اند. حالت‌ سوم‌ عموماً پدیده‌ای صوتی‌ است‌ که‌ با زبان‌ عربی‌ سازگار نیست‌ (مصوت‌ بلند + مصوت‌ کوتاه‌). به‌ همین‌ سبب‌، همیشه‌ به‌ مصوت‌ بلند اکتفا کرده‌اند مثل‌ یمشی‌ُ < یمشی‌. این‌ پدیده‌ تسکین‌ خوانده‌ شده‌ است‌. نوع‌ چهارمی‌ هم‌ بر این‌ اصول‌ افزوده‌، و آن‌ را «اعلال‌ به‌ نقل‌» خوانده‌اند، مثل‌ یَصْوُم‌ُ < یَصُوم‌ُ. اما این‌ شیوه برداشت‌ هم‌ گاه‌ با واقعیت‌ تغییرات‌ آواشناختی‌ انطباق‌ نمی‌یابد، هرچند که‌ در بیان‌ ظواهر، از منطق‌ بی‌بهره‌ نیست‌. اختلاف‌ قدما و معاصران‌ (به‌خصوص‌ خاورشناسان‌) در بیان‌ این‌ احوال‌، اختلافی‌ بس‌ عظیم‌ است‌.

۳ - قواعد عمومی اعلال



اینک‌ برای نشان‌ دادن‌ تقابل‌ این‌ دو شیوه‌، و احیاناً نقد آن‌ها، نظر هر یک‌ به‌ گونه‌ای فشرده‌ با چشم‌پوشی‌ از استثنائات‌ عرضه‌ می‌شود: آنچه‌ از سیبویه‌ و به‌ خصوص‌ از ابن‌جنی‌ به‌ دست‌ نحویان‌ متأخرتر و معاصر رسیده‌ است‌، اگر بر حسب‌ نوع‌ اعلال‌ (قلب‌، حذف‌،...) تقسیم‌ نشود، کلاً در ۱۶ قاعده عمومی‌ جای می‌گیرد:
۱. واو و یای متحرک‌ِ (حرکت‌ اصلی‌) ماقبل‌ْ مفتوح‌ به‌ الف‌ تبدیل‌ می‌شود: دَعَوَ < دعا و رَمَی‌َ < رمی‌.
۲. واوِ ساکن‌ِ ماقبل‌ْ مکسور به‌ یاء: مِوْعاد < میعاد.
۳. یای‌ِ ساکن‌ِ ماقبل‌ مضموم‌ به‌ واو: مُیْسِر < مُوسِر.
۴. هنگامی‌ که‌ واو و یا کنار هم‌ قرار گیرند و اولی‌ ساکن‌ باشد، واو به‌ یا تبدیل‌ می‌شود: مَقضَوْی‌ < مَقْضی‌ّ و سَیْوِد < سَیّد، نیز در ترکیب‌: مُعَلَّمُوی‌َ < معلّمِی‌َّ.
۵. در پایان‌ کلمه‌، واو و یای ماقبل‌ْ متحرک‌، حرکت‌ خود را از دست‌ می‌دهند: تدعُوُ < تدعُوْ و قاضِی‌ُ < قاضِی‌ْ.
۶. هرگاه‌ حرف‌ عله متحرکی‌، عین‌الفعل‌ را تشکیل‌ دهد و حرف‌ قبل‌ از آن‌ ساکن‌ باشد، حرکت‌ خود را به‌ آن‌ ساکن‌ می‌دهد: یَقْوُل‌ُ < یقُوْل‌ُ، یَبْیِع‌ُ < یَبیْع‌ُ. حال‌ اگر حرف‌ عله‌ با آن‌ حرکت‌ همساز نباشد، ناچار به‌ حرفی‌ که‌ با آن‌ همساز است‌، تبدیل‌ می‌شود: أقْوَم‌َ < أقَاْم‌َ (الف‌ با فتحه‌ همساز است‌). این‌ قاعده‌، نحویان‌ را با مشکلات‌ فراوانی‌ مواجه‌ ساخته‌ است‌، زیرا هم‌ شماری فعل‌ که‌ از عصر کهن‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (نام‌َ یَنام‌ُ و نام‌َ یَنُوم‌ُ) و هم‌ برخی‌ الگوهای حرفی‌، تن‌ به‌ این‌ [[قانون‌]] در نمی‌دهند، و به‌ همین‌ سبب‌، نحویان‌ ناچار شده‌اند، انبوهی‌ [[استثناء]] به‌ این‌ قاعده‌ بیفزایند: و افعل‌های [[تفضیل‌]] و [[تعجب‌]] و [[صفت‌ مشبهه‌]] (أَقْوَم‌ُ، نه‌ أقام‌ُ؛ أبْیَن‌ُ، نه‌ أبین‌ُ؛ و أبیَض‌ُ، نه‌ أباض‌) و نیز اسم‌های آلت‌ در سه وزن‌ مِفعَل‌ (مِقوَد)، مِفعال‌ (مِقوال‌) و مِفعله (مِروَحَه) را مستثنا بدانند و نیز در شکل‌هایی‌ چون‌ مَقُوْل‌ به‌ جای مَقْوُول‌ به‌ «نقل‌ حرکت‌» قائل‌ شوند.
۷. پیش‌ از الف‌، اگر ضمه‌ای به‌ ضرورت‌ بیاید، آن‌ الف‌، به‌ واو تبدیل‌ می‌شود: شاهَدَ < شوهِدَ.
۸. حرف‌ عله‌ اگر پیش‌ از یک‌ ساکن‌ قرار گیرد، حذف‌ می‌شود: قُوْم‌ْ < قُم‌ْ و بِیْع‌ْ < بِع‌ْ.
