جامع صحیحیجامع صحیحی مفهوم مشترک میان همه افراد صحیح یک موضوع فقهی است. ۱ - تعریف جامع صحیحیجامع صحیحی ، مقابل جامع اعمی و به معنای مفهوم مشترکی است که صحیحی در بحث " صحیح و اعم " برای افراد و مصادیق مختلف عبادت یا معامله خاصی تصور می نماید که شامل تمام افراد صحیح می گردد ؛ برای مثال ، نماز صحیح ، افراد و مصادیق مختلفی، نظیر نماز شکسته، کامل، غریق و مضطر دارد که برای این مصادیق باید قدر مشترکی ( جامع ) ، تصور شود. ۲ - تصویر جامع صحیحیاصولیون در تصویر جامع صحیحی اختلاف دارند: ۲.۱ - دیدگاه محقق خراسانیبرخی هم چون مرحوم " محقق خراسانی " معتقدند این جامع ، جامع ذاتی ( مقولی ) است ؛ به این معنا که جامع در عبادتی همانند نماز، عبارت است از چیزی که " معراج مؤمن " و یا " ناهی از فحشا " می باشد . این جامع ، شامل همه افراد نماز، مثل نماز شکسته، کامل، غریق و مضطر خواهد بود. ۲.۲ - جامع صحیحی جامع وجودی استعده ای معتقدند جامع صحیحی، نه جامع مقولی (ذاتی) و نه جامع عنوانی است ، بلکه جامع وجودی است که مرتبه ای از مراتب وجود است . این مرتبه از ناحیه قلّت (کمی) محدود است ؛ یعنی باید جامع ارکان باشد ؛ ولی از ناحیه زیادی و کثرت لا شرط است. ۲.۳ - دیدگاه محقق خوییبرخی هم چون مرحوم " محقق خویی " در " اجودالتقریرات " ، گفته اند شارع مقدس، مخترع الفاظ عبادات و معاملات است و به همین خاطر درباره نماز فرموده است: " الصلوة اوّلها التکبیر و آخرها التسلیم " و نیز فرموده: " الصلوة ثلثها الرکوع و ثلثها السجود و ثلثها الطهور " ، به این ترتیب ، هر آن چه را که شارع به عنوان مخترع و واضع اعتبار کرده است ، همان مسمای عبادت و جامع است و بقیه اجزا و شرایط به صورت لابشرط در مسما ، اخذ شده است. ۲.۴ - دیدگاه امام خمینی" امام خمینی " ( ر ه ) درباره جامع صحیحی می گوید: جامع صحیحی در مرکبات اعتباری ـ مانند نماز ـ همان هیئت اتصالی است که در آن اجزا و مواد خاصی نظیر ذکر، قرائت ، رکوع و سجود به صورت لابشرط اخذ شده است، به گونه ای که این اجزا و مواد در آن هیئت اتصالی فانی و مندک بوده و این هیئت بر میسور هر یک از آن اجزا صادق است. [۷]
سیری كامل در اصول فقه ، فاضل لنكرانی ، محمد ، ج ۲ ، ص ۱۱۹و ۱۴۷-۱۵۴.
[۸]
مفاتیح الاصول ، مجاهد ، محمد بن علی ، ص ۲۰۱-۲۰۲.
۳ - پانویس
۴ - منبعفرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۳۷۲، برگرفته از مقاله «جامع صحیحی». |