بایجوبایْجو، از سرداران و فرماندهان مغول در مناطق شمال غربی ایران که مغولان را بر آناتولی و آسیای صغیر مسلط ساخت. ۱ - معرفی اجمالینام بایجو در منابع اسلامی به صورتهایی چون تایچو، پاچو، بایچو و پَچو نیز آمده است. [۱]
محمد قزوینی، حواشی بر تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۲۸۲.
[۲]
Howorth، H H، ج۳، ص۷۸، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
[۳]
Altunian، G، ج۱، ص۳۸، Historische Studien، Berlin، ۱۹۶۵، vol XCI.
در میان مغولان دستکم دو تن دیگر، هر دو از تبار چنگیز به نام بایجو شهرت داشتهاند [۴]
Boyle، J A، ج۱، ص۲۲۴، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
[۵]
Boyle، J A، ج۱، ص۱۴۴، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
[۶]
Boyle، J A، ج۱، ص۱۳۸، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
[۷]
Boyle، J A، ج۱، ص۱۳۵. X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
نام این بایجو که از قوم بیسوت و خویشاوند جَبه، سردار چنگیز بود، چونان سرداری فعال و پرتحرک [۸]
Runciman، S، ج۳، ص۲۵۹، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵.
در ایران و آسیای صغیر، همراه با هولاکو در برانداختن خلافت عباسی و دیدار با سفیران پاپ و ارتباط با مسیحیان، در تاریخ یاد شده است.۲ - بایجو در ایراننخستین بار رشیدالدین فضلالله از او در وقایع ایامی یاد میکند که اوگتای قاآن، چورماغون را به ایران گسیل کرد و بایجو یکی از امیران همراه او بود. این لشکریان از میان مغولان انتخاب میشدند تا در سرزمینهای جدید برای همیشه اقامتکنند. [۹]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۷۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۰]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
همین سپاه یکسره کردن کار جلالالدین خوارزمشاه را برعهده داشت. [۱۱]
محمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ج۱، ص۱۶۷، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
سخن رشیدالدین فضلالله در جایی دیگر میتواند این طور نیز تعبیر شود که منگو قاآن، بایجو را پس از بیماری چورماغون برای برقراری نظم به ایران فرستاد [۱۲]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۹۷۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۳]
غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، ج۳، ص۹۴، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۴]
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۴۰، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
اما رفتار ستمگرانه بایجو در این مأموریت چنان بود که امیر ارغون پس از آنکه به تبریز رسید، به کوتاه کردن دست او پرداخت. [۱۵]
عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۲۴۴، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
[۱۶]
منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، ج۱، ص۱۸۴، تبریز، ۱۳۵۸ش.
پس از چورماغون، از ۶۴۰ق/ ۱۲۴۲م به بعد، بایجو در امور شمال ایران، مغان و اران تنها ماند [۱۷]
Grousset، R، ج۱، ص۳۲۸ -۳۲۷، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
[۱۸]
ایگور راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خاندان مغول، ج۱، ص۱۰۷، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۱۹]
عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۰م.
و به همین سبب، سرداری به نام ایلجی گیدی برای همراهی و شاید جانشینی او به منطقه گسیل گردید [۲۰]
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۴۱، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۲۱]
J A، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
که گویا مأموریت او اصلاً محدود ساختن بایجو بود. [۲۲]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۹۹، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۳]
Grousset، R، ج۱، ص۳۶۴، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
بعدها که در هنگام تغییر قدرت در قراقروم، ایلجی گیدی فدای تصفیههای سیاسی گردید [۲۴]
Grousset، R، ج۱، ص۳۶۴، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
، بایجو در مقر فرماندهی و اردوی دائمی خویش، یعنی آذربایجان به یگانه قدرت مغول در آسیای غربی مبدل شد. [۲۵]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۱۰۷، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۶]
ایگور راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خاندان مغول، ج۱، ص۱۰۷، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش.