۹. اگر فعل‌ با واو شروع‌ شود و مضارع‌ آن‌ بر وزن‌ یفعِل‌ُ باشد، واو در مضارع‌ حذف‌ می‌شود: وَعَدَ < یَوْعِدُ < یَعِدُ. اما درباره کلماتی‌ چون‌ عِده نظری شگفت‌ دارند که‌ بر کلماتی‌ چون‌ «اسم‌» و «ابن‌» (ه م‌ م‌) نیز منطبق‌ کرده‌اند، زیرا گویند: واو از اول‌ کلمه‌ از آن‌رو حذف‌ شده‌ که‌ ة در آخر کلمه‌ به‌ جایش‌ نشسته‌ است‌.
۱۰. واو ماقبل‌ْمکسور در آخر کلمه‌ به‌ یا تبدیل‌ می‌شود: قَوِوَ<قوِی.
۱۱. الف‌ بعد از یایی‌ که‌ برای تصغیر می‌آید، به‌ یای مکسور تبدیل‌ می‌شود و سپس‌ در یای تصغیر ادغام‌ می‌گردد: کتاب‌ <کُتَیْیِب‌<کُتیَّب‌.
۱۲. الف‌ در آغاز کلماتی‌ که‌ مصغر یا جمع‌الجمع‌ شوند، به‌ واو تبدیل‌ می‌شود: آدم‌ y اُوادِم‌، اُوَیْدِم‌.
۱۳. اگر لازم‌ شود که‌ پیش‌ از الف‌ کسره‌ بیاید، آن‌ الف‌ به‌ یا تبدیل‌ می‌شود، مثل‌ مصابیح‌ که‌ جمع‌ مصباح‌ است‌.
۱۴. در کلمات‌ چهار حرفی‌ یا بیشتر، الفی‌ که‌ در آخر کلمه‌ قرار دارد، هنگام‌ اتصال‌ به‌ پسوندهای گوناگون‌ (علامت‌ تثنیه‌، علامت‌ جمع‌،...) به‌ یا تبدیل‌ می‌شود، مثل‌ یرضی‌ < یرضیان‌ و مستشفی‌ < مستشفیان‌. این‌ الف‌ حتی‌ در فعل‌های ثلاثی‌ نیز هنگام‌ اتصال‌ به‌ پسوند، تغییر یافته‌، به‌ حرف‌ عله [[ریشه‌]] بازمی‌گردد، مثل‌ (غزو) غزا < غزوا و (رمی‌) رمی‌ < رمیا.
۱۵-۱۶. همزه‌ نیز در این‌ فهرست‌ داخل‌ شده‌ است‌، زیرا هرگاه‌ دو همزه‌، اولی‌ متحرک‌ و دومی‌ ساکن‌، کنار هم‌ قرار گیرند، دومی‌ به‌ حرف‌ مدّی که‌ با حرکت‌ نخست‌ همساز است‌، تبدیل‌ می‌شود، مثل‌ أَأْمَن‌َ < آمَن‌َ و أُاْمِن‌َ < أُوْمِن‌َ و اہئْمان‌ < ایمان‌. نیز گفته‌اند که‌ همزه ساکن‌ را می‌توان‌ گاه‌ به‌ تخفیف‌ تلفظ کرد (تأثیر لهجه حجاز)، مثل‌ رأس‌ < راس‌ و بِئر < بیر؛ و چون‌ همزه‌ اینک‌ به‌ صوت‌ بلند (یعنی‌ حرفی‌ ساکن‌) تبدیل‌ شده‌ است‌، ناچار باید آن‌ را تعلیل‌ کرد، از این‌رو گفته‌اند: همزه‌ به‌ حرفی‌ تبدیل‌ می‌شود که‌ با حرکت‌ ماقبل‌ آن‌ همساز است‌.
[۱] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۳۵۸_ ۳۶۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
[۲] عثمان‌ بن‌ جنی‌، الخصائص‌، ج۱، ص۸۹ _ ۹۰، به‌ کوشش‌ محمدعلی‌ نجار، قاهره‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
[۳] عثمان‌ بن‌ جنی‌، المنصف‌، ج۱، ص۲۸۰_۳۲۴، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ مصطفی‌ و عبدالله‌ امین‌، قاهره‌، ۱۳۷۳ق‌/۱۹۵۴م‌.
[۴] محمود زمخشری، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۱۷۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌/لندن‌، ۱۹۷۹م‌.
[۵] منیف‌ لطفی‌ و مصطفی‌ غلایینی‌، الدروس‌ العربیه، ج۱، ص۱۷۹_۱۸۵، تهران‌، ۱۳۶۲.
[۶] یعقوب‌ امیل‌ بدیع‌ و عاصی‌ میشال‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغة و الادب‌، ج۱، ص۱۷۷_۱۸۰، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
[۷] احمد قبش‌، الکامل‌ فی‌ النحو و الصرف‌ و الاعراب‌، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۳، دمشق‌، ۱۹۸۲م‌.