۳ - بایجو در آسیای صغیر و شامبه گزارش جوینی، چورماغون و بایجو وقتی به ایران فرستاده شدند، فرمان تسخیر آسیای صغیر از دست سلجوقیان را نیز داشتند [۲۷]
عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۴۶۷، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
چنانکه از گزارش ابن بیبی پیداست، چورماغون پس از نخستین حمله، مذاکره برای صلح را پذیرفت و سفیران میان سلاجقه و مغولان به رفت و آمد پرداختند. در این میان، بهسبب مرگ سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و جانشینی پسرش غیاثالدین کیخسرو در ۶۳۶ق/۱۲۳۹م و ابتلای چورماغون به بیماری فلج، بایجو فرصت خودنمایی یافت و به ارزروم تاخت. غیاثالدین برای مقابله کوششهای بسیار به خرج داد. با اینهمه، سرانجام در ماه محرم ۶۴۱/ ژوئیه ۱۲۴۳ در محل کوسهداغ به سختی شکست خورد و فراری شد و بایجو دست به غارت و کشتاری شدید زد [۲۸]
حسین ابن بیبی، اخبار سلاجقه روم، ج۱، ص۲۰۵، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۲۹]
حسین ابن بیبی، اخبار سلاجقه روم، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۴، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۳۰]
Cahen، C، ج۱، ص۱۳۷ -۱۳۸، Pre-Ottoman Turkey، tr J Jones - Williams، London، ۱۹۶۸.
[۳۱]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۹۳۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(که حمله دوم بایجو به روم را مربوط به جنگ کوسهداغ دانسته است). از آن پس حکومت نیمه مستقل سلجوقیان روم تحتالشعاع قدرت بایجو قرار گرفت. نقش بایجو که در واقع نوعی شرکت در قدرت دولت دستنشانده سلجوقی بود، عملاً کنترل کامل این حوزه را مختل ساخت و همین وضع موجب تشکیل هسته نیروهای جدیدی در منطقه، از جمله جنبش ترکمنها شد که بعدها دولت عثمانی از آن سربرآورد. [۳۲]
Itzkowitz، N، ج۱، ص۲۷۵، X The Ottoman Empire n، The World of Islam، London، ۱۹۷۶.
[۳۳]
SOmer، F، ج۲، ص۱۵۸، Oguzlar، Ankara، ۱۹۳۵.
بر اثر این مداخلات، سلجوقیان به دربار قراقروم متوسل شدند و قراقروم نیز یرغوچیان (حسابرسان) را با اختیارات زیاد برای رسیدگی به کارهای امیران بدانجا فرستاد و آنان دست بایجو را از سر سلجوقیان کوتاه کردند. از آن پس کارگزاران سلطان عزالدین کیکاووس به فرستادگان بایجو چندان روی خوش نشاننمیدادند و این امر خشم بایجو را سخت برمیانگیخت [۳۴]
حسین ابن بیبی، اخبار سلاجقه روم، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۰ش.
و او را به فکر انتقام میانداخت.در ۶۵۰ق/۱۲۵۲م بایجو برای بار دوم به میافارقین حمله کرد، اما با پادرمیانی باتو سردار مغول در روسیه، آنجا را ترک گفت [۳۵]
محمد ابن شداد، الاعلاق الخطیره، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷، به کوشش یحیی عباره، دمشق، ج ۱ (۲)، ۱۹۹۱م، ج ۳ (۳)، ۱۹۷۸م.
و چون در همین سال، هولاکو از سوی برادرش قوبلای قاآن مأمور حکومت ایران، روم و شام شد، [۳۶]
ابن خلدون، العبر، ج۵، ص۱۱۲۵.
[۳۷]
محمد قزوینی، حواشی بر تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۴۶۸.
بایجو به همدان نزد او رفت. گزارشها نشان میدهند که هولاکو با آنکه از بایجو خشمگین بود، به او فرمان داد که تمام سرزمین روم تا کنار دریا و ولایت فرنگان - صلیبیها - را بهتصرف درآورد. بایجو فرصت انتقام از سلجوقیان را مغتنم شمرد و این بار بسیار سختتر به آسیای صغیر حمله برد. [۳۸]
محمد قزوینی، حواشی بر تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۴۶۸.
[۳۹]
Howorth، H H، ج۳، ص۱۰۹، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
درباره انگیزه این حمله گفته شده است که هولاکو پس از استقرار کامل در ایران، برای همراهان خود نیاز به زمین داشت و از این رو، مغان را از بایجو طلب کرد. بایجو نیز راهی نداشت، جز آنکه اردو و احشام خود را به خاک روم انتقام دهد. سلطان عزالدین کیکاووس سلجوقی با این امر مخالفت کرد و کار به جنگ کشید، اما عزالدین شکست خورد و گریخت و برادرش رکنالدین قلیچ ارسلان که پیش از آن اطاعت مغول را پذیرفته، و در زندان برادر بود، آزاد شد و خود را سلطان خواند [۴۱]
غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۴۶۲، به کوشش آنطون صالحانی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۴۲]
Cahen، C، ج۱، ص۲۷۵ -۲۷۶، Pre-Ottoman Turkey، tr J Jones - Williams، London، ۱۹۶۸.
[۴۳]
Altunian، G، ج۱، ص۴۱، Historische Studien، Berlin، ۱۹۶۵، vol XCI.
خشم هولاکو بر بایجو، ظاهراً فرصت انتقام از سلطان عزالدین را در اختیار بایجو گذاشت، زیرا عزالدین با وجود مخالفتهایش با بایجو، در آغاز خیال صلح داشت. [۴۴]
محمود آقسرایی، مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، ج۱، ص۴۱-۴۲، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م.
۴ - بایجو و مسیحیتکشورگشاییهای مغول در آسیای صغیر و کرانههای مدیترانه در سرزمینهای اسلامی موازنه قوا را در آسیای غربی میان مراکز قدرت مسلمانان و مسیحیان بر هم زد. شایعه مسیحی شدن گیوک خان که مادری مسیحی داشت - چه در محافل مسیحی همجوار با سرزمینهای مسلمانان، مانند ارمنستان و روم شرقی، و چه در دربارهای اروپایی - به عنوان نشانهای مثبت برای اتحاد با این نیروی جدید بر ضد مسلمانان و به ویژه برای انهدام خلافت بغداد، تلقی شد. [۴۵]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۸۱، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۶]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۹۹، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
هایتون پادشاه ارمنستان با تسلیم به مغولها، اندیشه اتحاد مسیحیان شرقی با مغولان برضد مسلمانان را در پیش چشم بایجو قرار داد و او را که از ۶۳۹ق/۱۲۴۱م در آسیای صغیر به تنهایی فعالیت میکرد و در خیال نابودی کامل سلجوقیان روم بود، به جنگ تحریک کرد، [۴۷]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۸۰، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۸]
Grousset، R، ج۱، ص۳۴۸، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
[۴۹]
Grousset، R، ج۱، ص۳۲۸، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
[۵۰]
Brent، P، ج۱، ص۱۳۳، The Mongol Empire، London، ۱۹۷۶.
چنانکه در جنگ کوسهداغ نیز به دنبال همین سیاست از کمک به غیاثالدین کیخسرو در برابر بایجو خودداری ورزید. با اینهمه، برای دنیای مسیحیت دریافت این نکته که توجه مغولها به مراکز اسماعیلیه ایران و خلافت بغداد تنها انگیزههای سیاسی داشته است، نه مذهبی، به ویژه پس از پیشرفت مغول در روسیه و آسیای صغیر تا سر حد یونان، چندان دشوار نبود. [۵۱]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۸۱، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۵۲]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۱۰۸، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۵۳]
Grousset، R، ج۱، ص۳۲۸، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
از همین رو، پاپ اینوکنتیوس چهارم که به برقراری ارتباط مجدد با کلیساهای شرق و هم به ایجاد رابطه با مغولها متمایل بود، [۵۴]
دیوید مرگان، مغولها، ج۱، ص۲۱۶، ترجمه عباس مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش.