۴ - روش رایت‌ در بیان‌ مسائل‌ اعلال‌



رایت‌ در بیان‌ مسائل‌ اعلال‌ کوشیده‌ است‌ که‌ تقسیم‌بندی نحویان‌ را حفظ کند. وی در بیان‌ اسباب‌ اعلال‌ نیز چندان‌ از شیوه نحویان‌ دور نیست‌. اما دشواری کار، از نحوه برداشت‌ و نام‌گذاری نحویان‌ برمی‌خیزد: در خط‌های سامی‌ به‌ خصوص‌ نبطی‌ که‌ طی‌ قرن‌های ۴ تا ۶م‌ خط عربی‌ را پدید آورده‌، مصوت‌هایی‌ را غالباً به‌ شکل‌ نیم‌ مصوت‌های و و ی، و تقریباً همیشه‌ الف‌ را در پایان‌ کلمات‌ می‌نگاشتند. اندک‌ اندک‌ استعمال‌ دو نیم‌ مصوت‌ به‌ جای مصوت‌ بلند فراگیر شد، و الف‌ همچنان‌ کم‌ استعمال‌ ماند. این‌ احوال‌ در نخستین‌ نسخه‌های قرآنی‌ کاملاً مشهود است‌. اما نحویان‌ به‌ شکل‌های و، ی و ا به‌ عنوان‌ ارزش‌های صوتی‌ واحدی نگریستند، یعنی‌ میان‌ نیم‌ مصوت‌ِ w و y با مصوت‌ بلندِ u و i و ترکیب‌ِ «مصوت‌ کوتاه‌ + نیم‌ مصوت‌» تفاوتی‌ قائل‌ نشدند، و چون‌ اختلاف‌ میان‌ آن‌ دو حالت‌ را احساس‌ می‌کردند، ناچار ۳ مصوت‌ بلند، a u و i را حرف‌های ساکن‌ پنداشتند، اما وجود یک‌ مصوت‌ کوتاه‌ از همان‌ مایه‌ را پیش‌ از این‌ ساکن‌ها ضروری دانستند، در نتیجه‌ مثلاً شکل‌های، ما (ma) مو و می‌ را که‌ در واقع‌ نیاز به‌ هیچ‌ شکل‌ و حرکتی‌ ندارند، چنین‌ شکل‌گذاری کردند: مَاْ، مُوْ، مِی‌ْ. در مقابل‌، واج‌های و و ی w و را که‌ می‌توان‌ صامت‌ کامل‌ خواند، حرف‌ کاملی‌ انگاشتند که‌ لاجرم‌ بدون‌ حرکت‌ و سکون‌، غیرقابل‌ بررسی‌ است‌ (حرف‌ و حرکت‌ در تعقل‌ نحویان‌، گویی‌ استقلال‌ ندارند و باید در هم‌ مندمج‌ شوند تا واحد صوتی‌ معقولی‌ پدید آورند). بدین‌سان‌ در مثال‌ «و یبیعون‌» yabi una تفاوتی‌ میان‌ نام‌ حرف‌های و و ی w و با مصوت‌های بلندِ u و i وجود ندارد، مگر در توصیف‌ آن‌ها، یعنی‌ هر ۴ حرف‌ در دو گروه‌ دو تایی‌، حرفند، اما در دسته اول‌ w و حرف‌های متحرکند و در دسته دوم‌ u و حرف‌های ساکن‌. سپس‌ چون‌ به‌ مصوت‌های مرکب‌ برخوردند (در عربی‌ کلاسیک‌ تنها دو مصوت‌ مرکب‌ aw و ay موجود است‌)، در آن‌ها نیم‌ مصوت‌ها را «حروف‌ ساکن‌ ماقبل‌ مفتوح‌» خواندند. دانسته‌ نیست‌ که‌ چرا در خواندن‌ مصوت‌های بلند به‌ حروف‌ ساکن‌ این‌ چنین‌ اصرار ورزیده‌اند. آیا بدین‌سبب‌ نبوده‌ است‌ که‌ می‌خواسته‌اند قانون‌ «التقای ساکنین‌» را همه‌جا جاری سازند؟ این‌ قانون‌ که‌ عمده‌ترین‌ قانون‌ اعلال‌ است‌، اجازه‌ می‌دهد که‌ در تغییری چون‌ «یقول‌ y لم‌ یَقُل‌...» (yaqul) بگویند: چون‌ در شکل‌ دوم‌ لام‌ ساکن‌ شده‌، و واوِ قبل‌ از آن‌ نیز ساکن‌ است‌، ناچار وضعی‌ پیش‌ می‌آید که‌ عرب‌ نمی‌پسندد، و از این‌رو «حرف‌ ساکن‌» را حذف‌ کرده‌، به‌ نمایندگی‌ از آن‌، ضمه‌ای به‌ حرف‌ ماقبل‌ می‌دهند (قاف‌ِ ضمه‌دار + حرف‌ ساکن‌).