دست به کوششهایی از طریق فرستادن سفیرانی به سوی مغولها زد. بیشتر منابع از مسافرت دو هیأت مسیحی یاد کردهاند [۵۵]
حاشیه، منوچهر مرتضوی، ج۱، ص۱۰۸، مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش.
[۵۶]
حاشیه، منوچهر مرتضوی، ج۱، ص۱۱۲، مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش.
[۵۷]
عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مفصل ایران، ج۱، ص۱۵۹، تهران، ۱۳۴۱ش.
[۵۸]
پرسی سایکس، تاریخ ایران، ج۲، ص۱۳۹، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، علمی.
[۵۹]
Brent، P، ج۱، ص۹۱، The Mongol Empire، London، ۱۹۷۶.
اما به گفته مرگان شورای مذهبی شهر لیون تصمیم به فرستادن ۳ هیأت گرفت. [۶۰]
دیوید مرگان، مغولها، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶، ترجمه عباس مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش.
یکی از این ۳ هیأت ظاهراً به ریاست شخصی به نام روبروکی در مغان به حضور بایجو رسید و مورد پذیرایی قرار گرفت. [۶۱]
Howorth، H H، ج۳، ص۸۲، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
[۶۲]
Grousset، R، ج۱، ص۳۴۸، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
هیأت دوم به ریاست جُوانی پیان دل کارپینه در قوریلتای انتخاب گیوک خان شرکت کرد. [۶۳]
ایگور راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خاندان مغول، ج۱، ص۱۰۶، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۶۴]
عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مفصل ایران، ج۱، ص۱۵۹، تهران، ۱۳۴۱ش.
[۶۵]
حاشیه، منوچهر مرتضوی، ج۱، ص۱۰۸، مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش.
[۶۶]
حاشیه، منوچهر مرتضوی، ج۱، ص۱۱۲، مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش.
آخرین هیأت به ریاست کشیشی دومینیکن به نام آنسلم دولمباردی یا آسلین، در ذیقعده ۶۴۰/مه ۱۲۴۳ در محل شوشی، به حضور بایجو رسید. آسلین، بنابر گزارشهای موجود، فاقد ویژگیهای دیپلماتیک بود و درک درستی از موقعیت واقعی این نیروی جدید نداشت، زیرا رفتار خشک و انعطافناپذیر و حتی متکبرانهاش چنان خشم بایجو را برانگیخت که بایجو بر آن شد تا او و همراهانش را به قتل رساند [۶۷]
ایگور راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خاندان مغول، ج۱، ص۱۰۹، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۶۸]
Brent، P، ج۱، ص۹۱، The Mongol Empire، London، ۱۹۷۶.
[۶۹]
Runciman، S، ج۳، ص۲۵۹، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵.
(که محل ملاقات را تبریز آورده است)؛ اما به توصیه بعضی از اطرافیان و از جمله همسر خود از کشتن آنان خودداری کرد. [۷۰]
ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ج۱، ص۹۷، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش.
وقتی ایلجی گیدی از سوی گیوک خان برای فیصله دادن به موضوع سفیران رسید، بایجو از نامه گیوک خان به پاپ که در پاسخ سفارت جوانی نوشته شده بود، رونوشتی برداشته، به آسلین داد و همراه دو سفیر از جانب خود به نزد پاپ فرستاد. [۷۱]
Grousset، R، ج۱، ص۴۲۱، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
در این نامه سخنان سخت به پاپ گفته شده، و از او خواسته شده بود که شخصاً به بندگی خان بزرگ برسد و در حضور او بایستد. [۷۲]
علاءالدین آذری، «روابط مغولها با دربار واتیکان»، ج۱، ص۲۸۶-۲۸۷، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۸ش، س ۴، شم ۴.