۵ - برداشت‌ دوگانه نحویان‌ از مصوت‌های بلند و کوتاه‌



برداشت‌ دوگانه نحویان‌ از مصوت‌های بلند و کوتاه‌، مایه پیچ‌ و تاب‌های پایان‌ ناپذیری در تعلیل‌های صرفی‌ شده‌ است‌. ایشان‌ اگر برای حروف‌ عله‌ استقلالی‌ نسبی‌ قائل‌ شدند، حرکات‌ (مصوت‌های کوتاه‌) را از هرگونه‌ استقلال‌بری پنداشتند و آن‌ها را تابع‌ «محل‌»، یعنی‌ حرف‌ اصلی‌خواندند، زیرا به‌ قول‌ ابن‌جنی‌ حرکت‌ هیچ‌گاه‌ بدون‌ حرف‌ تحقق‌ نمی‌یابد.
[۸] عثمان‌ بن‌ جنی‌، سر صناعة الاعراب‌، ج۱، ص۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ هنداوی، دمشق‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۳م‌.
[۹] رمضان‌ عبدالتواب‌، مباحثی‌ در فقه‌ اللغه‌ و زبان‌شناسی‌ عربی‌، ج۱، ص۴۵۰، ترجمه حمیدرضا شیخی‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
اما از قرن‌ ۴ق‌/۱۰م‌ به‌ بعد معلوم‌ شده‌ بود که‌ مصوت‌های بلند و کوتاه‌، با هم‌ هیچ‌ تفاوتی‌ جز امتداد ندارند، زیرا ابن‌جنی‌ می‌نویسد: حرکت‌، چیزی جز بخشی‌ از حروف‌ عله‌ نیست‌
[۱۰] عثمان‌ بن‌ جنی‌، سر صناعة الاعراب‌، ج۱، ص۱۷، به‌ کوشش‌ حسن‌ هنداوی، دمشق‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۳م‌.
و ابن‌سینا علناً اعلام‌ می‌دارد که‌ مصوت‌ بلند دو برابر مصوت‌ کوتاه‌ است‌.
[۱۱] ابن‌سینا، مخارج‌ الحروف‌، ج۱، ص‌۲۲، به‌ کوشش‌ پرویز ناتل‌ خانلری، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌.
ما چون‌ این‌ امر موردعنایت‌ صرفیان‌ قرار نگرفت‌، ناچار در بسیاری جای‌ها، توجیه‌ «اعلال‌ به‌ حذف‌» به‌ توجیهات‌ گاه‌ پیچیده‌ کشیده‌ شد که‌ علت‌ اساسی‌ آن‌ نیز خط عربی‌ بود. مثلاً ممکن‌ است‌ در توجیه‌ یرمی‌ y لم‌ یرم‌... yarmiبگوییم‌ که‌ چون‌ طبق‌ قاعده‌ باید از فعل‌ مجزوم‌ یک‌ مصوت‌ کوتاه‌ حذف‌ کرد، ناچار مصوت‌ بلند i را (که‌ خود برابر دو مصوت‌ کوتاه‌ است‌) نصف‌ کرده‌، نیمی‌ از آن‌ را برمی‌داریم‌. بدین‌سان‌، mi به‌ mi تبدیل‌ می‌شود، اما چون‌ در خط عربی‌ ی نگاشته‌ می‌شود و حرکت‌ در درون‌ خط نمادی ندارد و اساساً متعلق‌ به‌ حرف‌ دانسته‌ شده‌ است‌، ناچار نحویان‌ گفتند: آن‌ مصوت‌ بلند حذف‌ می‌شود و سپس‌ حرکت‌ حرف‌ عله‌ به‌ حرف‌ قبلی‌ انتقال‌ می‌یابد. راست‌ است‌ که‌ نتیجه عملی‌ هر دو بیان‌ یکی‌ خواهد شد، اما در بیان‌ نحوی، واقعیات‌ زبان‌ مهجور می‌افتند.

۶ - خلاصه همه اعلال



اینک‌ براساس‌ ارزش‌ واقعی‌ هر یک‌ از نهادهای و، ی ، ا می‌توان‌ همه اعلال‌ را در جدول‌ ذیل‌ خلاصه‌ کرد، البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ این‌ تغییرات‌ یا پدیده‌های تاریخیند (مثل‌ قول‌ < قال‌)، یا زاییده اجباری است‌ که‌ در اثر ترکیب‌های صوتی‌ و پیدایش‌ احوالی‌ غیرقابل‌ تلفظ، یا بسیار ثقیل‌ به‌ وجود می‌آید:
۱. قَوَل‌َ < قال‌؛ دَعَوَ < دعا؛ بَیَع‌َ < باع‌ a > w/y + a
۲. مِوْعاد < میعاد i > w + i
۳. یُیْسِرُ < یُوسِرُ u > y + u
۴. مَقْضُوی‌ْ < مَقْضِی‌ّ؛ مُعلَّمُوی‌َ < مُعَلَّمی‌َّ iy > y + u
۵. سیْوِد < سیّد iy > w + i
۶. قاضِی‌ُ، قاضِی‌ِ < القاضِی‌ i > i u/ + y
۷. تدعُوُ < تدعُو u u< + w
۸. یَقْوُل‌ُ < یَقُول‌ُ u > u + w
۹. یَبْیِع‌ُ < یَبیع‌ُ i > i + y
۱۰. اَقْوَم‌َ < أقام‌َ a > a + w
۱۱. مَخوِف‌ < مَخیف‌ i > i + w
۱۲. شاهَدَ < شُوهِدَ u > a + u
۱۳. همزه‌ + همزه‌ = a

۷ - دو اصل برای بیان تغییرات در چارچوب‌ آموزشی‌ معقول



اما برای اینکه‌ این‌ تغییرات‌ را بدون‌ بیان‌ علت‌ رها نکنیم‌ و نیز بتوانیم‌ در چارچوب‌ آموزشی‌ معقولی‌ قرار دهیم‌، بهتر است‌ بر دو اصل‌ تکیه‌ کنیم‌ و بر حسب‌ آن‌ها به‌ تحلیل‌ و توجیه‌ دگرگونی‌های صوتی‌ بپردازیم‌. این‌ دو اصل‌ یکی‌ بازیابی‌ هجاهای معمول‌ در زبان‌ عربی‌ کلاسیک‌ است‌ و دیگر اصل‌ ثقیل‌ بودن‌ برخی‌ اصوات‌ در جای‌های خاص‌.
به‌ کمک‌ این‌ دو اصل‌ - اگر نتوان‌ همه باب‌ اعلال‌ را توضیح‌ داد - لااقل‌ می‌توان‌ شیوه آموزش‌ آن‌ را آسان‌ کرد:
الف‌ - بازیابی‌ هجاها:
۱. هجاهای عربی‌، پیوسته‌ با یک‌ صامت‌ (فقط یکی‌) آغاز می‌شوند. از این‌رو، هر گروه‌ دو صامتی‌ را در درون‌ کلمات‌، دو بخش‌کرده‌، هر صامت‌ را به‌یکی‌ از دو هجای جانبی‌می‌دهند. پس‌ گروه‌ tr در قَطْرَة چنین‌ هجابندی می‌شود: قَطْ/ رَ/ ت‌ُ (u)؛ qat/ra/t.
۲. هجاهای عربی‌ کهن‌ پیوسته‌ به‌ یک‌ مصوت‌ (بلند یا کوتاه‌)، یا یک‌ (فقط یک‌) صامت‌ ختم‌ می‌شوند. پس‌ در زبان‌ عربی‌ سه گونه‌ هجا موجود است‌: کوتاه‌ باز، ba) bi و بلندباز، ba، وbi)، bu بلند بسته‌، bab) bib و bub). از این‌ ۳ نوع‌ هجا که‌ بگذریم‌، تقریباً هیچ‌ نوع‌ هجای دیگری در زبان‌ عربی‌ نمی‌توان‌ یافت‌؛ اما در کنش‌ و واکنش‌های صرفی‌ یا ترکیب‌ کلمات‌، گاه‌ شرایطی‌ جمع‌ می‌شود که‌ در آن‌ها هجاهایی‌ «ناهنجار» در عربی‌ پدید می‌آید (اساس‌ قضیه اعلال‌). زبان‌ عربی‌، به‌ شیوه‌هایی‌ که‌ اینک‌ بیان‌ می‌کنیم‌، از این‌ هجاهای ناپسند می‌گریزد.