به هر حال، نتیجهای که پاپ و شاهان اروپا از اتحاد با فرماندهان مغول مانند بایجو در نظر داشتند، به دست نیامد، [۷۳]
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۲۳۲، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
هر چند که بایجو بسیار مایل بود با اتحاد با مسیحیان باعث آن شود که سپاهیان صلیبی مسلمانان شام را مشغول نگه دارند تا او بیدغدغه به کار بغداد بپردازد. [۷۴]
Runciman، S، ج۳، ص۲۵۹، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵.
۵ - فتح بغدادجانشینان چنگیزخان، درپی گسترش امپراتوری مغول، پس از ایران، همواره به شام و عراق به عنوان بزرگترین اهداف خود نظر داشتند. [۷۵]
دیوید مرگان، مغولها، ج۱، ص۱۷۵، ترجمه عباس مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش.
کوششهای بایجو در حمله به بینالنهرین و نزدیک شدن به مرکز خلافت بر اثر شورشهای قفقاز و بسیج عمومی خلیفه مستنصر نافرجام ماند [۷۶]
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ج۱، ص۲۱۱، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۷۷]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۳۶۷- ۳۶۸، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
و به همین سبب نیز وی مورد شماتت سخت هولاکو قرارگرفت. [۷۸]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۹۹۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۷۹]
Howorth، H H، ج۳، ص۱۰۹، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
بررسی گزارشهای تاریخی نشان میدهد که خانهای بزرگ مغول از دشواری حمله به مرکز خلافت اسلامی آگاه بودهاند. در بیشتر گزارشها، گفته شده است که بایجو در نخستین مأموریت خود فقط برای ضبط ولایات ایران فرستاده شده بود. [۸۰]
محمد میرخواند، روضه الصفا، ج۱، ص۸۸۹، تلخیص عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۸۱]
غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، ج۳، ص۹۴، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
برپایه یک گزارش منحصر به فرد، منگو قاآن مخالف حمله به بغداد بود و بایجو را از آن باز داشته بود؛ از سوی دیگر، هنگام فرستادن هولاکو به ایران به او توصیه کرده بود که با بایجو مخالفت نورزد. اما هولاکو با جعل پیام منگو، آن را به این معنی که بایجو نباید با اوامر هولاکو مخالفت کند، تغییر داد و پس از پایان یافتن کار اسماعیلیان الموت، قصد بغداد کرد و از بایجو خواست تا از آسیای صغیر به کمک او بیاید. با آنکه بایجو نخست عذر آورد، اما سپس به رغم میل خود به راه افتاد [۸۴]
احمد نویری، نهایه الارب، ج۲۷، ص۳۸۰-۳۸۱، به کوشش سعید عاشور و دیگران، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
و میان قزوین و همدان به او پیوست و دستور یافت تا به سمت اربیل رفته، از رود دجله بگذرد و از جانب غرب، بغداد را محاصره کند. [۸۵]
تاریخ شاهی قراختائیان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۸۶]
Boyle، J A، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
مدتی بعد در ۶۵۵ق/۱۲۵۷م هولاکو سرداران و از جمله بایجو را در نزدیکی کرمانشاه به مشورت جنگی خواند. [۸۷]
Boyle، J A، ج۱، ص۳۴۷، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
[۸۸]
Howorth، H H، ج۳، ص۱۱۹، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
پس از آن بایجو از آنجا با ۸۰ هزار سوار به تکریت رفت و با کمک بدرالدین لؤلؤ صاحب موصل، پلی از قایق بر رود بست. جنگاوران تکریت در حملهای سخت پل را خراب کرده، بسیاری از مغولان را کشتند؛ اما روز بعد افراد بایجو پل را تعمیر کردند و روی به جانب غربی بغداد نهادند، [۸۹]
عثمان منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۲، ص۱۹۴، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۳ش.