۸ - مهم‌ترین‌ هجاها



مهم‌ترین‌ هجاهایی‌ که‌ بدین‌سان‌ پدید می‌آیند، عبارتند از:
۱. هجایی‌ که‌ با دو صامت‌ بسته‌ می‌شود: dast (در پایان‌ یا در درون‌ کلمه‌).
۲. هجایی‌ بلند بسته‌ که‌ مصوت‌ طویل‌ در مرکز آن‌ است‌ (= هجای کشیده‌) : بَاغ‌ْ، bag قال‌ْ qal (این‌ هر دو را التقای ساکنین‌ خوانند). راه‌ گریز از این‌ هجاهای ناهنجار یا تنگنای آواشناختی‌، راهی‌ آسان‌ و قاعده‌ای عمومی‌ است‌: در شکل‌ اول‌ (اجتماع‌ دو صامت‌) البته‌ چاره‌ای جز تفکیک‌ دو صامت‌ نیست‌. اگر این‌ دو در پایان‌ کلمه‌ قرار گرفته‌ باشند، یکی‌ در هجای کلمه‌ باقی‌ می‌ماند و دیگری به‌ هجای‌ «اعراب‌» می‌پیوندد. پس‌ دَسْت‌ْ، چنین‌ هجابندی می‌شود: an. dast در درون‌ کلمه‌ که‌ چنین‌ کاری میسّر نیست‌، به‌ کمک‌ یک‌ مصوت‌ کوتاه‌، هجای تازه‌ای به‌ کلمه‌ می‌افزایند، از آنجا، دستبان‌ dast/ban (= دستکش‌، کلمه‌ در عصر عباسی‌ معرّب‌ شده‌) چنین‌ می‌گردد: undas/ta/ba/n.
در حالت‌ دوم‌ (هجای کشیده‌)، یا از شیوه پیشین‌ استفاده‌ می‌شود، یعنی‌ لفظ باغ‌ bag (که‌ یک‌ هجای کشیده‌ است‌)، به‌ کمک‌ اعراب‌ به‌ دو هجا تبدیل‌ می‌شود un، ba/gو یا از امتداد مصوت‌ بلند می‌کاهند. این‌ امر، بخش‌ اعظم‌ باب‌ اعلال‌ را تشکیل‌ می‌دهد، زیرا همه افعال‌ معتل‌، به‌خصوص‌ آن‌هایی‌ که‌ حرف‌ میانی‌شان‌ مصوت‌ بلند است‌، ناچار در چند مورد حاوی هجای‌ کشیده‌ می‌شوند و برای‌ گریز از آن‌ هجا، هیچ‌ راهی‌ جز کوتاه‌ کردن‌ مصوت‌ بلند باقی‌ نمی‌ماند. نیز از آن‌جا که‌ دو مصوت‌ کوتاه‌ و بلند با هم‌ هیچ‌ اختلافی‌ جز «امتداد» یا «کشش‌» ندارند، انتقال‌ از یکی‌ به‌ دیگری حادثه‌ای کاملاً طبیعی‌ جلوه‌ می‌کند،همچنین‌ است‌ در شکل‌های صرفی‌ مانند یَقُوْلْن‌َ < یَقُلْن‌َ.
در فعل‌های ماضی‌ به‌ پدیده جالب‌، اما معمول‌ و رایجی‌ برمی‌خوریم‌ که‌ همانا تبدیل‌ مصوت‌ است‌: بنا به‌ قاعده یاد شده‌، فعلی‌ چون‌ قال‌َ، همین‌ که‌ حاوی هجای کشیده‌ می‌گردد (قالْت‌ُ) باید مصوت‌ بلند را به‌ کوتاه‌ تبدیل‌ کرد، پس‌ قاْلت‌ُ < قَلْت‌ُ. اما چنین‌ نیست‌، زیرا پیوسته‌، احساس‌ لغوی و صوتی‌ بر این‌ تحول‌ ظاهری غالب‌ آمده‌ است‌ و باعث‌ شده‌ است‌ که‌ [[ذوق‌]] عربی‌، به‌ جای مصوت‌ کوتاه‌ a که‌ زاییده a بوده‌ (که‌ آن‌ خود نیز زاییده تحولی‌ چنین‌ است‌)، مصوت‌ کوتاهی‌ گذارند که‌ بازتاب‌ صوت‌ اصلی‌ ریشه‌ باشد.
بدین‌سان‌، قَلْت‌ُ به‌ قُلْت‌ُ تبدیل‌ شد و کَنْت‌ُ به‌ کُنْت‌ُ (از ریشه‌های ق‌ و ل‌ و ک‌ و ن‌) و یا باع‌ < باعْت‌ُ < بَعْت‌ُ < بِعْت‌ُ (از ریشه ب‌ ی ع‌). ترکیب‌ دو مصوت‌ بلند نیز در عربی‌ ممکن‌ نیست‌ (قاعده التقای ساکنین‌). در چنین‌ احوال‌ تحول‌ معمول‌ آن‌ است‌ که‌ از دو مصوت‌، یک‌ مصوت‌ مرکب‌ پدید آید. اما چون‌ در عربی‌ کلاسیک‌ مصوت‌ مرکبی‌ جز aw و ay موجود نیست‌، ناچار باید مصوت‌ بلند اول‌، حتماً a باشد. رمی‌ + وا (شناسه جمع‌ مذکر) < رماوا < رَمَوْا)؛ ramaw) تَخشی‌ + ین‌ < تخشایْن‌َ < تخشین‌. (taxsayna)
حال‌ اگر فعل‌ به‌ یکی‌ از دو مصوت‌ i یا u ختم‌ شود و آنگاه‌ به‌ یکی‌ از شناسه‌های مصوت‌دار بپیوندد (مانند + ون‌َ < یرمِیْوْن‌َ)؛ yarmiuna) (یدعو + ون‌ < یدعوْوْن‌َ راهی‌ جز حذف‌ یکی‌ از دو مصوت‌ بلند باقی‌ نمی‌ماند. اینک‌ باید واج‌ معنی‌ ساز را حفظ کرده‌، آن‌ را که‌ زیانی‌ به‌ معنی‌ نمی‌زند، حذف‌ نماییم‌: یَرمُون‌ (ی از ریشه فعل‌ حذف‌ شده‌)؛ همین‌ وضعیت‌ در ترکیب‌ اسم‌ها نیز پدید می‌آید: ذوالحمار du-l-himar) < یا فی‌ + ال fi-l) <. (fi-l-

۹ - سنگینی‌ (ثقل‌ِ) آوایی‌



ب‌ - سنگینی‌ (ثقل‌ِ) آوایی‌: این‌ امر از پدیده‌هایی‌ است‌ که‌ پیوسته‌ موردتوجه‌ نحویان‌ قرار داشته‌، و اساس‌ بسیاری از تغییرات‌ آوایی‌ شده‌ است‌. می‌توان‌ فهرستی‌ از ترکیبات‌ صوتی‌ که‌ نزد اعراب‌ ناهنجار جلوه‌ کرده‌ است‌ و آنان‌ از آن‌ گریخته‌اند، به‌ دست‌ داد (نک: جدول‌ پیشین‌). با توجه‌ به‌ جدول‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ بسیاری از این‌ ترکیب‌ها، چندان‌ ناهنجار نیستند که‌ موجب‌ گریز سخنگوی عرب‌ باشد، زیرا در صورتی‌ که‌ همین‌ ترکیب‌ها قالب‌ معنی‌ساز ایجاد کند و بیم‌التباس‌ پیش‌ آید، در آن‌ها از همین‌ اصوات‌ استفاده‌ می‌شود: ما أَقوَم‌َ (تعجب‌)، أبیض‌، أسود (صفت‌ مشبهه‌)، مِقوال‌، مِقوَد اسم‌ آلت‌ . همچنین‌ در برخی‌ ترکیب‌ها، هجاهای کشیده‌ - حتی‌ آن‌هایی‌ که‌ گفتیم‌ در عربی‌ کلاسیک‌ موجود نیست‌ - پدیدار می‌گردند. اما باقی‌ ماندن‌ آن‌ها، پیوسته‌ در حالتی‌ خاص‌ است‌ و یا علتی‌ خاص‌ دارد:
۱. هجای کشیده‌، معمولاً در مُثَّنای مضاف‌ به‌ الف‌ و لام‌ باقی‌ می‌ماند، مانند tal در حَلقتا البِطانی‌، زیرا اگر به‌ صورت‌ halqata-l-... تلفظ شود، با مفرد آن‌ یکی‌ خواهد شد. اما هنگامی‌ که‌ این‌ ترکیب‌ به‌ تلفظ در می‌آید، ممکن‌ است‌ یک‌ a به‌ صورتی‌ بسیار مخفف‌ شده‌ پس‌ از مصوت‌ بلند درآید. (... ta'l...)همین‌ مصوت‌ تخفیف‌ یافته‌ را می‌توان‌ در مِن‌ حَلقتی‌ ال... احساس‌ کرد.
۲. هجای کشیده‌ (تقریباً همیشه‌ با پیش‌ از حرف‌ مشدد باقی‌ می‌ماند، مثل‌...dall در ولاالضالّین‌، dabb... در دابّه، و... farr در اِصفارَّ
۳. هجای کشیده‌ هنگام‌ وقف‌ِ برخی‌ کلمات‌ باقی‌ می‌ماند، مانند هجای آخر للمتقین‌. بدیهی‌ است‌ که‌ انبوهی‌ تغییر جزئی‌ دیگر در زبان‌ ، خاصه‌ در صرف‌ افعال‌ معتل‌ و هنگام‌ اتصال‌ آن‌ها به‌ شناسه‌های فعل‌ پدید می‌آید. مثلاً در تثنیه فعلی‌ که‌ به‌ u ختم‌ شده‌ است‌ (یدعو)، ناچار باید مصوت‌ بلند a در ان‌ِ قرار گیرد: یدعوان‌ِ. yad uani این‌ ترکیب‌ ناچار به‌... uwaتبدیل‌ می‌شود. (yad uwani) همچنین‌ است‌... iani که‌ به‌... iyani تغییر شکل‌ می‌دهد. قالب‌های صرفی‌ در تعیین‌ شکل‌ مصوت‌ها تأثیر قاطع‌ دارند، زیرا پیوسته‌ شامل‌ یک‌ واج‌ معنی‌ساز می‌گردند. مثلاً در یُستَفْعَل‌ُ، فتحه ع‌ مایه اصلی‌ فعل‌ مجهول‌ را تشکیل‌ می‌دهد و به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ صوت‌ دیگری، جز شکل‌ کشیده خود تبدیل‌ نمی‌شود. به‌ همین‌ سبب‌، در یُستعان‌ُ به‌ a بدل‌ شده‌ است‌ (یُستَعْوَن‌ُ < یُستَعان‌ُ، نیز یَسْتَعْوِن‌ُ < یستعین‌). در کتاب‌ آموزش‌ [[زبان‌ عربی‌]] براساس‌ نام‌گذاری‌های معمول‌ و مراعات‌ قوانین‌ [[آواشناسی‌]] موضوع‌ اعلال‌ به‌ شکلی‌ تازه‌ عرضه‌ شده‌ است‌.
[۱۲] آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۵۱، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
[۱۳] آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۶۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
[۱۴] آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۶۸، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
[۱۵] آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌۲، ص۱۲۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
[۱۶] آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌۲، ص۱۵۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.