[۹۰]
Browne، E G، ج۲، ص۴۶۱، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۵۱.
[۹۱]
Howorth، H H، ج۳، ص۱۱۹، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
و از آن سوی هولاکو و دیگر سردارانش نیز شهر را به محاصره گرفتند. حمله به بغداد که از اواخر سال ۶۵۵ق آغاز شده بود، در محرم ۶۵۶ به انجام رسید. [۹۲]
محمد ابن طقطقی، الفخری، ج۱، ص۳۳۶، بیروت، دارصادر.
[۹۳]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۷، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۹۴]
عبدالرزاق ابن فوطی، الحوادث الجامعه، ج۱، ص۳۲۳- ۳۲۵، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، ۱۳۵۱ق.
در رویارویی سپاهیان بایجو با قوای خلیفه، پیروزی نخست از آن امیر دواتدار صغیر بود که فرماندهی نیروهای بغداد را برعهده داشت. اما مغولان بند فرات را شکستند و سیل در سپاه دواتدار افتاد و پیروزی از آن بایجو شد [۹۵]
محمد میرخواند، روضه الصفا، ج۱، ص۸۹۳، تلخیص عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۹۶]
Runciman، S، ج۳، ص۳۰۲، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵.
(که عقبنشینی مغول را تاکتیک جنگی بایجو دانسته است).۵.۱ - علت شکست بغدادبرخی از مورخان علت این شکست بغداد را بیکفایتی و سستی و خوشگذرانی مستعصم دانسته، [۹۷]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۷، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
و گفتهاند که او دست درباریان را در آزار مردم باز گذاشته بود و در برابر فتنههای مذهبی و فرقهای واکنشی نشان نمیداد، چنانکه ظاهراً به تحریک امیر دواتدار و ابوبکر فرزند خلیفه در فتنه محله کرخ در غرب بغداد، شمار بسیاری از شیعیان کشته شدند و این امر ابن علقمی وزیر شیعی خلیفه را متأثر ساخت. [۹۹]
محمد میرخواند، روضه الصفا، ج۱، ص۸۹۲، تلخیص عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
به عقیده این مورخان، ابن علقمی از تأثر این حادثه و شاید به تصور اینکه خلیفهای علوی روی کار خواهد آمد، در نهان با هولاکو ارتباط برقرار کرد و به مغول پیوست. [۱۰۱]
Grousset، R، ج۱، ص۴۲۹، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
[۱۰۲]
Boyle، J A، ج۱، ص۳۴۸، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
به هر حال، بعداً ابن علقمی به وزارت بغداد برگزیده شد، اما چند ماهی بیشتر زنده نماند و ظاهراً از شدت تألمات ناشی از کشتارهای مغولان درگذشت. [۱۰۴]
داوود بناکتی، تاریخ، ج۱، ص۴۱۹، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
آخرین گزارش موجود درباره بایجو او را در سمت فرماندهی جانب راست سپاه هولاکو، هنگامی که پس از پایان کار بغداد، ظاهراً به تحریک هایتون ارمنی در ۶۵۷ق/۱۲۵۹م قصد شام را داشت، نشان میدهد. [۱۰۵]
داوود بناکتی، تاریخ، ج۱، ص۴۲۰، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۱۰۶]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۲۵-۱۰۲۶، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۰۷]
Boyle، J A، ج۱، ص۳۵۰، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸.
[۱۰۸]
Runciman، S، ج۳، ص۳۰۵، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵.