۱۰ - فهرست منابع



(۱) آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
(۲) عثمان‌ بن‌ جنی‌، الخصائص‌، به‌ کوشش‌ محمدعلی‌ نجار، قاهره‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
(۳) عثمان‌ بن‌ جنی‌، سر صناعة الاعراب‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ هنداوی، دمشق‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۳م‌.
(۴) عثمان‌ بن‌ جنی‌، المنصف‌، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ مصطفی‌ و عبدالله‌ امین‌، قاهره‌، ۱۳۷۳ق‌/۱۹۵۴م‌.
(۵) ابن‌سینا، مخارج‌ الحروف‌، به‌ کوشش‌ پرویز ناتل‌ خانلری، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌.
(۶) محمود زمخشری، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌/لندن‌، ۱۹۷۹م‌.
(۷) عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
(۸) رمضان‌ عبدالتواب‌، مباحثی‌ در فقه‌ اللغه‌ و زبان‌شناسی‌ عربی‌، ترجمه حمیدرضا شیخی‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
(۹) احمد قبش‌، الکامل‌ فی‌ النحو و الصرف‌ و الاعراب‌، دمشق‌، ۱۹۸۲م‌.
(۱۰) منیف‌ لطفی‌ و مصطفی‌ غلایینی‌، الدروس‌ العربیه، تهران‌، ۱۳۶۲.
(۱۱) یعقوب‌ امیل‌ بدیع‌ و عاصی‌ میشال‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغة و الادب‌، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌؛

۱۱ - پانویس


 
۱. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۳۵۸_ ۳۶۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
۲. عثمان‌ بن‌ جنی‌، الخصائص‌، ج۱، ص۸۹ _ ۹۰، به‌ کوشش‌ محمدعلی‌ نجار، قاهره‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
۳. عثمان‌ بن‌ جنی‌، المنصف‌، ج۱، ص۲۸۰_۳۲۴، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ مصطفی‌ و عبدالله‌ امین‌، قاهره‌، ۱۳۷۳ق‌/۱۹۵۴م‌.
۴. محمود زمخشری، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۱۷۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌/لندن‌، ۱۹۷۹م‌.
۵. منیف‌ لطفی‌ و مصطفی‌ غلایینی‌، الدروس‌ العربیه، ج۱، ص۱۷۹_۱۸۵، تهران‌، ۱۳۶۲.
۶. یعقوب‌ امیل‌ بدیع‌ و عاصی‌ میشال‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغة و الادب‌، ج۱، ص۱۷۷_۱۸۰، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
۷. احمد قبش‌، الکامل‌ فی‌ النحو و الصرف‌ و الاعراب‌، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۳، دمشق‌، ۱۹۸۲م‌.
۸. عثمان‌ بن‌ جنی‌، سر صناعة الاعراب‌، ج۱، ص۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ هنداوی، دمشق‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۳م‌.
۹. رمضان‌ عبدالتواب‌، مباحثی‌ در فقه‌ اللغه‌ و زبان‌شناسی‌ عربی‌، ج۱، ص۴۵۰، ترجمه حمیدرضا شیخی‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۰. عثمان‌ بن‌ جنی‌، سر صناعة الاعراب‌، ج۱، ص۱۷، به‌ کوشش‌ حسن‌ هنداوی، دمشق‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۳م‌.
۱۱. ابن‌سینا، مخارج‌ الحروف‌، ج۱، ص‌۲۲، به‌ کوشش‌ پرویز ناتل‌ خانلری، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌.
۱۲. آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۵۱، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۳. آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۶۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۴. آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌ ۱، ص۶۸، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۵. آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌۲، ص۱۲۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۶. آذرتاش‌ آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج‌۲، ص۱۵۴، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.


۱۲ - منبع


دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اعلال»، ج۹، ص۱۸.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | اعلال | علم صرف




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.