به گزارش برخی از مورخان او را به اتهام مکاتبه با خلیفه در هنگام محاصره بغداد به امر هولاکو گردن زدند اما با توجه به اینکه بایجو تقریباً مؤثرترین سردار هولاکو در فتح بغداد بود و خود پایگاه و سابقهای نسبتاً مهم در آسیای صغیر داشت، این گزارش درست به نظر نمیآید، بلکه به نظر میرسد هولاکو که سالها پس از بایجو به سوی مشرق آمد و از سوی منگو قاآن دستور داشت که در امر خلافت عباسیان با او مخالفت نورزد، در او به چشم رقیبی مزاحم و خطری بالقوه مینگریست و بایجو نیز چندان با او همدلی نداشت. وقتی هولاکو دریافت که بایجو تمایلی به پیوستن به هولاکو برای فتح بغداد نداشته، و بهانه میآورده است، در فرصتی مناسب، پس از آنکه از فتح بغداد فارغ شد، او را مسموم ساخت. نیز گفتهاند که بایجو در آخر کار مسلمان شد و چند تن از فرزندانش به مصر مهاجرت کردند. [۱۱۴]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۶ - فهرست منابع(۱) علاءالدین آذری، «روابط مغولها با دربار واتیکان»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۸ش، س ۴، شم ۴. (۲) محمود آقسرایی، مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م. (۳) عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۰م. (۴) حسین ابن بیبی، اخبار سلاجقه روم، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۰ش. (۵) یوسف ابن تغری بردی، النجوم. (۶) محمد ابن شداد، الاعلاق الخطیره، به کوشش یحیی عباره، دمشق، ج ۱ (۲)، ۱۹۹۱م، ج ۳ (۳)، ۱۹۷۸م. (۷) محمد ابن طقطقی، الفخری، بیروت، دارصادر. (۸) غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، به کوشش آنطون صالحانی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۹) عبدالحی ابن عماد، شذرات الذهب، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م. (۱۰) عبدالرزاق ابن فوطی، الحوادث الجامعه، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، ۱۳۵۱ق. (۱۱) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش. (۱۲) عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مفصل ایران، تهران، ۱۳۴۱ش. (۱۳) داوود بناکتی، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش. (۱۴) تاریخ شاهی قراختائیان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۵۵ش. (۱۵) عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م. (۱۶) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۷) غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۸) ایگور راکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خاندان مغول، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش. (۱۹) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۲۰) ج ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۱) پرسی سایکس، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، علمی. (۲۲) محمود عینی، عقدالجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۲۳) محمد قزوینی، حواشی بر تاریخ جهانگشای. (۲۴) منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، تبریز، ۱۳۵۸ش. (۲۵) دیوید مرگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش. (۲۶) عثمان منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۳ش. (۲۷) محمد میرخواند، روضهالصفا، تلخیص عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش. (۲۸) محمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی. (۲۹) احمد نویری، نهایه الارب، به کوشش سعید عاشور و دیگران، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۳۰) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش. (۳۱) موسی یونینی، ذیل مرآهالزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م. (۳۲) ابن خلدون، العبر. (۳۳) Altunian، G، Historische Studien، Berlin، ۱۹۶۵، vol XCI. (۳۴) Boyle، J A، X Dynastic and Political History of the) l- Kh ns n، The Cambridge History of Iran، vol V، ed J A Boyle، Cambridge، ۱۹۶۸. (۳۵) id، The Successors of Genghis Khan، New York/ London، ۱۹۷۱. (۳۶) Brent، P، The Mongol Empire، London، ۱۹۷۶. (۳۷) Browne، E G، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۵۱. (۳۸) Cahen، C، Pre-Ottoman Turkey، tr J Jones - Williams، London، ۱۹۶۸. (۳۹) Grousset، R، L'Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸. (۴۰) Howorth، H H، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸. (۴۱) Itzkowitz، N، X The Ottoman Empire n، The World of Islam، London، ۱۹۷۶. (۴۲) Runciman، S، A History of the Crusades، London، ۱۹۶۵. (۴۳) SOmer، F، Oguzlar، Ankara، ۱۹۳۵. ۷ - پانویس
۸ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بایجو»، شماره۴۴۴۲. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|